swc

swc

چهل حدیث - حدیث بیست و ششم

الحدیث السادس و العشرون‏

بالسّند المتّصل إلى ثقة الإسلام، محمّد بن یعقوب الکلینیّ، عن محمّد بن الحسن و علىّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیى، عن أحمد بن محمّد، جمیعا، عن جعفر بن محمّد الأشعرىّ، عن عبد اللّه بن میمون القدّاح، و علىّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسى، عن القدّاح، عن أبی عبد اللّه، علیه السّلام، قال قال رسول اللّه، صلّى اللّه علیه و آله: من سلک طریقا یطلب فیه علما، سلک اللّه به طریقا إلى الجنّة. و إنّ الملائکة لتضع أجنحتها لطالب العلم رضا به. و إنّه یستغفر لطالب العلم من فی السّماء و من فی الأرض حتّى الحوت فى البحر. و فضل العالم على العابد کفضل القمر على سائر النّجوم لیلة البدر. و إنّ العلماء ورثة الأنبیاء، إنّ الأنبیاء لم یورّثوا دینارا و لا درهما، و لکن ورّثوا العلم، فمن أخذ منه، أخذ بحظّ وافر. «1»

ترجمه «فرمود حضرت صادق، علیه السلام: رسول خدا، صلّى اللّه علیه و آله، فرمود: «کسى که برود راهى را که طلب کند در آن علمى را، سلوک دهد خداوند به او راهى در بهشت. و همانا فرشتگان پهن مى‏کنند پرهاى خود را براى طالب علم از روى خشنودى به او. و همانا طلب مغفرت و آمرزش کند براى طالب علم هر کس در آسمان و هر کس در زمین مى‏باشد، حتى ماهى در دریا. و فضیلت عالم بر عابد مثل فضیلت ماه است بر دیگر ستارگان در شب بدر. و همانا علما ارث بر پیغمبران‏اند پیغمبران به ارث نگذاشتند پول طلا و نقره، و لیکن به ارث گذاشتند علم را، پس کسى که اخذ کرد از آن، حظ بسیارى برد.»

شرح بدان که الفاظ روایت شریفه احتیاج به شرح ندارد، ولى این چند خصلتى را که رسول اکرم، صلّى اللّه علیه و آله، براى فضیلت طالب علم و علما بیان فرمودند در ضمن چند فصل به مناسبت به شرح آنها مى‏پردازیم. و على اللّه التّکلان.

فصل در بیان آنکه کسى که سلوک طریق علم کند حق تعالى او را سلوک طریق جنت دهد.

و باید مقدمتا دانست که علوم مطلقا منقسم مى‏شود به دو قسمت: یکى علوم دنیایى، که غایت مقصد در آنها رسیدن به مقاصد دنیویه است. و دیگر علوم اخرویه، که غایت مقصد در آنها نیل به مقامات و درجات ملکوتیه و وصول به مدارج اخرویه است. و پیش از این اشاره شد به اینکه غالبا امتیاز این دو نحوه علم به امتیاز نیّات و قصود است، گرچه خود آنها نیز فی حد نفسها به دو سنخ منقسم شوند. و به مناسبت آثارى که در این حدیث شریف براى طلب علم و علما بیان فرمودند، مقصود از این علم قسم دوم و علم آخرت است. و این واضح است.

و نیز پیش از این ذکر شد که کلیه علوم اخرویه از سه حال خارج نیست: یا از قبیل علم باللّه و معارف است، یا از قبیل علم تهذیب نفس و سلوک إلى اللّه است، یا از قبیل علم آداب و سنن عبودیت است. اکنون گوییم که تعمیر نشئه آخرت بسته به این سه امر است، و بنابر این، جنّات نیز به تقسیم کلى سه جنّت است: یکى جنّت ذات، که غایت علم باللّه و معارف الهیّه است. و دیگر جنّت صفات، که نتیجه تهذیب نفس و ارتیاض آن است. و سوم جنّت اعمال، که صورت قیام به عبودیت و نتیجه آن است. و این جنّات معموره و آبادان نیستند، چنانچه ارض جنّت اعمال قاع «1» است، چون اراضى نفس در اوّل امر. و آبادان و عمران آنها تابع عمران و آبادانى نفس است. چنانچه اگر مقام غیب نفس تعمیر به معارف الهیه و جذبات غیبیه ذاتیه نشود، بهشت ذات و جنّت لقاء از براى انسان حاصل نشود. و اگر تهذیب‏ باطن و تحلیه سرّ نگردد و عزم و اراده قوى نشود و قلب مجلاى اسماء و صفات نگردد، بهشت اسماء و صفات، که جنّت متوسطه است، براى انسان نباشد. و اگر قیام به عبودیت نکند و اعمال و افعال و حرکات و سکنات او مطابق دستورات شرایع نباشد، بهشت اعمال، که فیها ما تشتهیه الأنفس و تلذّ الأعین [1] مى‏باشد، از براى او نیست.

بنابر این مقدمه، که مطابق با برهان حکمى و ذوق اهل معارف و اخبار انبیا و اولیا، علیهم السلام، و مستفاد از کتاب کریم الهى است، علوم به هر درجه که هستند، چه علم المعارف باشد یا غیر آن طریق وصول به جنّت مناسب با آن است، و سالک طریق هر علمى سالک طریقى از طرق بهشت است. و ما پیش از این ذکر کردیم «1» که علم مطلقا طریق به عمل است حتى علم المعارف، منتها آنکه علم المعارف اعمالى است قلبى و جذباتى است باطنى که نتیجه آن اعمال و جذبات، و صور باطنه آنها صورت جنّت ذات و بهشت لقاست. پس، سلوک طریق علم سلوک طریق طریق جنّت است، و طریق طریق نیز طریق است.

نکته مهمه‏

و نکته اینکه فرموده است: سلک اللّه به إلى الجنّة و سلوک علمى را به عبد نسبت داده و سلوک إلى الجنة را به ذات مقدس حق نسبت داده است، براى آن است که در مقام کثرت جنبه کسب عبد را غلبه داده، و در مقام رجوع به وحدت جنبه حق را غلبه داده، و الا با نظرى توان گفت سلوک إلى الجنة نیز منسوب به عبد است: و وجدوا ما عملوا حاضرا. [2] فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ. وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ. [3] و با نظرى توان گفت سلوک إلى العلم نیز به تأیید و توفیق حق و منسوب به ذات مقدس است: قل کلّ من عند اللّه. [4]

و جناب محقق فلاسفه و فخر طایفه حقه، صدر المتألهین، رضوان اللّه علیه، را در این مقام بیانى است «2» که مبنى بر آن است که نفس ادراک ملایم و منافر جنّت و نار است، و علوم از ملایمات نفس، و جهل از منافرات آن است. و این مخالف با نظریه خود آن بزرگوار است در مسفورات حکمیه خود بر ردّ شیخ غزّالى «3» که او را مسلکى است که جنّات و دوزخ را به لذات و آلام حاصله در نفس حمل کرده، و وجود عینى آنها را منکر شده است، چنانچه از او منقول است «4». و این مذهب با

__________________________________________________

 [1] «آنچه مورد خواهش نفسها و مایه لذت چشمهاست در آن است.» (زخرف- 71).

 [2] هر چه کرده بودند حاضر یافتند.» (کهف- 49).

 [3] «پس هر که به قدر ذرّه‏اى نیکى کرده باشد، آن را مى‏بیند، و هر که به قدر ذره‏اى بدى کرده باشد، آن را خواهد دید.»

 (زلزال- 7- 8).

 [4] «بگو همه از جانب خداست.» (نساء- 78).

آنکه مخالف برهان حکماست، خلاف اخبار انبیاء و کتب سماویه و ضرورت جمیع ادیان است. و حضرت فیلسوف عظیم الشأن او را ردّ و خیالش را إبطال فرموده، ولى شبیه آن معنى را خود آن بزرگوار در این مقام فرموده گر چه اصل مسلک غزّالى را انکار دارد. و در هر صورت، این کلام در نظر قاصر صحیح نیاید، ولى مناسب این اوراق بیش از این تفصیل نیست.

فصل در بیان آنکه فرشتگان بالهاى خویش را براى طالب علم فرش کنند

بدان که از براى ملائکة اللّه صنوف و انواعى کثیره است که جز ذات مقدس علاّم الغیوب کسى عالم به آنها که جنود حق هستند نیست: و ما یعلم جنود ربّک إلاّ هو. [1]

یک صنف از آنها ملائکه مهیّمین مجذوبین هستند که اصلا نظر به عالم وجودیه ندارند و ندانند خداوند آدم را خلق فرموده یا نه، و مستغرق جمال و جلال حق و فانى کبریاى ذات مقدس او هستند. «1» و گویند در آیه شریفه ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرونَ. [2] کلمه مبارکه «ن» اشاره به آن ملائکه است. و طایفه دیگر ملائکه مقرّبین و سکنه جبروت اعلى هستند. و آنها انواع کثیره هستند که از براى هر یک از آنها شأن و تدبیرى است در عوالم که از براى دیگرى آن شأن و تدبیر نیست. و طایفه دیگر ملائکه عوالم ملکوت اعلى و جنّات عالیه هستند به اصناف مختلفه و انواع متشتته. و طایفه دیگر ملائکه عوالم برزخ و مثال هستند. و طایفه دیگر ملائکه موکله به عوالم طبیعت و ملک هستند که هر یک موکل امرى و مدبر شأنى هستند. و این دسته از ملائکه مدبّره در عالم ملک غیر از ملائکه موجوده در عالم مثال و برزخ است، چنانچه در محل خود مقرر است و از اخبار نیز مستفاد شود. «2»

و بباید دانست که اجنحه و ریاش و اعضاى دیگر در جمیع اصناف ملائکه نیست، بلکه از ملائکه مهیّمین گرفته تا سکنه ملکوت اعلى منزه و مبّرا هستند از امثال این اعضا و اجزاى مقداریه. و آنها مجرد از جمیع مواد و لوازم آن و تقدرات و عوارض آن هستند. و اما ملائکه عوالم مثال و موجودات ملکوتیه برزخیه در جمیع آنها اجزا و اعضا و اجنحه و ریاش و غیر آن ممکن التحقق [است‏]. و چون از عوالم‏

__________________________________________________

 [1] «و (شماره) لشگریان پروردگار تو را کسى جز او نمى‏داند.» (مدّثّر- 31).

 [2] «ن، قسم به قلم و آنچه نویسند.» (قلم- 1).

تقدرات برزخیه و تمثلات مثالیه هستند، هر یک داراى مقدارى خاص و اعضا و جوارحى مخصوص به خود مى‏باشند. و الصّافّات صفّا [1] و أولى أجنحة مثنى و ثلاث و رباع [2] راجع به این صنف از ملائکه است. لیکن ملائکه مقرّبین و قاطنین جبروت اعلى به واسطه احاطه وجودیه قیّومیه مى‏توانند در هر یک از عوالم به هیئت و صورت آن عالم متمثل شوند، چنانچه جبرئیل امین، که از مقرّبین درگاه و حامل وحى الهى و از اعلى مراتب موجودات سکنه جبروت است، براى ذات مقدس رسول اکرم (ص) در مثال مقید دایما، و در مثال مطلق دو مرتبه، و در ملک گاهى، متمثل مى‏شد. حتى در ملک گاهى متمثل به صورت دحیه کلبى، رضیع رسول اکرم، صلّى اللّه علیه و آله، که اجمل ناس بود، مى‏شد. «1»

و بباید دانست که تمثل ملکى ملائکه در عرض موجودات ملکیه نیست که هر سلیم الحسّ آن را ببیند، بلکه باز وجهه ملکوتى آنها غالب و جهات ملکیه مغلوب است، و لهذا آنها را پس از تمثلات ملکیه نیز مردم با چشم ملکى نمى‏دیدند، بلکه با تأیید حق و اشاره حضرت خاتم الانبیا، صلّى اللّه علیه و آله، بعضى از اصحاب جبرئیل را که به صورت دحیه کلبى بود مى‏دیدند. و بدین بیان طالبان علم و معرفت و متوجهین به حق و حقیقت و سالکین طریق رضاى الهى از اولاد روحانى آدم صفى، سلام اللّه علیه، که مسجود ملائکه و مطاع تمام دایره وجود [بود]، هستند، و جمیع ملائکة اللّه عنایت به او دارند و به تأیید و تربیت او مأمورند. و چون این ملکى ملکوتى شده و این ارضى سمائى شده، قدم بر جناح ملائکه گذاشته است، که اگر چشم بصیرت ملکوتى و مثالى باز شود، مى‏بیند که بر جناح ملائکه قرار گرفته و با تأییدات آنها طى طریق مى‏نمایند. این راجع به آنها که از ملک سفر به ملکوت کردند، گرچه باز در طریق هستند.

و اما آنها که ملکى هستند و باز به ملکوت وارد نشده‏اند، ممکن است ملکوتیین به تأیید آنها مشغول شده و براى تواضع آنها پرهاى خود را فرش آنها قرار دهند براى خشنودى از آنها و عمل آنها، چنانچه در این حدیث شریف و در حدیث غوالى اللّئالى اشاره به آن فرموده. فیه عن المقداد، رضى اللّه عنه، أنّه قال سمعت رسول اللّه، صلّى اللّه علیه و آله، یقول: إنّ الملائکة لتضع اجنحتها لطالب العلم حتّى یطأ علیها رضا به. «2» «مقداد، علیه الرّحمة، گوید شنیدم پیغمبر خدا، صلّى اللّه علیه و آله، مى‏فرمود: همانا فرشتگان پرهاى خود را مى‏گذارند براى طالب‏

__________________________________________________

 [1] «سوگند به صف کشندگان از ملائکه» (صافات- 1).

 [2] «فرشتگان را رسولانى بالدار کرد: دو تا دو تا و سه تا سه تا و چهار تا چهار تا.» (فاطر- 1).

علم تا آنکه بر آنها قدم نهد از جهت رضایت به او.»

پس، معلوم شد که اوّل قدم إلى اللّه و إلى مرضاته، قدم به دوش ملائکه و جلوس بر جناح آنان است. و تا آخر مراتب تحصیل و حصول علم و معارف این فرش و افتراش موجود است، منتها مراتب فرق مى‏کند، و ملائکه و مؤیدین این سالک طریق علم عوض شوند تا کار سالک به جایى رسد که قدم از فرق ملائکه مقربین بردارد و عوالمى طى کند و مدارجى بپیماید که ملائکه مقربین در آنجا راه نیابند و جبرئیل امین وحى اعتراف به عجز کند و گوید: لو دنوت أنملة لاحترقت. [1]

و پس از اینکه این مطلب غیر مصادم با برهان، بلکه موافق با آن، است، داعى به تأویل نیست، چنانچه فیلسوف معظم، جناب صدر المتألّهین، ارتکاب آن فرمودند «1»، با آنکه ملائکه عالم مثال و تمثلات ملکیه و ملکوتیه ملائکه را معترف و اثبات آن را در کتب حکمیه و مسفورات علمیه خود فرمودند با بیاناتى بینظیر که مختص به خود آن بزرگوار است.

فصل در بیان آنکه تمام سکنه آسمان و زمین استغفار مى‏کنند براى طالب علم‏

بدان که در محل خود مقرر است که حقیقت وجود عین تمام کمالات و اسماء و صفات است، چنانچه صرف وجود صرف کمال است. و از این جهت حق تعالى جلّ شأنه که صرف وجود است صرف تمام کمالات است، و عین همه اسماء و صفات جمالیه و جلالیه است. و در حدیث است که علم کلّه، قدرة کلّه. [2] و به برهان پیوسته است که حقیقت وجود در مرائى عین همه کمالات است، و هیچیک از کمالات امکان انسلاخ از آن ندارد، منتها ظهور آن کمالات به مقدار سعه و ضیق وجود و جلا و کدورت مرآت است، و از این جهت تمام سلسله وجود آیات ذات و مرآت اسماء و صفات‏اند. و این مطلب با آنکه مبرهن است، بلکه کمتر از مطالب حکمیه و در قوّت و اتقان برهان به پایه این مسئله مى‏رسد، مطابق با مشاهدات اصحاب شهود و ذوق ارباب معرفت است، و موافق با آیات کریمه کتاب کریم و اخبار اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است. چنانچه در چندین موضع از کتاب الهى تسبیح کافّه موجودات را گوشزد فرموده: یُسَبِّحُ للّه ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الأرْضِ. [3]

__________________________________________________

 [1] «اگر به اندازه بند انگشتى نزدیک شوم، خواهم سوخت.» بحار الانوار، ج 18، ص 382، «تاریخ النبى»، «باب إثبات المعراج»، حدیث 85.

 [2] «همه او علم است، همه او قدرت است.» فارابى در فصوص مى‏گوید: «وجود کلّه، قدرة کلّه، حیاة کلّه.» ص 253 و 416.»

 [3] «آنچه در آسمان‏ها و زمین است خداى را تنزیه مى‏کنند.» (جمعه- 1).   

و إن من شَیْ‏ءٍ إلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ. [1] و پر واضح است که تسبیح و تقدیس و ثناى حق تعالى مستلزم علم و معرفت به مقام مقدس حق و صفات جلال و جمال است، و بدون هیچ گونه معرفتى و علمى متحقق نشود. و در اخبار شریفه به طورى این مطلب شریف را با صراحت لهجه بیان فرمودند که به هیچ وجه قابل توجیه و تأویل نیست، ولى اهل حجاب و محجوبین از معارف الهیه، از اهل فلسفه رسمیه و مجادلات کلامیه، تأویل کلام خداوند کردند به تأویلات بارده‏اى که علاوه بر مخالفت با ظواهر آیات و نصوص آن، در بعضى موارد، مثل قضیه تکلم نمل در سوره مبارکه «نمل» «1»، و مخالفت با نصوص کثیره وارده از ائمه اطهار، علیهم السلام، مخالف با برهان متین حکمى نیز مى‏باشد، ولى اشتغال به ذکر برهان و مقدمات آن مخالف با وضع این اوراق است.

پس موجودات و ثناى آنها حق را از روى شعور و ادراک است. و در حدیث است که رسول اکرم، صلّى اللّه علیه و آله، فرمودند که وقتى قبل از بعثت شبانى مى‏کردم، گاهى مى‏دیدم که گوسفندان بى‏جهت رم مى‏کنند و وحشتزده مى‏شوند.

پس از آمدن جبرئیل سبب را سؤال کردم. گفت این وحشت از صداى ضربتى است که به کافر مى‏زنند که همه موجودات آن را مى‏شنوند و از آن رم مى‏کنند غیر از ثقلین. [2] و اهل معرفت گویند انسان محجوبترین موجودات از ملکوت است مادامى [که اشتغال‏] به ملک و تدبیرات آن دارد، زیرا که اشتغالش از همه بیشتر و قویتر است، پس احتجابش از همه بیشتر است و از نیل ملکوت محرومتر است.

و نیز از براى تمام موجودات وجهه ملکوتى است که به آن وجهه حیات و علم و سایر شئون حیاتیه را دارند: وَ کَذلِکَ نُری إبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّمواتِ وَ الأرْضِ. [3] و این نیز وجه دیگر است از براى سرایت علم و حیات در موجودات.

و پس از آنکه معلوم شد که تمام موجودات را علم و معرفت است و تمام داراى وجهه ملکوتى هستند، ولى انسان چون در عرض این‏ها نیست و از ملکوت نیز محجوب است، علم به حیات و شئون حیاتیه آنها پیدا نمى‏کند، دریغى نیست که از براى انسان سالک طریق علم و متوجه به حق، که سرآمد تمام سلسله وجود و

__________________________________________________

 [1] «موجودى نیست مگر بستایش او تسبیح گو است ولى شما تسبیح آنان را نمى‏فهمید.» (اسراء- 44).

 [2] روایت در «کافى» شریف است عن الباقر علیه السلام قال: قال النبى صلى اللّه علیه و آله: «انى کنت أنظر إلى الإبل و الغنم و أنا أرعاها- و لیس من نبىّ إلاّ و قد رعى الغنم- فکنت انظر إلیها [قبل النبوّة] و هی متمکّنة فی المکینة ما حولها شی‏ء یهیجها حتّى تذعر فتطیر، فاقول: ما هذا؟ و أعجب حتّى جاءنى جبرئیل فقال: انّ الکافر یضرب ضربة ما خلق اللّه شیئا إلاّ سمعها و یذعر لها الاّ الثقلین. (منه عفى عنه).

 [3] «و این سان ملکوت آسمان‏ها و زمین را به إبراهیم نشان دادیم.» (انعام- 75).

ولینعمت دار تحقق است، استغفار کنند و از مقام غفاریت ذات مقدس حق با لسان قال و لهجه صریحه ملکوتیه، که گوش باز ملکوتى بشنود، استدعا کنند که این ولیده کامله ملک و این فخر موالید طبیعت را به بحار غفران مستغرق فرماید و ستر جمیع نقایص او کند.

و تواند بود که چون موجودات دیگر دانند که وصول به فناى ذات مقدس و استغراق در بحر کمال براى آنها امکان‏پذیر نیست جز به طفیل و تبع ذات مقدس انسان کامل عالم باللّه و عارف معارف الهیه و جامع علم و عمل- چنانچه این نیز مقرر است در محالّ خود- از این جهت کمال انسانى را، که به استغراق در بحر غفاریت حق حاصل شود، از حق تعالى طلب کنند که خود نیز به وسیله او به کمالات لایقه خود برسند. و اللّه العالم.

فصل در بیان آنکه فضل عالم بر عابد مثل فضل ماه است در شب بدر که شب سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم است بر سایر ستارگان‏

بدان که حقیقت علم و ایمان، که متقوّم به علم است، نور است. و این مطلب علاوه بر آنکه مطابق برهان و عرفان است، مطابق نصوص و اخبار اهل عصمت و طهارت، علیهم السلام، نیز هست. زیرا که حقیقت نور، که عبارت از ظاهر و مکشوف بالذات و مظهر و کاشف غیر است، براى حقیقت علم ثابت و بر آن صادق است. بلکه صدق آن بر حقیقت علم حقیقت است، و بر انوار حسّیه به مجاز اشبه است، زیرا که نور حسّى ظهور ذاتى فی الحقیقة ندارد، و از تعینات آن حقیقت است و داراى ماهیت است، و اما حقیقت علم عین وجود است بالذات، و در مفهوم با آن مخالف است، ولى در حاق حقیقت و متن اعیان با آن موافق و متحد است. و حقیقت وجود عین نور است و عین علم است: اللَّه نوُرُ السَّمواتِ وَ الأرْضِ. [1] پس علم عین نور است. و در آیات شریفه ایمان و علم را به نور تعبیر فرمودند: وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّه لَهُ نوراً فَما لَهُ مِنْ نورٍ [2]. و در آیه شریفه «نور» به حسب تفسیر اهل بیت عصمت، علیهم السلام، «نور» تفسیر به علم شده است:

__________________________________________________

 [1] «خدا نور آسمان‏ها و زمین است.» (نور- 35).

 [2] «و هر که خدا نورى براى او قرار نداده، پس وى را نورى نیست.» (نور- 40).

فعن الصادق، علیه السّلام: «اللّه نور السّموات و الأرض» قال: کذلک اللّه عزّ و جلّ. «مثل نوره» قال: محمّد، صلّى اللّه علیه و آله. «کمشکوة» قال: صدر محمّد، صلّى اللّه علیه و آله. «فیها مصباح» قال: فیه نور العلم یعنى النّبوّة.

 «المصباح فی زجاجة» قال: علم رسول اللّه صدر إلى قلب علىّ ... الحدیث [1] و عن الباقر، علیه السّلام، أنّه یقول: أنا هادى السّماوات و الأرض. مثل العلم الّذى أعطیته- و هو النّور الّذى یهتدى به- مثل المشکوة فیها المصباح فالمشکوة قلب محمّد، صلّى اللّه علیه و آله، و المصباح نوره الّذى فیه العلم. [2]

و فی روایة قال: فالمؤمن ینقلب فی خمسة من النّور: مدخله نور، و مخرجه نور، و علمه نور، و کلامه نور، و مصیره إلى الجنّة یوم القیامة نور. [3]

و در حدیث معروف وارد است: العلم نور یقذفه اللّه فی قلب من یشاء [4] و از براى این نور مراتبى است به حسب مراتب ایمان و علم اهل آنها. و باید دانست که این نور حقیقى که در قلوب اهل ایمان و علم است چون از انوار عالم آخرت است، در آن عالم به مقتضاى فعالیت نفس ظهور به نورانیت حسیه نماید، و همین نور است که صراط را روشن نماید. و یک دسته نورشان مثل نور شمس، و دیگرى مثل نور قمر، تا برسد به آنکه فقط نورش جلو پایش را روشن نماید.

اکنون که معلوم شد که علم نور است و ظهور، بحقیقت بدون شائبه مجاز، منتها ما بیچارگان که در حجاب ظلمانى طبیعت و در لیل مظلم عالم ملک هستیم، از شمس حقیقى علم و نور روز افزون دانش و بینش محجوبیم، و گمان مى‏کنیم این‏ها مبنى بر مثل است و مبتنى بر مجاز و استعارت و تخمین و تعبیر است. آرى، تا در خواب حیات عاریت هستیم و سکر طبیعت در سر ماست و حقیقت را از مجاز نشناسیم، به حسب انظار مجازیه ما مجاز نماید، و در حقیقت در عالم مجاز حقیقت به صورت مجاز درآید- النّاس نیام إذا ماتوا انتبهوا. «1» پس از آنکه چشم گشودیم، مى‏بینیم که همان طور که نور شمس و قمر روشن و روشنى بخش است، نور عالم نیز چنین است. در این عالم به نور علمش روشن کند قلوب مظلمه را و حیات بخشد به مردگان جهل و نادانى، و در آن عالم نیز نورش محیط و شفاعت کند به واسطه آن این حدیث شریف در ضمن حدیث عنوان بصرى است که حدیث طویلى است و در حاشیه «منیة المرید» شهید سعید که ملحق به روض الجنان چاپ شده است عین حدیث به تمامت مرقوم است. (منه عفى عنه).

__________________________________________________

 [1] «از حضرت صادق (ع) در تفسیر آیه «نور» نقل شده است: «اللّه نور السموات و الأرض» پس خداوند عزّ و جل همین گونه است. و مراد از مثل نوره محمد (ص) است و مراد از کمشکوة سینه محمّد (ص) است. و مراد از فیها مصباح آن است که در سینه او نور دانش، یعنى نبوت، است. و مراد از المصباح فی زجاجة علم پیامبر است که در سینه على (ع) جاى گرفت.» حدیث ادامه دارد. التوحید، ص 157، «باب تفسیر آیة النور»، حدیث 3.

 [2] «و از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمود: «من راهنماى آسمان‏ها و زمینم» دانشى که به من عطا شده، و آن نورى است که ثمره آن هدایت است، همچون چراغدانى است که در آن فتیله‏اى است. پس مراد از «مشکوة» محمد است، درود خدا بر او باد، و مراد از «مصباح» نور اوست که دانش در آن است.» روضه کافى، ج 8، ص 380، باب «تفسیر آیات من القرآن»، حدیث 574.

 [3] «و در روایتى فرمود: «پس مؤمن در پنج نور مى‏گردد: درآمدنگاه او نور است، و بیرون شد او نور است، و دانشش نور است، و گفتارش نور است، و در روز باز پسین گذرگاهش به سوى بهشت نیز نور است.» برهان، ج 3، ص 135.

 [4] حدیث 23، پاورقى 14. این حدیث شریف در ضمن حدیث عنوان بصرى است که حدیث طویلى است و در حاشیه «منیة المرید» شهید سعید که ملحق به روض الجنان چاپ شده است عین حدیث به تمامت مرقوم است. (منه عفى عنه).

احاطه نوریه از مقتبسان مشکاة علمش و مرتبطان به ساحت قدسش.

و باید دانست که عبادت بى علم نیز صورت نگیرد، و از این جهت عابد را نیز نورى است مخصوص به خود. بلکه نفس ایمان و عبادت حق از سنخ نور است، منتها نور عابد فقط روشنى براى خود دهد و زیر پاى خودش را روشن نماید و به دیگران روشنى ندهد. از این جهت مثل آنها مثل ستارگان است در شب بدر که به واسطه نور ماه انوار آنها مختفى شده، به طورى که براى خود فقط روشنى دهد و به دیگران نفعى نرساند و نورى نبخشد. پس، مثل عابد در پیشگاه عالم مثل ستاره است، ولى نه در لیل مظلم، که تا اندازه‏اى نور بخشى نیز کند، بلکه در شب بدر که فقط ظاهر هستند نه مظهر.

جناب صدر المتألهین، قدّس سرّه، فرماید که «مراد به «عالم» در این حدیث شریف غیر عالم ربّانى است که علم او لدنّى و حاصل به موهبت الهى است، مثل علوم انبیا و اولیا، علیهم السلام. چنانچه دلالت کند بر این مدعى تمثیل به قمر، و الا سزاوار بود که تمثیل به شمس شود، زیرا که نور آن به افاضه حق است بدون واسطه چیز دیگر از نوع و جنس خود.» انتهى «1» کلامه رفع مقامه.

فصل در بیان آنکه علما ورثه انبیا علیهم السلام هستند

و این وراثت روحانى است، و ولادت علما از انبیا ولادت ملکوتى است. و انسان همان طور که به حسب نشئه ملکیه و جسمانیه ولیده ملک است، پس از تربیت انبیا و حصول مقام قلب براى او، ولادت ملکوتى پیدا کند. و چنانچه منشأ این ولادت پدر جسمانى است، منشأ آن ولادت انبیا، علیهم السلام، هستند. پس، آنها پدرهاى روحانى هستند و وراثت وراثت روحانى باطنى است، و ولادت ولادت ثانوى ملکوتى است. و پس از انبیا شأن تربیت و تعلیم با حضرات علماست که ورّاث روحانى حقیقى انبیا هستند. و انبیا، علیهم السلام، به حسب این مقام روحانیت، مالک درهم و دینار و متوجه به عالم ملک و شئون ملکیه نبودند، وارث آنها به حسب این مقام غیر از علم و معارف چیز دیگر نبوده، گرچه به حسب ولادت ملکى و شئون دنیوى داراى تمام حیثیات بشریّه بودند: قُلْ إنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ [1]

__________________________________________________

 [1] بگو من بشرى مانند شما هستم. (کهف- 110).

[و] وارث آنها به حسب این مقام علما نبودند، بلکه اولاد جسمانى خودشان بودند، و ارث آنها به حسب مقام جسمانیت ممکن است درهم و دینار باشد.

و این حدیث شریف دلالت واضحه بلکه صراحت دارد در وراثت روحانیه، به طورى که ذکر شد. و مقصود رسول اکرم، صلّى اللّه علیه و آله، از حدیثى که منسوب به آن سرور است که نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث [1] بر فرض صحت معلوم است همین بوده که به حسب شأن نبوّت و وراثت روحانى، ارث مال و منال نمى‏گذاریم، بلکه ارث ما علم است. چنانچه واضح است. و السّلام.

__________________________________________________

 [1] «ما گروه پیامبران میراث نمى‏نهیم.» مسند حنبل، ج 2، ص 463.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد