swc

swc

چهل حدیث - حدیث سی و سوم

الحدیث الثالث و الثلاثون‏

بالسّند المتّصل إلى الشّیخ الأقدم، محمّد بن یعقوب الکلینیّ، رضوان اللّه علیه، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عمّن ذکره، عن عبید بن زرارة، عن محمّد بن مارد، قال: قلت لأبی عبد اللّه، علیه السّلام: حدیث روى لنا أنّک قلت: إذا عرفت فاعمل ما شئت. فقال: قد قلت ذلک. قال قلت: و إن زنوا و إن سرقوا و إن شربوا الخمر؟ فقال لی: إنّا للّه و [إنّا] إلیه راجعون. و اللّه، ما أنصفونا أن نکون أخذنا بالعمل و وضع عنهم! إنّما قلت إذا عرفت فاعمل ما شئت من قلیل الخیر و کثیره، فإنّه یقبل منک. [1]

ترجمه راوى حدیث شریف گوید: «به جناب صادق، علیه السلام، گفتم: «حدیثى براى ما روایت شده که شما فرمودید وقتى که معرفت پیدا کردى (یعنى در حق ائمه علیهم السلام) هر چه مى‏خواهى بکن.» فرمود: «من چنین گفتم.» گفت گفتم:

 «گر چه زنا کنند یا دزدى کنند یا شراب بخورند؟» فرمود: «إنّا للَّه وَ إنّا إلیْهِ راجِعُونَ.

به خدا قسم که بى‏انصافى نمودند با ما که ماها خود اخذ شویم به اعمال و از آنها برداشته شود! آنچه من گفتم این بود که وقتى معرفت پیدا کردى هر چه مى‏خواهى بکن از عمل خیر، چه کم و چه زیاد، از تو قبول مى‏شود.»

شرح حدیث مبتدا، و روى خبر آن است. و أنّک به فتح، خبر مبتداى محذوف است، اى هو انّک.

قوله: إذا عرفت مقصود «از معرفت» در این حدیث معرفت امام،

__________________________________________________

 [1] اصول کافى، ج 2، ص 464، «کتاب ایمان و کفر»، «باب أن الإیمان لا یضرّ معه سیّئة»، حدیث 5. در نسخ چاپى و إن زنوا أو سرقوا او شربوا آمده است.

علیه السلام، است.

قال قلت ممکن است با ضمّ «تاء» به صیغه متکلم، و ممکن است به صیغه خطاب باشد.

و إن زنوا کلمه «إن» وصلیّه است. أى، إذا عرفوا، فلیعملوا ما شاءوا و إن کان من الکبائر.

قوله: «إنّا للّه» کلمه «استرجاع» را در مقام شدت مصیبت و عظمت آن گویند.

و چون این افترا یا سوء فهم از مصیبتهاى بزرگ بوده، حضرت در مقام کمال تحاشى از آن چنین فرمودند.

قوله: أن نکون أى، فى أن نکون. یعنى انصاف نکردند با ما در اینکه ما مورد تکلیف و مأخوذ بر آن باشیم، و آنها به واسطه اعتقاد به ما مورد تکلیف نباشند و مأخوذ بر اعمال نشوند. بعد از آن بیان مقصود خود را فرمودند که ولایت شرط قبول افعال است، چنانچه اشاره به آن بیاید ان شاء اللّه تعالى.

فصل در بیان جمع اخبارى که حثّ بر عبادات و ترک معاصى نموده با بعض اخبار که صورتا مخالف با آن است.

بدان که اگر کسى مراجعه کند به اخبار وارده و در حالات رسول اکرم (ص) و ائمه هدى (ع) و کیفیت عبودیت و اجتهاد آنها و تضرع و زارى و ذل و مسکنت و خوف و حزن آنها در پیشگاه مقدس ربّ العزة و کیفیت مناجات آنها در محضر قاضى الحاجات، که از حد تواتر بیرون است و از صدها افزون، و همین طور مراجعه کند به وصیتهایى که رسول اکرم (ص) به حضرت امیر المؤمنین، علیه السلام، مى‏کردند، و وصیتهاى ائمه بعضى به بعضى، و وصیتهایى که به خواص شیعیان و خلص موالیان مى‏فرمودند و تأکیدات و سفارشهاى خیلى بلیغى که مى‏فرمودند و آنها را از معصیت خداى تعالى تحذیر مى‏نمودند، که در اصول و فروع تکالیف کتب اخبار از آن مشحون است، علم قطعى حاصل مى‏کند که اگر بعض روایات‏ به حسب صورت و ظاهر مخالف با آن احادیث وارد شده است، ظاهر آنها مراد نیست. پس، اگر طورى ممکن بود تأویل آن که منافات با آن احادیث قطعیه صریحه، که از ضروریات دین است، نداشته باشند، آن را تأویل کنیم، یا جمع عرفى داشت جمع کنیم، و الا ردّ علم آن به قائلش مى‏نماییم. و ما اکنون در این اوراق نمى‏توانیم جمیع اخبار، یا عشرى از اعشار آن را، ذکر کنیم و بیان توفیق آنها نماییم، ولى از ذکر بعض روایات طرفین ناچاریم تا حقیقت حال معلوم شود.

کافى بإسناده عن أبی عبد اللّه، علیه السّلام، قال: شیعتنا [هم‏] الشّاحبون الذّابلون النّاحلون الّذین إذا جنّهم اللّیل استقبلوه بحزن. «1»

فرمود: «شیعیان ما کسانى هستند که داراى حزن و اندوه‏اند، و لاغر اندام‏اند از شدت حزن و عبادت، آنهایى هستند که چون فرو گیرد آنها را تاریکى شب، استقبال کنند آن را به حزن.» و روایت به این مضمون که علامت شیعیان را بیان فرماید بسیار است.

و عنه، عن المفضّل قال قال أبو عبد اللّه، علیه السّلام: إیّاک و السّفلة، فإنّما شیعة علىّ، علیه السّلام، من عفّ بطنه و فرجه، و اشتدّ جهاده، و عمل لخالقه، و رجا ثوابه و خاف عقابه. فإذا رأیت أولئک، فأولئک شیعة جعفر. «2»

فرمود: «بر حذر باش از این مردم پست. جز این نیست که شیعه على کسى است که عفیف باشد بطن و فرج او، و شدید باشد جهاد او، و عمل کند براى آفریدگارش، و امید ثواب او را داشته باشد و خوف عقاب او را داشته باشد. وقتى این جماعت را دیدى، آنها شیعه جعفر بن محمد هستند.»

و عن الأمالى، للحسن بن محمّد الطوسیّ، شیخ الطائفة، رحمه اللّه، بإسناده عن الرّضا، علیه السّلام، عن أبیه، عن جدّه، عن أبی جعفر، علیه السّلام، أنّه قال لخیثمة: أبلغ شیعتنا [أنّا لا نغنی من اللّه شیئا. و أبلغ شیعتنا أنّه لا ینال ما عند اللّه إلاّ بالعمل. و أبلغ شیعتنا] أنّ أعظم النّاس حسرة یوم القیامة من وصف عدلا ثمّ خالفه إلى غیره. و أبلغ شیعتنا أنّهم إذا قاموا بما أمروا أنّهم هم الفائزون یوم القیامة. «3»

«فرمود جناب باقر العلوم علیه السّلام، به خیثمه که ابلاغ کن به شیعیان ما که ما بى‏نیاز نمى‏کنیم از خداوند چیزى را. (یعنى به اعتماد به ما از عمل باز نمانید) و برسان به شیعیان ما که نرسد آنچه پیش خدا هست مگر به عمل. و به شیعیان ما ابلاغ کن بزرگترین مردم در حسرت روز قیامت کسى است که وصف کند عدلى را، پس از آن مخالفت کند او را و عدول کند به سوى غیر آن. و ابلاغ کن به شیعیان ما که اگر قائم شدند به آنچه به آنان مأمورند، (یعنى اگر اطاعت خداوند را کردند) آنها اهل نجات هستند فقط».

کافى بإسناده عن أبی جعفر، علیه السّلام، قال: لا تذهب بکم المذاهب.

فو اللّه، ما شیعتنا إلاّ من اطاع اللّه. «1»

یعنى عذر تراشى نکنید در معاصى خدا، و رأیهاى باطل را متابعت نکنید که ما شیعه هستیم و انتساب به اهل بیت اسباب نجات ماست، «به خدا قسم که نیست شیعه ما مگر کسى که اطاعت خداى تعالى کند.»

و بإسناده عن جابر، عن أبی جعفر، علیه السّلام، قال قال لی: یا جابر، أ یکتفی من ینتحل التّشیّع أن یقول بحبّنا أهل البیت؟ فو اللّه، ما شیعتنا إلاّ من اتّقى اللّه و أطاعه. إلى أن قال: فاتّقوا اللّه و اعملوا لما عند اللّه، لیس بین اللّه و لا بین أحد قرابة، أحبّ العباد إلى اللّه تعالى و أکرمهم علیه أتقاهم و أعملهم بطاعته. یا جابر، و اللّه، ما یتقرّب إلى اللّه تعالى إلاّ بالطّاعة. ما معنا براءة من النّار و لا على اللّه لأحد من حجّة. من کان للّه مطیعا، فهو لنا ولىّ، و من کان للّه عاصیا، فهو لنا عدوّ. و ما تنال ولایتنا إلاّ بالعمل و الورع. «2»

فرمود: «اى جابر، آیا کفایت مى‏کند کسى را که مدعى تشیع است اینکه دعوى کند دوستى ما اهل بیت را؟ به خدا قسم که شیعه ما نیست مگر کسى که از خدا بترسد و اطاعت او کند.» تا آنکه فرمود: «بترسید از خدا و عمل کنید براى آنچه پیش خداوند است. (یعنى از ثوابها). نیست میانه خدا و کسى خویشاوندى، و دوستترین بندگان پیش خداى تعالى و اکرم آنها بر او پرهیزگارتر آنها و عمل کننده‏تر از آنهاست به فرمایشات او. اى جابر، به خدا قسم که تقرب به خداوند تعالى حاصل نشود مگر به اطاعت. نیست با ما آزادى از آتش، و نیست براى کسى حجت‏  بر خداوند. کسى که مطیع خداوند است، او دوست ماست، و کسى که عصیان خداوند کند، او دشمن ماست. و ولایت ما نیل نشود مگر به عمل و پرهیزگارى.»

و هم در کافى شریف سند به حضرت باقر العلوم، علیه السلام، رساند که فرمود: «اى جماعت شیعیان آل محمد، صلّى اللّه علیه و آله، شماها در حد وسط باشید که غالیان به شما رجوع کنند، و تالیان به شما ملحق شوند.» یکى از انصار که اسمش سعد بود عرض کرد: «فدایت شوم، غالى چیست؟» فرمود: «قومى هستند که درباره ما چیزهایى گویند که ما درباره خود نگوییم، پس آنها از ما نیستند و ما از آنها نیستیم.» عرض کرد: «تالى چیست؟» فرمود: «کسى است که طالب هدایت است، و طریق آن را نمى‏داند و مى‏خواهد که خیر به او برسد و عمل کند.» پس از آن رو به شیعیان فرمود و گفت: «به خدا قسم که با ما برائت و آزادى از خداوند نیست (یعنى از سخط و عذاب او)، و بین ما و خداوند خویشاوندى نیست، و ما بر خداوند حجتى نداریم، و تقرب به خدا حاصل نکنیم مگر به اطاعت و فرمانبردارى. و هر کس از شما مطیع خداوند باشد، فایده دارد به [حال‏] او ولایت و دوستى ما، و هر کس فرمانبردار خدا نباشد از شماها، ولایت ما به او نفعى نرساند. واى بر شما مغرور نشوید، واى بر شما مغرور نشوید.» [1]

و هم در کافى شریف است که حضرت باقر العلوم، علیه السلام، فرمود:

 «رسول خدا، صلّى اللّه علیه و آله، ایستاد بر «صفا» پس فرمود: «اى اولاد هاشم، اى اولاد عبد المطلّب، من رسول خدا هستم به سوى شما و من شفقت دارم نسبت به شما، و همانا عمل من براى خود من است، و از براى هر یک از شما عمل اوست.

نگویید که محمد از ماست و زود است که ما داخل شویم در آنجایى که او داخل شود. نه! به خدا قسم، اى بنى عبد المطلب، دوستان من از شما و غیر شما نیست مگر پرهیزگاران. آگاه باشید که من نمى‏شناسم شما را روز قیامت در صورتى که بیایید و حمل کرده باشید دنیا را به پشتهاى خود، و مردم دیگر بیایند نزد من در صورتى که آخرت حمل آنهاست.» [2]

و هم در روایت جابر متقدم است که فرمود حضرت باقر العلوم، علیه السلام:

 «اى جابر، مذاهب باطله و رأیهاى فاسده تو را گول نزند که گمان کنى حبّ على، علیه السلام، تو را بس است. آیا کفایت مى‏کند براى مرد که بگوید من دوست مى‏دارم على، علیه السلام، را و داراى ولایت او هستم، و مع ذلک فعّال و داراى کثرت عمل نباشد؟ اگر بگوید من رسول خدا را دوست مى‏دارم (با آنکه رسول خدا

__________________________________________________

 [1] عن أبی جعفر (ع) قال: یا معشر الشّیعة، شیعة آل محمّد، کونوا النّمرقة الوسطى، یرجع إلیکم الغالى، و یلحق بکم التّالى. فقال له رجل من الأنصار، یقال له سعد، جعلت فداک ما الغالى؟ قال: قوم یقولون فینا ما لا نقوله فی أنفسنا، فلیس أولئک منّا و لسنا منهم. قال: فما التّالى؟ قال: المرتاد یرید الخیر، یبلغه الخیر یوجر علیه ثمّ أقبل علینا، فقال: و اللّه ما معنا من اللّه براءة و لا بیننا و بین اللّه قرابة و لا لنا على اللّه حجّة. و لا نقرّب إلى اللّه إلاّ بالطّاعة، فمن کان منکم مطیعا للّه تنفعه ولایتنا. و من کان منکم عاصیا للّه لم تنفعه ولایتنا ویحکم لا تغترّوا! ویحکم لا تغترّوا! اصول کافى، ج 2، ص 75، «کتاب ایمان و کفر»، «باب الطاعة و التقوى»، حدیث 6.

در متن اربعین این جمله به «مفهوم» معنى شده است.

 [2] عن أبی جعفر (ع) قال: قام رسول اللّه (ص) على الصفاء، فقال: یا بنى عبد المطلّب، إنّى رسول اللّه إلیکم، و إنّى شفیق علیکم، و إنّ لی عملى و لکلّ رجل منکم عمله. لا تقولوا إنّ محمّدا منّا و سندخل مدخله. فلا و اللّه، ما أولیائى منکم و لا من غیرکم یا بنى المطلّب إلاّ المتّقون. ألا فلا أعرفکم یوم القیامة تأتون تحملون الدّنیا على ظهورکم و یأتون النّاس یحملون الآخرة ... الحدیث. روضة کافى، ج 8، ص 182، حدیث 205.                        شرح چهل حدیث، ص: 572

از على بهتر است) پس از آن متابعت سیره او نکند و عمل به سنّت او ننماید، از حب او نفعى براى او حاصل نشود.» [1]

و در حکایت معروف طاووس است که دید صداى ناله و تضرع و زارى مى‏آید، تا آنکه صاحب آن ناله خاموش شد و گویى غشوه‏اى براى او دست داد.

چون به بالین او آمد، دید جناب على بن الحسین، علیهما السلام، است! سر آن بزرگوار را به دامن گرفت و کلماتى مشتمل بر آنکه تو فرزند رسول خدا و جگر گوشه فاطمه زهرایى، و بالاخره بهشت از شماست، عرض کرد. آن سرور فرمود:

 «خداوند بهشت را خلق فرموده از براى کسى که عبادت و اطاعت او کند، اگر چه غلام حبشى باشد، و آتش را خلق فرموده براى کسى که معصیت او کند، گرچه اولاد قریش باد.» (یا سیّد قریش باشد). «1»

این است چند حدیث از احادیث شریفه صریحه به اینکه این اشتهاى کاذبه که ما اهل دنیا و معصیت داریم غلط و باطل است، و از هوسهاى شیطانى و مخالف با عقل و نقل است. و ضمیمه نما به آن آیات شریفه قرآنیه را، مثل قول خداى تعالى:

کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ. [2] و مثل قوله تعالى: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ. وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ. [3] و مثل قوله تعالى: لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ. [4] و غیر این‏ها از آیات شریفه که در [هر] صفحه از کتاب الهى موجود است، که تأویل و تصرف در آن خلاف ضرورت است.

و در مقابل این‏ها احادیث دیگرى است که آنها هم در کتب معتبره مذکور است، ولى نوعا جمع صحیح عرفى دارد. و اگر جمع نیز پسند نیفتد و قابل تأویل نباشند، مقاومت با این همه حدیث صحیحه صریحه متواتره مؤیّده به ظواهر قرانیه و نصوص فرقانیه و عقل سلیم و ضرورت مسلمین ننماید. فمن ذلک ما رواه ثقة الإسلام الکلینیّ بإسناده عن یوسف بن ثابت بن أبی سعیدة، عن أبی عبد اللّه، علیه السّلام، قال: الإیمان لا یضرّ معه عمل، و کذلک الکفر لا ینفع معه عمل. «2»

فرمود حضرت صادق، علیه السلام: «ایمان ضرر نرساند با آن عملى، و کفر نیز نفع نرساند با آن عملى.» و چند حدیث دیگر به این مضمون وارد است. «3» و جناب محدّث جلیل، مجلسى، علیه الرحمة، این دسته اخبار را حمل فرمودند به اینکه مراد از «ضرر» دخول نار یا خلود در نار است.- انتهى. «4» و بنابر اینکه مراد دخول نار باشد، منافات ندارد با عذابهاى دیگرى که در برزخ و مواقف قیامت از آنها بشود.

__________________________________________________

 [1] فقال: یا جابر لا تذهبنّ بک المذاهب. حسب الرّجل أن یقول: أحبّ علیا و أتولاه. ثمّ لا یکون مع ذلک فعّالا؟

فلو قال: إنّى أحبّ رسول اللّه- فرسول اللّه، صلى اللّه علیه و آله خیر من علىّ علیه السلام- ثمّ لا یتّبع سیرته و لا یعمل بسنّته، ما نفعه حبّه إیّاه شیئا. اصول کافى، ج 2، ص 74، «کتاب ایمان و کفر»، «باب الطاعة و التقوى»، حدیث 3.

 [2] «هر که در گرو چیزى است که اندوخته است.» (مدّثر- 38)

 [3] «پس هر که به قدر ذره‏اى نیکى کرده باشد، آن را مى‏بیند، و هر که به قدر ذره‏اى بدى کرده باشد آن را خواهند دید. « (زلزال- 7- 8)

 [4] «هر چه (از نیکى) کرده، از آن اوست، و هر چه (از بدى) کرده، به زیان اوست.» (بقره- 286)

و نویسنده گمان مى‏کند که ممکن است این اخبار را حمل کرد به آنکه ایمان قلب را طورى منوّر مى‏کند که اگر فرضا گاهى خطایا گناهى از انسان صادر شود، به واسطه آن نور و ملکه ایمان جبران کند به توبه و رجوع إلى اللّه نماید، و صاحب ایمان باللّه و یوم الآخرة نگذارد اعمالش به روز حساب افتد. پس، در حقیقت این اخبار حثّ بر تمسک به ایمان و بقاى به آن است. چنانچه نظیر این حدیثى است که در کافى شریف از حضرت صادق، علیه السلام، نقل فرموده که «حضرت موسى، علیه السلام، به جناب خضر، علیه السلام، گفت: «من از رفاقت با تو داراى شرافت و حرمت شدم، پس وصیتى به من فرما.» فرمود به او که ملازم باش با چیزى که ضرر نرساند به تو با آن چیزى، چنانچه با غیر آن به تو چیزى نفع نرساند.» [1]

و من ذلک ما رواه بإسناده عن محمّد بن الرّیان بن الصّلت، رفعه عن أبی عبد اللّه، علیه السّلام، قال کان أمیر المؤمنین، علیه السّلام، کثیرا ما یقول فی خطبته: یا أیّها النّاس، دینکم دینکم! فإنّ السّیّئة فیه خیر من الحسنة فی غیره، و السّیّئة فیه تغفر، و الحسنة فی غیره لا تقبل. «1»

 «مى‏فرمود حضرت امیر المؤمنین، علیه السلام، در خطبه بسیارى از اوقات:

اى مردم، حفظ کنید دین خود را و دست از آن بر ندارید، زیرا که گناه در آن بهتر از حسنه در غیر آن است، و گناه در آن آمرزیده شود، و در غیر آن عبادات و حسنات قبول نگردد.»

و این حدیث شریف و امثال آن که در مقام ترغیب به ملازمت دیانت حقه است دلالت بر آن دارد که سیّئات مؤمنین و صاحبان دین حق بالاخره آمرزیده شود، چنانچه خداوند فرماید: إنَّ اللَّه یَغْفِرُ الذُّنوبَ جَمیعاً. [2] و از این [جهت‏]، سیّئات آنها را توان گفت که بهتر از حسنات دیگران است که هیچ وقت قبول نشود، بلکه شاید حسناتى که شرایط قبول، مثل ایمان و ولایت، در آن نباشد خود داراى ظلمتى باشد که از سیّئات مؤمنین، که به واسطه نور ایمان در خوف و رجا هستند، ظلمت و کدورتش بیشتر باشد. بالجمله، این حدیث دلالت ندارد بر آنکه اهل ایمان بر سیّئات خود مأخوذ نیستند، چنانچه ظاهر است.

و از جمله احادیث مشهوره که گویند بین فریقین مشهور است این است که حبّ علیّ حسنه لا یضرّ معها سیّئة، و بغضه سیّئة لا ینفع معها حسنة. «2» «دوستى‏

__________________________________________________

 [1] عن أبی عبد اللّه (ع) قال قال موسى للخضر، علیهما السلام، قد تحرّمت بصحبتک فأوصنى، قال [له‏]: الزم ما لا یضرّک معه شی‏ء کما لا ینفعک مع غیره شی‏ء. اصول کافى، ج 2، ص 464، «کتاب ایمان و کفر»، «باب أن الإیمان لا یضرّ معه سیئة»، حدیث 2.

 [2] «بدرستى که خداوند تمام گناهان را مى‏آمرزد (زمر- 53)

على (ع) حسنه‏اى است که با آن هیچ گناهى ضرر نمى‏رساند: و بغض آن سرور گناهى است که هیچ نیکویى با آن نفع نبخشد.»

و این حدیث شریف در سلک حدیثى است که درباره «ایمان» پیش از این مذکور شد. و معنى آن یا به طورى است که مرحوم مجلسى در آن اخبار احتمال دادند، که مقصود از «ضرر» خلود در نار یا دخول در نار است، یعنى، حبّ آن سرور، که سرمایه ایمان و اکمال و اتمام آن است، موجب شود که به شفاعت شافعین از نار مستخلص شود. و این چنانچه گفتیم منافات ندارد با آنکه عذابهاى گوناگون برزخ را داشته باشد، چنانچه در حدیث است که فرمودند شماها برزخ خود را اصلاح کنید، ما در قیامت از شما شفاعت مى‏کنیم. «1» و یا آنکه آن طور که ما ذکر کردیم مقصود باشد که حبّ آن سرور نورانیت و ملکه [ایمان‏] در قلب حاصل کند که احتراز از گناهان کند، و اگر گاهى به گناهى مبتلا شد، آن را به توبه و انابه ترمیم نماید، و نگذارد که رشته کار از دستش بیرون رود و مهار نفس گسیخته گردد. و از جمله، یک دسته اخبارى است که در ذیل آیه شریفه در سوره فرقان مذکور شده: قال تعالى: «وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّه إلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلونَ النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّه إلاّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً. یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیْهِ مُهاناً. إلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُولئِکَ یُبَدِّلُ اللَّه سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّه غَفوراً رَحیماً.» «2» فرمود: «آنهایى که نمى‏خوانند با خداوند خداى دیگرى، و نمى‏کشند نفسى را که خداوند حرام کرده است کشتن او را، مگر بحق (در موارد مقرّره)، و زنا نمى‏کنند، این‏ها بندگان خاص خداوند هستند. و کسى که چنین کارهایى کند به جزاى تامّ خود مى‏رسد، مضاعف شود عذاب براى او روز قیامت، و مخلّد شود در آن عذاب با خوارى، مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و عمل نیکو بکند. آنها را تبدیل مى‏فرماید خداوند سیّئاتشان را به حسنات. و مى‏باشد خداوند آمرزنده و مهربان.» در ذیل این آیه اخبار کثیره هست که ما به ذکر یکى از آن [ها] اکتفا مى‏کنیم، زیرا که همه قریب به هم هستند در معنى و مضمون.

عن الشّیخ فی أمالیه بإسناده عن محمّد بن مسلم الثّقفی، قال سألت أبا جعفر، محمّد بن علىّ، علیهما السّلام، عن قول اللّه عزّ و جلّ: «فأولئک یبدّل اللّه سیّئاتهم حسنات و کان اللّه غفورا رحیما.» فقال، علیه السّلام: یؤتى بالمؤمن‏ المذنب یوم القیامة حتّى یقام بموقف الحساب، فیکون اللّه تعالى هو الّذی یتولّى حسابه لا یطلع على حسابه أحدا من النّاس، فیعرّفه ذنوبه حتّى إذا أقرّ بسیّئاته. قال اللّه عزّ و جلّ للکتبة: بدّلوها حسنات و أظهروها للنّاس. فیقول النّاس حینئذ: ما کان لهذا العبد سیّئة واحدة! ثمّ یأمر اللّه به إلى الجنّة. فهذا تأویل الآیة. و هی فی المذنبین من شیعتنا خاصّة. «1»

محدّث جلیل القدر، محمد بن مسلم ثقفى، رضوان اللّه علیه، مى‏فرماید:

 «سؤال [کردم‏] از حضرت باقر العلوم، علیه السلام، از معنى قول خدا:

فأولئک ... الآیة فرمود: «آورده شود مؤمن گناهکار در روز قیامت تا [قرار گیرد] در موقف حساب، پس ذات مقدس حق خود حساب او را بکشد، و هیچیک از مردم [را] بر حساب او آگاه نگرداند. پس از آن، گناهان او را به او معرفى فرماید، تا آنکه اقرار به گناه خود کند. خداى تعالى به نویسندگان امر فرماید که گناهان او را مبدّل به حسنات کنند و به مردم اظهار کنند. پس مردم مى‏گویند: براى این بنده یک گناه هم نبود! پس از آن، امر فرماید که او را به بهشت ببرند. این است تأویل این آیه. و این در گناهکاران از شیعیان ماست خاصتا.»

اینکه آیه شریفه را بالتمام نوشتم و کلام را طولانى کردم براى آن است که مطلب چون از مهمات است، و بسیارى از اهل منبر به مردم عامه بد فهماندند این قبیل اخبار را، و ربط آنها به آیه شریفه جز به ذکر آیه معلوم نمى‏شد، از این جهت معذورم از طول مملّ. کسى که صدر و ذیل آیه شریفه را ملاحظه کند، مى‏فهمد که مردم مطلقا به اعمال خود گرفتارند و مؤاخذ در زشتیها هستند، مگر آنهایى که ایمان آورند و توبه از گناهان کنند و عمل صالح به جا آورند. و این سه در هر کس جمع شود، رستگار و مورد الطاف خداوند است و در پیشگاه مقدس حق محترم است، و سیّئات و گناهان [او] مبدل به حسنات شود. و جناب باقر العلوم، علیه السلام، نیز تأویل همین را فرمودند که کیفیت حساب و موقف چنین اشخاصى به این ترتیب است. منتها آنکه این خاص به شیعیان اهل بیت است و دیگر مردم از آن محروم هستند، زیرا که ایمان حاصل نشود مگر به ولایت على و اوصیاى او از معصومین طاهرین، علیهم السلام، بلکه ایمان به خدا و رسول قبول نشود بدون ولایت، چنانچه در فصل بعد از این ان شاء اللّه مذکور شود. پس، این آیه شریفه و اخبار مفسّره را باید از ادله اولیه شمرد، زیرا که دلالت دارد بر آنکه اگر شخص ایمان داشته‏

باشد و جبران گناهان را با توبه و عمل صالح نکند، مشمول این آیه نخواهد بود.

پس اى عزیز، شیطان تو را مغرور نکند و هواهاى نفسانیه تو را گول نزند. البته انسان تنبل مبتلا به شهوات و حب دنیا و جاه و مال، مثل نویسنده، همیشه دنبال بهانه است از براى تأیید تنبلى خود، و هر چه موافق با شهوات او باشد و مؤید هواهاى نفسانیه و خیالات شیطانیه او باشد، اقبال به آن نماید و چشم و گوش خود را به آن باز کند، بدون آنکه فحص از مغزاى آن نماید یا به مقابلات و معارضات آن نظر نماید.

بیچاره گمان مى‏کند به مجرد دعوى تشیع و حب اهل بیت طهارت و عصمت جواز ارتکاب هر محرّمى را خداى نخواسته دارد و قلم تکلیف، نعوذ باللّه، از او برداشته شده! بدبخت نمى‏داند که شیطان بر او تعمیه کرده، و در آخر عمر بیم آن است که محبت بیمغز بیفایده نیز از دستش برود و با کف تهى در صف نواصب اهل بیت محشور گردد. آخر دعوى محبت کسى [که‏] بیّنه نداشته باشد پذیرفته نیست.

ممکن نیست من با شما دوست باشم و محبت و اخلاص داشته باشم، و بر خلاف تمام مقاصد و مطلوبات شما اقدام کنم. درخت محبت ثمره و نتیجه‏اش عمل بر طبق آن است، و اگر این ثمره را نداشته باشد، باید دانست که محبت نبوده، خیال محبت بوده.

پیغمبر اکرم و اهل بیت مکرم او، صلوات اللّه علیهم، تمام عمر خود را صرف در بسط احکام و اخلاق و عقاید نمودند و یگانه مقصد آنها نشر احکام خدا و اصلاح و تهذیب بشر بوده و هر قتل و غارت و ذلت و اهانتى را در راه این مقصد شریف سهل شمردند و از اقدام باز نماندند، پس محبّ و شیعه آنها کسى است که در مقاصد آنها با آنها شرکت کند و پیروى از آثار و اخبار آنها کند. اینکه در اخبار شریفه اقرار به لسان و عمل به ارکان را از مقوّمات ایمان شمرده بیان یک سرّ طبیعى و سنّة اللّه جاریه است، چونکه حقیقت ایمان ملازم با اظهار و عمل است. عاشق در جبلّه طبیعیه اوست اظهار عشق و تغزّل در شأن معشوق، و عمل به لوازم ایمان و محبت خدا و اولیاى او. [اگر] عمل نکرد مؤمن نیست و محبت ندارد. و این صورت ایمان و محبت بى مغز و معنى نیز با جزئى حوادث، و فی الجمله فشار، از بین مى‏رود و صفر الید به دار جزاى اعمال منتقل شود.

فصل در بیان آنکه ولایت اهل بیت شرط قبولى اعمال است‏

آنچه ذیل حدیث شریف دلالت بر آن دارد که ولایت و معرفت شرط قبول‏ اعمال است از امورى است که از مسلمات بلکه ضروریات مذهب مقدس شیعه است. و اخبار در این باب به قدرى زیاد است که در این مختصرات نگنجد و فوق حد تواتر است، و ما به ذکر بعضى از آن این اوراق را تبرک مى‏کنیم:

عن الکافى بإسناده عن أبی جعفر، علیه السّلام، قال: ذروة الأمر و سنامه و مفتاحه و باب الأشیاء و رضى الرّحمن الطّاعة للإمام بعد معرفته ... أما لو أنّ رجلا قام لیله و صام نهاره و تصدّق بجمیع ماله و حجّ جمیع دهره و لم یعرف ولایة ولىّ اللّه فیوالیه و یکون جمیع أعماله بدلالته إلیه، ما کان له على اللّه حقّ فی ثوابه و لا کان من أهل الإیمان. «1»

فرمود: «حقیقت و مخّ امر و اعلاى آن و کلید آن و باب اشیا و رضاى خداوند، اطاعت امام است بعد از معرفت او. آگاه باش که اگر مردى شبها به عبادت ایستد و روزها روزه گیرد و تمام مالش را صدقه دهد و تمام روزگار را حج کند، و نشناسد ولایت ولىّ خدا را تا موالات او کند و تمام اعمالش به راهنمایى او باشد، نیست براى او بر خداى تعالى حقى و ثوابى، و نمى‏باشد از اهل ایمان.»

و بإسناده عن أبی عبد اللّه، علیه السّلام، قال: من لم یأت اللّه عزّ و جلّ یوم القیامة بما أنتم علیه، لم یتقبّل منه حسنة و لم یتجاوز له سیّئة. [1]

و بإسناده عن أبی عبد اللّه علیه السّلام، فی حدیث قال: و اللّه، لو أنّ إبلیس، لعنه اللّه، سجد للّه بعد المعصیة و التّکبّر عمر الدّنیا، ما نفعه ذلک و لا قبله اللّه ما لم یسجد لآدم کما أمره اللّه عزّ و جلّ أن یسجد له، و کذلک هذه الأمّة العاصیة المفتونة بعد ترکهم الإمام الّذى نصبه نبیّهم لهم، فلن یقبل اللّه لهم عملا و لکن یرفع لهم حسنة حتّى یأتوا اللّه من حیث أمرهم و یتولّوا الإمام الّذی أمرهم اللّه بولایته و یدخلوا من الباب الّذی فتحه اللّه و رسوله لهم ... الحدیث. [2]

و اخبار در این باب و به این مضامین بسیار است. و از مجموع اخبار استفاده شود که ولایت شرط قبول اعمال، بلکه شرط قبول ایمان به خدا و به نبوّت رسول مکرم (ص) است. و اما شرط صحت بودن آن براى اعمال، چنانچه بعضى از علما فرمودند، معلوم نیست، بلکه ظاهر آن است که شرط نیست، چنانچه از روایات‏

__________________________________________________

 [1] «کسى که روز قیامت بدون اعتقاد به شما در پیشگاه خداوند حاضر شود، نه حسنه‏اى از او پذیرفته گردد و نه سیئه‏اى از او بخشیده شود.» وسائل الشیعة، ج 1، ص 91، «کتاب الطهارة»، باب 29، از «أبواب مقدمة العبادات»، حدیث 3.

 [2] «و با سند خود از حضرت صادق (ع): روایت کرده که فرمود: «به خدا سوگند، ابلیس- نفرین خدا بر او باد- اگر پس از آن نافرمانى و تکبرى که کرد (سجده نکردن بر آدم) به مدت عمر دنیا خدا را سجده مى‏آورد، مادام که سجده بر آدم نکرد چنانکه خدایش بدان فرمان داده بود، آن عبادتش سود نمى‏کرد و خدا از وى نمى‏پذیرفت. و همچنین است حال این امت عصیان آور فریفته شده که ترک اطاعت امامى کرده‏اند که پیامبرشان نصب فرموده، پس خداوند عمل ایشان نپذیرد و نیکى ایشان برنکشد، مگر آنکه به سوى خدا باز آیند از همان راه، که فرمانشان داده، و ولایت امامى را سر نهند که خداوند به ولایت او سفارش فرموده، و از همان درى وارد شوند که خدا و رسولش بر ایشان گشوده‏اند.» حدیث ادامه دارد. منبع پیشین، ص 92، حدیث 5.

کثیره معلوم شود، مثل روایتى که در باب عدم وجوب قضاى «مستبصر» اعمال خود را مذکور است که غیر زکات- که به واسطه آنکه به غیر اهلش در زمان ضلالتش داده است- سایر اعمال را قضا نکند و خداوند به او اجر دهد. [1] و در روایت دیگر است که «اعمال دیگر از قبیل صلاة و صوم و حج و صدقه به شما ملحق شود و دنبال شما بیاید، ولى زکات را چون به غیر اهلش دادى باید باز به محل خود بدهى.» [2] و در بعض روایات است که اعمال را روز پنجشنبه به رسول خدا (ص) عرضه مى‏دارند، و در روز عرفه حق تعالى به آنها توجه فرماید و همه را هباء منثورا قرار مى‏دهد. سؤال مى‏کند عمل چه اشخاصى را چنین مى‏کند؟ [مى‏فرماید] اعمال مبغض ما و مبغض شیعیان ما [3]. و این دلالت بر صحت و عدم قبول دارد، چنانچه واضح است. در هر صورت این بحث از وظیفه ما خارج است. و الحمد للّه أوّلا و آخرا.

__________________________________________________

 [1] روایت برید بن معاویه از امام صادق (ع) وسائل الشیعة، ج 1، ص 97، «کتاب الطهارة»، باب 31 از «ابواب مقدمة العبادات»، حدیث 1.

 [2] محمد بن حکیم از امام صادق (ع) روایت کند: ... أمّا الصّلاة و الصّوم و الصّدقة، فإنّ اللّه یتبعکما ذلک و یلحق بکما، و أمّا الزکاة فلا لأنّکما أبعدتما حقّ امرء مسلم، و أعطیتماه غیره. وسائل الشیعة، ج 1، ص 97، «کتاب الطهارة»، باب 31 از «أبواب مقدّمة العبادات».

 [3] مراد روایت امام صادق (ع) است که فرموده: إنّ أعمال العباد تعرض کلّ خمیس على رسول اللّه، صلّى اللّه علیه و آله، فإذا کان یوم عرفة، هبط الرّبّ تبارک و تعالى، و هو قول اللّه تبارک و تعالى: «و قدمنا إلى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا.» فقلت: جعلت فداک، أعمال من هذه؟ قال: أعمال مبغضینا و مبغضی شیعتنا.

بحار الأنوار، ج 23، ص 345، «کتاب الإمامة»، باب 20، حدیث 37.                 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد