نامه [به آقاى جلال الدین فارسى (لزوم انتشار جزوههایى علیه مکاتب انحرافى)]
زمان: 31 اردیبهشت 1357/ 13 جمادى الثانى 1398
مکان: نجف
موضوع: لزوم انتشار جزوه و کتاب علیه مکاتب انحرافى
مخاطب: فارسى، جلال الدین- لبنان
بسمه تعالى
پس از اهداى سلام و تحیت؛ مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالى را خواستار است. اگر ممکن مىشد با همت و نظارت جنابعالى و یا به مباشرت شما جزوههاى مختصرى نوشته شود در موضوع انحراف مکاتب مضره، و طبع و نشر شود بین جوانان ایران و خارج و عرب و عجم، خیلى به موقع است. و این جانب، در صورت عمل، در هزینه آن کمک مىکنم ان شاء اللَّه. کتابهایى که مرقوم شده است، من به اطمینان به صحت نظر شما مختصر وجهى فرستادم؛ چون از وجوه شرعیه است لا بد باید در خدمت مکتب اسلام باشد. از جنابعالى امید دعاى خیر دارم. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى محمد یزدى (عمل به وظایف و ابراز نگرانى از وضع ایران)]
زمان: خرداد 1357/ جمادى الثانى 1398»
مکان: نجف
موضوع: عمل به وظایف
مخاطب: یزدى، محمد- قم
بسمه تعالى
پس از اهداى سلام و تحیت؛ مرقوم شریف واصل، سلامت و سعادت جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار [م]. بحمد اللَّه تعالى شما پیشتازان نهضت اسلامى به وظایف خطیر خود عمل کرده و مىکنید و مایه سرفرازى حوزههاى علمیه هستید و قطع عذر کسانى که در این موقع خطیر یا با سکوت از زیر بار مسئولیت شانه خالى کرده یا علاوه امر به سکوت هم مىکنند، نمودهاید. هنیئاً لکم «2»
من الآن که اشتغال به این مکتوب دارم، براى قم و سایر بلاد نگرانم؛ و نمىدانم با یک رژیم مبتلا به جنون عصبى «3» باید چه کرد. اخبار قم تا این ساعت موجب نگرانى است و عاقبت را نمىتوانم درست حدس بزنم؛ ولى از جهتى خطر و از جهتى امیدبخش است. از جنابعالى امید دعاى خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة الله.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [از نجف و مواظبت از آقاى پسندیده]
زمان: 2 خرداد 1357/ 15 جمادى الثانى 1398
مکان: نجف
موضوع: خانوادگى
مخاطب: نامشخص
15 ج 2 98
جناب آقاى ... «1» ایّده اللَّه تعالى
مرقوم شریف واصل، آنچه قبض خواستهاید فرستاده شده است؛ اگر نرسید بنویسید المثنى داده شود. لا بد جنابعالى با آقاى تهرانى «2» همکارى مىکنید. مکتوب مفصلى نوشتهام و فرستادهام. همین دو سه روز- لا بد- ان شاء اللَّه مىرسد.
تأکید مىکنم که از سلامت آقا «3» مطلعم نمایید و موجبات راحت ایشان را هر چه بیشتر فراهم کنید؛ ایشان خادم لازم دارند، یکى را یا از قم بفرستید یا آقاى صدوقى «4» تهیه نمایند. شهریه و آنچه آقا مىدادند داده شود. به آقاى تهرانى سلام این جانب را برسانید. و السلام علیکم.
راجع به بانک مذکور چیزى که گفته شده است صحیح نبوده؛ لکن اگر از هر بانکى بهره بگیرند و نتوانند به صاحب آن برگردانند باید صدقه بدهند.
نامه [درباره تجلیل از استقامت و ایستادگى در برابر ستمکاران]
زمان: 4 خرداد 1357/ 17 جمادى الثانى 1398
مکان: نجف
موضوع: تجلیل از استقامت و ایستادگى در برابر ستمکاران
مخاطب: خزعلى، ابو القاسم
بسمه تعالى
17 ج 2 98
پس از اهداى سلام و تحیت، من از یاد دوستان وفادار به اسلام و احکام آسمانى آن بیرون نمىروم. من از یاد جوانان غیورى که خود را فداى اسلام و هدفهاى آن کردند، و از یاد عزیز شما که به ابدیت پیوست و در جوار لطف حق تعالى در ردیف فداکاران راه حق ثبت شد بیرون نمىروم. من از یاد شما و امثال شما که مردانه در مقابل ستمکاران ایستادهاید و مصیبتها را کوچک شمردهاید در مقابل هدف؛ خارج نمىشوم. من از دعاى به آن مظلومان و به شما مجاهدان غافل نیستم. شماها در راه حق سوگمند شدید و با روح بزرگ با ناگواریها مواجه شده، اعصاب ظالمان را خرد کردید.
از زمزمههاى اخیر- چه افترا باشد و چه صحیح- نباید تزلزلى در روح دوستان رخ دهد. در این امور همیشه این نحو برخوردها هست و خداوند با متقین است. و السلام علیکم و رحمة اللَّه
اجازه نامه [به آقاى محمد حسین آیتى، در امور حسبیه و شرعیه]
زمان: 6 خرداد 1357/ 19 جمادى الثانى 1398
مکان: نجف
موضوع: اجازه درباره امور حسبیه و شرعیه
مخاطب: محمد حسین آیتى- افغانستان، هرات
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
بعد الحمد و الصلاة، بر عموم مؤمنین «هرات» و توابع مخفى نباشد که جناب مستطاب مروّج الاحکام آقاى حاج شیخ محمد حسن آیتى به معیت جناب مستطاب مروّج الاحکام آقاى حاج شیخ احمد على سعیدى و به نظارت جناب مستطاب مروّج الاحکام آقاى حاج شیخ محمد حسین غزنوى- ایّدهم اللَّه تعالى- وکیلند از طرف این جانب در امور حسبیه و شرعیه که منوط است به اذن فقیه جامع الشرایط، با مراعات احتیاط؛ و در جمعآورى سهم مبارک امام- علیه السلام- که نصف آن را در موارد مقرره شرعیه صرف کنند و نصف دیگر را نزد حقیر ایصال نمایند و قبض رسید گرفته به صاحبان وجوه رد کنند.
«و اوصیهما- ایّدهما اللَّه تعالى- بملازمة التقوى و التجنب عن الهوى و التمسک بعروة الاحتیاط فى الدین و الدنیا؛ و أرجو منهما الدعاء و النصیحة»؛ و السلام علیهما و على إخواننا المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.
به تاریخ 19 جمادى الثانیه 1398
روح اللَّه الموسوی الخمینى
اجازه نامه [به آقاى محمد حسین غزنوى، در امور حسبیه و شرعیه]
زمان: 6 خرداد 1357/ 19 جمادى الثانى 1398
مکان: نجف
موضوع: اجازه در امور حسبیه و شرعیه
مخاطب: محمد حسین غزنوى- افغانستان
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
بعد الحمد و الصلاة، بر عموم مؤمنین «غزنى» و «محمدخوجه» و «چهار دسته قرهباغ» و «ناهور» و «جنتو» و «سراب الى قرهباغى» و «مونگور» و «نوعى» و توابع، مخفى نباشد که جناب مستطاب مروّج الاحکام آقاى حاج شیخ محمد حسین غزنوى- ایّده اللَّه تعالى- از طرف این جانب وکیل هستند در امورِ حسبیه و شرعیه که منوط است به اذن فقیه جامع الشرایط با مراعات احتیاط؛ و در جمعآورى سهم مبارک امام- علیه السلام- که نصف آن را در موارد مقرره شرعیه صرف کنند و نصف دیگر را نزد حقیر ایصال نمایند، و قبض رسید گرفته به صاحبان وجوه رد کنند.
«و اوصیه- ایّده اللَّه تعالى- بملازمة التقوى و التجنب عن الهوى و التمسک بعروة الاحتیاط فى الدین و الدنیا؛ و أرجو منه الدعاء و النصیحة»؛ و السلام علیه و على اخواننا المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.
به تاریخ 19 جمادى الثانیه 1398
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [از نجف و سفارش مواظبت از آقاى سید مرتضى پسندیده]
زمان: 7 خرداد 1357/ 20 جمادى الثانى 1398
مکان: نجف
موضوع: خانوادگى
مخاطب: نامشخص
20 ج 2 98
ان شاء اللَّه تعالى موفق و سلامت باشید. امروز تلفن شد که آقا «1» کسالت دارند و تنها، بدون خادم، و وضع غذا و پذیرایى ایشان مختل است؛ فوق العاده نگران هستم. لازم است یک خادم پیش ایشان باشد؛ یا مشهدى رضا و مشهدى ناد على «2» به نوبت بروند یا کس دیگر که آشپزى بداند برود نزد ایشان- با هر قیمت که اجرت مىخواهد. من منتظرم که شما به من سلامت ایشان و رفاه ایشان را اطلاع دهید. موکول نکنید به دیگران؛ خودتان مستقیماً دخالت کنید. این جانب را از اضطراب و ناراحتى بیرون بیاورید و اگر ایشان کسالت دارند، طبیب از هر جا ممکن است ببرید و مرا مطلع کنید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه
سخنرانى [در جمع روحانیون و طلاب درباره تکلیف شرعى بودن قیام بر ضد شاه]
زمان: 10 خرداد 1357/ 23 جمادى الثانى 1398
مکان: نجف، مسجد شیخ انصارى
موضوع: تکلیف شرعى، قیام بر ضد شاه
مناسبت: فرارسیدن سالگرد قیام خونین 15 خرداد 42
حضار: روحانیون، طلاب و ایرانیان مقیم عراق
اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
ایران یک مملکت نمونه است، و من بعید مىدانم که در تمام ممالک دنیا یک مملکتى مثل ایران و یک ملتى مثل ملت ایران مظلوم- گمان ندارم- باشد. حتى سابقه هم شاید کمتر داشته باشد. در تاریخ هست که چنگیز با آن طبع وحشیگرى و صحرایى که داشته است، با آن خونریزیهایى که کرده است، تابع یک قانون بوده است که به آن قانون مىگفتند «یاسانامه بزرگ» و مغول، چنگیز و سایر مغول- تخلف از آن قانون نمىکردند. حتى تعبیر بعضى این بوده است که احترام آن قانون پیش مغول مثل احترام قرآن در صدر اسلام پیش مسلمین بوده است. تخلف از آن قانون مساوق «1» با مرگ بوده است. این مغول و این چنگیز که تابع یک قانونى بودهاند؛ ما ببینیم که آیا در این زمان، در این عصر که ما واقع هستیم، این رژیم ایران، این شاه ایران، آیا تابع چه قانونى است؟ آیا هیچ قانونى در ایران حکومت دارد؟ احترام براى قانونى قائل هست؟ این رژیم و این سرکرده رژیم احترامى براى طبقات ملت قائل هست؟ ما حساب مىکنیم، یکى یکى، آن اندازهاى که مقتضى است، یکى یکى حساب مىکنیم ببینیم که آیا ایران و این رژیم ایران تابع قانون اسلام است؟ در سرتاسر تهران مشروب فروشیها بیشتر از کتاب فروشیهاست، [چنین] مىگویند؛ و امن و آزاد و هر طور دلشان مىخواهد آنها عمل مىکنند. و اگر کسى تعرض به آنها بکند، آنها را تخطئه مىکنند، جرم مىکنند.
بىاحترامى رژیم به اسلام و روحانیت
کدام یکى از قوانین اسلام در ایران و در محیط رژیم ایران جارى است؟ ظلم، که در آیات قرآن و در احکام اسلام آن قدر نسبت به آن صحبت شده است، راجع به ظالمین صحبت شده است، ایران و رژیم ایران عدالتپرورند؟ عدالت اجتماعى؟ عدالت اسلامى؟ خودشان را بازى مىدهند یا ملت را مىخواهند بازى بدهند؟ قرآن چه احترامى پیش شاه و دار و دسته شاه دارد؟ احترام قرآن همین است که از روى سالوسى طبعش کنند و به مردم بدهند براى اغفال؛ نظیر احترامى که معاویه کرد و قرآن را بالاى نیزه کرد که بیایید با هم به قرآن عمل بکنیم. اینها به قرآن احترام قائل هستند؟ اینها به روحانیت احترام قائل هستند؟ اسلام چقدر از روحانیت تجلیل کرده و سفارش کرده؛ اینها به روحانیت، براى روحانیت، احترام قائل هستند؟ براى مراجع اسلام احترام قائل هستند؟ خوب، چند روز پیش ریختند منزل آقایان مراجع؛ در و پنجرهها را شکستند، آدم کشتند، عربده کشیدند. الآن هم در منزل بعضى از آقایان هستند کماندوها. گفته مىشود که هستند و مراقبند و آنها را تحت نظر دارند. چه کردهاند آقایان که این طور مورد اهانت واقع شدهاند؟
اینها به قانون اساسى عمل مىکنند؟ چنگیز به «یاسا» عمل مىکرد و چنگیزیها و مغولها عمل مىکردند. این چنگیز عصر ما، این مغولها به قانون اساسى احترام قائل هستند؟ عمل مىکنند به قانون اساسى؟ انتخاباتشان روى موازین قانون است؟ وکلایشان شرایط قانونى دارد؟ مجلسشان یک مجلس روى موازین قانون است؟ کدام یک از کارهاى اینها مىشود گفت که یک بویى از قوانین دارد، چه قوانین شرعى و چه قوانین عرفى و اساسى؟
فرهنگ پیش اینها احترام دارد؟ و اگر فرهنگ پیش اینها احترام دارد، چرا این مدارس ایران تعطیل و نیمه تعطیل است؟ و چرا استادهاى دانشگاه از درس گفتن کنار مىزنند؟ براى اینکه محیط دانشگاه را دولت نمىگذارد آرام باشد. چه کردند این دانشجوها که باید محروم باشند؟ چه احترامى اینها براى فرهنگ قائل هستند؟ چه احترامى از براى ارتش قائل هستند؟ اینها که ارتش را به خیال خودشان از دار و دسته خودشان مىدانند، چه احترامى براى ارتش قائل هستند؟ ارتشى که در تحت اسارت مستشارهاى امریکا باشد؛ آنها را مصون کنند و اینها را تحت سیطره آنها قرار بدهند! این چه اهانتى است بر ارتش ایران؟ چه ذلتى است از براى ارتش ایران؟ از براى صاحب منصبها؟ چرا این صاحب منصبها این قدر به ذلت تن در مىدهند؟ چه شده است که بیدار نمىشوند و کار این آدم را زار نمىکنند و این را نمىفرستندش به محلى که باید برود؟ اینها احترام براى چى قائل هستند؟ به چه قانونى اینها عمل مىکنند؟ بیایند به قانون چنگیزى با ما عمل بکنند. یک عنوانى توى کار باشد، یک قانونى توى کار باشد. هرج و مرج! الآن ایران با هرج و مرج دارد مىگذرد.
دستگیرى مردم، از ترس فرارسیدن 15 خرداد!
15 خرداد نیامده، از قبل از اینکه- چندین روز مانده به 15 خرداد- براى اینکه مبادا در 15 خرداد یک چند نفرى ناله کنند و شکایت کنند از کشتارى که در 15 خرداد شد، از جنایاتى که با امر خود شاه- با امر خود شاه- در 15 خرداد شد و خودش فرمانده نیروها بود براى کشتار مردم، براى اینکه مبادا یک نالهاى بکنند مردم، مبادا یک صحبتى بکنند مردم، قبل از اینکه حالا 15 خرداد بیاید، مشغول گرفتن مردم هستند. الآن تهران عدهاى را گرفتند، قم عده زیادى را گرفتند از طلاب، از مردم، حتى از جوانهاى کوچک، بچهها. اینها هر کس را توى راه مىگیرند؛ مىگویند مىگیرند اینها را و شهربانى قم را مىگویند دیگر جا ندارد از بس که جمعیت در آن هست؛ انباشته شده.
ادعایى بىاساس
این چه وضعى است که در ایران هست؟ این چه آزادى است که اعطا فرمودهاند آزادى را؟! مگر آزادى اعطا شدنى است؟! خود این کلمه جرم است. کلمه اینکه «اعطا کردیم آزادى را» این جرم است. آزادى مال مردم هست، قانون آزادى داده، خدا آزادى داده به مردم، اسلام آزادى داده، قانون اساسى آزادى داده به مردم. «اعطا کردیم» چه غلطى است؟ به تو چه که اعطا بکنى؟ تو چه کاره هستى اصلش؟ «اعطا کردیم آزادى را بر مردم»! آزادى اعطایى این است که مىبینید. آزادى اعطایى که آزادى- حقیقتاً- نیست، این است که مىبینید. براى این است که مردم را اغفال کنند.
امریکا، مجرم اول؛ شاه، مجرم دوم
اینها نشستند و یک دستهاى را، شاید یک دستهاى را درست کردهاند که اینها از دار و دسته خودشان است؛ گاهى وقتها یک چیزى بنویسند، یک کلمهاى بنویسند و افهام کنند که نه، آزاد است، قلم آزاد است، قلمها آزادند. البته در بین اینهایى که مىنویسند عده شریفى هستند از همه طبقات که مىنویسند، که الآن با همه خطراتى که هست، هم در قم یک عده کثیرى از فضلا و از مدرسین- ایّدهم اللَّه- هست که مىنویسند فجایع را و همه مطالب را تقریباً مىنویسند و منتشر مىکنند و امضا مىکنند، و هم در جناحهاى سیاسى و حزبى هست که مىنویسند، منتشر مىکنند، مطالب را مىگویند، با جرأت مطالب را مىگویند و لو اینکه مورد اهانت و خطر واقع مىشوند. البته در اینها، در بین این جناحهاى- به اصطلاح- سیاسى گاهى هم اشخاصى پیدا مىشوند و بعید هم نیست که خود دار و دسته آنها باشند و مطلب را مىخواهند منحرف کنند از مجرم اصلى به این پایینها، به دولت مثلًا. آنها الآن از خدا مىخواهند که انسان هر چه مىگوید، از دولت بگوید! اعلیحضرت را کنار بگذارند، مجرم اساسى و اصلى را کنار بگذارند. هر چه مىخواهند از دولت بگویند. یکوقتى که ما مىخواستیم یک صحبتى بکنیم، یک نفر را فرستادند که شما از امریکایىها صحبت نکنید و لو از شاه هم بگویید مانعى نیست. من گفتم ما همه اشکالمان در امریکایىهاست، همه گرفتارى که ما داریم از دست امریکا داریم. ما آن مجرم اصلى را بگذاریم و برویم سراغ اینهایى که تَبَع هستند و آلت هستند؟ حالا در ایران البته، مجرم دست دوم- مجرم دست اول عبارت از امریکاست- مجرم دست دوم عبارت از این شاه است. ما حالا [گرفتار] این مجرمى که دست دوم است و دیگران هیچ دیگر؛ یا دیگران جورى نیستند که چیزى باشند: نه نخست وزیرش قابل ذکر است، و نه وزرایش و نه وکلایش؛ هیچ کدام اینها قابل ذکر- اصلًا- نیستند. خودش هم قابل ذکر نیست لکن چه بکنیم گرفتار شدیم ما. الآن علماى ایران گرفتارند. آقا، ملت ایران الآن گرفتارند. نفس نمىگذارند بکشند. الآن خیابانهاى ایران از کماندوها پر است. از قرارى که براى ما نقل کردند، همین دو- سه روز پیش از این کسانى آمده بودند [گفتند]: کماندوها در خانه آقایان هستند، در بین مردم هستند، قبل از این هم مسلسل بود و تانک بود و از آن حرفها. چه شده است؟ این ملت چه کرده؟ غیر از این است که مىگوید بگذارید ما نفس بکشیم؟
زاغهنشینها در پایتخت «تمدن بزرگ»
این آقاى «دروازه تمدن بزرگ» ملاحظه نکرده خود تهران را، این محلههاى تهران را؟ آن طورى که آقایان نوشتهاند چهل و چند منطقه هست که در این چهل و چند منطقه این زاغهنشینها، این چادرنشینها، اینهایى که خانه ندارند اصلًا، یا زیرِ زمین یک سوراخى پیدا کردهاند و بیچارهها مثل حیوانات زندگى مىکنند، یا یک چادرى درست کردهاند؛ مناطق زیادى، چهل و چند منطقه را اسم بردند، محالّشان را ذکر کردهاند، الآن پیش من است صورتش. این آقاى تمدن بزرگ نگاه نکرده است به این تهران که چهل و چند منطقه، بیچاره یعنى [محرومند] از همه چیزهایى که آثار تمدن است: آب ندارند، برق ندارند، اسفالت و اینها که دیگر هیچ ندارند، هیچ چیز ندارند بیچارهها. اینها را از دهات بیرون کردهاند و اراضى دهات را گرفتند براى خودشان، و اینها آمدهاند در تهران. تهرانش این طور است که چهل و چند منطقه، اینها از چادرنشینها و زاغهنشینهایى که با فلاکت، با زحمت دارند زندگى مىکنند، با بیچارگى دارند زندگى مىکنند، نوشته است که اینها وقتى آب براى خودشان مىخواهند تهیه کنند، از یک محلى که [از] محل خودشان قریب صد پله یا بیشتر تا محل آب هست، این زنهاى بیچاره باید بیایند سر آن فشارى آب بردارند. کوزه را از این پلهها ... شما فکر کنید زمستان ایران را، از این پلهها باید پایین بروند، چقدر زمین مىخورند، چقدر بیچارگى مىکشند تا یک خردهاى آب ببرند براى بچههایشان. این آقاى تمدن بزرگ کجاست که اینها را ببیند؟ اینها را نمىداند یا چشمهایش را هم مىگذارد که نداند؟ همین دو- سه روز، همین سه- چهار روز پیش از این در مشهد، رفته در حرم مطهر سالوسیهایش را کرده و بعد هم آمده براى این بیچارههایى که خودشان جمع کردند آنجا- یک عدهاى بیچاره را- نطق کرده تمدن بزرگ، گفته ما بعد از چند سال دیگر به کجا خواهیم رسید؛ و در بین فرمایشاتشان فرمودهاند که بعد از چند سال دیگر جمعیت ایران 65 میلیون نفر مىشود و نفت هم نیست. آقا نفت را چه کسى دارد از بین مىبرد؟ هى مىگوید نفت نیست؛ نفت هست، تو دارى نفت را از بین مىبرى، تو دارى نفت را به حلقوم امریکا و دیگران مىکنى؛ نه اینکه نفت نیست. ما مخازنْ زیاد داریم؛ شما دارید این مخازن را از دست مىدهید تا بعد از چند سال دیگر نفتش از بین برود و مردم بیچاره بشوند. بعد ایشان مىخواهند از انرژى خورشید استفاده کنند! آقا چرا ... این حرفها چیست مىزنى؟ آخر خجالت بکش! تو از انرژى خورشید مىخواهى استفاده کنى؟! بعدها دیگر استفاده از نفت لازم نیست؟! ما از جاهاى دیگر استفاده [مىکنیم]؟! آخر این حرفها را براى کى مىزنى؟ خوب پس بگو توى رادیو نگویند این را. براى همان رعیتها بگویند، دیگر توى رادیو نگویند که مردم بشنوند، حتى نجف هم بشنود این را، اروپا هم بشنود این را و بخندد! این زاغهنشینهاى ما؛ که در تهرانش چهل و چند منطقه را نوشتند پیش ما آوردند؛ الآن موجود است پیش من مناطقش با اسم و رسم: تهران و از حضرت عبد العظیم تا شمیران گرفته. این- حومه اینها- همهاش تهران است، جاهاى دیگر از تهران بهتر است. جاهاى دیگر [هم] هست که بعض از آقایان که آمدند پیش من، بعضى از محترمین تجار که آمدند پیش من گفتند اجازه بدهید که ما این سهم امامى که بدهکار هستیم از خودمان هم رویش بگذاریم یک آب انبار درست کنیم براى این بیچارهها که زنهایشان باید از یک فرسخى- ظاهراً تعبیرش این بود- که از یک فرسخى باید آب بروند پیدا کنند بیاورند براى خانه شان و بچههایشان را سیراب کنند. ما هم اجازه دادیم، و حالا آب انبار را درست کردند یا نکردند من دیگر نمىدانم. همه مناطق این طورى است. شما خیال مىکنید که بله، یک عده وابسته و- عرض مىکنم- پیوستهاى هستند در تهران که یک سر و صدا و یک شلوغى و چیزهایى هست از خارج و داخل. و اینها، اینها را وقتى بعضى غافلها مىروند مىبینند خیال مىکنند که ایرانْ آباد است. دیگر الحمد للَّه همه اتومبیل دارند، همه پارک دارند، همه چه. آقا، اینها دار و دسته خود همینها هستند و این چپاولگرهایى که دارند مردم را غارت مىکنند. کىْ مردم عادى این طور هستند؟ زاغهنشینها را بروید ببینید، چادرنشینها را بروید ببینید، بروید جنوب شهر را [ببینید]. حتى شمال شهر هم هست؛ این طور است. در خیابان آیزنهاور «1» هم یکى از مناطقى است که چادرنشین یا زاغهنشین دارد. بروید نگاه کنید اینها را بعد بگویید که ترقى کرده است و ما نزدیکیم که به دروازه تمدن بزرگ برسیم و خیر، همین روزها دیگر جشنش را هم خواهیم گرفت!
ملى کردن، سرپوشى بر غارت ذخایر کشور
این از این طرف. این زاغهنشینهاى ما و این بدبختهایى که در ایران هست. از آن طرف، با اسم ملى کردن جنگلها، ملى کردن مراتع، ملى کردن آبها، ملى کردن رودخانهها، آبهاى زیرزمینى، تمام جاهاى خوب را به شرکتهاى بزرگ امریکایى یا صهیونیستى یا انگلیسى دادند. دشتهایى براى مرتع جورى بوده است که مىگویند که- نوشتند، الآن نوشتهاش پیش من است- نوشتند که وقتى که شوهر ملکه انگلستان آمد، رفت از دشتِارْژَن «2»، فقط ملاحظه کرد آنجا را گفت که بهترین جایى است، که در دنیا بهترین مرتع است از براى دامپرورى هر جور دامى. این را ملى کردند، و بعد هم به انگلیسها دادند. و الآن هم- آن طور که به من نوشتند، الآن نوشته موجود است- بعد هم، ملکه انگلستان با یک عده از ثروتمندهاى آنجا و شرکتهاى آنجا، آنجا را دارند چه مىکنند براى دامپرورى که گوشت درست کنند. حالا براى خارج درست کنند یا به ما هم یک مقدارش را بدهند، خدا مىداند. دشت عمران، که اطراف قزوین است، مىگویند بهترین جاست از براى زراعت. تمام مردم آنجا را از آنجا کوچ دادند و آوردند بیرون، دادند دست یهودیها، صهیونیستها؛ دادند دست آنها. آنها الآن دارند آنجا استفاده مىکنند؛ شرکتهاى امریکایى و صهیونیستى دارند در آنجا بهرهبردارى مىکنند. و این زمینها، که بهترین زمینهاست از براى کشت و زرع، در دست آنهاست؛ و این ملت بیچاره گرسنه مانده است، بیچاره مانده است و نمىداند چه بکند. این «تمدن بزرگ» ماست! مردم نان ندارند بخورند، آقا مىفرمایند تمدن! ما در تمدن بزرگ! مىخواهیم شما را به تمدن بزرگ برسانیم! دشت مغان از دشتهایى است که باز ملى کردند و مردمش را بیرون کردند، و دامدارها از بین رفتند. این را هم دادند دست یک دسته دیگرى. این سد دز را که هفتصد میلیون براى ساختنش است و یک میلیارد و دویست میلیون دلار- یا تومان- هم خرج کردند براى کانالى که آب برسانند به آنجا، این هم در تقدیم اعلیحضرت است و دار و دسته او. صد و پنجاه روستا از بین رفت. اینها را از بین بردند و اینجاها را ملى کردند، یعنى براى همه ملت؛ لکن مال خود اعلیحضرت و دار و دسته او. اینها چیزهایى است که نوشتند و گفتند و شواهد هست بر آن.
15 خرداد باید زنده بماند
ما یک همچو زندگىاى داریم. ما یک همچو تمدن بزرگى داریم که قبل از آمدنِ «15 خرداد» جوانهاى ما را مىگیرند حبس مىکنند. قانون جنگل هم معلوم نیست این جور باشد، مغول هم که این جور نبوده؛ آنها هم که «یاسا» داشتند، قانون داشتند به چه قانونى باید گرفت فلان را، به چه قانونى باید کشت فلان را، به چه قانونى باید چه کرد. شما که مردم را مىکشید، بىقانون مىروید منزل علماى اسلام. تا یک کسى بلند مىشود که ما کارى نکردیم، بعد مردِکه مىزند مىکشدش، یکى هم نیست که بگوید چرا!
15 خردادى که ... جنایاتى که این مرد در 15 خرداد کرد معلوم نیست در تاریخ نظیرش اتفاق افتاده باشد، الّا نادر. مردم بیگناه را همین طور درو کردند. اشخاصى که دیده بودند مىگفتند- مىگفتند که- همین طور مىآمدند، این کامیونها مىآمدند، این زرهپوشها همین طور مردم را درو مىکردند و مىریختند توى خیابانها. این 15 خرداد را نمىگذارند یک کسى آه بکشد براى آن. لکن ملت ایران نباید این 15 خرداد را از یاد ببرند. این 15 خرداد باید زنده بماند. یک جنایتى است، آثارش باید محو نشود. حالا بحمد اللَّه به دست خودشان یک قدرى دارد زنده مىشود؛ براى اینکه همین جلوگیرى و همین آدمگیرى و همینها زنده مىکند 15 خرداد را. ملت ایران نباید 15 خرداد را از یاد ببرند. و نباید هیچ یک از این جنایاتى که از 15 خرداد به این طرف شده است (و جلوترش به دست پدر این شده است) نباید ملت ایران اینها را از یاد ببرد؛ اینها باید سرلوحه قضایاى آنها باشد، براى اینکه مبدأ تفکر باشد، باید سران قوم تفکر کنند در این امور؛ 15 خرداد را باید حفظش کنند. مىتوانند، با جار و جنجال و هیاهو و تظاهرات؛ [اگر] نمىتوانند، با مقاومت منفى و بیرون نیامدن از منازل. اگر مىبینند که اینها مثل گرگ به جان مردم افتادند و جوانهاى آنها را مىخواهند بکشند، در منازل بمانند؛ یک روز- تنفراً از این رژیم و از این آدم، اعتراضاً بر این آدم- در منزل بمانند؛ اگر [هم] مىتوانند، تظاهر کنند. اما از یاد نباید برد؛ باید این زنده باشد، و ان شاء اللَّه از یاد هم نمىبرند. دنبال این مطلب، آنى که مهم است این است که باید تمام جناحها، تمام جناحهایى که در ایران هست، از جناح مرجعیت و عِلمیت تا جناح ارتش، تا جناح بازارى، تا فرهنگستانى، تا دبیرستانى، تا دانشگاهى، تا بیاباننشینها، تا کوخنشینها، تمام اینها باید تفکر کنند و مورد تفکر خودشان قرار بدهند.
وحدت، تکلیف الهى
و سران قوم باید روابط داشته باشند با هم، متفرق نباید باشند. امروز روزى نیست که شماها با تفرقه کار انجام بدهید. اگر چنانچه تفرقه داشته باشید، تا آخر همین هستید و از همین بدتر. تکلیف است، تکلیف الهى است، باید با هم باشید. باید این جناحها روابط زیرزمینى با هم داشته باشند بزرگانشان. باید آشکارا نباشد، زیرزمینى باشد روابطشان اما روابط داشته باشند که اگر یکوقتى بنا شد صحبت کنند، همه صحبت کنند. اگر یکوقتى بنا شد که هَجْمه کنند، همه هجمه کنند. اگر یکوقتى بنا شد ساکت باشند، همه ساکت باشند. دست واحد باشند، نه متفرقات. آن یکى حزب بخواهد درست کند، آن یکى- مثلًا فرض کنید- چه درست کند، این صحیح نیست. ما همه باید ید واحد باشیم، مسلمین باید ید واحد باشند. اگر مسلمین ید واحد باشند، کسى نمىتواند مقابل این جمعیت قیام کند؛ هیچ غلطى نمىتوانند بکنند. نه اینها، ممالک بزرگ هم غلطى نمىتوانند بکنند اگر اینها ید واحد باشند. لکن آنها تفرقه مىاندازند و ما هم باور مىکنیم. باید این باورها را کنار گذاشت.
باید این ظاهر الصلاح بودن اینها را کنار گذاشت. باید این سالوسى که هر سال یک دفعه یا دو دفعه به مشهد مىرود و مقابل حضرت مىایستد، باید دید حضرت چه مىگوید به این آدم. خدا مىداند اگر حضرت زنده بود او را راهش نمىداد توى حرمش. مگر مىشود یک فاسق فاجر را حضرت رضا راه بدهد؟ یک آدم قاتل جانى را راه بدهد؟ لکن حالا ایشان که نیستند، یک آخوندى هم مىبرند تعریف مىکند و هیاهو مىکند و اینها و مردم همه به اعلیحضرت چه دارند و فلان. و خودش هم رفته در یک جاى دیگر ببین چه کرده! چه حرفها زده!
باید روابط باشد؛ باید کارهاى شما روى روابط و ضوابط باشد. باید روى یک برنامه باشد کارهاى مسلمین. باید احزاب با هم دست به هم بدهند. این حزب کذا، آن حزب کذا، آن حزب چه، هر که براى خودش کار بکند، نباشد. باید انگشت روى جانى بگذارند؛ اگر مىشود به صراحت، اگر نمىشود با تلویح؛ و اگر هم نمىشود، جنایت را به کس دیگر متوجه نکنند؛ همین بگویند جنایت هست. «دولت این کار را کرد.» دولت چیست؟ «شهربانى این کار را کرده.» شهربانى چیست، بیچاره؟ همین دیروز، پریروز- دیروز بود که بعضى آقایان آمده بودند، گفتند که هفده نفر از این- حالا یا صاحب منصب بودند یا هم صاحب منصب [و] هم کسان دیگرى- که آوردند به قم براى جنایت، هفده نفرشان قایم شدند. و از قرار مذکور این گردشى که کردند در قم و تفتیشى که از همه جا کردند، براى پیدا کردن این مسلحین [بوده است]. اینها با اسلحه قایم شدند.
الآن در ارتش هم همین طور است. شما خیال مىکنید ارتش دلِ خوش دارد از اینها؟ کسى که زمام همه ارتش را بدهد به دست چهار نفر امریکایى، مستشار امریکایى که همه جهات در دست آنها باشد، این بیچارهها همه در تحت فشار باشند، اینها دلِ خوش دارند؟ مگر اصلًا غیرتمند نباشند؛ و الّا اگر کسى غیرتمند باشد دلِ خوش نمىتواند داشته باشد. نباید اینها هم ساکت باشند. اینها هم روابط باید داشته [باشند].
انسداد راه آشتى ملت با شاه
بین احزاب و لشکریها، بین لشکریها و روحانیون، همه باید با هم روابط داشته باشند و نقشه بکشند براى زوال این آدم. ملت اسلام و ملت ایران با این آدم آشتى نخواهد کرد. اگر یک کسى بگوید آشتى، این خائن است. آشتى نخواهد کرد با این. نه هیچ ملایى آشتى با این مىکند، و نه هیچ کاسبى آشتى مىکند، و نه هیچ مسلمانى آشتى مىکند. راه آشتى نمانده است. کو؟ چه راهى گذاشتند برایشان؟ این همه جوانان ما را کشتند، باز هم آشتى؟! این همه به مقدسات ما توهین کردند، باز هم آشتى؟! آشتى چیست؟ ما آشتى نداریم. دروغ نسبت مىدهند به آقایان که گفتند آشتى، دروغ نسبت مىدهند، کسى آشتى ندارد با اینها. امکان ندارد یک همچو چیزى. یک ملتى که همه چیزش به باد رفته، حیثیت و جهات معنوى و مادىاش به باد رفته است، و همه را این آدم به باد داده است، این چطور آشتى بکند با این؟ همان طورى که یکى از بزرگان سیاسیون «1» گفته است که یکى از دو راه دارند مسلمین، ایرانىها: یا آزادى یا بودن این، یا باید اختیار کنند بودن این را و همین طور تا آخر تحت فشار باشند، و یا باید اختیار کنند آزادى را و این را بیرونش کنند. و چون آزادى را حتماً خواهند اختیار کرد، پس این را حتماً ان شاء اللَّه خواهند بیرون کرد. تکلیف هست آقا براى همه ما. یک چیزى نیست که ... تکلیف است؛ تکلیف الهى است. یک ملتى همه چیزش را دارد از دست مىدهد و از دست داده است، اهتمام به امور مسلمین از اوْجَبِ واجبات است. باید شما مهتم به این امر باشید، وَ الّا فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ. «2» این از امورى است که لازم است بر همه ما. ما همه مکلفیم که این کیان اسلام را در ایران حفظ کنیم. این آدم نه با اسلام خوب است و نه با قرآن خوب است و نه با حضرت رضا خوب است. کسى که با اسلام آشنایى داشته باشد، این طور جسارتها نمىکند. ما همه مکلفیم که بر ضد این قیام کنیم. قیام قلمى، قیام قولى، هر وقت هم شد قیام به سلاح. هر وقتْ وقت پیدا کردیم، اول کسى که سلاح را به دوشش بگیرد خود منم اگر توانستیم، هر وقت هم نتوانستیم، حرف مىزنیم، صحبت مىکنیم.
. نقشه براى نابودى کشاورزى
بعد از اینکه همه حیثیات، همه مراتع ما را از بین بردند، قریب چهل هزار- نوشته است قریب چهل هزار- قنات خشک شده است در ایران براى اینکه این سدها را که بستند یا چه کردند، این قناتها خشک شده است؛ و قهراً وقتى قناتها خشک شد زراعت نمىشود؛ وقتى زراعت نشد مردمش کوچ مىکنند و مىآیند به فقر و فلاکت در تهران یا در یک شهر دیگرى. و تعمد در این کار هست که مردم را جمع کنند در شهرها که مبادا در دهات مخالفت شروع بشود و دهاتْ مشکل است مهارش. آنهایى که یک نحوه شمّ سیاسى دارند، مىگویند مسأله این است که مىخواهند کوچ بدهند دهاتیها را، کوهستانیها را، بختیاریها را که در کوهستان هستند- عرض مىکنم که- بلوچها که در صحراها و کوهستانها هستند، اینها را مىخواهند کوچ بدهند به شهرها تا بتوانند کنترل کنند اینها را؛ یعنى هر وقت اینها بخواهد صدایشان در آید، با توپ و تانک بتوانند اینها را کنترل کنند. اما اگر چنانچه در جاهاى مرتفعات باشند، آنجا نمىشود کنترل کرد. یکوقت مىبینى تمام قشرها بر خلافْ قیام مىکنند، و آن وقت سرایت مىکند به همه جا. حالا یا این است نکتهاش، یا نکته «استفاده» است که همه را به دست چپاولگرهاى غرب و شرق بدهند، هر چه هست.
نمونههاى بىنظیرى از جنایت و غارت کشور
الآن وضع ایران یک وضعى است که نظیر نداشته است؛ یعنى اگر از حیث جنایات و آدمکشى و اینها نظیر داشته، از حیث اینکه این جور منافع ایران را به باد داده، شما نمىتوانید نظیر برایش پیدا کنید. در اعصار سابق برسید، تا هر جا مىخواهید جلو بروید، یک همچو موردى که تمام مراتع خوب ایران را به غیر داده باشند و به شرکتهاى خارجى داده باشند [نمىبینید]. تمام شیلات ما را، شیلات ایران را، هم طرف جنوبش را، هم طرف شمالش را، از دست مردم گرفتهاند و شرکتهاى خارجى دارند اداره مىکنند. مىگوید- نوشتهاند- هفت هزار نفر در شمال کشته شده است تا شیلات را دولت ملى کرده- به اصطلاح خودش- و ضبط کرده و داده دست شرکتهاى بزرگ. آن نفت ما، آن ماهیگیرى و شیلات ما، آن مراتع ما، آن جنگلهاى غنى ما. جنگلها را- شما خیال کردید- ملى کردن یعنى به نفع ملت! این لفظ است. ملى کردن مثل همان دروازه تمدنى است که مىگوید. این هم یک لفظى است که القا مىکنند، واقعیت ندارد. بعض از جنگلهاى بسیار خوبى که چوبش براى همه چیز خوب است به یک شرکت رومانى دادهاند و آنها دارند مىخورند.
ادعاى «نجات ایران» توسط شاه
ایشان در این نطقش گفته بود که سابقاً- پیش از این، یک چند سال پیش از این- ایران بین دو منطقه روس و انگلیس تقسیم شده بود و ما آمدیم و چه. آخر این حرفها [را] من نمىفهمم چطور او شعورش نمىرسد! یا مىرسد و مىخواهد این چند نفر را اغفال کند. پس چرا توى رادیو مىگوید: ما ایران را نجات دادیم از این دو منطقهاى؟! خوب شما چطور ایران را نجات دادید؟ شما که الآن مراتعتان را، یک مقدارىاش را خانم انگلیسى «1» با دارودستهاش دارند مىخورند، یک مقدارىاش را هم که امریکایىها و صهیونیستها دارند مىخورند، یک مقدارش هم که خودتان و بچهها و زاد و رودتان «2» دارید مىخورید؛ این چه «ملى» شدنى است؟! این چه نجاتى است که ما همه منافع مملکتمان را باید به آنها بدهیم و خودمان خدمتگزار باشیم براى آنها باز؟ ملت ما باید خدمت کنند و همه منافع خودشان را، منافعى که از دستشان پیدا مىشود، از هوششان پیدا مىشود، تسلیم آنها بکنند؟ «ما نجات دادیم ایران را»! کجا نجات دادید ایران را؟ شما ایران را به باد دادى تا آخر؛ شما فرهنگ ایران را بکلى از بین بردهاید. ما اگر یک طبیبى حالا بخواهیم، باید برویم به انگلستان. هى هر چند روز یکدفعه یک نفر راه مىافتد مىرود انگلستان براى معالجه. خوب اگر ما طبیب داشتیم چرا انگلستان مىرفتیم؟ شما دانشگاه را از بین بردهاید؛ الآن ما دانشگاه نداریم. یک صورتى است و نمىگذارید هم حتى این صورت محفوظ بماند. چه بکنند بیچاره دانشگاهیها و استادهاى دانشگاه چه بکنند از دست این هیولاها؟ همه حیثیات ایران یک حیثیت انگلى شده، تمام حیثیت ایران را این آدم به باد داده و انگل کرده. آن قدر که مىشده استفاده بشود، داده به شرکتهاى بزرگ، و یک قدرى هم با اجازه آنها خودش و دار و دستهاش خوردهاند؛ و این بیچارههایى که در روستاها بودند- و به قول خودش دهقانْ ما درست کردیم- این دهقانهاى بیچاره را از آنجاها کوچ دادند آوردند. این چادرنشینهاى اطراف تهران و آن زاغهنشینهاى اطراف تهران، همین بیچاره دهقانهایى بودند که دامدارى مىکردند و براى مملکت ایران پشم و روغن و- نمىدانم- گوشت تهیه مىکردند. همه اینها از بین رفته؛ حالا باید همه از خارج بیاید. گوشتش از خارج بیاید، گندمش از خارج بیاید. کشاورزى ما را بکلى از بین برده است، فرهنگ ما را از بین برده، ارتش ما را از بین برده، حیثیت ارتش ما را از بین برده، روحانیت ما را خیال دارد از بین ببرد و موفق نخواهد شد ان شاء اللَّه.
وحدت کلمه در برکنارى شاه
الآن تکلیف همه ما مسلمین، وحدت کلمه و اولْ کلام اینکه این نباشد، ما بعد خودمان درست مىکنیم. در رأس همه کلمات، که همه متفق الکلمه باید باشند و اگر کسى تخلف کند به اسلام خیانت کرده، این است که این نباید باشد. اگر شما در نوشته یک حزبى دیدید که از آن بیرون مىآید که ما قانون اساسى را مىخواهیم، به طور مطلق این را گفتن، معنایش این است که ایشان باید باشد. این خیانت است. باید آنهایى هم که مىگویند قانون اساسى و حقوق بشر، بگویند قانون اساسى بعد از اصلاح این موادى که با سرنیزه درست شده است. ما شاهد قضیه بودیم که این موادى که درست شد و اینها را به این سلطنت منحوسه رساند، با سرنیزه بود، با سرنیزه رضا خان بود. نه اینکه مردم یک مجلسى درست کردند و یک چیزى و ... مردم اختیارى نداشتند؛ سرنیزه این کارها را کرد. این موادْ موادى است که مقبول ملت نیست؛ و این موادى که حکومتِ اینها را تثبیت کرده باید از بین برود. قانون اساسى با متمم قانون اساسى، با اصلاحاتى که متمم قانون اساسى کرده، ما هم حرفى نداریم اما با اصلاحاتش. آن کسى که بگوید قانون اساسى و تقیید نکند این معنا را که باید اصلاح بشود، و لو به طور ابهام که پس از اصلاح، این آدم، بدانید که مشى صحیحى ندارد، یا ملتفت نیست. حالا من که مىگویم، ملتفت باید بشود.
لزوم ارتباط بین علما و احزاب تا برقرارى حکومت اسلامى
ما همه موظفیم که روابط داشته باشیم؛ بین ما و خارج، بین جناحهاى داخل و جناحهاى خارجى، بین علماى اسلام با سایر علما، عُظَماى مراکز با سایر علماى بلاد، بین علماى اسلام با احزاب. روزى نیست که حزبْ على حده باشد و عالِمْ على حده. حزبْ خودش، هیچ کار ازش نمىآید؛ عالم هم احتیاج دارد که احزاب باشند در کار. این دو طایفه هستند که مسلمین را باید با هم، مسلمین ایران را باید با هم جوش بدهند و همه با هم روابط داشته باشند و با صاحب منصبان هم باید روابط داشته باشند. ایجاد روابط باید باشد با صاحبمنصبهایى که شرافتشان از دست نرفته و شریف هستند. زیاد است باز بین اینها؛ زیاد است که خون دل مىخورند بیچارهها از این گرفتارى؛ با آنها هم باید روابط داشته باشند تا یک روزى که بشود قیام بشود و با قیام این آدمْ نباشد، ان شاء اللَّه حکومت اسلامى باشد، ان شاء اللَّه احکام اسلام جریان پیدا کند. الآن که از احکام اسلام در ایران خبرى نیست. طلاقش مطابق احکام اسلام است؟ نکاحش مطابق احکام اسلام است؟ معاملاتش مطابق احکام اسلام [است]؟ چه چیزش اسلام است؟ همین من مىروم زیارت حضرت رضا؛ درست مىشود با این! یک ریاکارى کار را درست مىکند؟! مردم دیگر گول مىخورند از تو؟! خداوند ان شاء اللَّه ایرانىها را بیدار کند و از این بیدارتر؛ حوزههاى دینى را حفظ کند؛ حوزههاى اسلامى را حفظ کند. خداوند ان شاء اللَّه دست اجانب را از این مملکت کوتاه کند. همه ممالک اسلامى را با هم متحد کند.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته
نامه [به آقاى سید مهدى طباطبایى (احوالپرسى)]
زمان: 11 خرداد 1357/ 24 جمادى الثانى 1398
مکان: نجف
موضوع: احوالپرسى و ابلاغ سلام
مخاطب: طباطبایى، سید مهدى
بسمه تعالى
24 ج 2 98
خدمت جناب مستطاب ثقة الاسلام آقاى حاج سید مهدى طباطبایى- دامت افاضاته
پس از اهداى سلام و تحیت، توفیق و سلامت جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است. خدمت همشیرههاى محترمه سلام مخصوص برسانید. از جنابعالى امید دعاى خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى حسن ثقفى (احوالپرسى)]
زمان: 12 خرداد 1357/ 25 جمادى الثانى 1398
مکان: نجف
موضوع: اعلام وصول نامه ارسالى و احوالپرسى
مخاطب: ثقفى، حسن- تهران «1»
بسمه تعالى
25 ج 2 98
پس از اهداى سلام و تحیت، مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است. این جانب بحمد اللَّه تعالى از سلامت نسبى برخوردار، و ناراحتیهاى فراوان برقرار است. امید است با ادعیه خالصه جنابعالى و سایر آقایان رفع شود. خدمت حضرت آیت اللَّه والد «2»- دامت برکاته- سلام بلیغ تقدیم، از خداوند تعالى صحت و سلامت ایشان را خواستارم. از جنابعالى امید دعاى خیر براى حُسن عاقبت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینىوح اللَّه الموسوی الخمینى
پیام [به ملت ایران (هدف، واژگونى طاغوت و برپاداشتن اسلام است)]
زمان: 20 خرداد 1357/ 4 رجب 1398
مکان: نجف
موضوع: هدف، واژگونى رژیم طاغوت و برپاداشتن اسلام
مناسبت: چهلم فاجعه خونین قم
مخاطب: ملت ایران
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
باز هم براى چندمین بار باید در سوگ چهلم مقتولین قم و دیگر شهرها بنشینیم. باز هم باید با مادران و زنانى که عزیزان خود را از دست دادهاند و با تظاهرات شجاعانه خود رژیم شاه را محکوم کردهاند در عزا باشیم. باز هم باید شاهد کشتار و ضرب و جرح دانشجویان و طلاب عزیز و خراب کردن مدرسههاى علمیه و دانشگاهها و بیرون کردن آنها از مدارس و کوى دانشگاه باشیم. باز هم دست جنایتکار شاه از آستین مشتى مأمور ناآگاه بیرون آمد و ملت مسْلم ایران و خصوص دلیران اسلام دوست قم را در عزاى عزیزانشان که مردانه در راه اسلام و سرنگونى رژیم ستمکار پهلوى قیام کردند نشاند.
ما سوگمندانه و مفتخرانه عزیزانى را در راه هدف که واژگونى رژیم طاغوتى و برپاداشتن پرچم پر افتخار اسلام است، فدا کردیم؛ و این درست راه اسلام و برنامه مسلمین راستین در صدر اسلام بوده و در طول تاریخ خواهد بود و: لَکُمْ فى رَسُولِ اللَّهِ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ «1». پیغمبر بزرگ اسلام همه چیزش را فداى اسلام کرد تا پرچم توحید را به اهتزاز در آورد؛ و ما به حکم پیروى از آن بزرگوار باید همه چیزمان را فدا کنیم تا پرچم توحید برقرار ماند.
اکنون شاه در لب پرتگاه واقع است. از یک طرف مواجه است با قدرت لا یزال ملت شجاع ایران که با تمام وجود براى آزادى خود قیام کرده و تا برچیده شدن بساط ستمکارى او نخواهد نشست، و از طرفى با انعکاس جنایات و جرایمش در وسایل تبلیغاتى دنیا که خوف آن دارد اربابان از او رو برگردانند، و از طرفى مواجه است با پوسیدگى و فروریختگى در متن رژیم و رسوایى انقلاب امریکایى شاه و افتضاح حزب فرمایشى، و از طرفى با نارضایتى افراد شرافتمند لشکرى و کشورى که از کشتارها و وابستگیها به جان آمدهاند.
در این امواج متلاطم حیرتمندانه به تلاش و فریبهاى تازهاى دست زده است؛ گاهى مىخواهد خود را از جنایاتى که در طول سلطنت غیر قانونىاش انجام داده بیخبر جلوه دهد و تمام آنچه بر ملت و کشور گذشته است به گردن دیگران اندازد، و عمال او از راه مطبوعات و دستگاههاى تبلیغاتى براى تحقق آن سخت در تکاپو هستند؛ تغییر مهرههاى اخیر از این قماش است، غافل از اینکه با تغییر ابزار جنایت که جز آلتى در دست جانى اصلى نیستند، ملت هوشمند ایران اغفال نخواهد شد و مجرم اصلى را از یاد نخواهد برد و این مهره بازیها را نخواهد پذیرفت.
و گاهى با اسلحه کهنه افترا و فریب، مخالفین خود را اشخاصى معرفى مىکند که مىخواهند ایران را تجزیه کنند یا تحت نفوذ اجانب قرار دهند. همه آگاهند که مخالفان او تمام اقشار وطنخواهند؛ از مراجع معظم و علماى اعلام و خطباى محترم و آگاه و رجال سیاسى پاکدامن تا طلاب و دانشجویان جان بر کف حوزهها و دانشگاههاى سراسر ایران، و از دهقان گول خورده و کارگر وعده دروغ شنیده، تا بازارى متعهد و مسئول در سراسر کشور، کدام یک از اینان تجزیه طلب یا با نفوذ اجانب موافقند؟ این شخص شاه است که اجانب بویژه امریکا را مسلط بر تمام شئون کشور کرده و مخازن آن را بیدریغ تقدیم آنان نموده و به آنها مصونیت داده و آنان را، حتى بر ارتش حکمفرما کرده است و ایران را مصرف کنندهاى خاضع در برابر امریکا نموده است.
گاهى ملت را از خطر کمونیستها مىترساند که اگر او برود مملکت به دست آنان مىافتد؛ و شاید بعضیها که از واقعیتها اطلاع ندارند اغفال شوند. کمونیسم در ایران با دست امریکا، چنانچه حزب توده به دست انگلیس ایجاد شد. به گفتار مطلعین، داغترین کمونیستها در منطقه مهرههاى امریکایى هستند براى خنثى کردن قیامهاى رهایىبخش ملى و مذهبى ملتهاى اسیر به دست سرمایه دارى و کمونیزم که نمونه بارزش را در سالهاى اخیر دیدیم.
راه رهایى هر ملتى از چنگال استعمار، مذهب است که ریشه در عمق جان آن ملت دارد. و گاه با شایعهسازى آشتى با بعض جناحهاى روحانى براى تفرقه افکنى در خود این جناح عظیم و بین آن و سایر وطنخواهان مسلمان، که نتیجهاش جز سلامت جنایتکار اصلى و بر باد رفتن زحمات جانفرساى ملت و به هدر رفتن خون کشتگان از مسجد گوهرشاد و 15 خرداد تا به امروز نخواهد بود، غافل از آنکه هیچ روحانى و مذهبىاى با دستگاه ضد اسلامى آشتى نخواهد کرد؛ که آن پشت به قرآن کریم و اسلام عزیز است و نتواند کرد؛ که آن پشت بر ملت غیور و آگاه است که حاصل آن سقوط مرگبار سازشگر است.
اکنون ملت که همه چیزش به دست این رژیم به باد رفته، مراقب است تا چه کسى و چه جناحى از این مهره بازى شاه فریب بخورد، یا با حاضر شدن [در] مذاکرات صلحجویانه و گرفتن بعض امتیازات توهّمى، خود را به دستگاه قدرت متصل کند، در صورتى که این دستگاه رو به کهنگى و ویرانى آورده و از بنیان با موریانه داخلى مواجه و فروریختن آن حتمى است. و از خدعهها و فریبکاریها که از کارشناسان خارجى و چه بسا داخلى سرچشمه گرفته، نغمه اعطاى آزادى است به همه ابعاد، مگر در خیانت به کشور. کشتار چند ماهه اخیر، حبس و شکنجه، تبعید و اختناق از جمله آزادیها و عطیههاى ملوکانه است. اکنون که ملت بزرگ ایران آگاهانه بپاخاسته است و هر چند گاه حوزهها، دانشگاهها، مدارس، جماعتها، بازارها و شهرها در اعتراض به شاه تعطیل مىگردد، و ملت عزیز پشتیبانى خود را از اسلام و قرآن کریم اعلام و براى استقلال و آزادى کشته مىدهد، لازم است سران قوم نقشههاى فریبنده شاه را که چیزى جز هدم احکام اسلام و کشور نیست نقش بر آب کنند، و با بیدارى و آگاهى تا برانداختن این رژیم به مبارزه ادامه دهند، و در حفظ وحدت کلمه و جهت، نگذارند مبارزات حق طلبانه رو به سستى گراید.
از خداوند تعالى استقلال کشور و آزادى ملت را خواستار و کوتاهى دست اجانب و ستمکاران را امیدوارم.- 4 رجب 98- روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [از نجف (سفارش اخلاقى و تأکید بر اهمیت دوران جوانى)]
زمان: 3 تیر 1357/ 18 رجب 1398
مکان: نجف
موضوع: سفارش اخلاقى و تأکید بر اهمیت دوران جوانى
مخاطب:؟
بسمه تعالى
18 رجب 98
پس از اهداى سلام و تحیت، مرقوم شریف که حاکى از سلامت مزاج محترم بود و مشتمل تفقد از این جانب واصل؛ امید است در این راه خطرناک خداوند تعالى دستگیرى فرماید و همه ما با سلامت روح و اطمینان نفْس از آن عبور نماییم. این جانب در این آخر عمر و نفسهاى آخر با بضاعت قلیل و زاد ناچیز متوجه مولا هستم و امید آن دارم که ما هیچها را در عمیم لطف «1» خود به چیزى رساند. شما بحمد اللَّه نعمت جوانى را دارید و مىتوانید این راه را مستقیم طى کنید نگذارید پیرى برسد که در این اوقاتِ آخرین، کارى از انسان ساخته نیست. خداوند شما را از محبان خود و مجاهدان راه حق قرار دهد و نقایص این بىبضاعت را با عموم لطف خود جبران فرماید. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [تشکر به آقاى کریمى]
زمان: 11 تیر 1357/ 26 رجب 1398
مکان: نجف
موضوع: پیام تشکر
مخاطب: کریمى
بسمه تعالى
26 رجب 98
به عرض مىرساند، مرقوم شریف که حاکى از سلامت مزاج محترم و حاوى تفقد از این جانب بود موجب تشکر گردید. سلامت و توفیق جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است. امید دعاى خیر براى اصلاح امور و حُسن عاقبت از جنابعالى دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
پیام [به ملت ایران درباره چراغانى سوم و پانزدهم شعبان]
زمان: 13 تیر 1357/ 28 رجب 1398
مکان: نجف
موضوع: چراغانى سوم و پانزدهم شعبان
مخاطب: ملت ایران
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
28 شهر رجب 98
کراراً از ایران نظر این جانب را درباره مراسمى که به عنوان «جشنهاى سوم و پانزدهم شعبان» برپا مىشده خواستهاند؛ مع الأسف رژیم منحط براى مسلمین ایران عیدى نگذاشته است. دست شاه تا مِرفَق «1» به خون ملت ایران فرو رفته و در حال حاضر ملت عزیز در عزاى عزیزان خود نشسته. چگونه ممکن است کسى نظر دهد که جشن بگیرند و شادمانى کنند؟ شادمانى بر روى اجساد به خون خفته فرزندان اسلام؟! شادمانى در برابر افراد شریفى که در سیاهچالهاى زندان زیر سخت ترین شکنجههاى جهنمى دژخیمان به سر مىبرند؟! شادمانى در مقابل تبعیدیانى که بر خلاف تمام موازین انسانى و قانونى از اوطان خود بیرون رانده شدهاند؟!
ما که هنوز مادرهاى داغدار جوانانمان سیاهپوشند، ما که هنوز شاهد صدمات جانکاه شاه به اسلام بزرگ و کشور اسلامى هستیم، جشنى نداریم. ما که در هر فرصت مدارس و مساجد و دانشگاههایمان مورد هجوم مأمورین شاه است، چطور ممکن است چراغانى کنیم؟!
ملت ایران بداند که دست پلید دولت در فعالیت است که مسیر نهضت اصیل و شکل گرفته و عمومى ایران را تغییر دهد؛ و یکى از شاهکارها همین دامنزدن به لزوم جشن است که در پرتو آن خون پاک ملت اسلام را لوث کند و نهضت عظیم اسلامى را به سستى بکشد یا خداى نخواسته محو کند. ملت ایران بیدار است و راه خود را یافته و با هوشمندى مىداند که هر نغمه با هر اسم، او را از مسیر خود که قیام ضد شاهى است منحرف کند شیطانى است، اگر چه با اسم قرآن مجید و یا ولى اللَّه اعظم- عجل اللَّه فرجه- باشد. ما روزى را عید مىگیریم که بنیان ظلم و ظالم را منهدم کنیم و دست دودمان ستمکار پهلوى را از کشور قطع نماییم، و آن روز ان شاء اللَّه تعالى نزدیک است و روز عید اسلامى است و عید ولى عصر- عجل اللَّه فرجه.
اکنون لازم است در این اعیادى که در سلطنت این دودمان ستمگر براى ملت ما عزا شده است بدون هیچ گونه تشریفات که نشانگر عید و شادمانى باشد، در تمام ایران، در مراکز عمومى مثل مساجد بزرگ اجتماعات عظیم بپا کنند و گویندگان شجاع محترم، مصایب وارده بر ملت را به گوش شنوندگان برسانند، و هر چه بیشتر کارهاى ضد اسلامى و قانونى رژیم را افشا کنند، و خوف را که از جنود ابلیس است از دل بیرون کنند، و در ادامه نهضت که موافق رضاى خداوند تعالى و ولى عصر است کوشش کنند، و این چراغ فروزنده هدایت را روشن و روشن تر نگه دارند، و با اعتماد به خداوند تعالى مطمئن باشند که ملت پیروز است.
از خداوند تعالى عظمت اسلام و مسلمین و قطع ایادى اجانب و وابستگان به آنها را خواستار است.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [درباره شهریه طلّاب و جانشین موقت آقاى پسندیده]
زمان: 16 تیر 1357/ 1 شعبان 1398
مکان: نجف
موضوع: شهریه طلاب
مخاطب: نامعلوم
بسمه تعالى
غره تقویم شعبان 98
پس از اهداى سلام، توفیق و تأیید جنابعالى را خواستار است. مرقومات واصل. مثل اینکه شما وسواس دارید؛ سؤالات بوى آن را مىدهد! مسئله ضرورت و احتیاج چیز واضحى است. شما شک مىکنید، در موارد شک مجازید عمل کنید.
صلاح این شد که در غیاب آقا، «1»، آقاى اشراقى «2» باشند. جنابعالى و دیگر آقایان که در بیرونى بودند با ایشان کمک کنید و ایشان را تنها نگذارید. روابط با آقا همیشه برقرار باشد. از حالات ایشان مطلع باشید.
راجع به شهریه مشهد، قلمهایى که مقروض هستند بدهید؛ و پس از این هم شهریه را که مىخواهند زیادتر بدهند کسرى را بدهید. ورقه جوف را به آقاى محامى برسانید. شاید وجوه متمرکز شود و احتیاج سلب گردد. نوشتهاید مدرک براى تصدى آقاى اشراقى لازم است؛ همین ورقه مدرک است. ایشان قبلًا هم وکیل بودهاند، حالا هم صلاح آن است ایشان باشند در غیاب آقا. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
مکتوب آقا را برسانید.