swc

swc

چهل حدیث - حدیث هیجدهم

الحدیث الثامن عشر

بالسّند المتّصل إلى فخر الطّائفة و ذخرها، محمّد بن یعقوب الکلینى، رضوان اللّه علیه، عن محمّد بن یحیى، عن أحمد بن محمّد بن عیسى، عن ابن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی حمزة الثمالی، عن أبی جعفر، علیه السّلام، قال: مکتوب فی التّوراة الّتی لم تغیّر أن موسى [علیه السّلام‏] سأل ربّه فقال: یا ربّ، أ قریب أنت منّی فأناجیک، أم بعید فأنادیک؟ فأوحى اللّه عزّ و جلّ إلیه، یا موسى، أنا جلیس من ذکرنی. فقال موسى، فمن فی سترک یوم لا ستر إلاّ سترک؟ فقال: الّذین یذکروننى فأذکرهم و یتحابّون فیّ فأحبّهم، فأولئک الّذین إذا أردت أن أصیب أهل الأرض بسوء، ذکرتهم فدفعت عنهم بهم. «1»

ترجمه «ابو حمزة ثمالى حدیپث کند از حضرت باقر، علیه السلام، که فرمود نوشته شده است در توراتى که تغییر ننموده: همانا موسى سؤال کرد پروردگار خود را، پس گفت: «اى پروردگار من، آیا نزدیکى تو به من تا مناجات کنم تو را، یا دورى تا صدا زنم تو را؟» پس وحى کرد خداى عزّ و جلّ به سوى او: «اى موسى، من همنشین کسى هستم که یاد کند مرا.» پس [سؤال‏] کرد موسى: «کیست در پناه تو روزى که پناهى نیست مگر پناه تو؟» فرمود: «آنها که یاد مى‏کنند مرا، پس من یاد مى‏کنم آنها را، و با هم دوستى مى‏کنند در راه من، پس دوست دارم آنها را. این‏ها آنان‏اند که وقتى بخواهم به اهل زمین بدى رسانم، یاد آنها کنم، پس رفع کنم آن را از آنان به واسطه آنها.»

شرح از این حدیث شریف معلوم مى‏شود که تورات رایج بین یهود محرّف است و تغییراتى یافته. و علم تورات صحیح پیش اهل بیت، علیهم السلام، بوده. و از مطالب تورات و انجیل رایج نیز معلوم مى‏شود که کلام یک نفر بشر متعارف هم نیست، بلکه با اوهام بعض اهل شهوت و هواى نفس منسجم گردیده.

محدث محقق، مرحوم مجلسى، رحمه اللّه، فرماید: «گویا غرض حضرت موسى از این سؤال این بوده که آداب دعا را سؤال کند، با علمش به اینکه حق تعالى اقرب است به ما از حبل ورید به احاطه علمى و قدرت و علیت. یعنى، آیا دوست دارى مناجات کنم تورا چنانکه نزدیک مناجات مى‏کند، یا صدا زنم تورا چنانکه بعید صدا مى‏زند. و به عبارت دیگر، وقتى به سوى تو نظر مى‏کنم تو از هر نزدیکى نزدیکترى، و وقتى به سوى خودم نظر مى‏کنم خود را در غایت دورى مى‏بینم. پس نمى‏دانم در دعا حال تورا ملاحظه کنم یا حال خود را. و احتمال مى‏رود این سؤال از غیر یا از قبل غیر باشد، مثل سؤال رؤیت.» انتهى کلامه «1».

در احاطه قیّومى حق تعالى‏

محتمل است که جناب موسى حال عجز خود را از کیفیت دعا بیان مى‏کند.

عرض مى‏کند بار پروردگارا، تو منزهى از اتصاف به قرب و بعد تا چون قریبان یا بعیدان تورا بخوانم، پس من متحیرم در امر و هیچ گونه دعا را در خور پیشگاه جلال تو نمى‏دانم. تو خود به من اجازه ورود به دعا و کیفیت آن را مرحمت فرما، و تعلیم فرما مرا آنچه مناسب مقام مقدس تو است. پس جواب از مصدر جلال عزت صادر شد که من حضور قیّومى دارم در جمیع نشآت، همه عوالم محضر من است، من جلیس آنانم که یادم کنند و همنشین کسانى هستم که متذکرم شوند. البته آن ذات مقدس متصف به قرب و بعد نشود و احاطه قیّومى و شمول وجودى دارد به جمیع دایره وجود و سلسله تحقق. و اما آنچه در آیات شریفه کتاب کریم الهى وارد است از توصیف حق تعالى به قرب، مثل قوله تعالى: وَ إذا سَأَلَکَ عِبادی عَنّی فَانّی قَریبٌ. [1] و قوله عَزَّ مِنْ قائل: نَحْنُ أقَرَبُ إلَیْهِ من حبلِ الوَریدِ. [2] و غیر این‏ها، مبنى بر یک نحو مجاز و استعاره است، و الا ساحت مقدسش منزه از قرب و بعد حسى و معنوى است، چه که این‏ها مستلزم یک نحو تحدید و تشبیه است که حق تعالى منزه از آن است. بلکه حضور قاطبه موجودات در بارگاه قدس او حضور تعلقى است، و احاطه آن ذات مقدس به ذرات کائنات و سلاسل موجودات احاطه قیّومى است، و آن از غیر سنخ‏

__________________________________________________

 [1] «چون بندگانم درباره من از تو پرسند، پس من بدیشان نزدیکم.» (بقره- 186).

 [2] «ما از رگ گردن به او نزدیکتریم» (ق- 16).

حضور حسى و معنوى و احاطه ظاهرى و باطنى است.

و از این حدیث شریف و بعضى احادیث دیگر استفاده شود رجحان اسرار به ذکر و استحباب ذکر قلبى و سرّى، چنانچه در آیه شریفه نیز فرماید: و اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً و خیفَةً. [1] و در حدیث شریف وارد است که ثواب این ذکر را احدى نمى‏داند غیر از خداى تعالى براى عظمت آن [2]. و در بعضى حالات و مقامات و طریان بعضى عناوین، گاه شود که رجحان در إعلان ذکر باشد. مثل ذکر پیش اهل غفلت براى تذکر آنها. چنانچه در حدیث شریف کافى است که ذاکر خداى عزّ و جلّ در بین غافلین مثل قتال کننده است در بین محاربین. [3] و از عدّة الداعى جناب ابن فهد [4] منقول است: قال: قال النّبیّ، صلّى اللّه علیه و آله: من ذکر اللّه فی السّوق مخلصا عند غفلة النّاس و شغلهم بما فیه، کتب اللّه له ألف حسنة و غفر اللّه له یوم القیامة مغفرة لم تخطر على قلب بشر. «1» حدیث کند که «فرمود پیغمبر، صلّى اللّه علیه و آله: «کسى که ذکر خدا کند در بازار از روى اخلاص نزد غفلت مردم و اشتغال آنها به آنچه در اوست، بنویسد خداوند براى او هزار حسنه، و بیامرزد او را در روز قیامت- آمرزشى که خطور نکرده است در قلب بشرى.»

و همین طور مستحب است در اذان اعلامى و خطبه و غیر آن اجهار به ذکر.

فصل‏

از این حدیث شریف استفاده شود که ذکر خدا و دوستى نمودن با یکدیگر در راه او داراى چند خصلت است: یکى از آنها- و آن اعظم از دیگران است- آن است که ذکر کردن بنده خداوند را موجب شود ذکر کردن خداوند او را. چنانچه احادیث دیگرى نیز بدین مضمون وارد است «2». و این ذکر مقابل آن نسیانى است که حق تعالى درباره ناسى از آیات مى‏فرماید حَیْثُ قالَ: کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها و کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى‏. [5]

چنان [که‏] نسیان آیات و کورى باطنى از رؤیت مظاهر جمال و جلال حق سبب عماى در عالم دیگر شود، تذکر آیات و اسماء و صفات و یادآورى حق و جمال و جلال او قوّت دهد بصیرت را و رفع حجب نماید به قدر قوّت تذکر و نورانیت آن.

چنانچه تذکر آیات حق و ملکه شدن آن، بصیرت باطنى را به قدرى قوّت دهد که‏

__________________________________________________

 [1] «پروردگار خویش را به حال زار و پنهانى در دل خود یاد کن.» (اعراف- 205).

 [2] على بن إبراهیم، عن أبیه، ... عن أحدهما (ع) قال: لا یکتب الملک إلاّ ما سمع و قال اللّه عزّ و جلّ: «و اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خیفَةً فَلا یَعْلَمُ ثَوابَ ذلِکَ الذِّکْرِ فی نَفْس الرَّجُل غَیْرُ اللّه عزّ و جلّ لعظمته. (على بن إبراهیم از پدرش ... از یکى از دو امام (ع) نقل کرده که فرمود: «فرشته جز آنچه مى‏شنود نمى‏نویسد. و خداى تعالى فرموده: «پروردگار خود را به حال زار و پنهانى در دل خود یاد کن.»، پس کسى بزرگى پاداش این ذکر پنهانى را که نزد خداوند است نمى‏داند.) اصول کافى، ج 2، ص 502، «کتاب الدّعاء»، «باب ذکر اللّه عزّ و جل فی السّر»، حدیث 4.

 [3] على بن إبراهیم ... عن أبی عبد اللّه (ع) قال قال أبو عبد اللّه (ع): الذّاکر اللّه عزّ و جلّ فی الغافلین کالمقاتل فی المحاربین. اصول کافى، ج 2، ص 502، «کتاب الدعاء»، «باب ذکر اللّه عز و جل فی الغافلین»، حدیث 1.

 [4] احمد بن محمد بن فهد اسدى حلّى (841- 756) فقیه، محدث، عابد و عارف کامل قرن نهم هجرى، بزرگانى مانند محقق کرکى، ابن ابى جمهور احسائى، شیخ على بن طالبى از محضر او استفاده کرده‏اند. از آثار اوست: عدة الداعى، آداب الداعى، اسرار الصلوة، التحریر، المقتصر فی شرح الارشاد، شرح الفیه شهید، المهذّب البارع فی شرح المختصر النافع.

 [5] «همچنانکه آیات ما به سوى تو آمد و تو آنها را فراموش کردى، پس همچنان امروز نیز تو فراموش خواهى شد.»

 (طه- 126).

جلوه جمال حق را در آیات مشاهده نماید، و تذکر اسماء و صفات موجب شود که حق را در تجلیات اسمائیه و صفاتیه شهود کند، و تذکر ذات بى‏حجاب آیات و اسماء و صفات رفع جمیع حجب کند و یار بى‏پرده تجلى نماید. و این یکى از توجیهات و تأویلات فتوحات ثلاثه است که قرّة العین عرفا و اولیاست: «فتح قریب» و «فتح مبین» و «فتح مطلق» که فتح الفتوح است.

همین طور که تذکرات ثلاثه رفع حجب سه‏گانه را نماید، محبت با یکدیگر در راه خدا سبب حبّ خدا شود. و این حبّ نیز نتیجه‏اش رفع حجب مى‏باشد، چنانچه عرفاى شامخین فرمایند. معلوم است این محبوبیت نیز داراى مراتب است، چنانچه حبّ فی اللّه از حیث شوب و خلوص نیز داراى مراتب کثیره است. و خلوص تام آن است که شوب به کثرات اسمائى و صفاتى هم نداشته باشد. و این موجب حبّ تام است، و محبوب مطلق محجوب از وصال نخواهد شد در شریعت عشق، و بین او و محبوبش حجابى نخواهد ماند. و بدین بیان مى‏توان ربط داد بین دو سؤال جناب موسى، علیه السلام، زیرا که پس از آنکه آن حضرت شنید که حق تعالى فرمود من جلیس ذاکرم هستم، وعده وصال و وصول به جمال، که در دل داشت از محبوب شنید، خواست ارباب وصال را استقصا کند تا به همه شئون قیام به وظیفه نماید، عرض کرد: فمن فی سترک یوم لا ستر إلاّ سترک؟ کیان‏اند در پناه تو که از تعلقات رسته و در قید حجب نیستند و به وصال جمال جمیل تو رسند؟ فرماید: دو طایفه: آنهایى که متذکر من‏اند ابتدائا. یا آنکه در راه من با یکدیگر محبت ورزند، که آن نیز تذکر من است در مظهر جمال تام من، یعنى انسان. این‏ها در پناه من و جلیس من‏اند و من جلیس آنانم. پس معلوم شد که از براى این دو طایفه یک خصلت بزرگ است، و نتیجه آن یک خصلت بزرگ دیگر. زیرا که حق تعالى یاد آنها کند و آنها محبوب حق شوند، و نتیجه آن است که در ستر و پناه حق واقع شوند در روزى که سترى نیست، و جلیس آنها حق باشد در خلوتگاه مطلق. و دیگر از خصلتها آن است که خداوند عزت به واسطه کرامت آنها رفع عذاب از بندگان خود فرماید، یعنى، تا آنها بین بندگان هستند به واسطه آنها عذاب و بلیّات فرو نفرستند.

فصل در فرق بین منزل تفکر و تذکر است‏

بدان که تذکر از نتایج تفکر است، و لهذا منزل تفکر را مقدّم دانسته‏اند از منزل‏ تذکر. جناب خواجه عبد اللّه فرماید: التّذکّر فوق التّفکّر، فإنّ التّفکّر طلب، و التّذکّر وجود. «1» «تذکر فوق تفکر است، زیرا که این طلب محبوب است و آن حصول مطلوب.» تا انسان در راه طلب و دنبال جستجوست، از مطلوب محجوب است، چنانچه به وصول به محبوب از تعب تحصیل فارغ آید. و قوّت و کمال تذکر بسته به قوّت و کمال تفکر است. و آن تفکر که نتیجه‏اش تذکر تام معبود است، در میزان سایر اعمال نیاید و با آنها در فضیلت طرف مقایسه نشود، چنانچه در روایات شریفه از عبادت یک سال و شصت سال و هفتاد سال تفکر یک ساعت را بهتر شمرده‏اند «2».

معلوم است غایت و ثمره مهمه عبادات حصول معارف و تذکر از معبود حق است، و این خاصیت از تفکر صحیح بهتر حاصل مى‏شود. شاید تفکر یک ساعت ابوابى از معارف به روى سالک بگشاید که عبادت هفتاد سال نگشاید یا انسان را چنان متذکر محبوب نماید که از مشقتها و زحمتهاى چندین ساله این مطلوب حاصل نشود.

و بدان اى عزیز که تذکر از محبوب و به یاد معبود به سر بردن نتیجه‏هاى بسیارى براى عموم طبقات دارد: اما براى کمّل و اولیا و عرفا، که خود آن غایت آمال آنهاست و در سایه آن به وصال جمال محبوب خود رسند. هنیئا لهم. و اما براى عامه و متوسّطین بهترین مصلحات اخلاقى و اعمالى و ظاهرى و باطنى است. انسان اگر در جمیع احوال و پیشامدها به یاد حق تعالى باشد و خود را در پیشگاه آن ذات مقدس حاضر ببیند، البته از امورى که خلاف رضاى اوست خوددارى کند و نفس را از سرکشى جلوگیرى کند. این همه مصیبات و گرفتارى به دست نفس امّاره و شیطان رجیم از غفلت از یاد حق و عذاب و عقاب اوست. غفلت از حق کدورت قلب را زیاد کند و نفس و شیطان را بر انسان چیره کند و مفاسد را روز افزون کند، و تذکر و یاد آورى از حق دل را صفا دهد و قلب را صیقلى نماید و جلوه‏گاه محبوب کند، و روح را تصفیه نماید و خالص کند و از قید اسارت نفس انسان را براند، و حبّ دنیا [را که‏] منشأ خطیئات و سرچشمه سیّئات است از دل بیرون کند، و همّ را همّ واحد کند و دل را براى ورود صاحب منزل پاک و پاکیزه نماید.

پس اى عزیز، در راه ذکر و یاد محبوب تحمل مشاقّ هر چه بکنى کم کردى.

دل را عادت بده به یاد محبوب، بلکه به خواست خدا صورت قلب صورت ذکر حق شود، و کلمه طیبه لا اله الاّ اللّه صورت اخیره و کمال اقصاى نفس گردد، که از این زادى بهتر براى سلوک إلى اللّه و مصلحى نیکوتر براى معایب نفس و راهبرى خوبتر در معارف الهیه یافت نشود. پس اگر طالب کمالات صوریه و معنویه هستى و سالک طریق آخرت و مسافر و مهاجر إلى اللّه هستى، قلب را عادت بده به تذکر محبوب و دل را عجین کن با یاد حق تبارک و تعالى.

فصل در بیان آنکه ذکر تام آن است که حکمش به تمام مملکت سرایت کند

گرچه ذکر حق و تذکر از آن ذات مقدس از صفات قلب است و اگر قلب متذکر شد تمام فوایدى که براى ذکر است بر آن مترتب مى‏شود، ولى بهتر آن است که ذکر قلبى متعقّب به ذکر لسانى نیز گردد. اکمل و افضل تمام مراتب ذکر آن است که در نشئات مراتب انسانیه سارى باشد و حکمش به ظاهر و باطن و سرّ و علن جارى شود، پس، در سرّ وجود حق جلّ و علا مشهود باشد و صورت باطنیه قلب و روح صورت تذکر محبوب باشد، و اعمال قلبیه و قالبیه تذکرى باشد، و اقالیم سبعه ظاهریه و ممالک باطنیه مفتوح به ذکر حق و مسخر به تذکر جمیل مطلق باشند. بلکه اگر حقیقت ذکر صورت باطنى قلب شد و فتح مملکت قلب به دست آن گردید، حکمش در سایر ممالک و اقالیم سرایت مى‏کند: حرکات و سکنات چشم و زبان و دست و پا و اعمال سایر قوا و اعضا با ذکر حق انجام گیرند و بر خلاف وظایف انجام امرى ندهند، پس حرکات و سکنات آنها مفتوح و مختوم به ذکر حق شود، و بِسْمِ اللَّه مَجْریها و مُرْسیها [1] در تمام ممالک نفوذ کند، و در نتیجه متحقق به حقیقت اسماء و صفات شود، بلکه صورت اسم اللّه اعظم و مظهر آن گردد. و این غایت القصواى کمال انسانى و منتهى الآمال اهل اللّه است. و به هر مرتبه که از این مقام نقصان حاصل شود و نفوذ ذکر کم شود، کمال انسانى به همان اندازه ناقص گردد، و نقصان ظاهر و باطن هر یک به دیگرى سرایت کند، زیرا که نشئات وجود انسانى با هم مرتبط و از هم متأثرند. و از این جا معلوم مى‏شود که ذکر نطقى و زبانى، که از تمام مراتب ذکر نازلتر است، نیز مفید فایده است، زیرا که اوّلا زبان در این ذکر به وظیفه خود قیام کرده، گرچه قالب بیروحى باشد. و ثانیا اینکه ممکن است این تذکر پس از مداومت و قیام به شرایط آن، اسباب باز شدن زبان قلب نیز شود. شیخ عارف کامل ما، جناب شاه آبادى، روحى فداه، مى‏فرمودند شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسى‏

__________________________________________________

 [1] (و گفت سوار شوید در آن کشتى) بنام خدا در وقت راندنش و هنگام توقفش. (هود- 41)  

باشد که به طفل کوچک که زبان باز نکرده مى‏خواهد تعلیم کلمه را کند: تکرار مى‏کند تا اینکه او به زبان مى‏آید و کلمه را ادا مى‏کند. پس از آنکه او اداى کلمه را کرد، معلم از طفل تبعیت مى‏کند، و خستگى آن تکرار برطرف مى‏شود و گویى از طفل به او مددى مى‏رسد. همین طور کسى که ذکر مى‏گوید باید به قلب خود، که زبان ذکر باز نکرده، تعلیم ذکر کند. و نکته تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شود. و علامت گشوده شدن زبان قلب آن است که زبان از قلب تبعیت کند و زحمت و تعب تکرار مرتفع شود. اوّل زبان ذاکر بود و قلب به تعلیم و مدد آن ذاکر شد، و پس از گشوده شدن زبان قلب، زبان از آن تبعیّت کرده به مدد آن یا مدد غیبى متذکر مى‏شود.

و بباید دانست که اعمال ظاهریه صوریه لایق مقام غیب و حشر در ملکوت نشوند، مگر آنکه از باطن روحانیت و لباب قلب به آن مددى رسد و او را حیات ملکوتى بخشد. و آن نفخه روحى، که خلوص نیت و نیت خالص صورت اوست، به منزله روح و باطن است که به تبع آن جسد نیز محشور در ملکوت شود و لایق قبول درگاه گردد. و لهذا در روایات شریفه وارد است که قبولى اعمال به قدر اقبال قلب است. [1] با همه وصف، ذکر لسانى نیز محبوب و مطلوب است و انسان را بالاخره به حقیقت مى‏رساند، لهذا در اخبار و آثار از ذکر لسانى مدح عظیم شده، و کمتر بابى مثل باب «ذکر» کثیر الحدیث است. «1» و در آیات شریفه کتاب کریم نیز بسیار از آن مدح شده، «2» گرچه غالب آنها منزّل بر ذکر قلبى یا ذکر با روح است، ولى تذکر حق در هر مرتبه محبوب است. و ما در این مقام ختم کلام مى‏کنیم به ذکر چند حدیث شریف براى تیمن و تبرک.

فصل در ذکر بعض احادیث در فضیلت ذکر خدا

کافى بسند صحیح عن الفضیل بن یسار قال قال أبو عبد اللّه، علیه السّلام: ما من مجلس یجتمع فیه أبرار و فجّار فیقومون على غیر ذکر اللّه عزّ و جلّ إلاّ کان حسرة علیهم یوم القیامة. «3» «هیچ مجلسى نیست که مجتمع شوند در آن نیکان و بدانى، پس برخیزند بى‏ذکر خدا، مگر آنکه حسرت شود براى آنها در روز قیامت.» معلوم‏

__________________________________________________

 [1] پیامبر فرمود: انّ اللّه لا ینظر إلى صورکم و أعمالکم، و إنّما ینظر إلى قلوبکم (همانا خداوند به صورتها و اعمالتان ننگرد، بلکه به دلهایتان نظر کند.» بحار الانوار ج 67، ص 248، «کتاب ایمان و کفر»، باب 54، حدیث 21.

است انسان پس از آنکه بر او منکشف شد در قیامت نتایج بزرگ ذکر خدا، و خود را از آن محروم دید و فهمید که چه نعمتها و بهجتها از دستش رفته و دیگر قابل جبران نیست، حسرت و ندامت بر او رو آور گردد. پس انسان باید تا فرصت دارد، غنیمت شمارد و مجالس و محافل خود را از ذکر خدا [خالى‏] نگذارد.

کافى بسند موثّق عن أبی جعفر، علیه السّلام: من أراد أن یکتالّ بالمکیال الأوفى فلیقل، إذا أراد أن یقوم من مجلسه: «سبحان ربّک ربّ العزّة عمّا یصفون. و سلام على المرسلین. و الحمد للّه ربّ العالمین.» [1]

 «هر کس بخواهد کشیده شود به کیل تمام (یعنى ثواب او از خداى تعالى کامل باشد و نقصى نداشته باشد) وقتى که خواست از مجلس برخیزد، بخواند این آیات شریفه را ...»

و از جناب صادق، علیه السلام، منقول است که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام، فرمودند: «هر کس بخواهد کیل تمام باشد از ثواب در روز قیامت، این آیات شریفه را در تعقیب هر نماز بخواند. [2]»

و از حضرت صادق، علیه السلام، مرسلا منقول است که قرائت این آیات در وقت قیام از مجلس کفّاره گناهان است. «1»

کافى بإسناده عن ابن فضّال رفعه قال: قال اللّه عزّ و جلّ لعیسى، علیه السّلام: یا عیسى، اذکرنی فی نفسک، أذکرک فی نفسی، و اذکرنی فی ملاک أذکرک فی ملا خیر من ملا الآدمیّین، یا عیسى، ألن لی قلبک و أکثر ذکری فی الخلوات، و اعلم أنّ سروری أن تبصبص إلىّ، و کن فی ذلک حیّا و لا تکن میّتا. «2»

مى‏گوید: «خداى عزّ و جلّ به عیسى فرمود: «اى عیسى، یاد کن مرا پیش خود تا یاد کنم تو را در نزد خودم، و یاد کن مرا در جمعیت تا یاد کنم تو را در جمعیتى بهتر از جمعیت آدمزادگان. اى عیسى، نرم کن از براى من دل خود را، و بسیار یاد من کن در خلوتها، و بدان که خشنودى من آن است که تبصبص کنى به سوى من.

 (تبصبص حرکت دم سگ است از خوف یا طمع. و این کنایه از شدت التماس و مسکنت است) و زنده باش در این ذکر نه مرده.» مقصود از «زندگى» در ذکر، توجه و حضور قلب است.

کافى بإسناده عن أبی عبد اللّه، علیه السّلام، قال: إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: من‏

__________________________________________________

 [1] اصول کافى، ج 2، ص 496، «کتاب الدعاء»، «باب ما یجب من ذکر اللّه فی کل مجلس»، حدیث 3. «منزه است پروردگار تو، پروردگار داراى عزّت و مبرا از آن وصفها که او را کنند و سلام بر فرستادگان او باد ستایش او راست که پروردگار عالمیان است.» (صافّات- 180- 182).

 [2] قال أمیر المؤمنین (ع) من أراد أن یکتال بالمکیال الأوفى، فلیکن آخر قوله «سبحان ربک رب العزة عما یصفون و سلام على المرسلین و الحمد للّه رب العالمین.» فإنّ له من کلّ مسلم حسنة. من لا یحضره الفقیه. ج 1، ص 213، باب 46، حدیث 7.

شغل بذکرى عن مسألتی، أعطیته أفضل ما أعطی من سألنی. «1» حضرت صادق، علیه السلام، فرماید: «خداى عزّ و جلّ مى‏فرماید: «کسى که باز بماند به واسطه ذکر من از سؤال من، عطا مى‏کنم او را افضل چیزى که عطا مى‏کنم کسى را که سؤال کرده مرا.»

عن أحمد بن فهد فی عدّة الدّاعى، عن رسول اللّه، صلّى اللّه علیه و آله، قال: ... و أعلموا أنّ خیر أعمالکم [عند ملیککم‏] و أزکاها و أرفعها فی درجاتکم و خیر ما طلعت علیه الشّمس ذکر اللّه سبحانه و تعالى، فإنّه أخبر عن نفسه فقال: أنا جلیس من ذکرنی. «2»

 «فرمود حضرت رسول، صلّى اللّه علیه و آله،: «بدانید بهترین اعمال شما پیش خداوند و پاکیزه‏ترین آنها و رفیعترین آنها در درجات شما و بهتر چیزى که طلوع کرده آفتاب بر او، ذکر خداوند سبحان است، زیرا که خبر داده خداى تعالى از خودش، پس فرمود: من همنشین کسى هستم که یاد کند مرا.»

اخبار فضیلت ذکر و کیفیت آن و آداب و شرایط آن به قدرى زیاد است که در حوصله احصاى این اوراق در نیاید. و الحمد للّه أوّلا و آخرا و ظاهرا و باطنا.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد