swc

swc

رحلت آقا خمینی گریه کن

گـریـه کن ابربـهاریگـریـه کن بامن از این سوگواری گریه کندل نــدارد طـاقت هـجراناو بادل من خودبه یاری گریه کندرفـراق چهرۀ مـولای خویش نایدازمن هیچ کاری گریه کنچون دهم شرح غم اش راباکسی تاهمیشه،سوگــواری گـریه کـــندل به عشق اش داده ام دلداده امبَــهراین دل ،دلفــکاری گــــریه کنمیرسد خردادو داداز یادِاو کی توانم بردباری گریه کنسالیانی میرود بی روی او برجهانونابِکاری گریه کندست ما ازدامنش کوتاه شد زان ما شد بی قراریگریه کنصابر ازدل کی روداندوه او درعزایش غصّه داری گریهکناز خمینی درس دینداری بگیر برچنان صبروصبوری گریه کن

شاعر: محمد تقی صابری

چراغ غزل

چراغ غزل


گفتى که من از روز ازل سوخته بودم

با داغ چراغ غزل افروخته بودم

آرى من از آن بارقه کوکب چشمت

دلسوخته، دلسوخته، دلسوخته بودم

با یاد نگاه تو چراغ سحرى را

بر قله خورشید برافروخته بودم

چون لاله به صحراى جنون با تب عشقت

پیراهنى از شعله به تن دوخته بودم

پروانه صفت در سفر سوختن اى شمع

از تو غزل سوختن آموخته بودم

بر باد شد از جور تو آن کوه تحمل

که اندر گذر حادثه اندوخته بودم

رفتى و به دنبال تو تا صبح قیامت

بر باغ نظر دیده جان دوخته بودم

 

خضر هم از شکن زلف تو در گمراهی است

خضر هم از شکن زلف تو در گمراهى است

 

خضر هم از شکن زلف تو در گمراهى است

بعد از این زخم و عطش رهزن مرگ آگاهى است

در نماز همه حتى من من بى او نیست

به صنم صور و بى قبله ثمن نیکو نیست

بعد از این نکته زاهد به قلندر گیرند

زمره مدرسه در میکده لنگر گیرند

بعد از این خرقه صوفى به خرابات آرند

شطح و طامات به بازار خرافات آرند

ادامه مطلب ...