swc

swc

امام خمینی(ره) از نگاه علامه سید محمد حسین فضل‌الله

ارزیابی ابعاد شخصیتی امام خمینی(ره)

از نگاه

علامه سید محمد حسین فضل‌الله

 

یکی از بزرگترین خصوصیات امام(رحمه الله) عدم دوگانگی در شخصیت بود. ایشان از اولین روزهای زندگی، فردی بیدار دل بود که واقعیت دردناک مسلمانان را ـ خصوصاً در ایران ـ لمس کرد و قواعد بازیهای سیاسی دول مستکبر ـ اعم از شوروی، بریتانیا و آمریکا ـ در سیطره بر ایران و تأثیرات این بازیها بر مسائل فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی ایران را درک نمود. به همین علت در وجدان امام(رحمه الله) نوعی نگرانی دینی _ خصوصاً در مسائل سیاسی _ پدیدار شد و حوادث گوناگون وی را به تفکّر وا داشت. در ابتدای امر، نگرانی ایشان در حد یک احساس درونی بود؛ اما به تدریج به موازات رشد ایشان در حوزه، دامنه این نگرانی‌ها وسعت یافت. با رسیدن ایشان به درجه اجتهاد [ مرجعیت] و امکان تاثیرگذاری، از این موقعیت ویژه برای بیدار نمودن ملت استفاده نمود وجهت حرکت به سوی هدف بزرگ اقدامات وسیعی انجام داد.



هنگامی که در مورد خصوصیات فردی امام(رحمه الله)سخن می رود نمی توانیم بگوییم که انقلاب نتیجه یک حالت خودآگاه آنی بوده است؛ بلکه تصور می کنم که امام(رحمه الله) به این مسأله بسیار فکر کرد و معنای حقیقی و واقعی انقلاب را دریافت، به گونه ای که این تفکّر باعث شد که ایشان برای ابعاد فرهنگی و انرژی بخشی به انقلاب برنامه ریزی خاصی داشته باشد. در واقع می توان گفت حرکت امام(رحمه الله) با بسیاری از حرکتهای انقلابی دیگر ـ مثل انقلاب‌های سیاسی اسلامی عصر مشروطیت وجنبشهای دوره استبداد و برخی حرکتهای اسلامی کوچک مانند حرکت نواب صفوی[فداییان اسلام] و غیره ـ متفاوت بود. حرکت حضرت امام(رحمه الله) به واقعیت نزدیکتر بود؛ چرا که او فاکتورهای مؤثر در مبارزه و امکان تأثیر این فاکتورها در بیداری و همراهی ملت ایران را بررسی کرد، در حالیکه حرکتهای دیگر ـ مانند فداییان اسلام یا آیت الله کاشانی ـ بر اساس ترور سیاسی پایه ریزی شده بودند. این نوع مبارزه معمولاً نتایج بزرگی به همراه ندارد. علاوه بر این که در این مبارزه ممکن است حمایت مطلوب ملت کسب نگردد. به همین دلیل امام(رحمه الله) از اولین روزهای مبارزه شیوة بسیج عمومی را در پیش گرفت. ایشان متوجه این موضوع شد که وضعیت داخلی تأثیر چندانی در ایران ندارد و عوامل خارجی در ایران مؤثرتر است و بازی‌های سیاسی بین المللی و خصوصاً سیاست‌های آمریکا حکام ایران را موظف به دفاع از مصالح استکباری و استثماری آنان می نماید.

درک مسائل داخلی

امام(رحمه الله) با شناخت مسائل داخلی و عوامل مؤثر خارجی، حرکت خود را آغاز نمود. شاید دلیل پیروزی حرکت سیاسی ایشان عدم غوطه وری وی در مسائل خارجی بود. او وضعیت معیشتی و داخلی کشور را اساسی ترین مسأله مد نظر قرار داد؛ زیرا ملت ایران واقعیت را از نزدیک لمس می کرد و نظریه پردازی و ارائه تئوری‌های مختلف در این باره لزومی نداشت. البته این بدان معنا نیست که مسأله دخالتهای خارجی از نظر امام(رحمه الله) دور بود؛ بلکه بر عکس، ایشان کاملاً به این مسأله آگاهی داشت ولی آن را به عنوان یک موضوع اساسی مطرح نکرد، زیرا ملت‌ها معمولاً پیامدهای مسائل سیاسی بزرگ را نمی‌دانند وتنها گروه‌های فعال سیاسی ـ مانند چپ‌گرایان و غیره ـ نسبت به این مسأله آگاهی دارند.

امام(رحمه الله) در رابطه با مسائل خارجی به ملت آگاهی می داد اما آن را سنگ بنای حرکت خویش قرار نداد. او در مورد گرسنگی ملت، عدم آزادی، امتیازهای حاکمان و استکبار داخلی سخن می‌گفت و حرکت وی همواره با تعمق و تعقل همراه بود. حرکت امام(رحمه الله) یک حرکت اسلامی خالص بود و با گروه‌های دیگر که در جبهه مخالف استکبار با ایشان همسو شده بودند درگیر نشد و همین امر باعث شد که بدون برنامه از قبل تنظیم شده یا دادن امتیاز و قدرت سیاسی به این گروه‌ها، تمام آنها با امام(رحمه الله) همراهی نمایند.

ایده حکومت اسلامی

امام(رحمه الله) از ابتدای قیام خود در اندیشه پایه گذاری حکومت اسلامی بود. بیداری و هوشیاری ایشان در حدی بود که برای مراحل پس از سقوط شاه نیز چاره اندیشی کرده بود؛ زیرا فروپاشی نظام سلطنتی و جایگزینی آن به وسیله برخی افراد وجریانها که از لحاظ اندیشه و سیاست در تضاد با اسلام و مصالح ملی کشور بودند معنی نداشت. چپ‌گرایان تا حدودی با اتحاد جماهیر شوروی مرتبط بودند، و جبهه ملی ـ با اینکه بر علیه شاه می‌شورید ـ در سیاست‌های خویش به انگلیس یا آمریکا وابسته بود.

هنگامی‌که فقه امام(رحمه الله) را مرور می‌کنیم، ولایت فقیه را در حقیقت یک قاعده فقهی اساسی برای تفکّر درباره مسأله حکومت می یابیم. بنابراین کسی که در مورد ولایت مطلقه فقیه سخن می گوید حتماً برای حکومت اسلامی نیز ایده‌هایی دارد. لذا زمان ورود به نجف اشرف این ایده و تفکّر در ذهن ایشان بود. به همین جهت ایشان مسأله ولایت فقیه را طوری مطرح کردند که برای اولین بار فقه و سیاست تا این حد با هم آمیخته شد، وقتی که کتاب «حکومت اسلامی» را مرور می‌کنیم؛ با فقهی مواجه میشویم که با ادله فقهی به اثبات نظریه می‌پردازد و مسئولیت عالم فقیه را، احساس و درک مشکلات و درد و رنج‌های مردم می‌داند، که این مهم میسر نخواهد شد مگر با حضور علما در صحنه و مبارزه آنها با انحرافات سیاسی موجود در جامعه اسلامی. آنچه در این نظریه مهم است عدم گوشه گیری و دوری علما از حوادثی است که در درون جامعه اتفاق می افتد و تأثیرات منفی آن متوجه جامعه اسلامی می‌گردد؛ چه داخل ایران و چه خارج آن باشد.

حکومت اسلامی بعنوان یک ایده از اولین روزهای نهضت در ذهن حضرت امام(رحمه الله) بود و چه بسا برخی از حوادث و پیروزی‌هایی که در برخی مراحل نهضت حضرت امام(رحمه الله) به دست آمده باعث عمیق‌تر شدن مسأله انقلاب و حکومت اسلامی شد. امام(رحمه الله) واقعیت را لمس می‌کرد و فقط از دیدگاه فرضی و نظری به مسأله نمی‌پرداخت؛ بلکه امکان برپایی حکومت اسلامی را بخوبی لمس کرده بود. با مطالعه تاریخ انقلاب و حکومت به این نتیجه می رسیم که در حقیقت برای تفاصیل و جزئیات حکومت اسلامی برنامه خاصی ارائه نشده بود؛ به همین دلیل امام(رحمه الله) بعد از پیروزی انقلاب اجازه داد حکومتی که قدری جنبه های اسلامی داشت تشکیل شود. آقای«مهدی بازرگان» از لحاظ تفکر و درک سیاسی در طیف اسلامی قرار نداشت؛ او فرد تحصیل کرده ای بود که دیدگاهی شبه اسلامی نیز داشت، اما نداشتن تجارب سیاسی باعث شد که ایجاد رابطه با آمریکا را امری طبیعی بداند؛ زیرا آمریکا را پدر سیاسی ایران معاصر و ایران زمان شاه می دانست.

ورود روحانیون به حکومت

پس از پیروزی انقلاب، امام(رحمه الله) به عنوان مرجع تقلید به قم عزیمت نمود و حکومت را به شهروندان سپرد. در ابتدای امر ایشان با ورود روحانیت به سیستم حکومتی مخالفت می‌کرد؛ زیرا تصور می نمود روحانیان در مسائل حکومتی و سیاسی تجربه‌ای کسب نکرده‌اند. بدین جهت سپردن پستهای کلیدی و حساس ـ چون ریاست جمهوری و نخست وزیری ـ به روحانیان را صلاح نمی‌دید و فقط پستهایی به روحانیان سپرده می‌شد که با تخصص آنان همخوانی داشت؛ مانند ریاست شورای عالی قضایی که به «شهید دکتر بهشتی» واگذار گردید. امام(رحمه الله) در سخنانش همواره به اقامت در قم تاکید داشت واگر مسأله بیماری قلبی ایشان پیش نیامده بود و پزشکان وی را ملزم به اقامت در تهران نمی‌نمودند، ممکن بود که ایشان در قم بماند و بدون دخالت در جزئیات حکومت فقط به نظارت اکتفا نماید؛ ولی همچنانکه در بسیاری از جنبشهای جهان سوم مشاهده می نماییم بنیانگذاران انقلاب، معمولاً افراد مخلصی هستند که برای تحقق اهداف نهضت گام بر می دارند، اما عوامل به کار گرفته شده جهت ادامه مسیر جنبش در سطح مطلوبی نیستند. چه بسا بسیاری از اسلام گرایان در آن برهه از زمان تصور می نمودند که استکبار جهانی در حال نفوذ به لایه‌های درونی انقلاب است؛ به خصوص که برداشت استکبار جهانی از انقلاب اسلامی ایران؛ چیزی شبیه حوادثی بود که در کشوری چون پاکستان اتفاق افتاده بود. استکبار چنین تصور می کرد که روحانیان توانایی اداره دولت را ندارند و به همین جهت انتظار داشت ایران بسرعت به دامان استکبار باز گردد. سیاست‌های مهندس بازرگان نیز به این مسأله سرعت ‌بخشید. اما جو انقلابی و پر جوش و خروش جامعه اسلامی ایران این فکر خام را از سر استکبار به دور کرد و تمام تصورات باطل آنها نقش بر آب شد.

نظارت ولی فقیه

شاید امام(رحمه الله) در ابتدا چنین تصور داشت که ولایت فقیه اقتضا می‌نماید که رهبر با به کارگیری ابزار عملی موجود و افراد دارای تجربه سیاسی و اداری، فقط بر روند امور نظارت داشته باشد. البته این بدان معنا نیست که امام(رحمه الله) پس از بازگشت به قم در نظر داشت که از کلیه امور کناره گیری نموده و سکان حکومت را به دست دیگران بسپارد، بلکه تلاش ایشان این بود که فقیه جامع الشرایط، مرجع اصلی تمام امور باشد. این مسأله پس از ورود نیروهای مسلمان به حکومت تحقق پیدا کرد. امام(رحمه الله) به مسؤولان آزادی عمل می‌داد و از نزدیک حرکات و اعمال آنها را زیر نظر داشت و به هنگام اشتباه، آنان را متنبه می ساخت. از نکات مثبت حرکت ایشان، انتقاد از مسئؤلان در جو آزاد و در حضور ملت بود. هیچگاه انتقادها در پس پرده صورت نمی گرفت؛ بلکه اشتباهات مسئؤلین در حضور ملت گوشزد می شد. هدف از این حرکت تربیت ملت به صراحت، عدم پنهان کاری و تحرکات پشت پرده بود. ایشان با وضوح و صراحت با ملت سخن می‌گفت و از مسئولان نیز انتظار داشت که در حضور ایشان با کمال شهامت تمام مسائل و مشکلات را عنوان نمایند.بدین ترتیب می‌بینیم که نظر امام(رحمه الله)، احترام به تجارب دیگران و نظارت مستقیم بر آنان است. اما مشکل اساسی که در بدو انقلاب بروز کرد این بود که برخی افراد به کار گمارده شده، متدین نبودند. همین امر باعث شد که افرادی چون آقای بازرگان برای برقراری رابطه با امریکا اقدام نمایند یا شخصی چون «بنی صدر» در رأس هرم دولت قرار گیرد و بعضی افراد مؤمن، متقی و آگاه در حاشیه بمانند. در حقیقت تغییر عقیده امام(رحمه الله) درباره لزوم ورود روحانیان به ساختار حکومت، شجاعت ایشان را به اثبات می‌رساند. خصوصاً بعد از شکست تجربه اول(دولت آقای بازرگان) و دوم(دولت بنی صدر) و توطئه‌های روز افزون دشمنان در داخل و خارج از کشور و تلاش آنان برای براندازی انقلاب با ترور شخصیت‌های انقلابی چون«شهید مطهری» و«دکتر مفتح»، و انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی، پس از این حوادث بود که اسلام‌گرایان انقلابی وارد تشکیلات حکومت شدند و ریاست جمهوری«شهید رجایی» و نخست وزیری«شهید باهنر» در حقیقت اولین قدم برای ورود نیروهای مخلص به تشکیلات حکومت بود.

بر همین اساس به اعتقاد من جمهوری اسلامی تجارب بسیار سخت و تلخی را پشت سر گذاشت. برخی از این سختی‌ها ناشی از کم تجربگی و برخی دیگر به علت جو انقلابی بدون ثبات و اوضاع داخلی نابسامان آن روز بود. البته همین حوادث تلخ باعث گردید که بسیاری از مؤمنین در دامان امام(رحمه الله) پرورش یافته و تصویر زیبایی از اسلام و اسلام‌گرایی به جامعه جهانی عرضه نمایند. خصوصاً که بسیاری از روحانیون شیوه برقراری روابط دیپلماتیک را آموختند و کشتی انقلاب را از دریای سهمگین و پر خطر جنگ تحمیلی، در حالی به سلامت عبور دادند که دشمنان، در پی سقوط ایران اسلامی بودند.

اختیارات ولی فقیه همانند اختیارات پیامبر است

طبیعی است که ولی فقیه باید صلاحیتهای امام معصوم را در امر زمامداری جامعه اسلامی دارا باشد. زیرا ولایت، در حکم و حکومت از صفت نبوت یا امامت گرفته نشده بلکه بر مبنای حاکمیت است. این معنای آیه شریفه زیر است که: «النبی اولى بالمؤمنین من انفسهم؛ پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر[ و نزدیکتر] است»[۱] اشاره شده است. در حقیقت می‌توان گفت در جایی که مسأله به مصالح عمومی و حیاتی جامعه اسلامی مربوط شود؛ پیامبر به مومنین از خودشان اولی است. به همین علت این حکم در مورد ولی فقیه که مسئولیت هدایت جامعه را بر عهده دارد، صادق است.

بدین جهت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) در روز غدیر هنگام نصب و معرفی حضرت علی(علیه السلام)به عنوان حاکم و زمامدار جامعه اسلامی، فرمودند: «الست اولى بالمومنین من انفسهم؛ آیا من نسبت به مومنین از خودشان سزاوارتر نیستم؟». هدف از تأکید ایشان بر این نکته در واقع اعلام صلاحیت پیامبر در امر عزل و نصب حاکم جامعه اسلامی است. بنابراین اگر جامعه به حاکم و زمام‌داری نیازمند شود، لازمه این امر، احراز صلاحیت‌های پیامبر و امام در وجود ولی فقیه است و این موضوع ارتباطی با مسأله«عصمت» ندارد.اما ممکن است عده‌ای از فقها ـ حتی برخی از آنها که به ولایت عامه فقیه اعتقاد دارند ـ این مسأله را نپذیرند و بگویند که پیامبر و امام معصوم از صفات خاصی در امر ولایت برخوردارند که فقیه جامع الشرایط از کسب این صفات محروم است. بنابراین با توجه به توضیح فوق می توان گفت که این دسته از فقها اصل ولایت را قبول دارند اما برای آن محدودیت قائل‌اند.

حضرت امام(رحمه الله) در ابتدای وصیت‌نامه سیاسی ـ الهی خود به حدیث معروف ثقلین اشاره نمود تا تأکید نماید که اسلام اصیل، اسلامی است که از خط اهل بیت عصمت و طهارت سرچشمه می گیرد و تنها در لوای پیروی و تبعیت از این خاندان می توان به پیروزی و رستگاری رسید.

مخالفین ولایت فقیه

دیدگاه مخالفین ولایت فقیه را از دو جهت می توان مورد بررسی قرار داد:

اول اینکه مخالفت برخی از مراجع و علما با نظریه ولایت فقیه از روی عقده و لجاجت نبوده است؛ بلکه بسیاری از این علما استدلالهای حضرت امام(رحمه الله) و بسیاری از علمای سابق دیگر در باب ولایت فقیه را وارد نمی‌دانستند. در حقیقت مخالفت آنها به علت تفاوت دیدگاه سیاسی آنان با معتقدین به ولایت فقیه نمی‌باشد؛ بلکه تحقیق و بررسی این علما ـ همانند مرحوم شیخ انصاری(قدس سره) در کتاب المکاسب ـ قبل از طرح مسأله ولایت فقیه توسط حضرت امام(رحمه الله) بوده است. به همین دلیل نمی توان به مخالفت این مراجع با ولایت فقیه رنگ سیاسی داد. همچنانکه می‌بینیم بسیاری از علما که با نظریه ولایت فقیه، مخالف بوده‌اند علیه حکومت جمهوری اسلامی ـ که بر مبنای ولایت فقیه استوار است ـ اقدامی ننمودند. مثال بارز این علما آیت الله العظمی خویی(قدس سره) است که قائل به ولایت فقیه نبود، ولی تمام فشارها و تهدیدهای دستگاه فاسد عراق را تحمل نمود اما خواسته این رژیم جنایتکار برای موضع‌گیری علیه جمهوری اسلامی را برآورده نساخت. وحتی به مقلدان خود اجازه داد که وجوهات شرعی را برای کمک به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل به مصرف برسانند.

دوم اینکه تجربه شیعه و حرکت تشیع در ادوار مختلف تاریخ، تصدی حاکمیت توسط روحانیان را مسأله‌ای غیر قابل تصور و دور از ذهن می‌نمود؛ لذا بسیاری از علما، نهضت امام(رحمه الله) را حرکتی بیهوده و بی‌ثمر می‌دانستند و معتقد بودند که به علت عدم درک مسائل سیاسی روز و عناصر دخیل در امر پیروزی انقلاب، چه بسا ممکن است معضلات حاصله از این نهضت بیش از منافعی باشد که به دست خواهد آمد. این نتیجه‌گیری‌ها به علت غوطه‌ ور شدن این افراد در تاریخ گذشته و عدم وجود نشانه‌های پیروزی در آن بود. به همین علت بسیاری از علما پیروزی انقلاب را نتیجه امدادات غیبی می‌دانستند.

با توجه به بحث فوق، من مسأله مخالفت علما را ناشی از دیدگاه‌های سیاسی یا رعایت مصالح شخصی نمی‌دانم، زیرا نظریه حضرت امام(رحمه الله) درباره ولایت فقیه نوعی بدعت و نوگرایی نبود، بلکه آنچه نظریه او در باب ولایت فقیه را از دیدگاه دیگر علما متمایز می‌سازد، نوع حرکتی است که ایشان به ولایت فقیه داد.

شرایطی که به پیروزی انقلاب کمک نمود

برخی کارشناسان مسائل سیاسی معتقدند که پیروزی انقلاب با برخی شرایط سیاسی مناسب همراه گردید؛ مثل تغییر دیدگاه‌های سیاستمداران آمریکا در رابطه با شاه، پس از زیاده طلبی ها و تخطی او از برنامه های از پیش تعیین شده آنان. شاه در اندیشه ایجاد یک بازار اقتصادی آسیایی بود و پروژه هایی را در سر می‌پروراند که با سیاست‌های آمریکا در منطقه همخوانی نداشت. از سوی دیگر، آمریکا چنین می‌پنداشت که نهضت امام(رحمه الله)، حرکت دسته‌ای از آخوندها و ملاها است؛ که به سرعت زمام امور را به دست سیاستمداران لاییک و غرب زده خواهند سپرد و این گونه افراد در کنارگروهی از متدینین، مهار حکومت را به دست خواهند گرفت. همانند آنچه در پاکستان و بسیاری از کشورهای دیگر به وقوع پیوست. امریکا چنین تصور می کرد که می‌تواند انقلاب را تحت سیطره خود درآورد، و شاید یکی از دلایل عدم ورود ارتش به صحنه انقلاب همین تصور آنان بود.

بعضی از کارشناسان معتقدند که آمریکا پس از پایان نقش بعضی رژیم‌ها در سیاست‌های منطقه‌ای، تصمیم به تجدید و بازسازی ساختار حکومت آنان می‌گیرد. شاید آنان تصور می‌کردند؛ پس از افول انرژی و حرکت کوبنده نهضت، می توانند قافله انقلاب را به هر راهی که می خواهند هدایت نمایند. اما محاسبات سیاسی آنان نقش بر آب شد و علت این شکست عدم شناخت آنان از شخصیت امام(رحمه الله) وعدم درک عشق وافر ملت ایران به ایشان بود.

سخن، در مورد عوامل طبیعی دخیل در پیروزی انقلاب است. اما«امدادات غیبی» __ که حرکت انقلاب را به پیروزی نزدیک نمود _ غیر قابل شمارش است. یکی از این امدادات، این بودکه آمریکا علی رغم در اختیار داشتن بزرگترین دستگاه‌ جاسوسی و اطلاعاتی جهان، نتوانست راز بزرگ انقلاب و اندیشه و شخصیت امام(رحمه الله) را درک نماید.

دستاوردی بزرگ

بزرگترین دستاورد نهضت امام خمینی(رحمه الله)، آشنایی جهانیان با اسلام اصیل بود. امام(رحمه الله) جان و دل جهانیان را تسخیر نمود و این دین مبین را از جمود و ایستایی سیاسی و فرهنگی حاکم بر جوامع اسلامی نجات داد و به واسطه انقلاب مهدی گونه خویش، ندای اسلام را بر بام جهان طنین انداز کرد.

ره آورد بزرگ دیگر امام(رحمه الله) موفقیت ایشان در تأسیس و پایه گذاری دولت اسلامی بود که بیداری و هوشیاری افکار عمومی مسلمانان جهان را در پی داشت و حرکت‌ها و نهضت‌های کوچک و ناپیوسته اسلامی، در اثر ندای امام(رحمه الله) به جریانی عظیم و فراگیر مبدل شد. علی رغم اینکه پس از رحلت ایشان نام مبارکش را کمتر می‌شنویم، اما دستاوردهای انقلاب بزرگش، همچنان در جوامع اسلامی به نشو و نما ادامه می‌دهد.

اراده ایران اسلامی

آقای مهدی بازرگان در یک مصاحبه مطبوعاتی گفت که ما اسلام را برای ایران می‌خواهیم؛ اما امام(رحمه الله) ایران را برای اسلام می خواست. اگر این دو مقوله را بررسی کنیم متوجه خواهیم شد که تفکّر امام(رحمه الله) به عنوان یک فقیه آگاه، مبارز، درباره اسلام باید وسعتی جهانی داشته باشد و تمام حرکت‌ها و نهضت‌های اسلامی را اجزای پیکره نهضت جهانی اسلام بداند.

به همین علت امام(رحمه الله)، ایران را برای اسلام و در خدمت اسلام می‌دانست. هدف ایشان دعوت همه جهانیان به سوی اسلام بود و تمام شعارها و فریادهای وی، گواه این مدعاست. ندای: «یا ایها المسلمون اتحدوا»ی وی همه جهانیان را مورد خطاب قرار داد. او می خواست؛ تمام مستضعفان جهان با اسلام آشنا شوند و بدانند که این دین مبین در تمام مشکلات و سختی‌ها با مستضعفان همراه و همگام است و از آنها حمایت می‌نماید. وی اراده کرده بود به مسلمانان و مستضعفان جهان نشان دهدکه قدرت و توانمندی هر پایگاه اسلامی، توانمندی و اقتدار پایگاه دیگر است و از طرف دیگرضعف و ناتوانی هر کدام، باعث تضعیف دیگری خواهد بود. همین رابطه درباره استکبار جهانی نیز صادق است.

افق دید امام(رحمه الله) تمام جهان را در بر گرفت و هنگامی که ایشان شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» را سر داد، در واقع بعد جهانی حرکت انقلاب را به جهانیان معرفی نمود. هر چند ایران، مرکز توانمند حرکت و نهضتی شد _ که قدرت استکبار جهانی را متزلزل ساخت _ اما کوشش و تلاش امام(رحمه الله) پس از پیروزی انقلاب اسلامی، صرف تقویت و توانمند سازی تمام مراکز و پایگاهای مقاومت اسلامی در سراسر جهان گردید و غرب نام «صدور انقلاب » را برای این تحرک برگزید. هدف امام(رحمه الله) بیداری و قیام تمام جهان اسلام بود و در این راستا ایشان در نظر داشت که از ایران، سپاهی برای آزادی فلسطین اعزام نماید.با بررسی نهضت امام(رحمه الله)، مشاهده خواهیم کرد که او در نظر داشت پس از پیروزی انقلاب در ایران و ایجاد پایگاهی مستحکم، دامنه این نهضت را به دیگر نقاط جهان گسترش دهد. به همین علت ایشان تمام تلاش خود را ابتدا، صرف پیروزی نهضت در ایران نمود.

اگر به سخنان ایشان به دقّت بنگریم، متوجه می شویم ایشان مبارز مسلمانی بود که قضیه اسلام را در بعد جهانی آن، بخوبی درک کرده بود. و انقلاب اسلامی ایران در حقیقت اولین گام این استراتژی بزرگ و عظیم بود.

امدادت غیبی در انقلاب

ما به عالم غیب ایمان داریم و می دانیم خداوند تبارک و تعالی وعده داده کسانی را که در راه او قدم می‌نهند، یاری نماید«ان تنصروا الله ینصرکم ویثبت اقدامکم؛ اگر خدا را یاری کنید، یاریتان می کند وگامهایتان را استوار می دارد»[۲] خداوند از مؤمنین می خواهد دچار سستی و رخوت نشوند و اندوه به دل راه ندهند و می‌فرماید:«وانتم الاعلون ان کنتم مؤمنین؛ که شما برترید اگرمؤمن باشید»[۳] زیرا جهاد همچنانکه مؤمنین را ملزم به تحمل رنج ها ومصائب می نماید، در مقابل آنها را قادر می سازد که به دشمنان ضرباتی وارد نمایند. بنابراین اگر مجاهد فی سبیل الله از محاصره ها و سختی‌ها و مشکلات رنج می برد، طرف مقابل را نیز دچار ذلت و خواری می نماید. با این تفاوت که مومنین به خداوند عزوجل امید دارند، ولی دشمنان از آن بی‌بهره‌اند.بنابراین الطاف خفیه الهی که امام(رحمه الله) و انقلاب را در مراحل بسیار خطرناک نهضت از گزند دشمنان محافظت نمود، قابل انکار نیست؛ اما اینکه همه چیز را بر اساس امدادات غیبی توجیه و تفسیر نماییم، بر خلاف سنت خداوند در عالم وجود است.

توازن بین امور غیبی و مادی

امام(رحمه الله) اصطلاح امداد غیبی را کراراً در بیانات خود به کار می برد؛ اما در عین حال درباره شرایط مادی و طبیعی نیز سخن می گفت. در حقیقت وظیفه او _ به عنوان یک فقیه عارف و مرجع دینی _ ایجاد رابطه بین مردم و خدا بود. امام(رحمه الله) وظیفه داشت این پیام را به مردم برساند که همه چیز از خداست و به سوی او باز می‌گردد و نقش انسان‌ها در این میان، اجرای اراده الهی است.

بدین علت است که می گوییم وجود نیروهای درونی و ما فوق طبیعی که در آیات قرآن و احادیث نبوی ذکر شده اند، برای تمام نهضتها و حرکتها لازم است؛ علی الخصوص اگر میان طرف‌های درگیر از لحاظ توانمندی توازن بر قرار نباشد، اما نکته مهم‌تر این است که همانطور که اصرار بر اهمیت و اعتبار ابزار مادی به عنوان تنها وسیله برای رسیدن به پیروزی، خطای محض است، اعتقاد به امداد غیبی بعنوان اساسی‌ترین ابزار نیز اشتباه محض است؛ زیرا ما را از بررسی و برنامه‌ریزی برای واقعیات و بکارگیری عوامل قدرت باز می‌دارد. بنابراین باید بین سنت‌های الهی که خداوند آنها را در جهان هستی و حرکت انسان به ودیعه نهاده است و فیوضات الهی که نشانگر امداد غیبی در هنگام تنگی و سختی است، توازنی ایجاد شود.

امام(رحمه الله) در نهضت خود از این دو عنصر به بهترین وجه استفاده نمود. تأکید ایشان بر جنبه روحی، به علت شکست‌هایی بود که مسلمانان به طور پیاپی در زمینه های سیاسی، اقتصادی و امنیتی از جانب استکبار متحمل شده بودند و آنان را دچار نوعی خودباختگی در برابر غرب نموده بود. لذا امام(رحمه الله) بر آن بود تا جنبه ایمانی و روحانی و اطمینان به تحقق وعده‌های الهی در دل مردم را تقویت نماید. او موفق شد فرهنگ خود باختگی و غرب زدگی را از باور مردم بزداید و این باور را جانشین کند که در ایمان و عالم غیب نیرویی است که هیچ قدرت مادی توانایی رویارویی با آن را ندارد.

به نظر اینجانب بسیاری از رهبران انقلاب‌ها و نهضت‌ها در همین مسیرگام برداشتند. آنان نقاط ضعف دشمنان را به مردم بازگو ‌کردند. نمونه بارز این مسأله «مائو تسه تونگ» است؛ هر چند که او قابل قیاس با امام(رحمه الله) نیست. مائو، آمریکا را به«ببر کاغذی» تشبیه نمود، علی رغم اینکه می‌دانست این ببر کاغذی، به بمب‌های اتمی مسلح است. ولی وی در نظر داشت تا وجدان و دل ملت چین را از هراس و خوف خالی سازد. مائو از این ابزار بعنوان ابزاری سیاسی استفاده نمود؛ اما امام(رحمه الله) این ابزار را از میان عناصر روحی و ایمانی موجود در فرهنگ جامعه برگزید و آن را به کار گرفت.

نقش سیاسی فقه

بعد از توضیحات فوق می‌خواهم به این نکته اشاره کنم که«فقاهت» امام(رحمه الله) در فهم مسائل سیاسی نقش بسیاری داشت؛ چرا که باعث می‌شد ملت بدانند که حرکت او در میدان سیاست همچون فعالیتهای روزمره و عبادی اوست. امام(رحمه الله) به عنوان فقیه ـ و نه یک سیاستمدار ـ موفق شد سیاست را تابع خطوط ترسیم شده کلّی و تفصیلی فقه درآورد و حسی را در مردم بوجود آورد که هنگام رعایت قوانین کشور یا دفاع از نظام، چنین احساس کنند که در حال ادای واجبات عبادی ـ همانند نماز و روزه ـ هستند، یا از ارتکاب برخی معاصی ـ مانند شرب خمر ـ پرهیز می‌کنند و به طور کلّی اجرای قانون و احترام به آن به عنوان جزیی از تکالیف شرعی محسوب گردد. به همین دلیل صفت مرجعیت، جایگاه رهبری و ولایت را تقویت می‌کند. بویژه آنکه گروهی به بهانه اینکه در تاریخ سیاسی تشیع نمونه‌ای از ولایت فقیه به چشم نمی‌خورد، ولایت فقیه را نمی پذیرفتند، اما آمادگی پذیرش مرجعیت رهبر را داشتند. بنابراین می‌توان گفت مرجعیت امام(رحمه الله)، تأثیر مهمی در اعتماد و ارتباط ملت با ایشان داشت.

شخصیت عرفانی امام

در کنار این مسائل نباید از بعد عرفانی شخصیت امام(رحمه الله) غافل شویم. این بعد ایشان را از تکبر، ظلم و زورگویی که برخی حرفه ای های بی تقوای سیاسی- که قدرت سیاسی آنها بیش از طاقت روحی است – با به دست آوردن قدرت مطلق سیاسی به آن دچار می‌شوند، مصون داشت.

امام(رحمه الله) با بیداری و هوشیاری عرفانی، توانست شخصیت خود را برای دین خاضع نماید و با مجاهده و تقوا در صراط مستقیم گام بر دارد. او موفق شد نهضتش را از هواهای نفسانی مصون دارد؛ همچنانکه توانست انقلاب را از گزند امیال نفسانی دیگران حفظ کند. حضرت امام سجاد(علیه السلام) در این رابطه می‌فرمایند: «اللهم فکما کرهت الظلم لی فقنی من ان اظلم؛ خدایا همان گونه که از ظلم در حق خود بیزارم مرا از ظلم کردن [به دیگران] مصون دار».

به نظر من، سلطه و حاکمیت خطرناک است؛ هرچند که حاکمیت مرجع، ولی یا حاکم مسلمان باشد؛ حتی در سطح ریاست بر ادارات. اگر انسان خود را بر اساس تقوای الهی، محبت و ترس از خدا تربیت ننماید، حاکمیت و زمامداری _ حتی در پست‌ترین مراتب آن _ ممکن است انسان را به سقوط و تباهی بکشاند. این مطلب را می توان بوضوح در سخنان حضرت امام سجاد(علیه السلام) مشاهده نمود: «اللهم لا ترفعنی من الناس درجه الا حططتنی عند نفسی مثلها ولا تحدث لی عزاً ظاهراً الا احدثت لی ذلة باطنة عند نفسی بقدرها؛ خدایا درجه مرا در میان مردم بالا مبر جز بعد از آنکه درجه مرا نزد خودم پست و ذلیل گردانی [تا مایه غرور من نشود و پیش نیاور عزتی برای من در ظاهر جز آنکه همان قدر ذلت و خواری در باطن ذاتم کرم فرمائی». امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز هنگامی که کسی ایشان را مدح می‌نمود می‌فرمودند: «اللهم اجعلنی خیرا مما یظنون واغفر لی ما لایعلمون؛ خداوندا، مرا بهتر از آنچه گمان می‌کنند قرار ده و آندسته از اعمال مرا که آنان از آن مطلع نیستند، ببخش و بیامرز.»

شجاعت سیاسی امام

امام(رحمه الله) حرکت اسلامی را یک تکلیف شرعی ـ مثل نماز و روزه ـ می‌دانست و به همین جهت حتی تا خطرناک‌ترین مراحل، پیش رفت. بیداری، هوشیاری و آگاهی از وظیفه امام(رحمه الله)، عوامل صلابت، پایمردی و شجاعت ایشان بود، که برای احتمالات منفی _ که معمولا سیاست‌مداران به آن می‌اندیشند _ هیچ ارزشی قائل نبود. همچنین راه‌حلهای ناقص را نمی‌پذیرفت. صلابت و عناصر ذاتی شخصیت ایشان، شجاعت سیاسی را برای وی به ارمغان آورد و به واسطه همین شجاعت، بدون هیچ ترس و واهمه ا‌ی با توکل بر خدا و استمداد از او، در راه مبارزه قدم گذاشت؛ «اذ اخرجه الذین کفروا ثانی اثنین اذ هما فی الغار اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا؛ هنگامی که کسانی که کفر ورزیدند او را [از مکه] بیرون کردند و او نفر دوم از دو تن بود، آنگاه که در غار [ثور] بودند، وقتی به همراه خود می گفت: اندوه مدار که خدا با ماست.»

اطمینان امام به ملت

یکی از دلایل شجاعت امام(رحمه الله)، اطمینان و اعتماد ایشان به ملت بود. یکی از سخنرانی‌های ایشان را به یاد می‌آورم که در حضور دولتمردان فرمودند: «هر چه ما داریم از خداست، و اگر چیزی هست از ملت است، من هیچ کاری نکرده‌ام.» امام(رحمه الله) به اخلاص، پاکی و ایمان مردم اعتماد داشت و نقاط منفی ملت را نتیجه ضعف و انحراف زمامداران و آلودگی محیط پیرامون می‌دانست. با این حال همراهی آنها را در تمام مراحل نهضت مشاهده کرده بود و به همین دلیل تا آخرین لحظه اعتماد خود را به ملت از دست نداد و به هیچ عنوان آنها را مسؤول ناکامی‌ها نمی‌دانست؛. بلکه مسئولیت را متوجه کسانی می کرد که به عنوان اقلیت در مقابل انقلاب ایستادند؛ افرادی که در مراکز قدرت، یا در احزاب و تجمعات و دیگر جاها، جایگاهی داشتند. امام(رحمه الله) به اکثریتی که همواره همراه و در کنار ایشان پایداری می نمود ایمان داشت.

رشد سیاسی

آنچه در جنبه سیاسی شخصیت امام(رحمه الله) جلب نظر می‌نماید، این است که او نیروهای مؤثر در معادلات سیاسی بین‌المللی را از نظر دور نمی داشت؛ اما با این حال اعتقاد و توجه به عامل غیب سراسر وجود وی را دربرگرفته بود.

امام(رحمه الله) در فهم و بررسی شرایط سیاسی جهان حکیم بود. و بر خلاف بسیاری از رهبران سیاسی که با ترس و هراس به قدرتهای استکبار جهانی می‌نگرند، نقاط ضعف این قدرتها را مد نظر داشت.خلاصه کلام اینکه، منشأ شجاعت سیاسی وی، خداوند متعال و عناصر و خصوصیات ذاتی منحصر به فردی است که خداوند در وجود او به ودیعه نهاده بود. البته در این رابطه ملت نیز از نقش ویژه‌ای برخوردار بودند.

زدودن روحیه شکست خوردگی

امام(رحمه الله) می خواست روحیه شکست و ضعف را از قلب مردم بزداید. معمولاً مردم با در نظر گرفتن نقاط قوت و ضعف به میدان مبارزه قدم می‌گذارند و طبیعی است که در ایستادگی در برابر نظام مستبدی چون رژیم شاهنشاهی، یا استکبار جهانی دچار ضعف و سستی شوند. این مسأله همواره در تاریخ وجود داشته است، همچنانکه در قرآن کریم و احادیث نبوی به حالتی از ضعف و هراس مسلمانان در برخی از مراحل مبارزه اشاره شده است. مثلاً در سوره احزاب می خوانیم: «واذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا، هنا لک ابتلی المومنؤن و زلزلوا زلزالا شدیدا؛ آنجا [بود که] مؤمنان در آزمایش قرار گرفتند و سخت تکان خوردند» ایمان به خداوند و امداد غیبی و پشتیبانی الهی، عناصر ایمانی، روحی و روانی هستند که قابل تفکیک از شخصیت انسان مسلمان نخواهند بود. همین عناصر باعث می شوند که احساس ترس و شکست از دل‌های مؤمنین رخت بربندد و در مقابله و رویارویی با مشکلات و سختی‌ها توانا گردند؛ «أحسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون. و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعملن الله الذین صدقوا و لیعملن الکاذبین؛ آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟ و به یقین،کسانی را که پیش از اینان بودند آزمودیم، تا خدا آنان را که راست گفته اند معلوم دارد و دروغگویان را [نیز] معلوم دارد.»

پیروزی امام و شکست نهضت‌های دیگر

اگر بین نهضت امام(رحمه الله) و دیگر نهضت‌های اسلامی مقایسه کنیم، می بینیم که نهضت‌های دیگر، شرایط لازم برای پیروزی را نداشتند. مردم در جهان اسلام به طور کلّی و به خصوص در خاورمیانه، همواره در نهضت‌ها و حرکت‌ها با شخصیت رهبر همراه می‌گردند نه با احزاب و جنبش ها. شاید قداست مرجعیت در اذهان شیعه در این مسیر نقش مهمی داشته است؛ خصوصاً اینکه مسلمانان شیعه خود را ملزم به تبعیت از احکام شرعی و فتاوی دانسته، ایستادگی و عصیان در برابر مرجع را چون سر پیچی از اوامر پیامبر و ائمه اطهار و در نتیجه خداوند متعال می‌دانند.

به همین دلیل، نهضت‌های دیگر موفق به وحدت و یکپارچگی جامعه برای انقلاب نشدند؛ زیرا تحرکات آنها در سطحی محدود و خارج از برنامه ریزی و استراتژی خاصی قرار داشت. اما امام(رحمه الله) موفق شد ملت را یکپارچه و متحد در مقابل دستگاه شاهنشاهی قرار دهد. ملت نیز با توجه به لمس واقعیت موجود در بطن جامعه، آمادگی این کار را داشت. ولی به عاملی جهت رهبری و به جریان انداختن این قدرت بالقوه نیازمند بود. امام(رحمه الله) در همان ابتدای تولد نهضت، این واقعیت را درک نمود و تمام مخالفین رژیم شاهنشاهی را با توجه به شرایط تلخ موجود جامعه در یک جبهه و با هدفی واحد ـ که سرنگونی رژیم مستبد شاهنشاهی بود ـ گردهم آورد و به این ترتیب به عنوان سمبل مبارزه و انقلاب شناخته شد. امام(رحمه الله) در مسیر مبارزه با مشکلات و خطرات زیادی دست و پنجه نرم کرد؛ مثلاً علی رغم اینکه یکی از بزرگترین اساتید حوزه علمیه بود اما هنوز به عنوان مرجع تقلید معرفی نشده بود. به همین جهت شاه حکم اعدام ایشان را صادر کرد زیرا نمی‌توان حکم اعدام برای مرجع صادر کرد. مراجع، علما و روحانیان قم با صدور بیانیه‌ای مرجعیت ایشان را تأیید نمودند و او را از توطئه‌ای که شهید نواب صفوی را به کام خود فرو برده بود نجات دادند.

بعد از تبعید، شخصیت فقهی و اصولی حضرت امام(رحمه الله) متبلور شد و در همین راستا ایشان طرح حکومت اسلامی را در درس خارج خود مطرح کرد. کتابی با همین عنوان، شامل نظرات و درس‌های حضرت امام(رحمه الله) _ که بیان‌گر دیدگاه سیاسی ایشان است _ تألیف گردید و همین امر باعث شد تا توجه بسیاری از مقلّدین و روحانیان به سوی وی جلب شود. با مطرح شدن امام(رحمه الله) به عنوان مرجع تقلید، نهضت اسلامی نیروی مضاعفی یافت و تعداد مقلّدان ایرانی و غیر ایرانی ایشان رو به فزونی نهاد. سخنرانی‌های او بر روی نوار ضبط می‌شد و در سراسر جهان توزیع می‌گردید. همه این عوامل باعث شد که امام(رحمه الله) به عنوان رهبر نهضت و حرکت مخالف با دستگاه ستمشاهی شناخته شود. تشکیلات نهضت به صورت متمرکز و هماهنگ ـ اما نه به شکل ساختار شناخته شده احزاب، بلکه با شکلی جدید ـ پایه ریزی شد و یاران امام(رحمه الله) مسئولیت‌ها را به عهده گرفتند.

اخراج امام(رحمه الله) از عراق و هجرت ایشان به پاریس، پیروزی بزرگی را نصیب نهضت نمود؛ زیرا ایشان با استفاده از رسانه‌های ارتباط جمعی، صدای انقلاب را به گوش تمام جهانیان رساندند. ایستادگی و پایمردی امام(رحمه الله)، عدم قبول راه حلهای ناقص وگسترش دامنه انقلاب به تمام شهرهای ایران، باعث شد که نهضت به پیروزی نزدیکتر شود.

علاوه بر این، خصوصیات اخلاقی ملت مسلمان ایران با توجه به سابقه صد ساله در مبارزات سیاسی و پشت سر گذاشتن حوادثی چون نهضت مشروطه و استبداد صغیر و همچنین تدین و علاقه این ملت به علما و روحانیان و مراجع، نیروی تحرک سیاسی و بسیج عمومی را تقویت بخشید. که نظیر آن را در هیچکدام از کشورهای منطقه نمی توان یافت.

البته می توان انقلابی مانند انقلاب سال ۱۹۲۰ عراق را در سیاق این مبارزات و نهضت‌ها نام برد؛ اما این انقلاب با بیداری و هوشیاری و درک ملت از جزییات رخدادهای سیاسی در منطقه به وقوع نپیوست، در حالی که ملت ایران به علت درک و آگاهی سیاسی، آمادگی بسیج عمومی و حرکت گسترده انقلابی را داشت.

 

انقلاب در مرجعیت و حوزه

هنگامی که سخنان امام(رحمه الله) در مورد گروه‌های متحجر حوزوی که با وی به مخالفت برخواستند را بررسی می‌کنیم، با اینگونه تعابیر مواجه می شویم: «سخنان این گروه و تیرهای آنان که قلب مرا نشانه رفته است، برای من بسیار دردناک‌تر از گلوله‌های آتشین دشمنان است.» این مقدس مآبان دروغین که علیه انقلاب و تحرکهای سیاسی موضع گیری می‌نمودند، همواره در تیر رس انتقاد شدید امام(رحمه الله) بودند.از سوی دیگر مشاهده می‌نماییم که امام(رحمه الله) در تلاش بود که حوزه و دانشگاه را در کنار یکدیگر قرار دهد؛ تا با اتحاد و همبستگی این دو نهاد مقدس، هر دو به کمال و تعالی برسند. در حقیقت امام(رحمه الله) از جو حاکم بر حوزه ناخشنود بود و تحجر و عقب ماندگی برخی از مراجع و بزرگان را شایسته حوزه نمی‌دانست.

همچنین ایشان در اولین روزهای تولد نهضت، در کنار اعلام نظریه ولایت فقیه به عنوان نمونه‌ای از حکومت اسلامی، حکومت ستم شاهی را مورد انتقاد قرار می‌داد.

هدف امام(رحمه الله) از این حرکت توجه دادن حوزه به مسائل درونی جامعه اسلامی و ایستادگی و واکنش این نهاد مقدس در برابر تجاوزات استکبار و کفر جهانی بود. به همین علت امام(رحمه الله) حوزه‌ای را که تحت سیطره عده‌ای از متحجرین و کهنه‌پرستان قرار گرفته بود، نمی‌پسندید.

بر همین اساس ایشان بر ضرورت آگاهی مجتهد فقیه به مسائل زمانه تاکید می نمود و آن را یکی از شرایط اساسی و لازم اجتهاد به حساب می‌آورد. نظر ما هم دقیقاً موافق نظر ایشان است. اینجانب از اولین روزهای ورود به حوزه علمیه نجف اشرف با حقیقت تلخ تحجر و عقب ماندگی بسیاری از تفکرات حاکم برحوزه آشنا شدم و آن را یکی از بزرگترین معضلات موجود در حوزه علمیه دانستم. سپس با افکار حضرت امام(رحمه الله) آشنا شدم و در این راه با وی همگام گردیدم. امام(رحمه الله) اولین مرجع تقلیدی بود که با شجاعت و صراحت تمام از وضع موجود انتقاد کرد. در واقع ایشان انقلاب عظیمی را در سطح مرجعیت، رهبری نمودند که در طول تاریخ بی نظیر است.

امام خمینی و آیت الله خامنه‌ای

اگر شخصیت امام(رحمه الله) را از بعد معنوی، شجاعت، سیاست و اطلاعات فقهی مورد بررسی قرار دهیم، مشاهده خواهیم کرد که ایشان شخصیت بی‌نظیری است که نمی‌توان مشابهی برای وی یافت. ولی رهبری کنونی انقلاب اسلامی«آیت الله خامنه‌ای» نیز شخصیتی بیدار و آشنا به تمام مسائل جهان معاصر است؛ خصوصاً که ایشان علاوه بر حضور در مراحل مختلف نهضت و انقلاب در منصب ریاست جمهوری نیز تجربیات ارزشمندی را کسب نموده‌اند.

هنگامی که سخنان رهبر انقلاب را بررسی می‌کنیم، آن را در راستای سخنان امام(رحمه الله) می یابیم. همچنین مشاهده می کنیم که ایشان همواره پیگیر تمامی مسائل و مشکلات مسلمانان جهان بوده و به عنوان سد محکمی در برابر امواج توفنده ـ که ممکن است امت را دچار ضعف نماید ـ ایستادگی می‌نماید و با سخنان دلنشین و حکیمانه خود، روح جدیدی به امت می بخشد. این موضوع را می توان در ایستادگی ایشان در برابر تحرک برخی عناصر و گروه‌ها برای از سرگیری روابط ایران با آمریکا مشاهده نمود. ایشان با صدای گرم و دلنشین خود ملت را از خطرات احتمالی رابطه با آمریکا آگاه کرد؛ زیرا امام خمینی(رحمه الله) از قبل شرایط برقراری رابطه با آمریکا را اعلام نموده بود و در این مدت دولتمردان آمریکایی پیوسته در تلاش بودند تا بدون هیچ قید و شرطی، ایران را مجبور به برقراری روابط نمایند. اما رهبر معظم انقلاب توانست مواضع انقلاب را با صراحت اعلام نماید و مسیری را که حضرت امام(رحمه الله) برای نهضت معین نموده بود، ادامه دهد.

مسأله مهم دیگری که باید بدان اشاره نمود شرایط کنونی ایران است که با شرایط زمان حضرت امام(رحمه الله) تفاوت بسیاری دارد. در آن زمان ساختار اقتصادی جمهوری اسلامی به علت جنگ تحمیلی و به خدمت گرفتن تمام امکانات برای تقویت جبهه‌های نبرد دچار ضعف گردیده بود. مدت باقی مانده از عمر پر برکت امام(رحمه الله) پس از جنگ تحمیلی نیز در سایه اثرات ناشی از جنگ سپری شد؛ اما شرایط امروز با روزهای جنگ بسیار متفاوت است. مسأله اصلی ایران امروز، بازسازی ویرانی‌های ناشی از جنگ تحمیلی است؛ آن هم با شرایط اقتصادی دشوار و شرایط سیاسی و امنیتی دشوارتر؛ خصوصاً با آزادی‌های گسترده‌ای که این روزها در جامعه ایران اسلامی شاهد آن هستیم، که بحران‌های زیادی را برای جمهوری اسلامی به همراه داشته، باعث دغدغه خاطر دولتمردان و دلسوزان انقلاب شده است، که امیدوارم این نظام مقدس هر چه سریع‌تر این بحران‌ها را پشت سر بگذارد. البته این آزادی‌ها به جهانیان فهماند که اسلام راه را برای آزادی‌های فرهنگی سالم ـ تا آنجا که باعث سقوط و اضمحلال خط اسلام نگردد _ و نیز آزادی‌های سیاسی _ تا جایی که امور زندگی را مختل نکند _ باز گذاشته است.

 

پی‌نوشت‌ها:

1-       احزاب، ۶٫

2-       محمد، ۷٫

3-      آل عمران، ۱۳۹٫

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی علامه سید محمدحسین فضل الله
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد