swc

swc

از تاریخ عبرت بگیریم

تاملی در دیدگاه های امام خمینی درباره آفت غفلت از دشمنان خارجی و خانگی و ثمره تلخ جدایی مردم از روحانیت و تکرار مظلومیت چهره های شاخص دین

به مناسبت سالگرد شهادت آیت الله شیخ فضل الله نوری

در نگاه نافذ و عمیق حضرت امام خمینی مخالفت قدرت های استعماری و اذناب و عوامل آنان با « روحانیت» از عناد و دشمنی سرسختانه و وقفه ناپذیر شان با « اسلام » سرچشمه می گیرد و از آنجا که علما و روحانیون اندیشمند و مسئول و مبارز همواره بار سنگین مرزبانی از دین و مقابله با متعدیان به حریم قرآن و آزادی و استقلال ملت های مسلمان را بر دوش می کشند در معرض تهاجم خصم و آماج تیرهای زهرآگین جنگ روانی و هتک و تخریب قرار می گیرند. از همین رو چنانچه روحانیون انقلابی به گوشه های عزلت و انزوا بخزند و در سیاست دخالت نکنند و با ترفندهای استعماری و تحرک جریان های فکری معاندو احزاب سیاسی ماجراجو و جاده صاف کن دشمنان مبارزه ننمایند طبیعی است که نور چشم استعمارگران خارجی می شوند و از احترام و اکرام خاص برخوردار می گردند!


قدرت های استکباری و عوامل آنان در ایران پس از وقوف و آگاهی کامل نسبت به نقش محوری و بنیادین روحانیت آگاه و مبارز در صیانت از جامعیت دین و قوانین و تعالیم زندگی ساز و رهایی بخش آن در حفظ استقلال سرزمین های اسلامی و دفع استعمار خارجی و استبداد داخلی راه اصلی مخالفت و عناد با روحانیت را در مبارزه مستقیم و تهاجم آشکار نیافتند زیرا این شیوه نه تنها نیل به اهداف استعماری را سرعت و شتاب نمی داد که موانع بزرگ و فراز و نشیب های گوناگونی را نیز به وجود می آورد. روش و راهکار قدرت های استعماری برای منزوی کردن روحانیت و جدا کردن آنان از مردم ایجاد فضایی مسموم و انباشته از تخریب و دروغ و تهمت و ترویج و گسترش آن در سرتاسر جامعه بود به گونه ای که نه تنها مردم از چهره های شاخص و نستوه همچون شهید شیخ فضل الله فاصله بگیرند و آنان را در هنگامه های فتنه و آشوب های ایجاد شده رها کنند بلکه در مقابل این مرزبانان راستین دین بایستند و در اوج جهل و نادانی در گسترش جنگ روانی و تخریب شخصیت آنان یار و یاور عوامل مرموز و ناپیدای استعمار گردند و با دست خود تیشه بر ریشه خویش زنند!

از این اسف انگیزتر و دردناک تر این که توطئه و ترفند استعمارگران به جدا کردن مردم از روحانیت خاتمه نیافت بلکه شدت جنگ روانی و بحران عمومی علیه روحانیت انقلابی و متعهد به گونه ای بود که حتی حرکت تاریخ ساز شهید گرانقدر آیت الله شیخ فضل الله نوری در نفی مشروطه غربی و انگلیسی و مطرح کردن مشروطه مشروعه با تشکیک برخی از علما و روحانیون مواجه شد تا جایی که وقتی شیخ فضل الله را در تهران به دار زدند صدای اعتراض این گروه از روحانیون ـ در عین حال که دلسوز اسلام بودندـ بلند نشد!

اندیشه ها و رهنمودها و هشدارهای امام خمینی اگر چه نهضت مشروطه را از زوایای گوناگون به نقد و بررسی و نتیجه گیری می گذارد لکن حجم بسیار وسیع این افکار و هشدارها درباره توطئه های استعمار خارجی و عوامل داخلی آنان برای ایجاد فضای مسموم علیه روحانیت و به منظور جدا سازی مردم از این پایگاه مستحکم و سکوت برخی از علما و روحانیون در برابر به دار آویختن شهید شیخ فضل الله نوری می باشد و البته این نوع از بیدارباش ها و هشدارهای مکرر و ممتد امام خمینی دلیل خاص خود را دارد که عبارت است از پیام گیری و عبرت آموزی از « تاریخ » و جلوگیری از تکرار مظلومیت و غربت روحانیت که زمینه ساز شکست اسلام می باشد.

در نمونه ای از این رهنمودهای آگاهی بخش تامل می نمائیم :

« دوران مشروطه را که همه آقایان شنیده اند یک عده ای که نمی خواستند که در این کشور اسلام قوه داشته باشد.... جوسازی کردند به طوری که مثل مرحوم آقا شیخ فضل الله که آن وقت یک آدم شاخص در ایران بود و مورد قبول بود همچون جوسازی کردند که در میدان علنی ایشان را به دار زدند و پای آن هم کف زدند!... حتی قضیه مرحوم آقا شیخ فضل الله را در نجف هم یک جور بدی منعکس کردند که آنجا هم صدایی از آن در نیامد. این جوی که ساختند در ایران و در سایر جاها این جو اسباب این شد که آقا شیخ فضل الله را با دست بعضی از روحانیون خود ایران محکوم کردند و بعد او را آوردند در وسط میدان و به دار کشیدند و پای آن هم ایستادند و کف زدند و شکست دادند اسلام را در آن وقت . و مردم غفلت داشتند از این عمل حتی علما هم غفلت داشتند » . (1 )

1 ـ از دیدگاه امام خمینی اولین و مهمترین بینش سیاسی این است که هم علما و روحانیون و هم اقشار مختلف مردم در یابند که عناد و دشمنی قدرت های استکباری با روحانیت هیچ انگیزه ای جز عداوت و کینه آنان نسبت به تعالیم و قوانین اسلام ندارد. این واقعیت را امام خمینی در عبارات گوناگون بارها مطرح نموده اند که نمونه ذیل یکی از آنهاست و مربوط به نهضت ملی ایران و تکرار مصائب و مظلومیت های شیخ فضل الله برای آیت الله کاشانی می باشد :

« دیدند که اگر یک روحانی در میدان باشد لابد اسلام را در کار می آورد این حتمی است و همین طور هم بود. از این جهت شروع کردند به جوسازی آن طور جو سازی کردند که یک سگی را عینک به آن زدند... و از طرف مجلس آوردند این طرف و به اسم آیت الله ! » (2 )

این سخن حضرت امام که می فرماید : « الان آنها آن قدری که از اسلام خوف دارند نه شوروی از آمریکا آن قدر خوف دارد نه آمریکا از شوروی » (3 ) نشان می دهد که اصل هراس از اسلام ناب و جامع و رهایی بخش امروز بیش از هر روز برای قدرت های استکباری مطرح می باشد و برای جلوگیری از رشد آن به طور طبیعی روحانیت آگاه و انقلابی و مدیر و مدبر را هدف اصلی تیرهای فتنه و تخریب قرار می دهند.

2 ـ امام خمینی پس از آن که هدف اصلی مخالفت با روحانیت را مخالفت و عداوت نسبت به اسلام معرفی می نماید راه و شیوه انتخابی قدرت های استکباری برای مبارزه با روحانیت و از بین بردن این مدافعان راستین اسلام را فضا سازی های آمیخته با دروغ و تهمت به منظور انحراف افکار عمومی و ایجاد تضاد و تعارض بین مردم مسلمان و علمای دین می داند.

در نگاه حضرت امام خمینی جنگ روانی و ترویج شایعه و دروغ برای مقابله با روحانیت در تهاجم همه جانبه علیه چهره های شاخص و انقلابی و دارای قدرت و توان مدیریت و ساماندهی امور خلاصه می شود و آنان کسانی را نشانه می روند که مرد علم و عمل و جهاد هستند و فقیه مجاهد آیت الله شیخ فضل الله نوری یکی از عناصر برجسته و از چهره های شاخص مجتمع عظیم روحانیت بود که حتی بنا به اعتراف دشمنان خارجی و روشنفکران غرب زده و مخالف او از علم و تدبیر و شایستگی های بالایی برخوردار بوده است و اتفاقا دلیل اصلی عناد و دشمنی علیه او همین مشخصه های بارز و برجسته می باشد.

3 ـ حضرت امام خمینی به صحنه ای اشاره می کند که همچون صحنه به دار کشیدن شیخ فضل الله « دردناک » و « غمبار » بود و آن هلهله و شادی و کف زدن و پایکوبی گروه هایی از مردم مسلمان ! برای کشته شدن شیخ شهید به دست عوامل استعمار خارجی می باشد.

این صحنه اوج جنگ روانی و ثمردهی های این حیله و ترفند را به نمایش می گذارد و نشان می دهد که عوامل مزدور استعمار در نیل به اهداف خود برای فریب افکار عمومی و جدا کردن مردم مسلمان از روحانیت و ایجاد تضاد و درگیری بین ملت و علمای دین موفق و پیروز گشتند و همه چیز را به نفع خود به پایان بردند.
استعمارگران همین تجربه را در نهضت ملی ایران و علیه آیت الله کاشانی به کار گرفتند و به موفقیت کامل رسیدند.
همچنین همین شیوه و روش توسط آمریکا و ایادی آن پس از پیروزی انقلاب اسلامی علیه چهره های شاخص و قدرتمند و توانای روحانیت همچون شهید مظلوم آیت الله بهشتی تکرار شد و این متفکر جامع نگر و مدیر و مدبر و هوشمند و مبارز که به تعبیر امام خمینی « یک ملت بود » (4 ) مظلومانه به شهادت رسید و باز به تعبیر امام خمینی شهادت شهید بهشتی در برابر مظلومیت او در این کشور ناچیز بود!(5 )

و امروز همین تجربه تلخ در شرایط امروز جامعه ما و علیه چهره های برجسته روحانیت آگاه و انقلابی و درد آشنا استمرار می یابد و کیست که عوامل استعمار را که صحنه های زشت و ضد اخلاقی هتک حرمت و تخریب و فریبکاری علیه این عالمان فرهیخته و آزاده را به وجود می آورند شناسایی کند و با کسب بصیرت و آگاهی از حضور در این خیمه شب بازی و اسارت در حلقه ریسمان های مخفی و ناپیدایی که انتهای آن در دست بازیگردان ها می باشد و با اشاره سرانگشتهای آنان عروسکهای مطیع و بی اراده به حرکت در می آیند و نقش آفرینی می کنند امتناع ورزد !

4 ـ پا را از این هم فراتر می گذاریم و درد و اندوه طاقت فرسای آنچه را که در مشروطه گذشت و منجر به شکست و انزوای اسلام و روحانیت شد به گونه ای دیگر و دردناک تر از آنچه به آن اشارت رفت مطرح می کنیم . این درد و رنج عمیق را در رهنمود امام خمینی این گونه می یابیم :

« حتی قضیه مرحوم آقا شیخ فضل الله را در نجف هم یک جور بدی منعکس کردند که آنجا هم صدایی از آن در نیامد!» این عبارات اولا بر شدت جنگ روانی علیه شیخ فضل الله تصریح دارد و موفقیت و پیروزی بزرگ استعمار خارجی و عوامل داخلی آن را به نمایش می گذارد. ثانیا از قدرت نفوذ و تاثیر گذاری حربه تخریب روحانیت مسئول در لایه هایی از حوزه های دینی و گروهی از فقها و علما خبر می دهد. ثالثا بدون تعصب و مسامحه و مصلحت اندیشی های خلاف شرع و عقل به خطا و قصور کسانی اشاره می نماید که می توانستند به شهادت مظلومانه شیخ فضل الله معترض شوند و نشدند و حرکت گسترده و اعتراض آمیزی را سامان دهی کنند و نکردند.
عالم وارسته شهید آیت الله سید حسن مدرس ـ که چند ماه پس از شهادت شیخ فضل الله به تهران آمد ـ از جمله علمای درد آشنایی بود که همچون حضرت امام خمینی از سکوت گروهی از فقهای دین ـ هم در نجف و هم در ایران ـ به شدت برآشفته و متحیر گردید به گونه ای که خطاب به یکی از علمای دین اظهار داشت :

« شما چگونه در تهران بودید و گذاشتید که عوام الناس مجتهدی کم نظیر و واقع بین را از بین ببرند و به سخن حق او گوش ندهند » (6 )

شهید مدرس سکوت و کناره گیری علمای دین از صحنه ها و عرصه های سیاسی را زمینه ساز به میدان آمدن اراذل و اوباش و وقوع حوادث تلخی چون به دار کشیدن شیخ فضل الله می دانست و توجیه « هیچ کاری از دست کسی ساخته نبود » را به هیچ وجه نمی پذیرفت . (7 )

5 ـ حضرت امام خمینی فرجام تلخ شکست « اسلام » در مشروطه به خاطر شکست « روحانیت » را که مرزبان و مدافع تمامیت دین مبین بود با « غفلت مردم « و « غفلت گروهی از علمای دین » پیوند می زنند و با صراحت اعلام می کنند :

« شکست دادند اسلام را در آن وقت . و مردم غفلت داشتند از این عمل حتی علما هم غفلت داشتند » .

غفلت مردم که در اثر نیرنگ افکنی دشمنان و ایجاد تضاد و تعارض بین آنان و علمای اصیل و مبارزی چون شیخ فضل الله اتفاق افتاد و در نهایت آنها را به صورت ملعبه دست و پل عبور برای شکست و انزوای روحانیت انقلابی به بهره برداری درآورد قابل پیش بینی بود لکن غفلت علمای دین چرا آیا می شود این غفلت را توجیه کرد و از کنار آن گذشت و درسی نیاموخت و عبرت برای امروز و فردا ذخیره نکرد .

           نمی توان « غفلت » را امری سهل و ساده پنداشت و از آفات و خطرات آن بی اطلاع ماند و در هر عصر همچون عصری و نسل امروز به نظاره نقش آفرینی های مخرب آن نشست و شاهد اختلاف و تنش بین مردم و روحانیت از یکسو و بین علمای اسلام با یکدیگر از سوی دیگر بود!

وقتی در متن فرهنگ اسلامی غفلت زیانبارترین دشمنان نام می گیرد(8 ) و از آن به عنوان بیراهه منتهی به جهل و نادانی یاد می شود(9 ) و در نهایت عامل فریب خوردن و به هلاکت و نابودی افتادن می گردد(10 ) نباید از کنار آن به سهولت گذشت و این آفت و آسیب بزرگ را نشناخت و در صدد مهار آن برنیامد!

6 ـ اکنون به شرایط امروز جامعه و کشورمان نظر بیفکنیم و پاسخهای این پرسش ها را بیابیم و به تامل بگذاریم و به نتیجه گیری برسیم و عمل کنیم :

علت اصلی تهاجم علیه روحانیت اصیل با چهره های شاخص و برجسته و دارای افکار و اندیشه های بلند و کوله باری از مبارزات و تجربیات و مدیریتها و رنج ها و مرارت ها در راه خدا و اعتلای اسلام و پیروزی انقلاب و تداوم بقای نظام چیست .

آیا واقعا هدف اصلی یورش دشمنان بیرونی و دشمن های خانگی که در کسوت و چهره اسلامی ظاهر می شوند و در اردوگاه های خودی آمد و شد می کنند و سنگ دفاع از دین و ملت را به سینه می زنند روحانیت است یا این که اصل و اساس « اسلام » مورد طمع و هدف است .

آیا از ابتدای پیروزی انقلاب تا امروز ندیده و نمی بینیم که شیخ فضل الله ها به حاشیه برده می شوند و در تنگنای غربت قرار می گیرند و ترور فکری و شخصیتی آنان همانند وقایع مشروطه تکرار می شود و دشنام ها و هتاکی ها و دروغ و تهمت ها از زبان همان مردمی در سراسر کشور گسترش می یابد که در دوره حیات و مبارزات شیخ شهید با نام و عنوان دیانت رهبر دینی خود را به مسلخ بردند و با دست خویش به دار آویختند و پای آن دست افشانی و پایکوبی کردند .

چرا باید امروز روحانیت در غفلت به سربرد و همین غفلت موجب گردد که آفت فرقه گرایی و جناح زدگی از متن جریان های سیاسی به درون حوزه های علوم دینی رسوخ کند و علمای اسلام به افتراق و چند دستگی بیفتند
مگر نه این است که روحانیت باید منزلت دینی و شان اجتماعی و کرامت نفس و حرکت مستقل و به دور از هضم شدن در گلوی این جناح و آن جناح و این دولت و آن دولت را حفظ کند و در همه اعصار و در تمام شرایط « هادی » و « راهنما » باقی بماند .

آیا جامعه امروز ما در ماهنامه ها به ویژه هنگامه ها به وجود آمده در اثر تحرکات افراد و گروهها و جریان های مختلف فعال در عرصه انتخابات حق ندارد از آبشخور زلال تفکر مستقل روحانیت که نقش هدایتگر را به عهده دارد و در برابر هر باطلی می ایستد و هر کس و هر مقام و هر جریان خاطی و عبور کننده از قانون اساسی و اخلاق اسلامی و معیارهای قضایی را طرد می نماید جرعه نوشی کند اگر این حق برای جامعه ما محفوظ است پس چرا روحانیت اصیل و ریشه دار سکوت کرده است ! و از این بدتر چرا خود در اختلاف و تنازع افتاده است و چرا مانع شکل گیری تحرکات منفی و ضد اخلاقی در متن حوزه و توسط گروه هایی از طلاب نمی شود که پیش از این نیز مشابه این تحرکات خلاف شرع و عقل را انجام داده اند !

آیا این سکوت و فقدان آگاهی بخشی و اقدام عملی منطقی و به موقع همان غفلتی نیست که امام خمینی از آن می نالید و فرجام تلخ مشروطه و شهادت شیخ فضل الله را پی آمد شوم آن می دانست
مبادا فکر کنیم شرایط پس از انقلاب و امتداد آن تا به امروز همانند شرایط مشروطه نیست که دشمنان مرموز به اختلاف افکنی و غائله آفرینی می پرداختند .

حضرت امام خمینی شرایط جامعه و کشور ما را بسیار خطرناک تر از مشروطه می دانستند و به همین دلیل به طور مکرر هشدار می دادند و به بیداری و هشیاری فرا می خواندند. شاهد مدعای ما سخن بسیار عمیق و راهگشای آن پیشوای بصیر و جامع نگر است که این گونه اعلام خطر می کنند و همه را به تفکر وا می دارند : « این دفعه اگر اینها تسلط پیدا بکنند بر ما هیچی نمی گذارند. مثل زمان آقای کاشانی نیست حالا. مثل زمان مرحوم آقا شیخ فضل الله نیست حالا. یک زمانی است که اینها ادراک کردند که اگر این جمهوری رشد پیدا بکند نخواهد گذاشت که اینها منافع خودشان را ببرند و این را با همه جدیت می خواهند ببرند . و « اسلام » اگر اینجا سیلی بخورد بدانید که دیگر تا آخر سرش بلند نمی شود . » (11 )

اکنون زمان « بیداری » است .

اگر بخواهیم از تاریخ عبرت بگیریم و چنانچه در اندیشه صیانت از آرمان های مقدس شهید شیخ فضل الله نوری باشیم و نیز اگر قصد داریم هرچه سریع تر از ادامه آنچه امروز باتلخی و تحمل رنج شاهد آن هستیم جلوگیری کنیم باید در موارد شش گانه ای که به آن اشارت رفت بیندیشیم و احساس مسئولیت کنیم و از حرف و شعار خارج شویم و عمل و رفتار صحیح و الهی را جایگزین سکوت و رخوت کنیم .

در این حرکت الهی به طور طبیعی نقش قافله سالاری و هدایتگری و اصلاح و استقرار حق و عدل و مقابله با هر ناحق به عهده « بزرگان دین » می باشد.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقی :

1 ـ صحیفه امام موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ج 18 ص 247

2 ـ همان مدرک ص 248

3 ـ همان مدرک ص 249

4 ـ همان مدرک ج 15 ص 18

5 ـ همان مدرک ج 14 ص 518

6 ـ روحانیت و مشروطه به کوشش جمعی از نویسندگان دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ص 476

7 ـ همان مدرک

8 ـ غررالحکم تنظیم موضوعی ج 2 ص 253

9 ـ همان مدرک ص 255

10 ـ همان مدرک ص 254

11 ـ صحیفه امام ج 18 ص 252

           غفلت و سکوت علمای اسلام از تحرکات مبتنی بر جنگ روانی و تخریب علیه روحانیت مسئول و انقلابی ـ چه در مشروطه و چه در نهضت ملی و چه امروز ـ هم غیر قابل توجیه است هم تلخ و مرارت بار هم خطرناک و تهدیدگر و هم هرگز قابل مقایسه با هیچ نوع قصور و غفلت از جانب هیچ قشر از اقشار ملت نمی باشد
آیا از ابتدای پیروزی انقلاب تا امروز ندیده و نمی بینیم که شیخ فضل الله ها به حاشیه برده می شوند و در تنگنای غربت قرار می گیرند و ترور فکری و شخصیتی آنان همانند وقایع تلخ مشروطه تکرار می شود !
چرا باید امروز آفت فرقه گرایی و جناح زدگی از متن جریان های سیاسی به درون حوزه های علوم دینی رسوخ کند و علمای اسلام به افتراق و چند دستگی بیفتند مگر نه این است که روحانیت باید منزلت دینی و شان اجتماعی و حرکت مستقل و به دور از هضم شدن در گلوی این جناح و آن جناح و این دولت و آن دولت را حفظ کند و در همه اعصار و در تمام شرایط « هادی » و « راهنما » باقی بماند .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد