swc

swc

صحیفه امام - جلد اول (1)

صحیفه امام (جلد ا)

نامه [احوال‏پرسى و ابراز اشتیاق براى دیدار]

زمان: 1312 ه. ش./ 1352 ه. ق‏

مکان: نجف، منزل آقاى نصر اللَّه خلخالى‏

موضوع: احوال‏پرسى و ابراز اشتیاق براى دیدار

مخاطب: نامشخص «1»

قربانت شوم، کراراً متذکر حضرت عالى بوده و دعاگو بودم. امیدوارم ان شاء اللَّه دائماً به سعادت و سلامت بوده و خوش و خرّم باشید. خیلى دلم براى شما تنگ شده، حتى اگر مانع نداشتم از قزوین مراجعت مى‏کردم. شما که بکلى از رفقا دست کشیده و در گوشه عزلت خزیده‏اید؛ و الّا راه بین قم و قزوین زیاد نیست. ممکن بود یک سفر براى ملاقات بیایید. اگر با حضرت معصومه- سلام اللَّه علیها- خداى نخواسته قهر هستید ممکن است حرم مشرف نشوید! در هر حال سلامتى

شما را طالبم و نایب الزیارة هستم. امید است ان شاء اللَّه خداوند امور را بر وفق دلخواه شما قرار دهد. وقت تشرف به اعتاب عالیات چند ساعتى آقاى آقازاده را ملاقات کردم. بحمد اللَّه به سلامت بود. الآن منزل آقاى آقا شیخ نصر اللَّه «2» در نجف اشرف هستم، و چون حضرت آقاى آقا سید ابو تراب قزوینى- دامت برکاته- عازم بودند بدین دو کلمه مصدع شدم. امید دعا از جنابعالى دارم. از قرار محکى «3» مراد جنابعالى کسالت دارند. امید است ان شاء اللَّه تا کنون رفع شده باشد. اگر آقاى آقا شیخ مجتبى «4» قزوین هستند سلام برسانید. ایام عزت مستدام باد.

سید روح اللَّه الخمینى‏

نامه [به خانم خدیجه ثقفى (خانوادگى)]

زمان: فروردین 1312/ ذى القعدة 1351

مکان: لبنان، بیروت‏

موضوع: خانوادگى‏

مخاطب: ثقفى، خدیجه «1»

تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در این مدت که مبتلاى به جدایى از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتى باشد مى‏گذرد ولى بحمد اللَّه تا کنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیباى بیروت هستم؛ «2» حقیقتاً جاى شما خالى است فقط براى تماشاى شهر و دریا خیلى منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالى به دل بچسبد

در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتى هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتى فردا حرکت مى‏کند ولى ماها که قدرى دیر رسیدیم، باید منتظر کشتى دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدرى نگران هستیم ولى از حیث مزاج بحمد اللَّه به سلامت، بلکه مزاجم بحمد اللَّه مستقیم تر و بهتر است. خیلى سفر خوبى است جاى شما خیلى خیلى خالیست. دلم براى پسرت «3» قدرى تنگ شده است. امید است هر دو «4» به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خداى متعال باشند اگر به آقا «5» و خانم‏ها «1» کاغذى نوشتید سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب الزیارة هستم‏ به خانم شمس آفاق «2» سلام برسانید و به توسط ایشان به آقاى دکتر «3» سلام برسانید. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانید.صفحه مقابل را به آقاى شیخ عبد الحسین بگویید برسانند

ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح اللَّه‏

 

نامه عرفانى [: مکتوب عرفانى به آقاى میرزا جواد همدانى (حجت)]

زمان: 7 تیر 1314/ 27 ربیع الاول 1354

مکان: قم‏

موضوع: وصایاى عرفانى- اخلاقى و تأیید صلاحیت فلسفى- عرفانى یکى از شاگردان‏

مخاطب: همدانى (حجت)، میرزا جواد

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

سبحانک اللهم و بحمدک یا مَنْ لا یرتقی إلى ذروة کمال أحدیته آمال العارفین، و یقصر دون بلوغ قدس کبریائه أفکار الخائضین. جَلَّتْ عظمتک من أن تکون شریعةً للواردین، و تقدّست أسماؤک من أن تصیر طعمةً لأوهام المتفکّرین. لک الأحدیة الذاتیة فی الحضرة الجمعیة و الغیبیة، و الواحدیة الفردیة فی التجلّیات الأسمائیة و الأعیانیة، فأنت المعبود فی عین العابدیة و المحمود فی حال الحامدیة. و نحمدک اللهم بألسِنَتک الذاتیة فی عین الجمع و الوجود على آلائک المتجلّیة فی مَرائی الغیب و الشهود، یا ظاهراً فی بطونه و باطناً فی ظهوره‏

و نَستعینُک و نعوذُ بک من شرّ الوسواس الخَنّاس، القاطع طریق الإنسانیة، السالک بأولیائه فی مهوى جِهنام الطبیعة الظلمانیة، اهدنا الصراط المستقیم الذی هو البرزخیة الکبرى‏ و مقام أحدیة جمع الأسماء الحُسنى‏

و صلِّ اللهم على مبدأ الظهور و غایته، و صورة أصل النور و مادّته- الهیولى الاولى‏- و البرزخ الکبرى الذی دَنى‏ فرفض التعیُّنات فتَدّلى‏ فکان قاب قوسى الوجود و تمام دائرة الغیب و الشهود أو أدنى الذی هو مقام العَماء، بل لا مقام هنا على الرأی الأسنى (عنقا شکار کس نشود دام بازگیر). و على آله مفاتیح الظهور و مصابیح النور بل نورٌ على نورٍ، غصن «1» الشجرة المبارکة الزیتونة و السدرة المنتهى‏ و أصلهما، و جنس الکون الجامع و الحقیقة الکلیة و فصلهما، سیّما خاتم الولایة المحمدیة و مُقبِض «2» فیوضات الأحمدیة الذی یظهر بالربوبیة بعد ما ظهر آباؤه علیهم السلام‏ بالعبودیة، فانَّ العبودیة جوهرةٌ کنهها الربوبیة، خلیفة اللَّه فی الملک و الملکوت و إمام أئمّة قُطّان الجبروت، جامع أحدیة الأسماء الإلهیة و مظهر تجلّیات الأوّلیة و الآخریّة، الحجَّة الغائب المنتظر، و نتیجة مَنْ سلف و غَبَر- أرواحنا له الفداء و جعلنا اللَّه من أنصاره- و العنِ اللهم أعدائهم، قُطّاع طریق الهدایة، السالکین بالامم مسلک الضلالة و الغوایة و بعد، فإنّ الإنسان ممتاز عن سایر الموجودات باللطیفة الربانیة و الفطرة الالهیة- فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها- و هذه بوجهٍ هی الأمانة المشار إلیها فی الکتاب العزیز الالهی «إنَّا عَرَضْنا الأَمانَةَ عَلىَ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ اشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَها الإنْسانُ» و هذه الفطرة هی فطرة توحید اللَّه فی المقامات الثلاثة بل رفض التعیّنات و إرجاع الکُلّ إلیه و إسقاط الإضافات حتّى الأسمائیة و إفناء الجُلّ لدیه. و مَنْ لم یصل إلى هذا المقام فهو خارجٌ عن فطرة اللَّه و خائنٌ فی أمانة اللَّه، و جاهلٌ بمقام الإنسانیة و الربوبیة، و ظالمٌ بنفسه و الحضرة الالهیة و معلومٌ عند أصحاب القلوب من أهل السابقة الحُسنى‏ أنّ حصول هذه المنزلة الرفیعة و الدرجة العَلیة؛ لا یمکن إلّا بالریاضات الروحیة و العقلیة و الخواطر القُدسیة القلبیة بعد طهارة النفس عن أرجاس عالم الطبیعة و تزکیتها، فإنّ هذا مقامٌ لا یمسُّه إلّا المطهّرون، و صرف الهَمّ إلى المعارف الإلهیة و قَصْر الطرْف إلى الآیات و الأسماء الربوبیة عقیب صیرورته إنساناً شرعیّاً بعد ما کان إنساناً بشریاً بل طبیعیاً. فاخرجی أیّتها النفس الخالدة إلى الأرض لاتّباع هواک من بین الطبیعة المظلمة المدهشة الهیولانیة، و هاجری إلى اللَّه مقام الجمع و إلى رسوله مظهر أحدیة الجمع حتّى یدرکک الموت بتأیید اللَّه تعالى فوقع أجرک علیه، و هذا هو الفوز العظیم و الجنة الذاتیة اللقائیة التی لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر و اعلمی أنّک ظهرت من مقام جامعیة الأسماء و البرزخیة الکبرى، و أنت غریب فی هذه الدار و لا بدّ لک من الرجوع إلى الوطن؛ فاحببی وطنک فإنّه من الإیمان- کما أخبر به سیّد الإنس و الجانّ‏

إیّاک ثمّ إیّاک- و اللَّه تعالى معینک فی اولاک و اخراک- و أن تصرف همّک إلى حصول الملاذّ الحیوانیة الشهویة فإنّ هذا شأن البهائم، أو الغلبة على أقرانک و أشباهک حتّى فی العلوم و المعارف فإنّ هذا شأن السباع، أو الرئاسات الدنیویة الظاهریة و صرف الفکر و التدبیر إلیها فإنّ‏ هذا مقام الشیاطین، بل و لا تجعلی نصب عینک صورة النسک و قشورها، و لا اعتدال الخُلق و جودتها، و لا الفلسفة الکلّیة و المفاهیم المبهمة، و لا تنسیق کلمات أرباب التصوّف و العرفان القشریة و تنظیمها، و إرعاد أهل الخرقة و إبراقها، فانّ کلّ ذلک حجاب فی حجاب و ظلمات بعضها فوق بعض، و صرف الهمّ إلیها اخترام و هلاک، و ذلک خسران مبین و حرمان ابدی و ظلمات لا نهایة لها؛ بل یکون همّک التوجّه إلى اللَّه تعالى و إلى ملکوته فی کلّ حرکاتک و سکناتک و أنظارک و أفکارک؛ فإنّک مسافر إلى اللَّه تعالى و لا یمکن لک هذه المسافرة بقدم النفس بل لا بدّ و أن یکون بقدم اللَّه و رسوله؛ فإنّ المهاجرة من بیت النفس لا یمکن بقدمها. فکلّما کان قدمک قدم النفس، ما خرجت بعدُ من بیتک، فلست مسافراً؛ و قد عرفت أنّک غریب مسافر و هذه وصیّتی إلى نفسی القاسیة المظلمة البطّالة و إلى صاحبی الموفّق ذی الفکر الثاقب فی العلوم الظاهرة و الباطنة و النظر الدقیق فی المعارف الالهیة، العالم الفاضل النقّاد و الروحانی الآقا میرزا جواد الهمدانی- بلّغه اللَّه غایة الأمانی- فإنّی و لعَمر الحبیب مع أنّه لستُ من أهل العلم و طلّابه قد ألقیت إلیه ما عندی من مهمّات اصول الفلسفة الالهیة المتعالیة، و شطراً ممّا استفدت من المشایخ العظام- أدام اللَّه ظلّهم- و کتب أرباب المعرفة و أصحاب القلوب- رضوان اللَّه علیهم- و قد بلغ بحمد اللَّه تعالى مرتبة العلم و العرفان و سلک مسلک العقل و الإیمان، و هو سلَّمه اللَّه لطیف السّر و القریحة، نقیّ القلب، سلیم الفطرة، جَیِّد الرَویّة، متردّی برداء العلم و السداد و على اللَّه التوکّل فی المبدأ و المعاد.

و لقد اوُصیه بما وصّانا أساطین الحکمة و المشایخ العظام من أرباب المعرفة أن یضنّ بأسرار المعارف کلَّ الضَنّ على غیر أهله من ذوی الجحد و الاعتساف، و الضالّین عن طریق الحقّ و الانصاف؛ فإنّ هؤلاء السُّفَهاء قرائحهم مُظلمة، و عقولهم مُکدّرة، و لا یزیدهم العلم و الحکمة إلّا جهالة و ضلالة، و لا المعارف الحقّة إلّا خسراناً و حیرة، و قد قال تعالى شأنه: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ ... وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِینَ الّا خَسَاراً و إیّاک ثمّ إیّاک أیّها الأخ الروحانی و الصدیق العقلانی و هذه الأشباح المنکوسة المُدَّعون للتمدُّن و التجدُّد، وهم الحُمُر المُسْتَنْفَرة و السِّباع المفترسة و الشیاطین فی صورة الإنسان، و هم أضلّ من الحیوان، و أرذل من الشیطان، و بینهم- و لَعَمْرِ الحقیقة- و التمدّن بونٌ بعید؛ إن استشرقوا استغرب التمدّن، و إن استغربوا استشرق، فرّ منهم فرارک من الأسد فإنّهم أضرّ على الإنسان من الآکلة للأبدان‏ و اکرّر التماسی و وصیّتی أن تذکرنی عند ربّک- تعالى شأنه- ذکراً جمیلًا رَبَّنا آتِنَا فِی الدُّنْیا حَسَنةً وَ فِی الآخِرَة حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ و جَنِّبنا عن مخالطة السَّفَلة الأشرار بحقّ محمّدٍ و آله الأطهار- صلوات اللَّه علیهم‏ حرّره العبد العاصی المذنب السیّد روح اللَّه بن السیّد مصطفى الخمینی، غفر اللَّه تعالى لهما و جزاهما و إخوان المؤمنین جزاءً حسناً فی صبیحة یوم السَّبْت لثلاث بَقین من ربیع المولود سنة الأربع و الخمسین و ثلاثمائة بعد الألف من الهجرة القُدسیّة النبویّة- صلّى اللَّه علیه و آله‏.

 [ترجمه:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

خداوندا؛ پاک تویى و سپاس مى‏گویمت، اى که آرزوى عارفین به قله کمال احدیتش نرسد، و اندیشه پویندگان از وصول به کبریاى مقدسش کوتاه. عظمتت والاتر از آنکه براى ورود به آن راهى یابد، و اسمائت مبرا از آنکه به دام پندار متفکرین آید تو راست احدیت ذاتى در مقام حضرت جمعى و غیبى، و از آنِ توست واحدیت فردى در تجلیّات اسمائى و اعیانى. «1»

پرستیده تویى در حالى که خود مى‏پرستى، و پسندیده تویى به هنگامى که مى‏پسندى. خداوندا؛ تو را سپاس مى‏گوییم با زبانهاى ذاتى‏ات که در عین جمع و وجود است «2» براى نعمتهایت که جلوه‏گر در آینه‏هاى غیب و شهود است؛ اى که پیدایى‏ هنگامى که پنهانى و نهانى چون هویدا یارى‏مان کن و پناهمان ده از شرّ وسوسه شیطان، آن راهزن طریق انسانى و راهبر دوستان خویش به دره‏هاى ژرف طبیعت ظلمانى، ما را به راه راست هدایت فرما که برزخیت کبرى‏ و مقام جمع اسماى حسناست.

خدایا؛ درود بى‏پایان فرست بر مبدأ و غایت ظهور و صورت و ماده اصل نور (که هیولاى اولى است) و هم او برزخ کبراست چنانچه [دَنى‏] نزدیک شد پس تعینات را رها کرد [فَتَدلّى‏] و خرامید [فکانَ قابَ قَوسَیْنِ‏] پس در جایگاه یک کمان کامل با دو قوس وجود و تکمیل دایره غیب و شهود قرار گرفت [أو أدْنى‏] یا نزدیکتر از آنکه همان مقام عماء است، بلکه در آن جایگاه هیچ مقامى نیست- بنا بر اصح نظریات- (عنقا شکار کس نشود دام بازگیر).

و خدایا؛ درود فرست بر آل او که ظهور الهى را گشایشگر و نور الهى را نمایانگرند بلکه نورٌ على‏ نور هم ایشانند، ریشه و شاخه درخت مبارکه زیتون و سدرة المنتهى‏ [درختى در بالاترین مکان بهشت‏] هم اوست «3» و هم او جنس و فصل کوْن جامع و حقیقت کلیه است.

مخصوصاً درود بر آن کسى که ولایت محمدیه را به نهایت رسانده، فیضهاى احمدى را پذیرفته (قبض کرده)، با وصف ربوبیت الهى پدیدار شود چنانچه پدرانش با عبودیت آشکار شدند، چرا که عبودیت حقیقتى است که کُنه آن ربوبیت است. آنکه خدا را در مُلک و ملکوت جانشین و ائمه کجاوه جبروت را پیشوا، احدیت اسماء الهى را جامع و تجلیات اول و آخر را مظهر است، حجت غائب منتظر نتیجه پیشینیان و گذشتگان- ارواح ما به فدایش و خداوندمان از یارانش قرار دهد- پروردگارا! دشمنان ایشان را لعنت کن که راهزن طریق هدایتند و راهبر امتها به گمراهى و حیرتند و بعد، آدمى را از دیگر موجودات به واسطه یک لطیفه ربانى و فطرت الهى متمایز کرده‏اند، فطرتى خدایى که آدمیان را بر آن طینت آفرید. و این فطرت- به وجهى- همان امانتى است که در کتاب عزیز الهى مورد اشاره شده انّا عَرَضْنَا الْامَانَةَ عَلَى السَّمواتِ وَ الارْضِ وَ الجِبالِ فَابَیْنَ أنْ یَحْمِلْنَها وَ اشْفَقْنَ مِنْها و حَمَلَها الإِنْسانُ «1» ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسیدند و انسان آن را بر دوش گرفت. و این فطرت همان فطرت توحید خدا در مقامات سه‏گانه [ذات و صفات و افعال‏] بلکه فطرت رها کردن همه تعینات و ارجاع همه چیز به او و اسقاط همه اضافات حتى اضافات اسمائى است و فانى کردن همه چیز است نزد او، و هر که به این منزلت نرسد از فطرت خدا خارج شده و در امانت پروردگار خیانت کرده و نسبت به مقام انسانیت و ربوبیت جاهل و به نفس خویش و حضرت حق ستم کرده است‏.

و نزد اهل دل از سابقین نیک سرشت آشکار است که نیل به چنین جایگاه والا و مرتبه بلندى ممکن نیست مگر با ریاضتهاى روحى و عقلى و با اندیشه‏هاى مقدس قلبى پس از آنکه جان آدمى از پلیدیهاى عالم طبیعت پاک و پاکیزه شود- چرا که این مقامى است که لا یَمَسُّهُ الَّا الْمُطَهَّروُن «2» جز پاکان را به آن دسترسى نیست- و نیل به این مقصود حاصل نشود جز آنکه آدمى همت در کسب معارف الهى بگمارد و نظر در آیات و اسماء ربوبى منحصر کند به دنبال آنکه انسان شرعى شد بعد از آنکه انسان بشرى بلکه طبیعى بود

پس اى نفس تابعِ هوا که بر خاکدان زمین جاودانه گرفتارى، از خانه تاریک حیرت‏انگیز هیولانى بیرون آى، و به سوى «اللَّه» که مقام جمع است و رسولش که مظهر احدیت جمع است «1» هجرت کن تا مرگ به تأیید خداى متعال تو را دریابد و پاداش تو بر خدا واقع شود که این همانا رستگارى عظیم و بهشت لقاء ذاتى است که نه چشمى را بر آن نظر افتاده و نه گوشى از آن خبر شنیده و نه بر قلب بشرى خطور کرده است [فوق ادراک بشرى است‏]

اى نفس؛ بدان که تو از مقام جامعیت اسماء و برزخیت کبرا ظهور کرده‏اى و در این دیارْ غریبه‏اى و چاره‏اى جز بازگشت به وطن ندارى، پس وطن خویش محبوب دار که این دوستى از ایمان است چنانکه سید انس و جن فرموده‏ بپرهیز و بر حذر باش- خداوند متعال در اولى و اخرى یارت باد- از اینکه همت خویش صرف به دست آوردن لذات شهوات حیوانى کنى که این شأن چهارپایان است، یا به چیرگى بر نزدیکان و همانندان بپردازى- اگر چه غلبه در علوم و معارف باشد- که این منزلت درندگان است، یا همّ خویش به ریاستهاى ظاهرى دنیا صرف کرده تدبیر و اندیشه را بر آن بگمارى که مقام شیاطین است؛ بلکه حتى پوسته و ظاهر عبادات را نیز منظر نظر قرار نده، و نه اخلاق معتدل یا نیکو را، و نه فلسفه کلیه یا مفاهیم مبهم را، و نه شیوایى گفتار ارباب تصوف و عرفان ظاهرى و نظم کلام ایشان را، و نه غرش رعد اهل خرقه و آذرخش ایشان [که ادعاى رگبار معارف دارد] هیچ کدام را در برابر چشمانت قرار نده، که همه آنها حجابى است اندر حجاب و ظلماتى است انباشته بر هم و صِرف کوشش در آنها مرگ و هلاکت است و چنین کارى زیان آشکار و محرومیت ابدى و ظلمتى است بى‏پایان‏ بلکه همت تو باید در همه حرکات و سکنات و اندیشه و فکرت در توجه به خداوند متعال و ملکوت او باشد، چرا که به سوى خداى متعال مسافرى و ممکن نیست در این سفر با قدم نفْس راه پیمودن، پس چاره‏اى نیست جز آنکه با قدم خدا و رسول سفر کنى که مهاجرت از سراى نفس با گامهاى آن نتوان. پس تا هنگامى که با قدم نفس ره‏ مى‏سپارى، هنوز از دیار نفس خارج نشده و به سفر نپرداخته‏اى، در حالى که مى‏دانى که مسافرى غریبى‏ و این وصیتى است به نفْس سنگدل تاریک بیکاره خویش و وصیتى است به دوست موفقم صاحب خِردى با بینشى درخشان در علوم ظاهرى و باطنى و نظرى دقیق در معارف الهى، دانشمند خردمندِ نکته سنج روحانى «آقا میرزا جواد همدانى» که خداوندش به نهایت آمال برساند.

من، به جان دوست قسم با آنکه از اهل علم و طلاب آن نیستم، از مهمات اصول فلسفه متعالیه الهى هر آنچه نزد خویش داشتم و بعضى از آنچه از اساتید بزرگوار- خداوند سایه ایشان را مستدام گرداند- و کتب ارباب معرفت و صاحبدلان- رضوان اللَّه علیهم- فرا گرفته بودم بر وى عرضه کردم، و او به حمد خداوند متعال به مرتبه علم و عرفان رسیده، مسلک عقل و ایمان را پیمود، در حالى که خود نیز- سلّمه اللَّه- داراى قریحه و سرّى لطیف و قلبى پاک و طینت سلیم و فکرى نیکوست که لباس علم و راستى بر تن کرده، و توکل همه بر خداست در مبدأ و معاد و اکیداً وصیت مى‏کنم او را به آنچه اعاظم حکمت و اساتید بزرگوار اهل معرفت، ما را به آن وصیت کرده‏اند که نسبت به عرضه اسرار این معارف بر غیر اهلش- منکران و بى‏تدبیران و آنان که از راه حق و انصاف گم گشته‏اند- کاملًا بخل بورزد، که آن کوته‏نظران، ذوقى تار و عقلى کدر دارند و علم و حکمت جز جهالت و گمراهى بر ایشان نیفزاید و معارف حقه جز زیان و حیرت نیاندوزد که خداوند عالى مرتبه فرموده: و نُنَزّلُ مِنَ الْقرآنِ ما هو شِفَاءٌ و رَحْمةٌ ... وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمیِنَ الّا خَسَاراً «1» ما از قرآن آنچه را رحمت و شفاى مؤمنین است فرو فرستادیم و بر ستمگران جز زیان نیفزاید بپرهیز و بر حذر باش- اى برادر روحانى و دوست عقلانى- از این اشباح مدعى تمدن و تجدد که آنان ستورى رمیده و گرگهایى درنده و شیاطینى انسان نما هستند که از حیوان‏ گمراهتر و از شیطان پست‏ترند، و قسم به جان حقیقت که میان آنان و تمدن آن چنان فاصله دورى است که اگر به شرق روند تمدن به غرب گریزد و چون به غرب روى آورند تمدن به شرق برود، و همانند تو که از شیر مى‏گریزى تمدن از ایشان در فرار است، که ضرر ایشان بر بنى آدم از آدمخوارگان بیش است‏ و درخواست و وصیتم را تکرار مى‏کنم که مرا نزد خداى بلندمرتبه خویش به نیکى یاد کنى رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِى الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ «1» پروردگارا در دنیا به ما حسنه و در آخرت حسنه عطایمان کن و از عذاب آتش نگاهمان دار، و ما را از آمد و شد با فرومایگان شرور برکنار دار به حق محمد و آله الأطهار- صلوات اللَّه علیهم‏.

این وصیت را بنده نافرمان گنهکار، سید روح اللَّه فرزند سید مصطفى خمینى- خداوند متعال هر دو را بیامرزد و به آنان و برادران مؤمن پاداش خیر دهد- در صبح روز شنبه، سه روز به آخر ربیع المولود سال یک هزار و سیصد و پنجاه و چهار بعد از هجرت مقدس نبوى- صلى اللَّه علیه و آله- تحریر کرد.]

 

نامه [: اعطاى وکالت (فروش زمین به آقاى سید مرتضى پسندیده)]

زمان: 31 خرداد 1316/ 12 ربیع الثانى 1356

مکان: قم‏

موضوع: تعیین آیت اللَّه پسندیده به عنوان وکیل در فروش زمین و

مخاطب: پسندیده، سید مرتضى‏

وکیل شرعى خود نمودم این جانب سید روح اللَّه خمینى، حضرت مستطاب حجت الاسلام آقاى آقا مرتضى «1»- مد ظلّه العالى- را در فروش تمامى چهار دانگ و نیم از هشت قطعه زمین مزروعى محله شهنه خمین و چهار ساعت و نیم از مجارى المیاه قنات خمین که معظم له مشترکاً براى این جانب و سرکار خانم همدم هندى «2» خریدارى فرموده‏اند، به هر نحوى که صلاح مى‏دانند. و نیز وکیلند در اخذ وجه و التزام از طرف این جانب، و امضاى معظم له به منزله امضاى این جانب است.

- به تاریخ 12 شهر ربیع الثانى 56

سید روح اللَّه خمینى‏

 

نامه عرفانى [: به آقاى سید ابراهیم خویى (مقبره‏اى)؛ (اسرار عرفانى)]

زمان: 27 بهمن 1317/ 26 ذى الحجه 1357

مکان: قم‏

موضوع: لطایف توحیدى و اسرار عرفانى‏

مخاطب: خویى (مقبره‏اى)، سید ابراهیم‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

الحمد للَّه الذى تجلّى من غیب الهویّة على الحضرة الأسمائیّة، و ظهرت أسمائه الذّاتیّة فى الحضرة الواحدیّة بالحقیقة العمائیة، و توحّدت نعوته فى أحدیّته الغیبیّة، و تفرّدت آلائه من الوجهة الباطنیّة. علا و تفرّد فى عین التّشبیه و دنى و تجلّى فى أصل التّنزیه. و عنده مفاتیح غیب الأسماء و مخاتیم حقائق الآلاء. فسبحانک اللَّهُمَّ یا من لا یرتقى إلى ذروة کمال أحدیّته آمال العارفین و یقصر دون بلوغ کبریاء هویته أوهام النّاعتین. جلّت عظمتک من أن تکون شریعةً لواردٍ، و تقدّست آلائک أن تصیر محموداً لحامدٍ. لک الأوّلیّة فى الآخریة و الآخریة فى الأوّلیّة. فأنت معبودٌ فى عین العابدیّة و المحمود فى عین الحامدیّة. فنحمدک اللّهم بألسنک الخمسة فى عین الجمع و الوجود على آلائک المتجلّیة فى الغیب و الشّهود. یا ظاهراً فى بطونه و باطناً فى ظهوره. و نستعینک- یا ربّنا- و نعوذ بک من شر الوسواس الخنّاس، القاطع لطریق الإنسانیّة، السّالک بأولیائه إلى جهنام مهوى الطّبیعة الظّلمانیة. فاهدنا الصّراط المستقیم الّذى هو البرزخیّة الکبرى و مقام احدیّة جمع الأسماء الحسنى‏. و صلّ اللّهم على مبدأ الظهور و غایته، و صورة أصل الوجود و مادّته الهیولى الأولى، و البرزخیّة الکبرى الّذى دنى فرفض التّعیّنات فتدلّى فکان قاب قوسى الوجود و تمام دائرة الغیب و الشّهود، أو أدنى الّذى هو مقام العماء بل لا مقام على الرأی الأسنى (عنقا شکار کس نشود دام بازگیر) و على آله مفاتیح الظّهور و مصابیح النّور بل نورٌ على نور: فَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً [یَهْدِیهِ إلَیْهِمْ‏] فَما لَهُ مِنْ نُورٍ. سیّما خاتم الولایة المحمدیّة و مقبض فیوضات الأحمدیة، الّذى یظهر بالرّبوبیّة بعد ما ظهر آبائه بالعبودیّة، فإنّ العبودیّة جوهرة کنهها الرّبوبیّة، خلیفة اللَّه فى الملک و الملکوت، و خزینة أسماء اللَّه الحىّ الّذى لا یموت، الإمام‏ الغائب المنتظر و نتیجة مَنْ سلف من الأولیاء و غبر- أرواحنا له الفداء- و العن اللّهم أعدائهم قطّاع طریق الهدایة و السالکین بالامّة مسلک الهلاکة و الغوایة و بعد، فإنِّ الإنسان ممتاز من بین سائر الموجودات باللّطیفة الربّانیّة و النّفخة الرّوحیّة الإلهیّة و الفطرة السّلیمة الرّوحانیّة فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتى‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها. و هذه بوجهٍ هى الأمانة المشار إلیها بقوله تعالى: «إنّا عَرَضْنا الأَمانَةَ عَلَى السَّمواتِ وَ الأَرْضِ ... الخ و هذه الفطرة هى الفطرة التوحیدیّة فى المقامات الثلاثة عند رفض التّعیّنات و إرجاع الکُلّ إلیه و إسقاط الإضافات حتى الأسمائیّة و إفناء الجلّ لدیه. و مَنْ لم یصل الى هذا المقام فهو خارجٌ عن الفطرة و خائنٌ بالأمانة الإلهیّة و جَهولٌ بمقام الرّبوبیّة و ظَلومٌ بحضرة الأحدیّة. و معلومٌ عند أصحاب القلوب و العرفان و أرباب الشّهود و العیان من ذوى السّابقة الحسنى أنّ حصول هذه المنزلة و الوصول بهذه المرتبة لا یمکن إلّا بالرّیاضات العقلیّة بعد طهارة النّفس و تزکیتها، و صرف الهمّ و وقف الهمّة إلى المعارف الإلهیّة عقیب تطهیر الباطن و تخلیتها. فاخرجى أیّتها النّفس الخالدة على الأرض لاتّباع الهوى من بیت الطبیعة المظلمة الموحشة، و هاجرى إلى اللَّه تعالى مقام جمع الأحدى و إلى رسوله صاحب قلب الأحدى الأحمدى حتى یدرکک الموت الّذى هو اضمحلال التّعیّنات فوقع أجرک على اللَّه و تأسّى بأبیک الرّوحانى فى السّیر إلى ربّه و قل: وَجَّهْتُ وَجْهى لِلَّذى‏ فَطَر السَّمواتِ وَ الأَرْضِ ... و هذا هو الفوز العظیم و الجنّة الذّاتیة اللقائیّة الّتى لا عینٌ رأت و لا أذنٌ سمعت و لا خطر على قلب بشرٍ. و لا تقنع أیّتها النّفس بحصول الملاذّ الحیوانیّة و الشّهوانیّة، و لا بالرّئاسات الدّنیویّة الظّاهریّة، و لا بصورة النُّسک و قشرها، و لا باعتدال الخُلق و جودتها، و لا بالفلسفة الرّسمیّة و الشّبهات الکلامیّة، و لا بتنسیق کلمات ارباب التصوّف و العرفان الرّسمى و تنظیمها، و إرعاد أهل الخرقة و إبراقهم، فإن صرف الهمّ إلى کلّ ذلک و الوقوف علیها اخترامٌ و هلاکٌ، و العلم هو الحجاب الأکبر. بل یکون همّک التّوجه إلى اللَّه تعالى بارئک و مبدئک و مُعیدک فى کلّ الحرکات و السّکنات و الأفکار و الأنظار و المناسک‏ و هذه وصیتى إلى النّفس القاسیة المظلمة، و إلى صاحبى و سیّدى ذى الفکر الثّاقب فى العلوم الإلهیّة و النظر الدّقیق فى المعارف الرّبانیّة العالم الفاضل المولى الأمجد الآقا السیّد إبراهیم الخوئى المعروف بمقبره‏اى- دام مجده و بلّغه اللَّه تعالى غایة آمال العارفین و منتهى سلوک‏ السّالکین- فإنّى قد ألقیت فى روعه أمّهات ما عندى من أصول الفلسفة المتعالیة و شطراً وافراً مما تلقّیت عن المشایخ العظام و صحف أرباب المعارف؛ فقد بلغ- بحمد اللَّه- فوق المراد و تردّى برداء الصّلاح و السّداد و على اللَّه التّکلان فى المبدأ و المعاد. و لقد أُکرّر وصیتى بما وصّانا المشایخ العظام أن یضنّن بأسرار المعارف إلّا على أهله و لا یتفوّه بحقائق العوارف فى غیر محله؛ فإنّ اللَّه جلّ اسمه قال: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمِینَ إلَّا خَسارَاً. و التماسى منه- دام عزّه- أن یذکرنى عند ربّه ذکراً جمیلًا، و لا ینسانى عن الدّعاء فى کل الأحوال؛ فإنّ بابه مفتوحٌ للرّاغبین. رَبَّنا آتِنا فىِ الدُّنیا حَسَنَةً وَ فىِ الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذاب النَّارِ. و احشرنا مع الأبرار، و جنّبنا عن مخالطة السیّئة الأشرار بحقّ محمدٍ و آله الأطهار- علیهم السّلام. قد وقع الفراغ فى السّادس و العشرین من شهر ذى الحجّة الحرام (1357) و أنا العبد الضّعیف السّیّد روح اللَّه بن السّیّد المصطفى الخمینى الکَمَره‏اى‏

 [ترجمه:

حمد و سپاس از آنِ خدایى است که از مَکمَن غیبِ هویت (حضرت احدیت) بر حضرت اسمایى تجلى فرمود و اسماى ذاتى او به حقیقتِ عمایى در حضرت واحدیت ظاهر شد، و جمله نعوت و صفاتش در احدیتِ غیبى وحدت یافت و نعمات وى به وجهه باطنى کسوت یگانگى پوشید. متعالى و متفرد در عین تشبیه، و مُتَدانى و متجلى در اصل تنزیه. و او راست کلیدهاى (خزاین) غیب اسما، و مُهرشده‏هاى حقایق نعمتها. خدایا! پس تو پاک و منزهى؛ اى آنکه آمال عارفان به اوج کمال احدیتش نرسد و اوهام واصفان از رسیدن به کبریاى هویتش عاجز مانَد! عظمتت والاتر از آن است که راه ورود بر واردى دهد، و آلاى تو مقدستر از آنکه محمودِ حامدى شود. اوّلیت در عین آخریت و آخریت در عین اوّلیتْ تو راست؛ پس تویى که پرستیده و پرستنده‏اى. بارالها! تو را به لسان‏هاى پنج‏گانه‏ات حمد و سپاس مى‏گوییم در عینِ جمع وجود، بر آلاى متجلى در غیب و شهود؛ اى آنکه ظاهرى در عین باطن بودن، و باطنى در عین ظاهر بودن!

پروردگارا! از تو یارى مى‏جوییم و به تو پناه مى‏بریم، از شرّ وسواسِ خناس؛ راهزن طریق انسانیت و راهبر یاران خود به جهنم پرتگاه طبیعت ظلمانى. پس ما را به صراط مستقیم، که همانا برزخیت کبرا و مقام احدیتِ جمع اسماى حُسْناست، راهبر باش؛ و درود فرست بر مبدأ ظهور و غایت، و صورتِ اصل وجود و ماده آنکه هیولاى اولى و برزخیت کبراست؛ آنکه «نزدیک شد» و تعیّنات را رها کرد، «سپس فرود آمد» و (فاصله‏اش) به اندازه دو قوسِ وجود و دایره غیب و شهود شد «یا نزدیکتر»؛ که همانا مقام عِماء بلکه «لا مقام» است بر اساس عالیترین رأى:

 «عنقا شکار کس نشود، دام بازگیر!»

و نیز (درود فرست) بر آل و اهل بیت او که مفاتیح ظهور و چراغهاى نورند، بل نور بر سر نورند: فَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نوراً (یَهْدیه الَیْهِم) فَما لَهُ مِنْ نورٍ «2» بویژه بر خاتم ولایت محمدى و مقبض فیوضات احمدى، که پس از ظهور پدرانش به عبودیت، خود مظهر ربوبیت خواهد شد؛ و «براستى عبودیت، گوهرى است که کُنه آن، ربوبیّت است». «3» امام آنکه خلیفه حق در ملک و ملکوت، و وجودش گنجینه اسماى خداى حىّ لا یموت است؛ امام غایب و منتظَر، و ثمره و ولیده اولیاى گذشته که جانهاى ما فداى او باد! و بار خدایا! بر دشمنان او که راهزنان طریق هدایت و راهبران امت بر راههاى هلاکت و گمراهى‏اند، لعنت فرست‏.

و بعد، در حقیقت، انسان میان سایر موجودات به لطیفه ربانى و نفخه روحى الهى و فطرت سلیم روحانى ممتاز است؛ فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها؛ «4» و این لطیفه ربانى، به تعبیرى دیگر، همان «امانت» است که خداوند متعال بدین گونه به آن اشارت فرموده: انّا عَرَضْنَا الْامانةَ عَلَى السَّمواتِ و الْأرضِ ... «5» الخ و این فطرت، همان فطرت توحیدى در مقامات سه‏گانه است: واگذاشتن تعینات و بازگرداندن همه چیز به او؛ اسقاط اضافات- حتى اضافات‏ اسمایى؛ و فنا و محو جملگى در او. و آنکه بدین مقام نایل نگردد، همو است که خارج از فطرت ربانى و خائن به امانت الهى و سراپا جهل به مقام ربوبیت و سراسر ظلم به حضرت احدیت است. و نزد اصحاب قلوب و عرفان و ارباب شهود و عیان، که مسبوق به سابقه حسنایند، معلوم است که حصول این منزلت و وصول به این مرتبت، ممکن نیست مگر به ریاضتهاى عقلانى- پس از طهارت نفس و تزکیه آن و وجهه اراده و سمت و سوى همت را متوجه به معارف الهیه داشتن، در پى تطهیر باطن و خالى داشتنش از ما سِوا پس- اى نفس که در سراچه خاک مخلد گشته‏اى- از خانه تاریک و دهشتناک طبیعت به درآى! و به سوى اللَّه تعالى- مقام جمع احدى- و رسول او- آن صاحب قلب احدى احمدى- هجرت کن! تا گاهى که مرگ دریابدت- مرگى که همانا نیستى تعینات است؛ در آن صورت اجر تو به عهده خداوند است. و در سیر الى اللَّه، به پدر روحانى خویش (ابراهیم خلیل) تأسى جوى و بگو: وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى‏ فَطَر السَّمواتِ و الْارضَ ...؛ «1» و این همان فوز عظیم و جنت ذاتى لقایى است که [به فرموده رسول اکرم (ص):] ... لا عَیْنٌ رَأتْ وَ لا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لا خَطَرَ عَلى‏ قَلْبِ بَشَرٍ.

و- اى نفس!- به دستیابى لذتهاى حیوانى و شهوانى و ریاستهاى ظاهرى دنیایى، قانع مباش؛ و خویش را به عبادات و طاعات خرسند مگردان؛ و به حسن صورت و زیبایى خداداد بسنده مکن؛ و به حکمت رسمى و شبهات کلامى خود را راضى مساز؛ و به خوش سخنى ارباب تصوف و عرفان رسمى خشنود مباش؛ و به دعاوى و طامات پر سر و صداى اهل خرقه راه مسپار؛ چرا که صرف همت در همه اینها و تکیه بر آنها شکست و هلاکت است و [به فرموده ولىّ خدا:] الْعِلمُ هُوَ الحِجابُ الأکبَرُ. نه؛ بل همت تو در تمامى حرکات و سکنات و افکار و انظار و رهپوییها باید به سوى اللَّه تعالى- آفریننده و پدیدآورنده و بازگرداننده‏ات- باشد.

و این سفارش و وصیت من است به نفس تیره و ظلمانى و نیز به دوست و سرورم، که در علوم الهى فکرى روشن و در معارف ربانى نظرى دقیق دارد، عالم فاضل، سرور گرامى، آقا سید ابراهیم خوئى مشتهر به مقبره‏اى- که خداى تعالى شوکتش را دوام بخشد و وى را به غایت آمال عارفان و منتهاى سلوک سالکان برساند. پس این بنده آنچه را که از امّهات اصول حکمت متعالیه مى‏دانستم بدو القا کردم و از آنچه نزد بزرگان از مشایخ و کتب ارباب معارف دریافتم، بهره‏اى وافر بدو رساندم؛ تا بحمد اللَّه اکنون به مراد خویش دست یافته و خویشتن را به جامه صلاح و سداد آراسته است؛ و در آغاز و انجام، اتکال تنها به خداوند متعال است‏ و مکرر مى‏گردانم وصیت خود را به آنچه که مشایخ عظام به ما سفارش کردند؛ و آن، فاش نساختن اسرار معارف است مگر به اهلش، و دهان نگشودن به حقایق عوارف مگر در محلش. پس خداوند- که والاست نامش- فرمود: وَ نُنَزّلُ مِنَ الْقُران ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمنینَ وَ لا یَزیدُ الظّالِمینَ الاّ خَساراً «1» و از ایشان- دام عزه- ملتمس هستم که نزد پروردگارش از این بنده به نیکویى یاد کند و مرا در هیچ حالى در دعا فراموش نفرماید؛ که براستى دعا درى است که براى دوستداران حضرتش گشوده است‏.

رَبَّنا اتِنا فىِ الدُّنیا حَسَنةً وَ فىِ الْآخِرَةِ حَسَنةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ. «2» و پروردگارا! ما را با نیکویان محشور فرما و از همنشینى با بدسگالان از اشرار دورمان گردان؛ به حق محمد و آله الاطهار- علیهم السلام .

و از این نوشته در روز 26 ذى حجة الحرام 1357 [27 بهمن 1317] فراغت حاصل کرد. بنده ضعیف، سید روح اللَّه فرزند سید مصطفى خمینى کمره‏اى.]

نامه [به آقاى میرزا محمد ثقفى (خانوادگى)]

زمان: 1318 ه. ش./ 1358 ه. ق‏

مکان: قم‏

موضوع: خانوادگى‏

مخاطب: ثقفى، میرزا محمد

تصدق وجود محترم شوم. ان شاء اللَّه پیوسته اوقات با سلامت و سعادت عمر و عزت قرین باشید. حالت مخلص بحمد اللَّه سلامت است ... «2». از سلامتى وجود محترم بى‏اطلاعم. امید است ان شاء اللَّه مسافرین با سلامت مقضى المرام مراجعت کرده باشند. از قول بنده خدمتشان سلام برسانید. منتظر مرقومات شریفه هستم. یک جلد کتاب ریاضى خدمت حضرت حاجى آقا بود «3»، گرفتم موجود است. مایل باشید بفرستم. کارى هست مرقوم دارید. حضرت آقاى آقا رضا «4» را مخلص و دعاگویم. ایام عظمت مستدام باد.

روح اللَّه الموسوی‏

پیام [به ملت ایران (دعوت به قیام براى خدا)]

زمان: 15 اردیبهشت 1323/ 11 جمادى الاول 1363

مکان: قم‏

موضوع: دعوت به قیام براى خدا (تاریخى ترین سند مبارزاتى امام خمینى) «1»

مخاطب: علما و ملت ایران‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

قال اللَّه تعالى: قُلْ انَّما اعِظُکُم بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثنى‏ وَ فُرادى‏. «2»

خداى تعالى در این کلام شریف، از سرمنزل تاریک طبیعت تا منتهاى سیر انسانیت را بیان کرده، و بهترین موعظه‏هایى است که خداى عالم از میانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده. این کلمه تنها راه اصلاح دو جهان است. قیام براى خداست که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلّت رسانده و از جلوه‏هاى گوناگون عالم طبیعت رهانده‏

         خلیل‏آسا درِ علم الیقین زن             نداى «لا احبّ الآفلین «3»» زن‏

قیام للَّه است که موسى کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به مقام صَعْق «4» و صَحْو «5» کشاند. قیام براى خداست که خاتم النبیین- صلى اللَّه علیه و آله- را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بتها را از خانه خدا برانداخت و به جاى آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام قابَ قوسیْن أو أدنى «6» رساند.

خودخواهى و ترک قیام براى خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهاى اسلامى را زیر نفوذ دیگران درآورده. قیام براى منافع شخصى است که روح وحدت و برادرى را در ملت اسلامى خفه کرده. قیام براى نفس است که بیش از ده میلیون جمعیت شیعه را به طورى از هم متفرق و جدا کرده که طعمه مشتى شهوت‏پرست پشت میزنشین شدند. قیام براى شخص است که یک نفر مازندرانى بیسواد «1» را بر یک گروه چندین میلیونى چیره مى‏کند که حَرْث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند. قیام براى نفع شخصى است که الآن هم چند نفر کودک خیابانگرد را در تمام کشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حکومت داده. قیام براى نفس اماره است که مدارس علم و دانش را تسلیم مشتى کودک ساده کرده و مراکز علم قرآن را مرکز فحشا کرده. قیام براى خود است که موقوفات مدارس و محافل دینى را به رایگان تسلیم مشتى هرزه گرد بیشرف کرده و نَفَس از هیچ کس در نمى‏آید آید. قیام براى نفس است که چادر عفت را از سر زنهاى عفیف مسلمان برداشت و الآن هم این امر خلاف دین و قانون در مملکت جارى است و کسى بر علیه آن سخنى نمى‏گوید. قیام براى نفعهاى شخصى است که روزنامه‏ها که کالاى پخش فساد اخلاق است، امروز هم همان نقشه‏ها را که از مغز خشک رضا خان بیشرف تراوش کرده، تعقیب مى‏کنند و در میان توده پخش مى‏کنند. قیام براى خود است که مجال به بعضى از این وکلاى قاچاق داده که در پارلمان بر علیه دین و روحانیت هر چه مى‏خواهد بگوید و کسى نفس نکشد

هان اى روحانیین اسلامى! اى علماى ربانى! اى دانشمندان دیندار! اى گویندگان آیین دوست! اى دینداران خداخواه! اى خداخواهان حق‏پرست! اى حق‏پرستان شرافتمند! اى شرافتمندان وطنخواه! اى وطنخواهان با ناموس! موعظت خداى جهان را بخوانید و یگانه راه اصلاحى را که پیشنهاد فرموده بپذیرید و ترک نفعهاى شخصى کرده تا به همه سعادتهاى دو جهان نایل شوید و با زندگانى شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شوید. انّ للَّه فى ایّام دهرکم نفحاتٌ ألا فتعرّضوا لها «1»؛ امروز روزى است که نسیم روحانى الهى وزیدن گرفته و براى قیام اصلاحى بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام براى خدا نکنید و مراسم دینى را عودت ندهید، فرداست که مشتى هرزه گرد شهوت‏ران بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند. امروز شماها در پیشگاه خداى عالم چه عذرى دارید؟ همه دیدید کتابهاى یک نفر تبریزى بى‏سر و پا «2» را که تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشیع به امام صادق و امام غایب- روحى له الفداء- آن همه جسارتها کرد و هیچ کلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذرى در محکمه خدا دارید؟ این چه ضعف و بیچارگى است که شماها را فرا گرفته؟ اى آقاى محترم که این صفحات را جمع‏آورى نمودید و به نظر علماى بلاد و گویندگان رساندید! خوب است یک کتابى هم فراهم آورید که جمع تفرقه آنان را کند و همه آنان را در مقاصد اسلامى همراه کرده از همه امضا مى‏گرفتید که اگر در یک گوشه مملکت به دین جسارتى مى‏شد، همه یکدل و جهت از تمام کشور قیام مى‏کردند. خوب است دیندارى را دست کم از بهاییان یاد بگیرید که اگر یک نفر آنها در یک دیه «3» زندگى کند، از مراکز حساس آنها با او رابطه دارند و اگر جزئى تعدى به او شود براى او قیام کنند. شماها که به حق مشروع خود قیام نکردید، خیره‏سران بى‏دین از جاى برخاستند و در هر گوشه زمزمه بى‏دینى را آغاز کردند و به همین زودى بر شما تفرقه زده‏ها چنان چیره شوند که از زمان رضا خان روزگارتان سخت تر شود. وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً الَى اللَّهِ وَ رَسولِهِ ثُمَّ یُدرِکْهُ الْمَوتُ فَقَد وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ «4»

11 شهر جمادى الاولى 1363

- سید روح اللَّه خمینى‏

نامه [به آقاى محمد تقى فلسفى (تقویت حوزه‏ها و مرجعیت آقاى بروجردى)]

زمان: 1327 یا 1328 ه. ش./ 1368 یا 1369 ه. ق‏

مکان: قم‏

موضوع: لزوم تقویت حوزه‏هاى علمیه و مرجعیت آقاى بروجردى، و رفع مشکلات حوزه‏

مخاطب: فلسفى، محمد تقى‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

به عرض عالى مى‏رساند، ان شاء اللَّه وجود محترم عالى مقرون به صحت و سلامت است. ضمناً لازم مى‏دانم جنابعالى را متذکر یک امر مهم حیاتى کنم، شاید با فکر صائب و لسان گویاى شیرین خود بتوانید اقدامى کنید که موافق رضاى خداى تعالى و صلاح حال جامعه باشد. البته مى‏دانید که مسلمین تا کنون چه فرصتهایى از دست داده و چه سنگرهایى را تسلیم دشمنان خود کرده‏اند که تذکر آنها جز آنکه موجب حسرت و تأسف شود نتیجه ندارد. عده‏اى از آنها به واسطه جهالت به وضعیت دنیا یا به واسطه سوء تبلیغات دشمنان، و عده‏اى دیگر براى گرمى بازار خود با عقلایى که مى‏خواستند اقدام به اصلاح نمایند معارضه و مبارزه کرده و مى‏کنند تا نفخ صور. اکنون رشته باریکى که براى ما مانده است یکى رشته تبلیغات است که مى‏بینید به چه صورت درآمده و چه اشخاصى متصدى آن به غیر حق هستند، و یکى رشته تحصیل علوم دینیه است که رشته تبلیغات نیز از آن سرچشمه مى‏گیرد. قوام رشته تعلیمات دینیه اکنون به حوزه‏هاى علمیه نجف و قم و اصفهان و مشهد و بعضى بلاد دیگر متقوم است که اکنون اداره و سرپرستى آنها نوعاً به حضرت مستطاب آیت اللَّه العظمى آقاى بروجردى محول است، و این طور که بنده مى‏بینم خطر انحلال به آنها متوجه شده است؛ زیرا از طرفى وکلاى ایشان که در بلاد هستند غالباً بى‏اثر هستند و از طرفى بسیارى از علماى بلاد از وجوه جلوگیرى مى‏کنند و نمى‏گذارند به ایشان برسد، و از طرفى در تهران و بعضى بلاد دیگر، بعضى مغرضین، تبلیغات سوء بر علیه ایشان مى‏کنند و از طرفى خود ایشان حاضر نیستند آن طور که مرحوم‏ آیت اللَّه اصفهانى و مرحوم آیت اللَّه قمى- قدس سرّهما- به تجار و بازرگانان مراجعه مى‏کردند و شرح احتیاج حوزه‏هاى علمیه را مى‏دادند اقدام در این امر کنند. و از طرفى کسى که دلسوز به حال ایشان و حوزه‏هاى علمیه باشد کمتر یافت مى‏شود. این امور دست به هم داده است و موجب شده است که این سنگر را نیز خداى نخواسته از دست بدهیم‏

اکنون معظمٌ له از چند ماه به این طرف مبالغى مقروض شده‏اند، چه براى نان نجف و سامره و چه براى شهریه قم و اصفهان و گاهى مشهد و جاهاى دیگر. و بالجمله مخارج مرحوم سید- رحمه اللَّه- مع الاضافه على الظاهر به گردن ایشان آمده و همان توقعات هست و وجوه براى ایشان نمى‏رسد و حیف و میل مى‏شود. البته مى‏دانید کانون وجوه، تهران است و تهران را از قرارى که بعضى مى‏گفتند در صد، هشتاد از وجوه کلیه ایران مربوط به آن است و جنابعالى را عموم طبقات مى‏شناسند و زبان گویاى شما در نوع مؤثر است. لکن صرف منبر فایده ندارد. این مطلب یک مجمع خصوصى لازم دارد که از تجار محترم خیرخواه و با کمک و مساعدت امثال آقاى حاج میرزا على نقى کاشانى و آقاى شالچى و آقاى خسروشاهى و آقاى بازرگان و آقاى مصطفوى و هر که صلاح مى‏دانید مطلب را به طور وافى تذکر دهید بلکه بتوانند اولًا قروض ایشان را به فوریت ادا کنند و ثانیاً به طور اساسى یک تعهدى بکنند که مرتباً در هر ماه هر کس به مقدار مقدور مساعدت کند و اگر جزئى تسامحى شود مى‏ترسم امر به جایى منجر شود که موجب تأسف و تأثر شود و نتیجه نداشته باشد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

نامه سرگشاده [به آقاى بروجردى (استفسار درباره تشکیل مجلس مؤسسان)]

زمان: 3 فروردین 1328/ 22 جمادى الاول 1368

مکان: قم‏

موضوع: استفسار درباره تشکیل مجلس مؤسسان‏

مناسبت: شایعه موافقت آقاى بروجردى با تشکیل مجلس مؤسسان‏

مخاطب: طباطبایى بروجردى، سید حسین (مرجع بزرگ تقلید)

محضر مقدس حضرت مستطاب آیت اللَّه العظمى آقاى حاجى آقا حسین طباطبایى‏

بروجردى- متع اللَّه المسلمین بطول بقائه‏

چون منتشر است که راجع به تشکیل مجلس مؤسسان بین حضرت مستطاب عالى و بعض اولیاى امور مذاکراتى شده و بالنتیجه با تشکیل مجلس مؤسسان موافقت فرموده‏اید، نظر به اینکه تشکیل مجلس مؤسسان مؤثر در مقدرات آینده کشور و مصالح دینى و ملى و اجتماعى است، به علاوه حدود اختیارات نمایندگان و نتایجى که ممکن است این اقدام داشته باشد معلوم نیست، مستدعى است حقیقت این انتشار را براى روشن شدن تکلیف شرعى اعلام فرمایید. «1»

روح اللَّه خرم‏آبادى «2»- مرتضى حائرى- سید محمد یزدى «3»- روح اللَّه الموسوی «4»- محمد رضا موسوى گلپایگانى- 22 جمادى الاولى 1368

مصوّبه [: تعیین هیأتهاى رسیدگى به امور طلّاب و امتحانات حوزه‏]

زمان: 7 مهر 1328/ 6 ذى الحجه 1368

مکان: قم‏

موضوع: تعیین هیأتهاى رسیدگى به امور طلاب و امتحانات حوزه علمیه‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

در لیله پنجشنبه ششم شهر ذى الحجة الحرام 68، آقایان علماى حوزه علمیه قم، حسب امر حضرت آیت اللَّه العظمى «1»- مد ظله- و تصویب سایر حجج اعلام مجتمع شده و مقرر داشتند که در هفته، سه هیأت تشکیل شود که هر هیأتى وظیفه خاصه‏اى انجام دهند، چنانچه در ذیل بیان خواهد شد:

1- هیأتى براى رسیدگى به امر طلاب و مدارس، که اسامى آنها از قرار ذیل است:

آقاى آقا سید زین العابدین- آقاى حاج سید احمد خوانسارى- آقاى حاج سید محمد رضاى گلپایگانى- آقاى آقا سید ابو طالب مدرسى- آقاى حاج میرزا محمود قمى- آقاى حاج میرزا مصطفى- آقاى حاج سید احمد زنجانى- آقاى حاج شیخ ابو القاسم اصفهانى- آقاى آقا مرتضى حائرى- آقاى حاج میر سید حسن- آقاى آقا ریحان اللَّه- آقاى حاج فقیهى- آقاى آقا مرتضى قمى‏

توضیح آنکه آقایان فوق در مواقع عادى مجتمع مى‏شوند، و در مواقع غیر عادى اطلاع مى‏دهند که تمام سه حوزه مجتمع شوند براى حل قضیه غیر عادیه.

2- هیأتى براى امتحان خارج تازه واردین به قرار ذیل:

آقاى آقا مرتضى حائرى- آقاى آقا سید محمد یزدى- آقاى حاج آقا روح اللَّه خمینى.

3- هیأتى براى امتحان تازه واردین غیر خارجى از این قرار:

آقاى آقا سید زین العابدین- آقاى فاضل- آقاى قاضى- آقاى حاج فقیهى- آقاى حاج میر سید حسن- آقاى آقا شیخ ابو القاسم نحوى- آقاى حائرى- آقاى صاحب الدارى-

آقاى آقا مرتضى قمى‏

مطالب فوق را حضرات آقایان به اکثریت قریب اتفاق تصویب نمودند:

الاحقر محمود الحسینى- زین العابدین الحسینى الکاشانى- احمد الحسینى الزنجانى- العبد مصطفى القمی- سید محمد یزدى- روح اللَّه الموسوی- فاضل موحدى لنکرانى- حائرى- الاحقر صاحب الدارى- الاحقر ابو القاسم اصفهانى- عبد الحسین فقیهى- حسین القاضى الطباطبایى- مرتضى مبرقعى- الاحقر ریحان اللَّه گلپایگانى- مرتضى حائرى.

نامه [به آقاى محمد تقى فلسفى (لزوم پایدارى و پرهیز از تفرقه)]

زمان: 15 خرداد 1331/ 12 رمضان 1371

مکان: قم‏

موضوع: لزوم پایدارى و خالى نکردن سنگر انتقاد، و پرهیز از تفرقه‏

مخاطب: فلسفى، محمد تقى «1»

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

به عرض عالى مى‏رساند، دور افتادن از مراکز خبر و سفر به همدان و قِلت معاشرت موجب شد که از قضایایى که در مرکز اتفاق افتاده درست مطلع نشدم. اخیراً که اطلاع حاصل شد خیلى موجب تأسف گردید. انسان متحیر است که با این وضعیت چه کند. و با این ترتیب چه امیدى مى‏توان از اصلاح کشور داشت و به چه اشخاصى مى‏توان اطمینان‏ پیدا کرد. در هر صورت جنابعالى نباید به این چیزها سنگر را خالى کنید. مفسدین همیشه مى‏خواهند امثال جنابعالى را از میدان بیرون کنند تا هر تاخت و تازى بخواهند بکنند و انتقادى در کار نباشد

آن روز که رضا خان تعرض به عمامه‏ها مى‏کرد من به یکى از ائمه جماعت گفتم اگر شما را نظمیه بردند و عمامه را برداشتند و موقع مسجد بود با همان لباس مبدل بروید مسجد. آنها غایت آمالشان این است که مسجدیها دست از کار خود بردارند و متدینین میدان را براى جولان آنها خالى کنند. در هر صورت این پیشامدها در زندگانى اشخاص مؤثر است و ناطقى مثل جنابعالى نباید توقع داشته باشد که تا آخر از تعرض اشرار مصون باشد. لکن این نکته را نباید از نظر دور داشت که انتساب این اعمال به همنوع خودمان خالى از اعمال غرض نیست و مى‏خواهند به اصطلاح سنگ را با سنگ بشکنند. باید متوجه باشید که از اختلاف بین خود ماها دیگران نتیجه نگیرند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

مصاحبه [با مخبر مجله «ترقى»؛ (ضرب و شتم مردم و طلاب توسط مأموران)]

زمان: دى 1331/ جمادى الاول 1372

مکان: قم‏

موضوع: ضرب و شتم مردم و طلاب، توسط مأموران شهربانى‏

مناسبت: اعتراض طلاب و مردم قم به حضور آقاى برقعى در کنگره صلح وین، «1» و اهانت وابستگان حزب توده به مقدسات دینى‏

گزارشگر: بهرامى، امیر (مخبر مجله ترقى)

 [آقاى بهرامى (مخبر مجله ترقى): ساعت دو بعد از ظهر براى مصاحبه به اتفاق آقا شیخ فضل اللَّه محلاتى به در منزل آیت اللَّه بروجردى رفته و ایشان چون حالشان مساعد نبود از این لحاظ فرمودند اگر نظریه مرا مى‏خواهند، نزد آقاى حاج سید روح اللَّه خمینى نماینده رسمى من در این مورد بروند لذا من به منزل آقاى خمینى رفته و پس از تعارفات معمولى تقاضاى خود را به ایشان عرض کردم و معظمٌ له هم فرمودند:]

نظریه آیت اللَّه العظمى این بوده که باید برقعى از قم که شهر مذهبى است خارج و بانوان هم در انتخابات شرکت ننمایند

 [از ایشان راجع به عده کشته‏شدگان سؤال شد، فرمودند:]

تا آنجایى که من مى‏دانم یک نفر به نام سید محمد «2» و عده‏اى در حدود یازده نفر هم از طلاب مجروح و مضروب گردیده‏اند و به طورى که شایع است گویا چند نفرى هم مفقود شده باشند. روز دوشنبه من به نمایندگى از طرف حضرت آیت اللَّه بروجردى به بیمارستان فاطمى رفته و از آقاى دکتر پورکریمى صورت معاینه‏ها را خواستم. موقعى که صورت مجروحین و مضروبین را آوردند، دیدم واضح نیست (بدین معنى که ذکر نشده است در اثر چه چیز مضروب و مجروح شده‏اند). لذا از این جریان عصبانى شده و اعتراض نمودم و پس از عیادت از بیماران به نزد آیت اللَّه بروجردى رفته و جریان را به عرض معظمٌ له رساندم و ایشان فرمودند: فردا خودم شخصاً به بیمارستان خواهم رفت؛ ولى متأسفانه به واسطه کسالت نتوانستند در بیمارستان حاضر شوند. من به اتفاق تیمسار مدبّر، آقاى ملک اسماعیلى و آقاى دکتر مدرسى به بیمارستان رفته و به وسیله آقاى دکتر مدرسى، معاینه تجدید شد و معلوم شد که چند نفر پا و دستشان هدف گلوله و چند نفر دیگر هم مقدارى فلز به بدنشان فرو رفته که معلوم نشد چه بوده است (ولى به طورى که سرتیپ مدبّر مى‏گفت این تیکه‏هاى فلز مربوط به گاز اشک‏آور بوده است)

 [و در اینجا خواستم عکسى از معظمٌ له بگیرم که ایشان موافقت نفرمودند. ساعت 47: 2 دقیقه بعد از ظهر از حضور این عالِم روحانى مرخص شدیم.]

تقریظ [به سید عبد الغنى اردبیلى (شیوه نگارش تقریرات درس فلسفه)]

زمان: قبل از سال 1332 ه. ش‏

مکان: قم‏

موضوع: تذکر درباره شیوه نگارش تقریرات درس فلسفه امام خمینى «1»

مخاطب: اردبیلى، سید عبد الغنى‏

بسیار خوب و جامع الاطراف است، لکن مراعات عبارات قدرى نشده است؛ مثلًا «وحدت و کثرت» به جاى «وحدة و کثرة» نوشته شده است، و این در عبارات عربى صحیح نیست‏

نامه [به آقاى میرزا محمد ثقفى (خانوادگى)]

زمان: 11 آذر 1332/ 24 ربیع الاول 1373

مکان: قم‏

موضوع: خانوادگى‏

مخاطب: ثقفى، میرزا محمد «1»

24 ع 1

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

تصدقت شوم، مدتى است در صدد عرض ارادت بودم، موفق نشدم. اینک توفیق مساعد شد. امید است ان شاء اللَّه وجود مبارک با سلامت و سعادت قرین، و خود و متعلقان محترم در ظلّ عنایت اولیا- علیهم السلام- محفوظ باشید. مخلص و خانم قدس ایران «2» و بچه‏ها سلامت، و در روز عید سعید مولود «3»، صبیه حضرت آقاى آقا مرتضى حائرى را براى مصطفى «4» شیرینى خوردند، و شاید ان شاء اللَّه در ماه مبارک رجب مجلس عقد منعقد شود. ان شاء اللَّه دعا فرمایید خداوند تعالى‏ مبارک فرماید. خانم «5» عرض دستبوسى دارند و همین طور بچه‏ها. ان شاء اللَّه آقاى آقا حسن «6» و آقازاده‏هاى «7» محترم سلامت هستند. ایام سعادت مستدام باد.

روح اللَّه الموسوی‏

 

نامه [به آقاى میرزا محمد ثقفى (خانوادگى)]

زمان: 22 بهمن 1333/ 17 جمادى الثانى 1374

مکان: قم‏

موضوع: خانوادگى‏

مخاطب: ثقفى، میرزا محمد «1»

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

تصدقت شوم، ان شاء اللَّه تعالى نقاهت وجود محترم مرتفع شده است. امید است ان شاء اللَّه اگر خداى نخواسته بقایایى باشد بزودى رفع گردد. مستدعى است از سلامت خودتان مطلعم فرمایید؛ گر چه چند روز پیش که خانم نجم زمان «2» اینجا بودند استفسار کردم و معلوم شد بحمد اللَّه بهتر هستید. بنده و اهالى منزل همگى سالم هستیم. قدس ایران «3» مخصوصاً عرض سلام تقدیم مى‏دارد، و از کسالت سرکار خیلى نگران بودند و سفارش بلیغ کردند که عرض سلام و دستبوسى تقدیم کنم. مصطفى «4» عرض سلام و ارادت تقدیم مى‏دارد. ایام سعادت مستدام- روح اللَّه الموسوی‏

نامه [به آقاى میرزا محمد ثقفى (تبریک عید سعید مبعث و فرارسیدن عید نوروز)]

زمان: 27 اسفند 1333/ 23 رجب 1374

مکان: قم‏

موضوع: تبریک عید سعید مبعث و فرا رسیدن عید نوروز

مخاطب: ثقفى، میرزا محمد «1»

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

تصدقت شوم، در این عید سعید مبعث ختمى مرتبت (ص) که مصادف با سال جدید است، تبریک عرض و سلامت و سعادت حضرت عالى و بستگان محترم را از خداوند تعالى مسألت مى‏نماید. اگر چند روزى براى رفع خستگى و تجدید عهد تشریف بیاورید قم، موجب تشکر است. خانم قدس ایران «2» عرض دستبوسى دارند. حضرت آقاى حاج سید ابو الحسن قزوینى- دامت برکاته- چندى است قم هستند. مباحثه هم شروع فرموده‏اند. عجالتاً تا ماه مبارک على الظاهر هستند. ایام سعادت مستدام باد.

روح اللَّه الموسوی‏
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد