swc

swc

چهل حدیث - حدیث هفتم

الحدیث السابع‏

بالسّند المتّصل إلى محمّد بن یعقوب عن علىّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسى، عن یونس، عن داود بن فرقد قال: قال أبو عبد اللّه، علیه السّلام: الغضب مفتاح کلّ شرّ. «1»

ترجمه «داود پسر فرقد گوید حضرت صادق، علیه السلام، گفت: «خشم کلید همه شرّهاست.»

شرح محقق کبیر، احمد بن محمد، معروف به ابن مسکویه [1]، در کتاب طهارة الاعراق، که از کتب نفیس کم نظیر است در نیکویى ترتیب و حسن بیان، چیزى مى‏فرماید که حاصل ترجمه‏اش قریب به این مضمون است:

کلام ابن مسکویه در تعریف غضب: «غضب در حقیقت عبارت از حرکتى است نفسانى که به واسطه آن جوشش در خون قلب حادث شود براى شهوت انتقام پس وقتى که این حرکت سخت شود آتش غضب را فروزان کند و برافروخته نماید و متمکن کند جوشش خون قلب را در آن، و پر کند شریانها و دماغ را از یک دود تاریک مضطربى که به واسطه آن حال عقل بدو ناچیز شود و کار او ضعیف شود. و مثل انسان در این هنگام، چنانچه حکما گویند، مثل غارى شود که در او آتش افروزند و پر گردد از شعله، و محبوس و مختنق گردد در آن دود و اشتعال آتش، و بپا خیزد نفیر آن و بلند شود نایره و صداى آن از شدت اشتعال، پس سخت شود علاج آن و مشکل گردد خاموش نمودن آن، و چنان شود که هر چه بر وى افکنند که او را فرو نشاند،

__________________________________________________

 [1] احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه (330- 421 ه. ق)، فیلسوف و پزشک نامور اسلامى که در طب علمى و عملى و لغت و ادب و فنون شعر و کتابت و منطق و ریاضیات و بویژه در علم اخلاق شهرت بسیار داشت از آثار اوست: ترتیب السعادة، تهذیب الاخلاق، و تطهیر الاعراق، جاویدان خرد، آداب الفرس و الهند، تجارب الامم و تعاقب الهمم.

خود او نیز جزء آن شود و بر ماده آن افزاید و سبب ازدیاد شود. پس، از این سبب است که انسان در این حال کور شود از رشد و هدایت، و کر گردد از موعظه و پند، بلکه موعظه در این حال سبب ازدیاد در غضب شود و مایه شعله و نایره آن گردد، و از براى این شخص راه چاره‏اى در این حال نیست.» پس از آن فرماید: «و اما بقراط [1] گوید که من از کشتیى که دچار بادها و طوفانهاى سخت شود و متلاطم کند آن را موجهاى دریا و بیندازد آن را در لجه‏هایى که در آن کوه‏هاى دریایى است امیدوارترم از شخص غضبناک برافروخته، زیرا که کشتى را در این حال ملاحان با لطایف الحیل نجات دهند، و اما نفس وقتى آتش غضبش شعله‏ور گردید امید حیله براى او نیست البته، زیرا که هر چه حیله به خرج برى، از قبیل مواعظ و نصایح، و هر چه با او فروتنى کنى و زارى نمایى، بر شعله و مایه آن افزاید.» انتهى. «1»

فصل در بیان فواید قوه غضبیه‏

بدان که قوه غضبیه یکى از نعم بزرگ الهى است که به واسطه آن تعمیر دنیا و آخرت شود، و با آن حفظ بقاى شخص و نوع و نظام عایله گردد، و مدخلیت عظیم در تشکیل مدینه فاضله و نظام جامعه دارد. اگر این قوه شریفه در حیوان نبود، از ناملایمات طبیعت دفاع نمى‏کرد و دستخوش زوال و اضمحلال مى‏گردید. و اگر در انسان نبود، علاوه بر این، از بسیارى از کمالات و ترقیات باز مى‏ماند. بلکه حد تفریط و نقص از حال اعتدال نیز از مذامّ اخلاق و نقایص ملکات شمرده شود که بر آن مفاسدى بسیار و معایبى بیشمار مترتب گردد، از قبیل ترس و ضعف و سستى و تنبلى و طمع و کم صبرى و قلّت ثبات- در مواردى که لازم است- و راحت طلبى و خمودى و زیر بار رفتن و انظلام و رضاى به رذایل و فضایح که پیش آید براى خود یا عایله‏اش و بى‏غیرتى و کم همتى. خداى تعالى در صفت مؤمنین فرماید: أشدّاء على الکفّار رحماء بینهم.» [2]

اداره امر به معروف و نهى از منکر و اجراى حدود و تعزیرات و سایر سیاسات دینیه و عقلیه نشود جز در سایه قوه شریفه غضبیه، پس آنها که گمان کردند کشتن قوه غضب و خاموش کردن آن از کمالات و معارج نفس است، خود خطایى بزرگ و

__________________________________________________

 [1] بقراط (460- 377 ق. م.) در جزیره کوس، در یونان، به دنیا آمد. وى از مشهورترین پزشکان و فیلسوفان قدیم است. او براى امراض دو منشأ غذا و هوا قایل بود.

 [2] (مؤمنان) بر کافران سخت گیرند و با خود مهربان.» (فتح- 29).

خطیئه عظیمه‏اى کردند و از حد کمال و مقام اعتدال غافل‏اند. بیچاره‏ها ندانند که خداى تبارک و تعالى در جمیع سلسله حیوانات این قوّه شریفه را عبث خلق نفرموده و در بنى آدم این قوه را سرمایه زندگانى ملکى و ملکوتى و مفتاح خیرات و برکات قرار داده. جهاد با اعداء دین و حفظ نظام عایله بشر و ذبّ از جان و مال و ناموس و سایر نوامیس الهیه، و جهاد با نفس که اعدا عدوّ انسان است [1]، صورت نگیرد مگر به این قوه شریفه. حفظ تجاوزات و تعدیات و حدود و ثغور و دفع موذیات و مضرات از جامعه و شخص در زیر پرچم این قوه انجام گیرد. از این جهت است که حکما براى دفع خاموشى و خمودى آن علاجها قرار دادند. و براى بیدار کردن و تحریک نمودن آن معالجات علمى و عملى است، از قبیل اقدام در امور مهمه هایله، و رفتن در میدانهاى جنگ، و در موقع خود جهاد با اعداى خدا. حتى از بعضى از متفلسفین منقول است که در محلهاى خوفناک مى‏رفت و توقف مى‏کرد و نفس خود را در مخاطرات عظیمه مى‏انداخت و سوار کشتى مى‏شد در موقع تلاطم دریا، تا آنکه نفسش از خوف نجات پیدا کند و از کسالت و سستى رهایى یابد. «1» در هر صورت، در باطن ذات انسان و حیوان قوه غضبیه موجود و مودوع است، الا آنکه در بعضى خاموش و افسرده است، مثل آتشى که زیر خاکستر باشد. باید اگر انسان در خود حال خاموشى و سستى و بیغیرتى احساس کرد، با معالجه به ضد از آن حال بیرون آید و نفس را در حال اعتدال درآورد، که آن شجاعت است که از ملکات فاضله و صفات حسنه است. که پس از این اشاره‏اى به آن مى‏شود.

فصل در بیان مذمت افراط [در] غضب‏

چنانچه حال تفریط و نقص از اعتدال از صفات رذیله و موجب مفاسد بسیارى است، که شمه‏اى از آن را شنیدى، همین طور حد افراط و تجاوز از حد اعتدال نیز از رذایل اخلاقى و موجب فسادهاى بیشمار است. کفایت مى‏کند در فساد آن حدیث شریف کافى: عن أبی عبد اللّه، علیه السّلام، قال: قال رسول اللّه، صلّى اللّه علیه و آله: الغضب یفسد الإیمان کما یفسد الخلّ العسل.» «2» یعنى «از حضرت صادق، علیه السلام، منقول است که فرمود: رسول خدا، صلّى اللّه علیه و آله، فرمود: غضب فاسد کند ایمان را، چنانچه فاسد کند سرکه عسل را.»

__________________________________________________

 [1] اشاره است به حدیث «أعدى عدوک نفسک الّتى بین جنبیک» دشمن‏ترین دشمنان تو نفس تو است که میان دو پهلوى تو است. عوالى اللئالى، ج 4، ص 118. بحار الانوار ج 67، ص 64 «کتاب الایمان و الکفر»، باب 45، حدیث 1.

چه بسا باشد که انسان غضب کند و از شدت آن از دین خدا برگردد و نور ایمان را خاموش کند و ظلمت غضب و آتش آن، عقاید حقه را بسوزاند، بلکه کفر جحودى پیدا کند و او را به هلاکت ابدى رساند، و در وقتى تنبه پیدا کند که پشیمانى سودى ندارد. و تواند بود که همین آتش غضب که در قلب بروز کند- و آن «جمره شیطان» است، چنانچه حضرت باقر العلوم، علیه السلام، فرماید: إنّ هذا الغضب جمرة من الشّیطان توقد فی قلب ابن آدم. «1» یعنى «همانا این غضب برقه آتشى است از شیطان که افروخته شود در قلب پسر آدم.»- صورتش در آن عالم صورت آتش غضب الهى باشد. چنانچه حضرت باقر العلوم، علیه السلام، فرماید در حدیث شریف کافى: مکتوب فی التّوراة فیما ناجى اللّه، عزّ و جلّ، به موسى: یا موسى، أمسک غضبک عمّن ملّکتک علیه أکفّ عنک غضبى. «2» یعنى «در تورات نوشته است، در ضمن اسرارى که خداى تعالى به موسى فرمود: «اى موسى، نگاه دار غضب خود را از کسى که تو را مسلط نمودم بر او، تا آنکه نگه دارم از تو غضب خودم را.» و بدان که هیچ آتشى از آتش غضب الهى دردناکتر نیست. چنانچه در حدیث وارد است که از حضرت عیسى بن مریم، علیهما السلام، حواریین او سؤال کردند: «چه چیز از همه اشیا سختتر است فرمود سختترین اشیا غضب خداست.» گفتند: به چه چیز حفظ کنیم خود را از آن؟ فرمود: «به آنکه غضب نکنید.» [1]

پس، معلوم شد که غضب خدا از هر چیز سخت‏تر و شدیدتر است و آتش غضبش سوزنده‏تر است، و صورت غضب در این عالم صورت آتش غضب خداست در آن عالم. و چنانچه خود غضب از قلب بروز کند، شاید آتش غضب الهى، که مبدأ آن، غضب و سایر رذایل قلبیه است، از باطن قلب بروز کند و بر ظاهر سرایت کند و از مدارک ظاهره انسان، از قبیل چشم و گوش و زبان و غیر این‏ها، شعله‏هاى سخت دردناکش بیرون آید. بلکه خود این مدارک ابوابى است که به جانب آن جهنم گشاده شود، و آتش جهنم اعمال و دوزخ جسمانى آثار بر ظاهر بدن انسان احاطه کند و رو به باطن رود. پس، انسان بین این دو جهنم، که یکى از باطن قلب بروز کرده و نایره و شعله‏اش از طریق ام الدماغ به ملک بدن وارد گردد، و دیگرى صورت قبایح اعمال و تجسم افعال است و از ظاهر رو به باطن تصاعد کند، در فشار و عذاب است. و خداى تبارک و تعالى مى‏داند که این چه فشارى و چه‏

__________________________________________________

 [1] عن أبی عبد اللّه (ع) قال: قال الحواریّون لعیسى (ع): أىّ الأشیاء أشدّ؟ قال: أشدّ الأشیاء غضب اللّه عزّ و جلّ، قالوا: بما نتقی غضب اللّه؟ قال: بان لا تغضبوا. وسائل الشیعة، ج 11، ص 289، «ابواب جهاد نفس»، «باب 53» حدیث 15.

زحمتى است غیر از سوختن و گداختن. تو گمان مى‏کنى احاطه جهنم مثل این احاطه‏هاست که تو تصور مى‏کنى؟ احاطه اینجا فقط به سطح ظاهر است، ولى احاطه آنجا به ظاهر و باطن و به سطوح و اعماق است. و اگر خداى نخواسته صورت غضب در انسان ملکه راسخه گردد که فصل اخیرش صورت غضب گردد، مصیبت افزون شود، و صورت برزخ و قیامت صورت سبع است- آن هم سبعى که در این عالم نظیر ندارد، زیرا که سبعیّت انسان را در این حال مقایسه با هیچیک از حیوانات نتوان کرد: همان طور که در جانب کمال احدى از موجودات همتراز وى این اعجوبه دهر نیست، در جانب نقص و اتصاف به صفات رذیله و ملکات خسیسه نیز با او هیچیک از موجودات در میزان مقایسه نیاید. أولئک کالأنعام بل هم أضلّ [1] در شأن او وارد شده، فهى کالحجارة أو أشدّ قسوة [2] درباره قلوب قاسیه بشر نازل گردیده است.

این‏ها که شنیدى شمه‏اى است از فساد این نایره سوزناک غضب در صورتى که از آن معاصى و مفاسد دیگر بروز نکند- و خود آتش درونى ظلمانى در باطن درهم پیچیده و محبوس شود و مختنق شده اطفاء نور ایمان کند، چنانچه شعله مختنق به هم پیچیده و با دودهاى ظلمانى ملتوى شده نور را منطفى و خاموش نماید- ولى خیلى بعید است، بلکه عادتا از جمله ممتنعات است، که در حال شدت غضب و اشتعال نایره آن، انسان از سایر معاصى بلکه موبقات و مهلکات نجات پیدا کند.

چه بسا به واسطه غضب یک دقیقه و شدت اشتعال این جمره ملعونه شیطانى انسان به پرتگاههاى نیستى و هلاکت افتد: سبّ انبیا و مقدسات، نعوذ باللّه، کند، قتل نفس مظلومه کند و هتک حرمات نماید، و دنیا و آخرت خود را به باد فنا دهد. چنانچه در حدیث شریف کافى است: عن أبی عبد اللّه، علیه السّلام، فی حدیث کان أبی یقول: أىّ شی‏ء أشدّ من الغضب؟ إنّ الرّجل لیغضب فیقتل النّفس الّتى حرّم اللّه و یقذف المحصنة. «1» یعنى «حضرت صادق، علیه السلام، فرمود که پدرم مى‏فرمود: «چه چیز شدیدتر است از غضب؟ همانا مرد غضب مى‏کند، پس قتل نفسى را که خدا حرام کرده مى‏کند، و افترا به زن محصنه مى‏زند.»

و بیشتر فتنه‏هاى بزرگ و کارهاى فجیع در اثر غضب و اشتعال آن واقع شده.

انسان در حال سلامت نفس باید خیلى خوفناک باشد از حال غضبناکى خود. و اگر داراى این آتش سوزان است، در وقتى که حالت سکونت از براى نفس است در صدد علاج برآید و با تفکر در مبادى آن و مفاسد آن در حال اشتداد و آثار و مفاسد آن‏

__________________________________________________

 [1] «آنان چون چهار پایان‏اند، بلکه گمراهترند.» (اعراف- 179).

 [2] (پس از آن دلهایتان سخت شد) «پس چون سنگ با سخت‏تر بود.» (بقره- 74).

در آخر امر بلکه خود را نجات دهد. فکر کند قوه‏اى را که خداى تعالى براى حفظ نظام عالم و بقاى نوع و شخص و ترتیب نظام عایله و تمشیت بنى الانسان و حفظ حدود و حقوق مرحمت فرموده، و در سایه آن باید نظام ظاهر و باطن و عالم غیب و شهادت اصلاح شود، اگر انسان در خلاف آن و بر ضد مطلوبات حق تعالى و خلاف مقاصد الهى صرف کند، چه قدر خیانت کرده و مستحق چه ملامتها و عقوبتهایى است. و چقدر ظلوم و جهول [1] است که رد امانت حق تعالى را نکرده، سهل است، او را صرف در راه عداوت و تحصیل غضب او کرده. معلوم است چنین شخصى امان از غضب الهى ندارد. پس از آن، تفکر کند در مفاسد اخلاقى و اعمالى که از غضب تولید شود، و آثار این خلق ناهنجار است که هر یک ممکن است انسان را تا ابد مبتلا کند: در دنیا گرفتار زحمت و بلیه نماید، و در آخرت گرفتار عذاب و عقاب.

اما مفاسد اخلاقى، مثل کینه بندگان خدا که از این خلق زاییده شود، بلکه گاهى منتهى شود به کینه انبیا و اولیا، بلکه کینه ذات مقدس واجب الوجود و ولى النعم! و معلوم است قباحت و فساد آن چه قدر عظیم است. پناه مى‏برم به خداى تعالى از شر نفس سرکش که اگر عنانش لحظه‏اى گسیخته شود، انسان را به خاک مذلت مى‏نشاند و به هلاکت ابد مى‏کشاند. و مثل حسد، که شمه‏اى از فضایح آن را در سابق شنیدى در شرح حدیث پنجم، و غیر از این‏ها از مفاسد دیگر.

و اما مفاسد اعمالى، پس محصور نیست. شاید در آن حال رده‏اى گوید، یا سب انبیا و اولیا، نعوذ باللّه، کند، یا هتک حرمات الهیه و خرق نوامیس محترمه نماید، یا قتل نفوس زکیّه کند، یا خانمان بیچاره‏اى را به خاک مذلت نشاند و نظام عایله‏اى را مختل کند، و کشف اسرار و هتک استار نماید، و دیگر از مفاسد بیشمار که در حال فوران این آتش ایمانسوز خانمان خراب کن انسان به آن مبتلا شود. پس این خلق را مى‏توان گفت ام امراض نفسانیه و کلید هر شرّ است، و در مقابل آن کظم غیظ و فرو نشاندن نایره غضب، جوامع کلم و نقطه تمرکز محاسن و مجمع کرامات است. چنانچه در حدیث شریف کافى وارد است:

عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، بإسناده عن أبی عبد اللّه، علیه السّلام، قال سمعت أبی یقول: أتى رسول اللّه رجل بدوىّ، فقال: إنّى أسکن البادیة، فعلّمنی جوامع الکلام. فقال: آمرک أن لا تغضب، فأعاد علیه الأعرابىّ‏

__________________________________________________

 [1] اشاره است به آیه 72 از سوره «احزاب»: إنّا عَرَضْنا الامانَةَ عَلَى السَّمواتِ و الارضِ و الجِبالِ فَابَیْنَ أنْ یَحْمِلْنَها و أَشْفَقْنَ منها وَ حَمَلَها الإنْسانُ انَّهُ کانَ ظَلوماً جَهولاً.

المسألة ثلاث مرّات، حتّى رجع الرّجل إلى نفسه، فقال: لا أسأل عن شی‏ءٍ بعد هذا، ما أمرنی رسول اللّه إلاّ بالخیر. قال و کان أبی یقول: أىّ شی‏ءٍ أشدّ من الغضب؟ إنّ الرّجل لیغضب فیقتل النّفس الّتى حرّم اللّه و یقذف المحصنة. «1»

یعنى «حضرت صادق، علیه السلام، فرماید شنیدم پدرم مى‏فرمود مرد بیابان نشینى خدمت رسول خدا، صلّى اللّه علیه و آله، آمد، عرض کرد: «من ساکن بادیه هستم، تعلیم فرما مرا جوامع کلم را،» (یعنى چیزى که کم لفظ و داراى معانى بسیار باشد.) پس رسول خدا، صلّى اللّه علیه و آله، فرمود: «من امر مى‏کنم تو را که غضب نکنى.» پس شخص اعرابى پرسش خود را سه مرتبه تکرار کرد تا آنکه رجوع به نفس خود کرد و گفت بعد از این سؤال نمى‏کنم از چیزى، رسول خدا، صلّى اللّه علیه و آله، امر نمى‏کند مرا مگر به خیر.» حضرت صادق، علیه السلام، فرماید: «پدرم مى‏فرمود: «چه چیز سخت‏تر از غضب است؟ همانا مرد غضب مى‏کند پس مى‏کشد کسى را که خداوند خون آن را حرام کرده و افترا به محصنه مى‏بندد.»

پس از آنکه انسان عاقل در حال سکونت نفس و خاموشى غضب ملاحظه مفاسد آن و مصالح کظم غیظ را نمود، لازم است بر خود حتم کند که با هر قیمتى است و با هر رنجى و زحمتى ممکن است این آتش سوزان و نایره فروزان را از قلب خود فرو نشاند و دل خود را از ظلمت و کدورت آن صافى نماید. و این با قدرى اقدام و بر خلاف نفس و خواهش آن رفتار نمودن و تدبر نمودن در عواقب امر و نصیحت نمودن نفس کارى است بس ممکن. چنانچه تمام اخلاق فاسده ملکات زشت را مى‏توان از ساحت نفس خارج کرد، و جمیع محاسن و ملکات حسنه را مى‏توان در قلب وارد کرد و روح را با آن متحلى نمود.

فصل در بیان علاج غضب در حال اشتعال آن‏

از براى علاج غضب در حال اشتعال آن نیز علاج علمى و عملى است.

اما علمى، تفکر در این امور که ذکر شد، که آن نیز خود از طرق معالجات عملیه است در این حال.

اما عملى، پس عمده آن انصراف نفس است در اول پیدایش آن، چون این قوه مثل آتش کم‏کم اشتعال پیدا مى‏کند و رو به اشتداد مى‏گذارد تا اینکه تنورش سوزان و نایره‏اش سخت فروزان شود و عنان را از دست انسان بکلى بگیرد و نور عقل و ایمان را خاموش کند و چراغ هدایت را یکسره منطفى نماید و انسان را بیچاره و ذلیل کند. باید انسان ملتفت باشد تا اشتعال آن زیاد نشده و نایره آن شدت پیدا نکرده، خود را به وسایلى منصرف کند: یا به رفتن از آن محلى که اسباب غضب در آنجا فراهم شده، و یا به تغییر حال: اگر نشسته است برخیزد، و اگر ایستاده است بنشیند، یا به ذکر خداى تعالى اشتغال پیدا کند- بلکه بعضى ذکر خدا را در حال غضب واجب دانند [1]، و یا مشغول کارهاى دیگر شود. در هر صورت، ابتداى ظهور آن خیلى سهل است جلوگیرى از آن. و این دو نتیجه دارد:

یکى آنکه در آن حال نفس را ساکن کند و شعله غضب را فرو نشاند. و دیگر آنکه سبب معالجه اساسى نفس شود. اگر چندى انسان مواظب حال خود باشد و با نفس چنین معامله کند، بکلى حال تغییر پیدا مى‏کند و رو به اعتدال مى‏گذارد. و به بعضى این معانى اشاره فرموده در احادیث شریفه کافى بإسناده عن أبی جعفر، علیه السّلام، قال: إنّ هذا الغضب جمرة من الشّیطان توقد فی قلب ابن آدم. و إنّ أحدکم إذا غضب احمرّت عیناه و انتفخت أو داجه و دخل الشّیطان فیه، فإذا خاف أحدکم ذلک من نفسه، فلیلزم الأرض، فإنّ رجز الشّیطان لیذهب عنه عند ذلک. «1»

یعنى «حضرت باقر العلوم، علیه السلام، فرمود: «همانا این غضب برقه آتشى از شیطان است که در قلب پسر آدم افروخته شود. و همانا یکى از شماها وقتى خشمناک شود، چشمان او سرخ شود و رگهاى گردن او باد کند، و شیطان در او وارد شود. پس وقتى که ترسید یکى از شما آن را از خودش، به زمین بچسبد و ملازم آن شود، زیرا که پلیدى شیطان از او برود در این هنگام.»

و بإسناده عن میسر قال: ذکر الغضب عند أبی جعفر، علیه السّلام، فقال: إنّ الرّجل لیغضب فما یرضى أبدا حتّى یدخل النّار. فأیّما رجل غضب على قوم و هو قائم فلیجلس من فوره ذلک، فإنّه سیذهب عنه رجز الشّیطان، و أیّما رجل غضب على ذى رحم فلیدن منه فلیمسّه، فإنّ الرّحم إذا مسّت سکنت. «2» راوى گوید:

 «ذکر شد غضب خدمت حضرت باقر، علیه السلام، پس فرمود: «همانا مرد غضب‏

__________________________________________________

 [1] شیخ حر عاملى در کتاب وسائل الشیعة ذکر خدا را در حال غضب واجب دانسته است. وسائل الشیعة، ج 11، ص 291، «کتاب الجهاد»، «ابواب جهاد نفس»، باب 84. 

مى‏کند، پس راضى نشود هرگز تا داخل آتش شود. (یعنى غضب او فرو ننشیند تا او را به آتش جهنم کشاند.) پس هر مردى که غضب کرد بر قومى و حال آنکه ایستاده است، فورا بنشیند که همانا بزودى برود از او وسوسه شیطان. و هر مردى که غضب کند بر خویشاوندان خود، نزدیک او رود و او را مسّ کند، زیرا که رحم وقتى ممسوس شد به مثل خود، ساکن شود.»

و از این حدیث شریف دو علاج عملى استفاده شود براى حال ظهور غضب:

یکى عمومى که آن نشستن و تغییر وضع دادن است چنانچه در حدیث دیگر است که اگر نشسته بود و غضب کرد برخیزد. [1] و از طرق عامه منقول است که پیغمبر خدا، صلّى اللّه علیه و آله، وقتى غضب مى‏فرمود، اگر ایستاده بود مى‏نشست، و اگر نشسته بود به پشت مى‏خوابید، غضبش ساکن مى‏شد. [2] و دیگر علاج خصوصى راجع به ارحام که اگر رحمى غضب کرد بر رحم خود، او را مسّ کند غضبش مى‏نشیند. این‏ها معالجه شخص غضبناک از خودش.

و اما دیگران اگر بخواهند علاج او را کنند در حال ظهور غضب، اگر در اول امر باشد به یک نحوى از انحاى علمى و عملى که ذکر شد مى‏توان او را علاج کرد. ولى اگر شدت کرد و اشتعال پیدا نمود، نصایح بر خلاف نتیجه دهد. و علاج آن بسیار در این حال مشکل است، مگر به تخویف کسى که از او حشمت برد. زیرا که ظهور غضب براى کسانى بشود که انسان خود را بر آنها غالب و چیره ببیند یا لا اقل قوه خود را با آن متساوى یابد و اما بر کسانى که نفس حس غلبه آنها را کند غضب ظهور پیدا نکند، بلکه غلیان و جوشش خون قلب موجب یک اشتعال باطنى گردد، آن در باطن مختنق شود و محبوس گردد و حزن در قلب تولید شود. پس علاج حال شدت غضب و فوران آن کارى است بس دشوار و مشکل. نعوذ باللّه منه.

فصل در بیان علاج غضب است به قلع اسباب آن‏

از معالجات اساسى غضب قلع ماده آن است به برطرف کردن اسباب مهیجه آن. و آن امور بسیارى است که ما بعضى از آن را که مناسب با این اوراق است ذکر مى‏کنیم.

یکى از آنها حب نفس است که از آن حب مال و جاه و شرف و حب نفوذ اراده و بسط قدرت تولید شود، و این‏ها نوعا اسباب هیجان آتش غضب شود. زیرا که انسان‏

__________________________________________________

 [1] عن أبی عبد اللّه، علیه السلام، عن أبیه، علیهما السلام، أنّه ذکر عنده الغضب، فقال: انّ الرّجل لیغضب حتى ما یرضى أبدا و یدخل بذلک النّار، و أیّما رجل غضب و هو قائم فلیجلس، فإنّه سیذهب عنه رجز الشیطان، و إن کان جالسا فلیقم. (از أبو عبد اللّه، از پدرش، علیه السلام، روایت شده که نزد او سخنى از خشم به میان آمد، پس او گفت: بسا مردى که چنان خشمگین شود که هیچ گاه خشنود نگردد و به سبب آن به آتش درآید. و هر کس در حالى که ایستاده است خشمگین گردد بنشیند، که به راستى پلیدى شیطان از او خواهد رفت. و اگر نشسته باشد برخیزد) مرآة العقول، ج 10، ص 146، «کتاب ایمان و کفر»، «باب غضب»، شرح حدیث 2.

 [2] عن أبی هریرة قال: کان رسول اللّه (ص) اذا غضب و هو قائم جلس و اذا غضب و هو جالس اضطجع فیذهب غیظه. مرآة العقول، ج 10، ص 146، باب الغضب، مسند احمد بن حنبل (ج 5 ص 152) از ابو ذر نقل مى‏کند که پیامبر (ص) در مورد غضب به ما چنین دستور داد. داراى این محبتها به این امور خیلى اهمیت دهد و موقعیت این‏ها در قلبش بزرگ است، و اگر فی الجمله مزاحمتى در یکى از این‏ها برایش پیش آمد کند، و یا احتمال مزاحمت دهد، بیموقع غضب کند و جوش و خروش نماید، و متملک نفس خود نشود، و طمع و حرص و سایر مفسدات که از حب نفس و جاه در دل پیدا شده عنان را از دست او بگیرد و کارهاى نفس را از جاده عقل و شرع خارج کند. ولى اگر حبّش شدید نباشد، به امور اهمیت کم دهد، و سکونت نفس و طمأنینه حاصله از ترک حب جاه و شرف و سایر شعبات آن نگذارد نفس بر خلاف رویّه و عدالت قدمى گذارد. و انسان بى تکلّف و زحمت در مقابل ناملایمات بردبارى کند و عنان صبرش گسیخته نشود و بیموقع و بى‏اندازه غضب نکند. و اگر حب دنیا از دلش بیخ کن شود و قلع این ماده فاسده بکلى شود، تمام مفاسد نیز از قلب هجرت کند و تمام محاسن اخلاقى در مملکت روح وارد گردد.

و سبب دیگر از مهیّجات غضب آن است که انسان غضب و مفاسد حاصله از آن را، که از اعظم قبایح و نقایص و رذایل است، به واسطه جهل و نادانى کمال گمان کند و از محاسن شمرد. چنانچه بعضى از جهال آنها را جوانمردى و شجاعت و شهامت و بزرگى دانند و از خود تعریفها و توصیفها کنند که ما چنین و چنان کردیم، و شجاعت را، که از اعظم صفات مؤمنین و از صفات حسنه است، اشتباه به این رذیله مهلکه کردند.

اکنون باید دانست که شجاعت غیر از آن است و موجبات و مبادى و آثار و خواص آن غیر از این رذیله است. مبدأ شجاعت قوّت نفس و طمأنینه آن و اعتدال و ایمان و قلت مبالات به زخارف دنیا و پست و بلند آن است. اما غضب از ضعف نفس و تزلزل آن و سستى ایمان و عدم اعتدال مزاج روح و محبت دنیا و اهمیت دادن به آن و خوف از دست رفتن لذایذ نفسانیه است. و لهذا این رذیله در زنها بیشتر از مردها، و در مریضها بیشتر از صحیحها، و در بچه‏ها بیشتر از بزرگها، و در پیرها از جوانها بیشتر است. و شجاعت عکس آن است. و کسانى که داراى رذایل اخلاقى هستند زودتر غضبناک شوند از کسانى که فضایل مآب‏اند، چنانچه مى‏بینیم بخیل زودتر و شدیدتر غضب کند اگر متعرض مال و منالش شوند از غیر او.

این‏ها راجع به مبادى و موجبات شجاعت و غضب. و اما در آثار نیز مختلف‏اند. شخص غضبناک در حال شدت و فوران غضب مثل دیوانه‏ها عنان عقلش گسیخته شده مثل حیوانات درنده بدون ملاحظه عواقب امور و بدون رویّه و حکم عقل تهاجم کند و افعال و اطوار زشت و قبیح از او صادر شود، متملک زبان و دست و پا و سایر اعضاى خود نیست: چشم و لب و دهن را به طورى زشت و بد ترکیب کند که اگر در آن حال آیینه به دست او دهند از زشتى صورت خود خجل و شرمسار گردد. بعضى از صاحبان این رذیله به حیوانات بى‏شعور، بلکه به جمادات، غضب کنند، هوا و زمین و برف و باد و باران و سایر حوادث را سبّ کنند اگر خلاف مطلوبات آنها جریان پیدا کند. گاهى بر قلم و کتاب و کاسه و کوزه غضب کنند، آنها را در هم شکنند یا پاره کنند. اما شخص شجاع در جمیع این امور به خلاف آن است. کارهایش از روى رویّه و میزان عقل و طمأنینه نفس [است‏].

در موقع خود غضب مى‏کند و در موقع خود حلم و بردبارى کند، و هر چیز او را حرکت ندهد و به غضب نیاورد. و در موقع غضب به اندازه غضب کند و با تمیز و عقل انتقام کشد. مى‏فهمد از که انتقام کشد و به چه اندازه و به چه کیفیت انتقام کند، و از که عفو و اغماض نماید. در وقت غضب عنان عقلش در دستش است و به حرفهاى زشت و اعمال ناهنجار مبادرت نکند. و کارهایش همه از روى میزان عقل و شرع و عدل و انصاف است، به طورى اقدام کند که در آخر کار پشیمان نشود.

پس، انسان آگاه نباید بین این خلق، که یکى از اوصاف انبیا و اولیا و مؤمنین و از فضایل کمالات نفسانیه است، و دیگرى، که از صفات شیطان و وسوسه خناس و رذایل نفسانیه و نقایص قلبیه است، فرق نگذارد و در اشتباه بیفتد. ولى حجاب جهل و نادانى و حجاب حب دنیا و نفس چشم و گوش انسان را مى‏بندد و انسان را بیچاره و هلاک مى‏کند.

و اسباب دیگرى براى غضب ذکر کرده‏اند مثل عجب و افتخار و کبر و مراء و لجاج و مزاح و غیر آن که تفصیل هر یک موجب طول مقام و مقال و ملالت حال گردد. و شاید بیشتر یا تمام آنها به این دو مبدأ و مطلب که ذکر کردیم برگشت کند، یا به واسطه و یا بلاواسطه. و الحمد للّه.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد