swc

swc

چهل حدیث - حدیث سی و پنجم

الحدیث الخامس و الثلاثون‏

بالسّند المتّصل إلى عماد الإسلام و المسلمین، محمّد بن یعقوب الکلینیّ، رضوان اللّه علیه، عن محمّد بن یحیى، عن أحمد بن محمّد، عن أحمد [بن محمّد] بن أبی نصر، قال، قال أبو الحسن الرّضا، علیه السّلام: قال اللّه: یا ابن آدم، بمشیئتی کنت أنت الّذی تشاء لنفسک ما تشاء، و بقوّتی أدّیت فرائضی، و بنعمتی قویت على معصیتی. جعلتک سمیعا بصیرا قویّا، ما أصابک من حسنة فمن اللّه، و ما أصابک من سیّئة فمن نفسک. و ذلک أنّی أولى بحسناتک منک، و أنت أولى بسیّئاتک منّی. و ذاک أنّنی لا أسأل عمّا أفعل و هم یسألون. «1»

ترجمه «فرمود حضرت رضا، سلام اللّه علیه: خداى تعالى فرمود: «اى پسر آدم، به خواست من تو آنى که مى‏خواهى براى خود آنچه مى‏خواهى، و به توانایى من به جا آوردى واجبات مرا، و به نعمت من توانا شدى بر معصیت من. قرار دادم تو را شنوا، بینا و توانا. آنچه برسد تو را از نیکویى از خداوند است، و آنچه برسد تو را از بدى از خود تو است، براى اینکه من اولى هستم به نیکوییهاى تو از تو، و تو اولى هستى به زشتیهاى خودت از من، زیرا که من پرسش نشوم از آنچه مى‏کنم و آنها پرسش شوند.»

شرح در این حدیث شریف مطالب عالیه و مسائل مهمه‏اى است از علوم عالیه ما قبل الطبیعة که با تفصیل مقدمات اگر ذکر شود، خارج از طور این اوراق و موجب تطویل است، پس، ناچار به طریق توسط و اقتصار مشى کرده بعضى از آن مسائل را به‏  طریق نتیجة البرهان مذکور مى‏داریم در ضمن فصولى چند. و على اللّه التّکلان.

فصل در بیان آنکه براى اسماء حق دو مقام است‏

بدان که از براى مشیت حق تعالى جلّت عظمته، بلکه از براى سایر اسماء و صفات از قبیل علم و حیات و قدرت و غیر آن، دو مقام است:

یکى، مقام اسماء و صفات ذاتیه است، که به برهان پیوسته است که ذات مقدس واجب الوجود به حیثیت واحده و جهت بسیطه محضه کل کمالات و مستجمع جمیع اسماء و صفات است، و جمیع کمالات و اسماء و صفات جمال و جلال رجوع کند به حیثیت بسیطه وجودیه، و هر چه ماوراى وجود است نقص و قصور و اعدام است. و چون ذات مقدسش صرف وجود و وجود صرف است، صرف کمال و کمال صرف است: علم کلّه، قدرة کلّه حیاة کلّه.

و دیگر، مقام [اسماء] و صفات فعلیه است، که مقام ظهور به اسماء و صفات ذاتیه است و مرتبه تجلى به نعوت جلالیه و جمالیه است. و این مقام مقام «معیّت قیّومیه» است: «هُوَ مَعَکُمْ.» [1] و «ما مِنْ نَجْوى‏ ثَلثَةٍ إلاّ هُوَ رابعُهُمْ ...» [2] و مقام «وجه اللّه» است: «أَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه.» [3] و مقام «نوریّت» است: «اللّه نور السّموات وَ الْأرْضِ.» [4] و مقام «مشیّت مطلقه» است: «وَ مَا تَشاءونَ إلاّ أَنْ یَشاءَ اللَّه». [5] خلق اللّه الأشیاء بالمشیّة و خلق المشیّة بنفسها. [6] و از براى آن در لسان اهل اللّه اصطلاحات و القاب دیگرى است. و به هر دو مقام اشاره شده است در آیه شریفه کتاب الهى بقوله: هُوَ الأوّلُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ «1». به بعضى وجوه.

بالجمله، مقام مشیت فعلیه مطلقه احاطه قیّومیه دارد به جمیع موجودات ملکیه و ملکوتیه، و جمیع موجودات به وجهى تعینات آن هستند، و به وجهى مظاهر آن مى‏باشند. و به حسب این مقام از مشیت فعلیه و مظهریت و فناى مشیت عباد در آن، بلکه مظهریت و مرآتیت خود عباد و جمیع شئون آنها از آن، در این حدیث شریف فرموده است: اى پسر آدم، به مشیت من تو آن کسى هستى که مشیت مى‏کنى، ذات تو و کمالات ذات تو به عین مشیت من است، بلکه تو خود و کمالاتت‏

__________________________________________________

 [1] «او با شماست.» (حدید- 4).

 [2] «ما یکونُ مِنْ نَجوَى‏ ثَلثَةٍ إلاَّ هُوَ رابِعُهُم و لا خمسة إلاّ هو سادسهم و لا أدنى من ذلک و لا اکثر إلاّ هو معهم أین ما کانوا ثمّ ینبئهم بما عملوا یوم القیمة إنّ اللّه بکل شی‏ء علیم. سه کس با هم راز نگویند جز آنکه خدا چهارمین آنهاست، و نه پنج کس جز آنکه او ششمین آنهاست، و نه کمتر و نه بیشتر از آن، مگر آنکه هر کجا باشند خدا با آنهاست. آن گاه روز رستاخیز آنان را از آنچه کرده‏اند آگاه کند. بدرستى که خداوند به همه چیز داناست.)

 (مجادله- 7).

 [3] «به هر کجا روى کنید، آنجا روى خداست.» (بقره- 115).

 [4] «خدا نور آسمان‏ها و زمین است.» (نور- 35).

 [5] «و نمى‏خواهند جز آنچه را خدا بخواهد.» (دهر- 30).

 [6] «خداوند چیزها را به مشیت آفرید و مشیت را به خود آن.» اصول کافى، ج 1، ص 110، «کتاب توحید»، «باب إرادة آنها من صفات الفعل»، حدیث 4.

از مظاهر و تعینات مشیت منى: وَ ما رَمَیْتَ إذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّه رَمى. «1» و از براى این مطلب عرفانى شواهد کثیره از اخبار و آیات است که ذکر آن لزومى ندارد.

و شیخ جلیل اشراقى، قدّس سره، علم تفصیلى حق تعالى را به اشیا عبارت از همین مقام علم فعلى مى‏داند، «2» و محقّق طوسى، قدس سرّه، در این باب از او تبعیت فرموده. «3» و حضرت صدر المتألّهین، قدس سرّه، علم تفصیلى را همان مقام ذات بسیط مى‏داند. «4» و کلام این دو بزرگوار به طور اطلاق مرضىّ ایشان نیست. و نویسنده روح کلام آنها را به یک امر راجع مى‏دانم و نزاع را لفظى مى‏دانم به بیانى که مناسب این مقام نیست.

و از این بیان معلوم شد که هر چه در دار تحقق متحقق گردد، چه از جواهر قدسیه الهیه، یا ملکیه طبیعیه، یا اعراض، و چه ذوات و اوصاف و افعال- تمام آنها به قیومیت و نفوذ قدرت و احاطه قوّت حق متحقق شوند. پس، درست شد که بقوّتى أدّیت فرائضی. و همین مقام مشیت مطلقه مقام رحمت واسعه و نعمت جامعه است، چنانچه فرماید: و بنعمتى قویت على معصیتی.

فصل در اشاره به مسئله جبر و تفویض‏

در این حدیث شریف اشاره واضحه به مسئله جبر و تفویض نموده، و مذهب حق را، که امر بین امرین و منزلة بین المنزلتین است، مطابق مسلک اهل معرفت و طریقه اصحاب قلوب ذکر فرموده است، زیرا که هم اثبات مشیت و اتیان و قوّت براى بنده نموده، و هم آنها را به مشیت حق دانسته فرموده است: تو مشیّت کردى و به مشیت من مشیت تو ظاهر است، تو اتیان فریضه نمودى، و قوّه تو ظهور قوّه من است، و به نعمت من که بسط رحمت واسعه است قوّه تو بر معصیت حاصل شد، پس از تو سلب نمى‏شود افعال و اوصاف و وجودات مطلقا، چنانچه اثبات مطلق نیز نشود، تو مشیت [کردى‏] و مشیت تو فانى در مشیت من و ظهور و تعین آن است، و به قوّه خود تقویت بر طاعت و معصیت دارى، و با این حال، قوّت و قدرت تو ظهور قدرت و قوّت من است. و پس از آن، چون مظنه اشکالى بوده است و آن این است که بنابر این، نقایص و رذایل و معاصى را نیز به حق باید نسبت داد، رفع آن اشکال را

به وجه حکمى برهانى و ذوقى عرفانى فرموده که حق تعالى چون صرف کمال و خیریت و جمال و بهاء است، از این جهت آنچه از ناحیه مقدسه اوست کمال و خیریت است، بلکه نظام وجود و حقیقت هستى، در غیب و شهود، عین کمال و اصل تمامیت و جمال است، و آنچه نقص و رذیله و شرّ و وبال است به عدم و تعین راجع و از لوازم ماهیت است که متعلق جعل و مفاض از حق نیست، بلکه شرورى که در عالم طبیعت و نشئه تنگ ملک مى‏باشد از تضاد بین موجودات و تنگنایى عالم دنیاست، و تضاد بین آنها متعلق جعل نشود. پس، آنچه از خیرات و کمالات و حسنات است از حق است، و آنچه نقص و شرّ و معصیت است از خلق است، چنانچه فرموده: ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّه وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئًةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ.

پس، جمیع سعادات دنیاویه و اخراویه و جمیع خیرات ملکیه و ملکوتیه از سر چشمه خیرات و سعادات افاضه شده، و جمیع شقاوتهاى دنیا و آخرت و شرور این عالم و عالم دیگر از قصور ذاتى و نقصان خود موجودات است. و آنچه معروف است که سعادت و شقاوت متعلق جعل جاعل نیست بلکه ذاتى اشیاست، در جانب سعادت بى‏اصل است، چه که سعادت مجعول و مفاض از جانب حق است، و ذاتى از هر ذوات و ماهیتى از ماهیات را سعادتى نیست، بلکه هلاک محض و شقاوت تامّ به حیثیت ماهیت رجوع کند. و در جانب شقاوت صحیح است، زیرا که شقاوت به ماهیت راجع و غیر مجعول است، براى آنکه دون مرتبه جعل است. و حدیث معروف السّعید سعید فی بطن أمّه، و الشّقیّ شقىّ فی بطن أمّه [1] را معنى دیگرى است که متعلق به علم اسماء و صفات است و ذکر آن متناسب نیست.

و چون بعد از بیان این مطلب حق برهانى، مظنه شبهه دیگرى است، و آن آن است که در جانب خیرات عزل موجودات و در جانب شرور عزل قدرت واجبه قدیمه مستلزم جبر و تفویض و آن خلاف مقرر است در مسلک عرفان و طریقه برهان، دفع آن فرموده در لسان دلیل بر مطلب سابق و تحقیق کیفیت آن به اینکه حق تعالى اولى به حسنات است از بندگان، و آنها اولى به سیّئات هستند از ذات مقدس حق، که در این اثبات اولویت اثبات انتساب از طرفین است.

و اما بیان اولویت حق از بنده در خیرات و اصل انتساب آن به بندگان براى آن است که نسبت خیرات به مبدأ المبادى نسبت وجود و بالذات است، زیرا که خیرات ذاتى وجود است، و آن در واجب عین ذات و در ممکن به جعل و افاضه است، پس اصل افاضه خیرات از واجب تعالى شأنه است، و مرآت ظهور و مظهر

__________________________________________________

 [1] «خوشبخت کسى است در شکم مادرش خوشبخت شده، و بدبخت کسى است که در شکم مادرش بدبخت شده است.» بحار الانوار، ج 5، ص 153، «کتاب العدل و المعاد»، «باب 6»، حدیث 1. با تغییر در عبارت.

آن، ممکن است، و آن نسبت ظاهریت و افاضه، اتمّ از این نسبت مظهریت و قابلى است. و اما در سیّئات و شرور به عکس است، لیکن هر دو نسبت محفوظ است، زیرا که آنچه از حق مفاض است خیرات است، و لازمه این خیرات تخلّل شرور است به طریق انجرار و تبعیت، پس بالعرض به او منتسب و بالذات از نقصان ذوات و قصور ماهیات است. چنانچه در آیه شریفه نیز به دو نظر این دو معنى را فرمود:

آنجا که سلطان وحدت غلبه کرده و کثرات و نقایص را مضمحلّ فرموده، فرماید: قُلْ کُلٌّ مِنْ عَنْدِ اللَّه. [1] و آنجا که تخلّل کثرت را بالعرض ملاحظه فرموده و وسایط را مقرر داشته، فرماید: ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنْ اللَّه ... الآیة «1»

فصل در بیان آنکه حق تعالى سؤال نشود از آنچه بکند و دیگر موجودات سؤال شوند

بدان که محققین از فلاسفه گویند که از براى فعل مطلق حق غایت و غرضى جز ذات مقدس و تجلیات ذاتیه او نیست، و ممکن نیست که ذات مقدس در ایجاد اشیا جز ذات خود و ظهور و تجلى ذات مقدس خود غایت دیگرى داشته باشد، زیرا که هر فاعلى که به قصد و غایت غیر ذات ایجادى کند، براى هر غایتى باشد، و لو ایصال نفع و رسیدن مثوبت به غیر باشد و یا براى عبادت و معرفت یا ثنا و محمدت باشد، متکمل به آن است و وجود آن برایش اولى از عدم آن است، و این مستلزم نقص و قصور و انتفاع است، و آن بر ذات مقدس کامل على الاطلاق و غنىّ بالذات و واجب من جمیع الجهات محال است. پس، در افعال او لمّیّت و سؤال از لمّیّت نیست و لا یسأل عمّا یفعل. «2» و اما سایر موجودات در افعال خود اغراض و مقاصد دیگر دارند غیر ذات خود. پس، عشاق جمال حق و مقربین و مجذوبین غایت افعالشان وصول به باب اللّه و رسیدن به لقاء اللّه و ساحت قدس الهى است. و دیگر موجودات به حسب کمال و نقص و شدت و ضعف خود غرض زاید بر ذات خود دارند. و بالجمله، چیزى که کمال مطلق است و واجب بالذات است، واجب من جمیع الجهات است، و چنانچه ذات مقدسش مبرا از لمّیّت است، افعالش نیز مبرا

__________________________________________________

 [1] «بگو همه از جانب خداست.» (نساء- 78).

از لمّیتى وراى ذات است، به خلاف سایر موجودات.

و ایضا، چون ذات مقدسش کامل مطلق و جمیل على الاطلاق است، کعبه آمال همه موجودات و غایت مقصد جمیع سلسله کاینات است، و خود کعبه آمالى و غایت [و] مقصدى وراى خود ندارد، چه که دیگر موجودات ناقص بالذات و هر ناقصى مهروب عنه است بالفطرة، چنانچه هر کاملى مرغوب فیه است، پس غایت همه حرکات و افعال ذات مقدس است، و از براى خود ذات مقدّس غایتى جز خود نیست- فَ لا یُسْأَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلونَ. [1]

و ایضا، چون ذات مقدسش در غایت القصواى جمال و کمال است، نظام دایره وجود، که ظلّ آن ذات جمیل است، و در غایت القصواى کمال ممکن است، و این نظام کلى اتمّ نظامهاى متصوّر است، پس سؤال از لمّیّت و غایت و غرض و فایده سؤالى از روى جهل و نقصان است، چنانچه از ابلیس لعین در هفت سؤال معروف واقع شده، و حق تعالى به طریق اجمال و مجادله به وجه احسن از تمام آنها یک جواب داده [2]. پس، حق تعالى به واسطه غایت کمال فعلش مورد سؤال نباید شود، و دیگر موجودات مورد سؤال شوند به واسطه نقص آنها ذاتا و فعلا.

و ایضا، حق تعالى بواسطه آنکه حکیم على الاطلاق است، هر فعلى از او صادر شود در غایت اتقان است، پس مورد سؤال نباید شود، به خلاف موجودات دیگر.

و ایضا، حق تعالى چون هر فعلى از وجود مقدسش صادر شود، از حاقّ ذات و اصل حقیقت و صراح ماهیت اوست، و دیگر موجودات چنین نیستند، پس او فاعل بالذات است و سؤال به لمّیّت در او باطل است، به خلاف دیگر موجودات. و چون اراده و مشیت و قدرت عین ذات مقدس اوست، فاعلیت بالذات در آن ذات مقدس عین فاعلیت بالارادة و القدرة است، و شبهه فاعلیت بالطبع نیاید. و این یکى از مباحث شریفه‏اى است که در محل خود مبرهن است، و به آن حل کثیرى از شبهه‏هاى متکلمین مى‏شود در ابواب متفرقه معارف الهیه.

و از این بیانات ارتباط این جمله‏ها که در حدیث شریف است و به طریق علیت هر یک براى دیگرى معلوم شود. پس، چون فعل حق در کمال تمام و نظام اتمّ است، سؤال نشود از آنچه کند، و دیگران چون چنین نیستند سؤال شوند. و این علت از براى آن است که او اولى به حسنات باشد و بنده اولى به سیّئات باشد. و این‏

__________________________________________________

 [1] «خدا را درباره آنچه مى‏کند نمى‏پرسند، و از ایشان مى‏پرسند.» اقتباس از آیه بیست و سوم سوره «انبیاء».

 [2] «براى اطلاع از هفت شبهه ابلیس رجوع کنید به الملل و النحل، شهرستانى، ترجمه افضل الدین صدر ترکه اصفهانى، ص 28.                       

علت آن است که هر چه سیّئات باشد از بنده باشد و هر چه حسنات باشد از حق باشد. و با بیانات دیگر نیز این ارتباط درست شود که مذکور نشد. و الحمد للّه أوّلا و آخرا.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد