تلگراف [تشکر از آقاى ضیابرى]
زمان: 19 فروردین 1343/ 24 ذى القعدة 1383
مکان: قم
موضوع: تشکر
مخاطب: ضیابرى
از: قم
به: رشت
حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقاى ضیابرى- دامت برکاته
از عواطف کریمه متشکر. توفیق علماى اسلام را در احقاق حق و ابطال باطل خواستار است
- خمینى
تلگراف [تشکر از آقاى سید احمد خوانسارى (تبریک بازگشت امام به قم)]
زمان: فروردین 1343/ ذى القعدة 1383 «1»
مکان: قم
موضوع: پیام تشکر
مخاطب: خوانسارى، سید احمد
حضرت آیت اللَّه آقاى خوانسارى- دامت برکاته- تهران
از مساعى جمیله حضرت عالى متشکر. توفیق حضرات علما و مراجع عظام را در احقاق حق و ابطال باطل از خداوند تعالى خواستار است.
خمینى
سخنرانى [در جمع دانشجویان و طلاب (مخالفت روحانیت با انقلاب سفید)]
زمان: 8 صبح جمعه 21 فروردین 1343/ 26 ذى القعدة 1383
مکان: قم
موضوع: روحانیت با انقلاب سفید شاهانه مخالف است
مناسبت: بازگشت امام به قم، پس از آزادى از زندان
حضار: دانشجویان دانشگاه تهران، طلّاب و اهالى قم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
هدف، اسلام و استقلال کشور
از زندانى بودن آقاى طالقانى و مهندس «1» افسرده نباشید؛ تا این چیزها نباشد کارها درست نمىشود. تا زندان رفتنها نباشد پیروزى به دست نمىآید. هدفْ بزرگتر از آزاد شدن عدّهاى است، هدف را باید در نظر داشت. هدفْ اسلام است؛ استقلال مملکت است؛ طرد عمّال اسرائیل است؛ اتّحاد با کشورهاى اسلامى است. الآن تمام اقتصاد مملکت در دست اسرائیل است؛ عمّال اسرائیل اقتصاد ایران را قبضه نمودهاند؛ اکثر کارخانجات در دست آنها اداره مىشود: تلویزیون، کارخانه ارج، پپسى کولا «2»
دو هواپیمایى که قرار بود حجّاج را به مکّه ببرند مال اسرائیل بود! بعد دولت عربستان سعودى به این عمل اعتراض کرد و ناچار شدند از این عمل خوددارى کنند. امروز حتّى تخم مرغ از اسرائیل وارد مىکنند. باید صفها را فشرده کنید. اینها عمّال استعمار هستند؛ باید ریشه استعمار را کَنْد.
ضرورت اعلاى پرچم اسلام در دانشگاه
آقایان سعى کنید در دانشگاه پرچم اسلام را بالا ببرید؛ تبلیغات مذهبى بکنید؛ مسجد بسازید؛ اجتماعاً نماز بخوانید؛ تظاهر به نماز خواندن بکنید. وحدت مذهبى لازم است.
وحدت مذهبى است که این اجتماع عظیم و فشرده را ایجاد مىکند. اگر علاقه به استقلال ایران دارید، وحدت مذهبى داشته باشید.
اجبار رژیم به آزادى امام
بعد از اینکه دستگاه دید بیش از این نمىتواند این فضاحت را تحمّل کند و از تمام ممالک اسلامى و غیر اسلامى فشار آوردند و نفرتهاى ممالک اسلامى را نسبت به خود احساس نمود، وقتى اوضاع را چه از داخل و چه از خارج تاریک دیدند، اینها شبانه مرا به اینجا آوردند تا به اصطلاح مرا سالم به اینجا برسانند. آنها مىگفتند ما باید شما را محفوظ نگاه داریم. آنها مىترسیدند که مردم به من آسیبى برسانند! آیا ملّت اسلام قصد جان مرا دارند؟! بعد از رسواییها، وقتى دیدند دیگر نمىتوانند هیچ جاى پایى بگذارند و تمام ملتها، دولتهاى خارجى با آنها نظر خوشى ندارند، و مخصوصاً دیدند اکنون ایّام حج و محرّم است و معلوم نیست در مراسم حج چه خواهد شد و در ماه محرّم چه خواهد شد، ما را آزاد کردند؛ ولى بعداً به خیال سمپاشى افتادند. فکر کردند با مطبوعات مىتوانند ما را در نظر مردم خوار کنند؛ خیال کردند مىتوانند بین مردم و روحانیت جدایى ایجاد کنند.
توطئهاى با عنوان اتحاد مقدس
چند روز است آزاد شدهام. فرصت مطالعه روزنامه نداشتم. در زندان فراغت داشتم و مطالعه مىکردم تا اینکه روزنامه اطّلاعات، مورّخ سه شنبه 18 فروردین 43، را به من دادند. من از آقایان گله دارم که چرا زودتر به من [اطّلاع] ندادند. در این روزنامه کثیف اطّلاعات، تحت عنوان «اتّحاد مقدّس»، در سرمقاله نوشته بودند که با روحانیت تفاهم شده و روحانیون با «انقلاب سفید» شاه و ملّت موافق هستند! کدام انقلاب؟ کدام ملّت؟ این انقلاب مربوط به روحانیت و مردم است؟!
روحانیت، مخالف انقلاب سفید
آقایان که در دانشگاه هستید، برسانید به همه که روحانیت با این «انقلاب» موافق نیست. ما که وسیله انتشاراتى نداریم؛ همه چیز را از ما گرفتهاند. تلویزیون و رادیو را از ما گرفتهاند. تلویزیون که در دست آن نانجیب «1» است؛ رادیو هم که در دست خودشان هست؛ مطبوعات ما کثیف است. آنها مطلبى را مىنویسند یا مىگویند، فوراً به تمام نقاط دور دست مىرسانند؛ آن وقت مردم بىاطّلاع فکر مىکنند که روحانیون هم با آنها هستند. روحانیون با این مفاسد دوستى ندارند. اگر روزنامه اطّلاعات جبران نکند، با عکس العمل شدید ما مواجه خواهد شد
[یکى از حضّار: تحریمش کنید.]
[امام:] نه. حالا موقعش نیست؛ هر چیزى جایى دارد.
خمینى تفاهم نخواهد کرد
خمینى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد. با سرنیزه نمىشود اصلاحات کرد. با نوشتن «خمینىِ خائن» به دیوارهاى تهران که مملکت اصلاح نمىشود! دیدید غلط کردید؟ دیدید اشتباه کردید؟ خاضع به احکام اسلام شوید ما شما را پشتیبانى مىکنیم. اگر از آزاد نمودن ما برنامه دیگرى دارند، اگر خیال دیگرى در سر دارند، اگر مىخواهند آشوب کنند، بسم اللَّه! بفرمایند
در روزنامه [مورّخ 13/ 5/ 1342] که مرا از زندان قیطریّه آوردند، نوشتند که مفهومش این بود که روحانیت در سیاست مداخله نخواهد کرد. من الآن حقیقت موضوع را براى شما بیان مىکنم. آمد یک نفر از اشخاصى که میل ندارم اسمش را بیاورم، گفت آقا سیاست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فریب، نیرنگ، خلاصه پدرسوختگى است! و آن را شما براى ما بگذارید! چون موقعْ مقتضى نبود نخواستم با او بحثى بکنم. گفتم: ما از اوّل وارد این سیاست که شما مىگویید نبودهایم. امروز چون موقع مقتضى است، مىگویم اسلام- تمامش- سیاست است
اسلام این نیست. و اللَّه اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرّفى کردهاند. سیاست مُدُن از اسلام سرچشمه مىگیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم؛ من پاپ نیستم که فقط روزهاى یکشنبه مراسمى انجام دهم و بقیه اوقات براى خودم سلطانى باشم و به امور دیگر کارى نداشته باشم. پایگاه استقلال اسلامى اینجاست. باید این مملکت را از این گرفتاریها نجات داد. نمىخواهند این مملکت اصلاح بشود؛ اجانب نمىخواهند مملکت آباد شود. اینها حتّى آب هم براى این ملّت تهیه نکردهاند! آبى که ما در قم از آن استفاده مىکنیم، در اروپا حتّى به حیواناتشان هم نمىدهند! اگر راست مىگویند براى بیکاران کار پیدا کنند. این جوان بعد از بیست سال تحصیل، کار مىخواهد. فردا، که فارغ التّحصیل مىشود، سرگردان است. اگر معاشش فراهم نشود نمىتواند دین خود را حفظ کند. شما خیال مىکنید آن دزدى که شبها از دیوار، با آن همه مخاطرات، بالا مىرود و یا زنى که عفت خود را مىفروشد، تقصیر دارد؟ وضع معیشتْ بد است که این همه جنایات و مفاسد، که شب و روز در روزنامهها مىخوانید، به وجود مىآورد.
سرماى همدان و آوردن گُل از هلند
وقتى که در زندان بودم، خبر آوردند که سرماى همدان به 33 درجه رسیده؛ بعد خبر آوردند که دو هزار نفر از سرما تلف شدهاند. در آن حالت من دستم بسته بود؛ چه مىتوانستم بکنم؟ این تازه در همدان بود؛ البته در تهران و شهرهاى دیگر هم تلفاتى بود. دولت چه اقدامى نمود؟ در یک چنین وضع براى استقبال از اربابان خود، با طیّاره از هلند گل مىآورند! پول ملّت فقیر را تلف مىکنند. اجاره هواپیما که از هلند گل مىآورد سیصد هزار تومان است! جبران کنید غلطهاى خود را؛ اسلام را رعایت کنید. در ایّام گرفتارى، در روزنامه اطلاعات، درباره وضع مادّى و بهداشتى مردم جنوب مطلبى خواندم؛ تعجّب کردم! چگونه این مطلب را گذاشته بنویسند. یکى از خبرنگاران، پس از بازدید از وضع مردم جنوب، چنین نوشته بود که در جنوب ایران در دهات اصلًا از دکتر و دارو خبرى نیست؛ آب وجود ندارد. و یک ده، اکثر مردمش کور بودند. خلاصه از کلّیه وسایل و نیازمندىهاى اوّلیه زندگى محروم بودند. آن وقت در کنفرانس «اکافه»، «1» که نمایندگان دول دنیا جمع شده بودند که فکرى براى وضع اقتصاد دول بکنند- اگر بخواهند عمل بکنند- در صورتى که اعضاى شرکتکننده، چه از کشورهاى کوچک و چه بزرگ، همه دم از اشکالات اقتصادى خود مىزنند، هیئت نمایندگى ایران اظهار مىکند که وضع اقتصادى ایران کمال مطلوب است و هیچ عیب و نقصى ندارد! آیا وضع اقتصادى انگلستان بد است؛ ایران خوب است؟! وضع اقتصادى هندوستان بعد از آن همه پیشرفت بد است، ایران خوب است؟! همین طور ژاپن وضع اقتصادیش بد است، ایران خوب است؟!
«ملّت مترقّى»
آقایان در کاخهاى خود نشستهاند مىگویند «ملّت مترقّى»! «ملّت مترقّى» از گرسنگى مىمیرد؟! امیر اسلام، على- علیه السّلام- نان جو مىخورد. براى مهمانیى که به افتخار اربابان خود ترتیب مىدهند، پانصد هزار تومان، یک میلیون تومان، یا بیشتر خرج کنند و مرتّب دم از برنامه «مترقّى» مىزنند! مىگویند کشور ما در ردیف کشورهاى طراز اوّل است! مگر با رفتن چند زن به مجلس، مملکتْ مترقّى مىشود. مملکت با برنامههاى اسرائیل درست نخواهد شد.
کشتار پانزده خرداد
اسلام براى تمام زندگى انسان، از روزى که متولّد مىشود تا موقعى که وارد در قبر شود، دستور و حکم دارد. صحبتْ نزاع با شخص نیست؛ بعد از اینکه دولت قبلى رفت، یک نفر در زندان آمد پیش من و از دولت گذشته بدگویى کرد و گفت این دولت برنامههاى «مترقّى» دارد. گفتم ما با کسى غرض شخصى نداریم؛ ما با عمل اشخاص کار داریم؛ ملّت فقیر را نجات دهید. دیروز خانوادههاى شهداى پانزده خرداد اینجا بودند. چیزى که مرا رنج مىداد این بود که به من این صحبتها نشده بود تا از حبس آمدم بیرون. عصر همان روز- دفعه اوّل- جریان را مطّلع شدم. کشتارِ پانزده خرداد از اعمال یک قشون با ملّت بیگانه بدتر بود. آنها بچهها را نمىکشتند، زنها را نمىکشتند. امروز جشن معنى ندارد. تا ملّت عمر دارد، غمگین در مصیبت پانزده خرداد است. یکى از اولیاى امور، ضمن سخنرانى، گفته بود: پانزده خرداد ننگ ملّت ایران است؛ ولى من صحبت او را تکمیل مىکنم: پانزده خرداد ننگ ملّت بود؛ زیرا از پول همین ملّت، اسلحه تهیّه شده و با این اسلحه مردم را کشتند!
سخنرانى [در جمع روحانیون و اهالى شیراز (رسالت حوزهها)]
زمان: 9 صبح 21 فروردین 1343/ 26 ذى القعدة 1383
مکان: قم
موضوع: جنایات رژیم شاه و رسالت حوزههاى علمیه
حضار: علما و روحانیون و مردم شیراز
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
ایجاد اختلاف بین علما و ملت
سلام مرا به علماى شیراز خصوصاً حضرت آیت اللَّه محلاتى، «1» برسانید و از طرف من دست ایشان را ببوسید و بگویید: شما خیلى به رنج بودید؛ زندان رفتن شما و اقدام شما فراموش نمىشود؛ سیزده روزى که در جایى، نظیر جاى چاقوکشها به سر بردید، مورد نظر ولى عصر- عجل اللَّه تعالى فرجه- خواهد بود. الحال بدانید و به مردم برسانید، به هر وسیلهاى که مىشود مردم محترم فارس و سایر جاها را مطلع فرمایید که اینها با سرنیزه، کشتن و زندان کردن و سایر اعمال وحشیانهاى که در دنیاى امروز، حتى در آفریقا و ملل دیگر، بکلى انجام نمىشود، نمىتوانند پیش ببرند و جلوى احساسات مسلمانها را بگیرند و اسلام را از بین ببرند؛ و شکست مىخورند. لذا آمدند و نقشه مهمترى کشیدند. ممکن است فعلًا نه کشتن باشد و نه زندان و نه کار زشت دیگرى؛ زیرا با اینها پیش نبردند. اى کاش؛ این طور چه عیب داشت؟ همه جا را بگیرند، همه را ببرند و عدهاى را بکشند؛ دیگران هستند؛ لکن نقشهاى که مهمتر است و اینها دارند، این است که مىخواهند بین علما و ملت اسلام اختلاف بیندازند. اینها مىخواهند بگویند علما با انقلاب شاه موافقند؛ تا مردم را برگردانند، و سرمایه علما را که مردم هستند، از دستشان بگیرند. به آیت اللَّه العظمى محلاتى و سایر علماى شیراز بگویید که طلاب را تهذیب کنید، مردم را متحد فرمایید. حواستان جمع باشد؛ مواظب باشید. به همه مردم برسانید، اینها دشمن هستند؛ دشمن اسلام هستند؛ دشمن ملت هستند.
همه در یک صف هستیم
پیغمبر اسلام عرب است؛ ما اختلاف نداریم و نباید داشته باشیم. کوچک و بزرگ نداریم؛ بالا و پایین نداریم؛ مُقدم و مؤخر نداریم؛ همه در یک صف هستیم. ما همه براى اسلام و براى خدا قیام مىکنیم و باید براى خدا باشد؛ نه براى دنیا. هیچ کس بر دیگرى فضیلتى ندارد. اختصاص به حوزه ندارد؛ همه موظفند. آنها خیال کردند آیت اللَّه بروجردى فوت کرد، اسلام هم فوت کرد. اشتباه مىکنند؛ بد خیال مىکنند. پیغمبر و على و سایر ائمه- علیهم السلام- و سایر بزرگان از دنیا رفتند و اسلام باقى ماند. خمینى هم مىمیرد. من عمرم به آخر رسیده؛ چند روزى بیش، از عمرم باقى نیست. شما اى طلاب واى فضلا که جوان هستید، کوشش کنید. من مىمیرم، دیگرى مىآید؛ دیگرى مىرود، و دیگرى مىآید. اسلام محفوظ باشد. دست بوسیدن و عکس و تقدم و تأخر اسم، معنى ندارد ... حوزه علمیه باید به کار اسلام بخورد. اگر حوزه علمیه به کار اسلام نخورد، بیهوده است، مبتذل است، واجب است بر همه و همه خطبا و مسلمین که مردم را مطلع کنند؛ زیرا اصل اسلام در خطر است. در اصل که اختلاف نیست؛ مگر فرعى است که اختلاف نظر داشته باشند؟ مگر یقین دارند که اسلام در خطر نیست؟ هیچ کس نباید صلاح را در سکوت بداند، نباید هیچ کس این فکر را بکند.
علاقه مردم به دین
من از بعضى تعصباتِ بیجا رنج مىبرم. گاهى بعضى مطالب را از طلبههاى جوان مىشنوم، سرم درد مىگیرد. عکس یعنى چه؟ اینها موهومات است. خمینى هم اگر براى خدا کار نکند، مردم از بینش مىبرند؛ نابودش مىکنند .... [باید] براى رضاى خدا، براى دین مردم کار کرد؛ نه براى دنیا. به خدا قسم، آنهایى که ساکت شدند- که دنیا را هم از آنها مىگیرند- بیچاره مىشوند، مردم دین مىخواهند. علما و روحانیت خدمتگزار دین هستند؛ لذا آنها را دوست مىدارند؛ و الّا اگر فهمیدند که براى دنیاست و براى حبّ ریاست است و امثال آن، هیچ اعتنایى به آنها نمىکنند. من نمىتوانم پول را بگیرم و به طلاب بدهم؛ ولى مردم گرسنه و بیچاره بمانند و دین از بین برود. اما اگر چنین کنم باید
نابودم کنند، بیرونم کنند. مردم کاملًا حواسشان جمع است. مردم دیندار، آدم خدمتگزار به دین مىخواهند؛ هر کس برجسته تر شد، او را دوست مىدارند. علاقه مردم به ما براى دین است. این ابراز علاقه، براى اظهار علاقه به دین است. اشتباه مىکنند آنهایى که مىخواهند بین علما و مردم و دین جدایى بیندازند؛ آنها رسوا شدند سید ضیاء «1» به شاه گفته است، گرفتن این مرد، اشتباه بوده؛ آزاد کردن او هم اشتباه بوده. آنها مفتضح شدند.
اگر مطبوعات ما نمىنویسند، خارجیها مىنویسند؛ به من رسیده و مىرسد که در خارج چه خبرها شده، چقدر اینها رسوا شدهاند. انزجار این مردم از آنها بر تمام دنیا، ثابت شد. آنهایى که مردم را به اشتباه مىاندازند، خیانت مىکنند. این مطبوعات، خائن هستند. در جواب تلگراف حضرت آیت اللَّه العظمى خویى خیلى اشتباه کارى کرده بودند. در ضمن چند جمله تمام مقاصدشان را گفته و حرفهاى ما را رد کرده بودند. گفته بودند: علما حقیقت اسلام را نفهمیدند؛ ما فلسفه احکام را مىفهمیم. گفته بودند: پیغمبر آرزوى تساوى داشت؛ اینها مرادشان از تساوى حقوق، عدالت اجتماعى نیست؛ ممکن است اگر علما ساکت شوند، کم کم حرف از ارث و طلاق و غیر اینها به میان بیاورند. آنها دشمن هستند؛ باید شما متحد شوید. اختلاف را دور بیندازید، و از گوشه زندان نباید ترسید. از بین رفتن اسلام ... است. باید اسلام بماند، و قرآن هم بماند. خمینى از بین برود، برود؛ دیگرى هم از بین برود، برود. هدف ما حفظ اسلام و قرآن است، نه حفظ دنیاى خود. همه یک هدف داریم؛ همه شریک هستیم؛ اختلاف نداریم و نباید داشته باشیم. از عموم ملت ایران تشکر مىکنیم؛ خصوصاً از علما و روحانیون، و همچنین از ملت فارس و روحانیون و علماى آنها بسیار ممنون و متشکرم. خداوند همه را مؤید و منصور بدارد.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
تلگراف [به آقاى محمد تقى آملى (تکذیب سرمقاله روزنامه اطلاعات)]
زمان: 22 فروردین 1343/ 27 ذى القعدة 1383
مکان: قم
موضوع: تکذیب خبر موافقت روحانیون با مقاصد خلاف شرع رژیم شاه
مناسبت: سرمقاله روزنامه اطلاعات مورخ 18/ 1/ 1343 «1»
مخاطب: آملى، محمد تقى
حضرت آیت اللَّه آقاى آملى- دامت برکاته- تهران، حسنآباد
پس از عرض اخلاص، مستدعى است مراتب تشکر این جانب را به حضرات حجج اسلام و علماى اعلام تهران- اعلى اللَّه کلمتهم- ابلاغ فرموده و تذکر دهید مطالبى که در روزنامه اطلاعات سه شنبه راجع به موافقت روحانیون با مقاصد دولت درج شده بود جداً تکذیب فرمایند؛ و به ملت ابلاغ فرمایید که هیچ روحانى نمىتواند با امور خلاف شرع موافقت کند و پس از این به مندرجات مطبوعات راجع به روحانیون ترتیب اثر ندهند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
خمینى
تلگراف [به آقاى سید هادى میلانى (تکذیب سرمقاله روزنامه اطلاعات)]
زمان: 22 فروردین 1343/ 27 ذى القعدة 1383
مکان: قم
موضوع: تکذیب خبر موافقت روحانیون با مقاصد خلاف شرع رژیم شاه
مناسبت: سرمقاله روزنامه اطلاعات مورخ 18/ 1/ 1343
مخاطب: میلانى، سید هادى
حضرت آیت اللَّه میلانى- دامت برکاته- مشهد
پس از عرض اخلاص، مندرجات سرمقاله اطلاعات سه شنبه 18 فروردین منتشر در تهران تکذیب است. امر بفرمایید اکیداً تکذیب نمایند.
خمینى
اجازه نامه [به آقاى سید مهدى یثربى، در امور حسبیه و شرعیه]
زمان: 22 فروردین 1343/ 27 ذى القعدة 1383
مکان: قم
موضوع: اجازه در امور حسبیه و شرعیه
مخاطب: یثربى، سید مهدى
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
الحمد للَّه رب العالمین، و الصلاة و السلام على محمد و آله الطاهرین، و لعنة اللَّه على اعدائهم اجمعین الى یوم الدین
و بعد، جناب مستطاب سید العلماء الاعلام و حجت الاسلام آقاى حاج سید مهدى یثربى- دامت افاضاته- که از افاضل اعلام و علماى عظام مىباشند و مورد وثوق و اطمینان هستند و بحمد اللَّه تعالى به فضایل نفسانیه و صلاح و سداد موصوفند، از قِبَل حقیر مجازند در تصدى امور حسبیه و شرعیه که در عصر غیبت ولى امر- عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف- از مختصات فقیه جامع الشرایط است «فله التصدی لما ذکر مع مراعاة الاحتیاط»؛ و نیز جناب ایشان مجازند در اخذ سهمین مبارکین و صرف آن در اعاشه خودشان به نحو تعارف و شئون عرفیه، و ایصال ما زاد از سهم مبارک سادات عظام را به محل مقرر شرعى آن، و صرف نصف از سهم مبارک امام- علیه السلام- را در ترویج شرع مطاع و علوّ کلمه اسلام، و ایصال بقیه را نزد حقیر براى ادامه و اقامه حوزه علمیه.
«و اوصیه- ایّده اللَّه تعالى و سدده- بما اوصى به السلف الصالح من ملازمة التقوى و التجنب عن الهوى و التمسک بعروة الاحتیاط فى الدین و الدنیا؛ و ارجو من جنابه ان لا ینسانى من صالح دعواته»؛ و السلام علیه و على عباد اللَّه الصالحین و اخواننا المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.
به تاریخ 27 شهر ذى القعدة الحرام 1383
روح اللَّه الموسوی الخمینى
بیانات [در جمع خانواده شهداى قیام 15 خرداد (تأمین نیازمندیهاى خانواده شهدا)]
زمان: 22 فروردین 1343/ 27 ذى القعدة 1383
مکان: قم
موضوع: تأمین نیازمندیهاى خانواده شهدا
حضار: بازماندگان شهداى قیام 15 خرداد 42 «1»
[اگر این خانوادهها] احتیاج دیگرى هم داشته باشند، بعداً تأمین خواهم کرد؛ ناراحت نباشید. امیدوارم جزو شهیدان سید الشهداء محسوب شوند؛ خودم هم در این مصیبت شریک هستم. من هم مصیبت زده هستم. از همه مهمتر مصیبتِ دین است که دارد لطمه مىخورد.
تلگراف [آقاى حسین خادمى (تکذیب سرمقاله روزنامه اطلاعات)]
زمان: 23 فروردین 1343/ 28 ذى القعدة 1383
مکان: قم
موضوع: تکذیب خبر موافقت روحانیون با اعمال خلاف شرع رژیم شاه «1»
مخاطب: خادمى، حسین
حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقاى خادمى- دامت برکاته- اصفهان
از مساعى جمیله جنابعالى متشکر. توفیق علماى اسلام را در احقاق حق و ابطال باطل خواستار است. مستدعى است مراتب تشکر این جانب را به حضرات حجج اسلام- دامت برکاتهم- ابلاغ، لازم است مندرجات روزنامه اطلاعات سه شنبه 18 فروردین را جداً امر به تکذیب فرمایید.
خمینى
تلگراف [آقاى حسین نورى همدانى (تکذیب سرمقاله روزنامه اطلاعات)]
زمان: 23 فروردین 1343/ 28 ذى القعدة 1383
مکان: قم
موضوع: تکذیب خبر موافقت روحانیون با اعمال خلاف شرع رژیم شاه «1»
مخاطب: انوارى همدانى، حسین
حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقا شیخ حسین همدانى «2»- دامت برکاته- نجف از عواطف حضرات علماى اعلام و حجج اسلام- اعلى اللَّه کلمتهم- متشکر. مراتب اخلاص حقیر را به عموم آقایان ابلاغ فرمایید. توفیق حضرات علماى اسلام را در احقاق حق و ابطال باطل خواستار است. مستدعى است مندرجات اطلاعات 18 فروردین را جداً تکذیب فرمایند. و السلام علیکم.
خمینى
تلگراف [آقاى احمد اهرى (تکذیب سرمقاله روزنامه اطلاعات)]
زمان: 23 فروردین 1343/ 28 ذى القعدة 1383
مکان: قم
موضوع: تکذیب خبر موافقت روحانیون با اعمال خلاف شرع رژیم شاه «1»
مخاطب: اهرى، احمد
حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقاى حاج شیخ احمد اهرى- دامت برکاته- تبریز
از عواطف کریمه حضرات حجج اسلام- دامت برکاتهم- متشکر. مستدعى است مراتب اخلاص حقیر را به جامعه علمیه ابلاغ فرمایید. توفیق علماى اسلام را در احقاق حق و ابطال باطل خواستار است. لازم است مندرجات اطلاعات سه شنبه 18 فروردین منتشر در تهران جداً تکذیب شود.
خمینى
تلگراف [تشکر از سید على نقى طبسى حائرى (تبریک بازگشت امام به قم)]
مکان: قم
موضوع: پاسخ تلگراف تبریک به مناسبت آزادى امام خمینى و بازگشت به قم
مخاطب: طبسى حائرى، سید على نقى
قم- مشهد شماره 389 18 23/ 1
جناب حجت الاسلام آقاى حاج آقاى حاج سید على نقى طبسى- دامت افاضاته مشهد- گوهرشاد
از تفقد جنابعالى متشکر.
خمینى
بیانات [خطاب به آقاى عبد الکریم هاشمى نژاد (اوضاع مبهم سیاسى جهان و منطقه)]
زمان: شب هنگام 25 فروردین 1343/ 1 ذى الحجه 1383
مکان: قم
موضوع: اوضاع مبهم سیاسى جهان و منطقه
مناسبت: آزادى روحانیون دستگیر شده در تهران
مخاطب: هاشمى نژاد، سید عبد الکریم «1»
فعلًا تنها هدف من ایجاد اتحاد بین تمام طبقات روحانیون است تا بتوانیم تصمیم جدیترى بگیریم ... اوضاع جهان به طور کلى مبهم است و وضع ایران هم معلوم نیست؛ چون پاکستان از پیمان سنتو «2» خارج شده و پاکستان و ترکیه، شناسایى خود را از اسرائیل پس گرفته [اند] و حجاز به طیارههاى اسرائیلى که حامل حجاج ایرانى بودهاند، اجازه فرود آمدن نداده؛ «3» و خروشچف «4» مىخواهد از پستش کنارهگیرى کند، و اختلاف بین سران حزب کمونیست به وجود آمده. اختلاف بین چین و شوروى شدید شده و امریکا گرفتار انتخابات و وضع داخلى خودش شده و اتحادیه اعراب در شرف تکوین و اتمام است؛ و به طور کلى اوضاع مبهم است؛ و به همین جهت آقایان مرخص شدند «5» و باید از این شرایط استفاده کرد.
سخنرانى [در جمع اقشار مختلف مردم (15 خرداد، عملکرد دولت و رسالت علما)]
زمان: 8 صبح 26 فروردین 1343/ 2 ذى الحجه 1383
مکان: قم، مسجد اعظم
موضوع: تحلیلى از قیام 15 خرداد، عملکرد دولت و رسالت علما و روحانیون
مناسبت: آزادى امام خمینى از زندان
حضار: علما، روحانیون، بازاریان، دانشجویان و اقشار مختلف مردم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
انا للَّه و انا الیه راجعون
علامت تمدن، کشتار 15 خرداد!
[گریه شدید حضار] من تا کنون احساس عجز در صحبتها نکردهام و امروز خودم را عاجز مىدانم. عاجز مىدانم از اظهار تألمات روحیهاى که دارم براى اوضاع اسلام عموماً، و اوضاع ایران خصوصاً، و قضایایى که در این یک سال منحوس پیش آمد؛ خصوصاً قضیه مدارس علمى، قضیه 15 خرداد. قضیه 15 خرداد من مطلع نبودم تا اینکه حبس به حصر تبدیل شد و اخبار خارج به من رسید
خدا مىداند که مرا اوضاع 15 خرداد کوبید [گریه شدید حضار]. من حالا که آمدم به اینجا؛ آمدهام از قیطریه؛ مواجه هستم با یک منظرههایى؛ با بچههاى کوچک بىپدر [گریه شدید حضار]، با مادرهاى جوان از دست داده، و مادرهاى جوان مرده، با زنهاى برادر مرده، با پاهاى قطع شده [گریه شدید حضار]، با افسردگیها. اینها علامت تمدن آقایان است و ارتجاع ما. افسوس که دست ما از عالم کوتاه است؛ افسوس که صداى ما به عالم نمىرسد؛ افسوس که گریههاى این مادرهاى بچه مرده نمىرسد به دنیا [گریه شدید حضار].
تبلیغات سوء علیه روحانیت
ما را کهنهپرست معرفى مىکنند، ما را مرتجع معرفى مىکنند، علماى اسلام را به ارتجاع سیاه تعبیر مىکنند. جراید خارج از ایران، آنهایى که با بودجههاى گزاف، براى کوبیدن ما مهیا شدهاند، در خارج ما را مخالف اصلاحات- که اسلام در رأس اصلاحات واقع شده است؛ معرفى مىکنند؛ مخالف ترقى مملکت معرفى مىکنند؛ مىگویند آخوندها مىخواهند با الاغ باز سوار بشوند از این طرف به آن طرف بروند؛ آخوندها مىگویند که برق نمىخواهیم؛ آخوندها مىگویند طیاره نمىخواهیم؛ اینها مرتجع هستند؛ اینها مىخواهند به قرون وسطى برگردند. آخوندها با این سیاه روزیهایى که نصیب مملکت است، مخالفند؛ این کهنهپرستى است؟ علماى اعلام با این زدنها، کشتنها، قلدریها، دیکتاتوریها، استبدادها مخالفند؛ این کهنهپرستى است؟ علماى اسلام در صدر مشروطیت، در مقابل استبداد سیاه ایستادند و براى ملت آزادى گرفتند، قوانین جعل کردند، قوانینى که به نفع ملت است، به نفع استقلال کشور است، به نفع اسلام است، قوانین اسلام است؛ این را با خونهاى خودشان، با زجرهایى که کشیدند، با بیچارگیهایى که متوجه به آنها شد، گرفتند؛ این آخوندها مرتجع هستند؟
امروز هم، روحانیت قیام کرده است، نهضت کرده است؛ ملت به تَبَع روحانیت نهضت کرده است؛ ملتهاى اسلام بیدار شدهاند، نهضت کردهاند؛ خواستههاى روحانیت عمل به قوانین اسلام است؛ این ارتجاع است؟ رسول اکرم مرتجع بود؟ قوانین آسمانى، قوانین الهى، که ما براى آن این قدر اهانت مىشویم، این قدر زجر مىکشیم، دعوت به عمل کردن به قوانین آسمانى ارتجاع است؟ خداى تبارک و تعالى مرتجع است؟ جبرئیل امین، واسطه وحى الهى، مرتجع است؟ پیغمبر اکرم مرتجع است؟ ائمه هُدى مرتجع هستند؟ علماى از صدر اسلام تا امروز که از خودشان چیزى ندارند؛ آنها قوانین اسلام را، قوانین وحى را به مردم ابلاغ مىکنند؛ ابلاغ قوانین الهى ارتجاع است؟
اسلام، موافق آزادى واقعى
شما اگر چنانچه به احکام اسلام اعتقاد دارید، این احکام اسلام. اسلام انسان را آزاد خلق کرده است و انسان را مسلط بر خودش و بر مالش و بر جانش و بر نوامیسش خلق فرموده است. امر فرموده است، مسلط است انسان؛ آزاد است انسان؛ هر انسانى در مسکن آزاد است؛ در مشروب و مأکول- آنچه خلاف قوانین الهیه نباشد- آزاد است؛ در مشى آزاد است. حکم اسلام است که اگر کسى حمله برد به منزل کسى، براى آن کسى که مورد حمله واقع شده است جایز است کشتن او. اسلام این قدر با آزادیها موافق است؛ اسلام، ارتجاع سیاه است؟ علماى اسلام که از خودشان چیزى ندارند، ما که خودمان حرفى نداریم، ما هر چه مىگوییم «قالَ رسولُ اللَّه» مىگوییم، رسول اللَّه هم «قالَ اللَّه» مىفرماید. اگر ما مرتجعیم، معلوم مىشود رسول اللَّه مرتجع است؛ اگر شما ما را مرتجع مىدانید، ما را کهنهپرست مىدانید- مردک امروز هم باز دست از حرفش برنمىدارد- اگر ما را کهنهپرست مىدانید، ما که از خودمان حرفى نداریم، ما مىگوییم «قال اللَّهُ تعالى»، ما مىگوییم «قالَ رسولُ اللَّه»؛ پس شما رسول اللَّه را کهنهپرست مىدانید، اف بر این تجدد!
و اگر چنانچه قوانین را قبول دارید، اگر اسلام را قبول دارید (که ما تَبَع او هستیم و اسلام سرمنشأ همه آزادیها، همه آزادگیها، همه بزرگیها، همه آقاییها، همه استقلالها هست) [اگر] اسلام را قبول دارید، این احکام اسلام کجایش ارتجاع است؟ بفرمایید کجاى احکام اسلام را آقایان ارتجاع سیاه مىدانند؟ بفرمایند بیایند تفاهم کنند. آخر اینکه تو «1» بروى آنجا براى خودت صحبت بکنى و هر جا پیش مىآید یک صحبتى بکنى و: «خیر؛ کهنهپرستى را ما مىکوبیم، چطور مىکنیم»، رجز بخوانى، اینکه نمىشود. خوب بیا بنشین بگو: آقا، اینکه پیغمبر فرموده است، این ارتجاع سیاه است؛ تا ما ببینیم که شما درست مىفرمایید؟ تا ما اثبات کنیم نخیر، ارتجاع نیست.
به قانون عمل کنید
ما مىگوییم آقا، غلام حلقه به گوش دیگران نباشید؛ ما عزت و شرف شما را مىخواهیم؛ ما به شماها نصیحت مىکنیم که آقا، شما دولت اسلام هستید؛ هیأت حاکمه بر مسلمین، به اصطلاح، هستید؛ شما عزیز باشید؛ آقا باشید؛ بزرگ باشید؛ استقلال را حفظ کنید؛ تبعیت را دست بردارید، دستتان را براى چهار دلار دراز نکنید؛ هر جلسهاى شما تشکیل مىدهید، هى مىگویید دلار بده! ما با این چیزها مخالفیم. اگر این ارتجاع است، ما مرتجعیم؛ و اگر آن تمدن است شما متمدنید. اگر به قوانین اسلام، شما اعتقاد دارید، این قوانین اسلام؛ و اگر به قوانین اساسى، به قانون اساسى شما اتکا دارید، قانون اساسى مردم را آزادى داده است در مسکن، در کارهاى خودش، در مالش، در جانش، آزادى داده است؛ از این زورگوییها قانون منع کرده است. ما مىگوییم شما آقا بیایید به قانون عمل کنید. مىگذاریم قانون را زمین؛ شما یک نمایندهاى بفرستید، ما هم یک نمایندهاى مىفرستیم؛ قانون اساسى را مىگذاریم زمین؛ شما که مىگویید ما قانونى هستیم، دموکرات هستیم، شما که مىگویید که ما جلو رفته هستیم، مترقى هستیم، این قانون اساسى ماست؛ مىگذاریم زمین. به قانون اساسى عمل کنید، اگر ما حرفى زدیم. به این متمم قانون اساسى، شما عمل کنید که علماى اسلام در صدر مشروطیت جان دادند براى گرفتن این، و رفع کردن اسارت ملتها؛ شما بنشینید به این قانون اساسى عمل کنید. قانون اساسى مطبوعات را آزاد کرده است، شما آزاد مىکنید؟ ما مرتجعیم که مىگوییم بگذارید به قانون اساسى عمل بشود، بگذارید مطبوعات آزاد باشد، بگذارید که این مطبوعات رو عقیده خودش [ان بنویسند؛] همهشان خبیث هستند، لکن با جمیع خباثتشان باز نمىخواهند این قدر سمپاشى کنند.
روسیاهى دولت
خوب شما آقایان، ملت ایران، روزنامه اطلاعات را، سرمقاله روزنامه اطلاعات سه شنبه را، سه شنبه 18 فروردین را ملاحظه فرمودید. ملاحظه فرمودید که اینها چه نقشهاى کشیده بودند و کشیدهاند. اینها دیدند که با زور و با قلدرى و با سرنیزه و با 15 خرداد فراهم کردن و با مدرسه فیضیه خراب کردن و با مدرسه طالبیه خراب کردن و با اهانت به علماى اسلام کردن و با تبعید کردن و با اخراج کردن و با حبس کردن و اینها، هر چه کردند، گندش بالا آمد، این قدر بالا آمد که او «1» هم فهمید؛ همه فهمیدند. و دیدند که خیلى بد شد، دنیا اعتراض کرد. 15 خرداد روى دولتها را سیاه کرد. ما نمىخواستیم این قدر روسیاهى بار بیاید. 15 خرداد ننگى بر دامن این مملکت گذاشت که تا آخر محو نخواهد شد. تاریخ ضبط مىکند این را. خودهاشان هم گفتند که 15 خرداد ننگ بود، من هم مىگویم ننگ بود، لکن نکته را نگفتند؛ من نکته را مىگویم. ننگ بود که مسلسلها را، تانکها را، توپها را، تفنگها را از مال این ملت فقیر به دست آوردند و به روى این ملت فقیر بستند؛ پایمال کردند این بیچارهها را. از این ننگ بالاتر آیا مىشود که انسان، یک ملتى را این طور پایمال کند؟ این بیچارهها چه کرده بودند آقا آخر؟ چه کرده بودند؟
مرتجع کیست؟
ما یک سلسله نصایح کردیم؛ نصیحت که این قدر بساط نداشت. ما یک مطالب منطقى 0 داریم؛ قانونى داریم آقا ... قانون اساسى را شما قبول ندارید؟ پس بگویند آقاى دولت «2» بروند در مجلس بگویند ما قانون اساسى را قبول نداریم. خوب باز آن وقت برگردند به قهقرا، هر جا مىخواهند. ما که مىگوییم به قانون اساسى عمل کنید، ما مرتجعیم [یا] شمایى که دسته جمعى مردم را حبس مىکنید، تبعید مىکنید؟ سلولهاى شما پر است از حبسیها، از علما، از اساتید، از محترمین، از متدینین. بندر عباس پر است از تبعیدشدگان؛ براى اینکه اینها مىگفتند که آقا، خوب ما نمىخواهیم اسیر باشیم، اسیر استعمار باشیم
آخر چه مىگویند به ما؟ ما مرتجعیم که مىگوییم به قانون اساسى عمل کنید؟ قانون اساسى را بگذارید زمین، همهمان عمل کنیم؛ این را که قبول دارید. ما مىگوییم به دین عمل بکنید، شما مىگویید که پیغمبر اکرم مرتجع است، نَعوذُ بِاللَّه. در لفظ نمىگویید، معنایش این است. قانون اساسى را که قبول دارید و لو در آن وقتها زمزمه مىکردند که مال پنجاه سال پیش از این است و فلان؛ قانون اساسى که دیگر قضیه پنجاه سال پیش از این ندارد- قانون اساسى که مىگوید ملتها باید آزاد باشند؛ ملت ایران باید مردمش آزاد باشند؛ مطبوعات باید آزاد باشد؛ هیچ کس حق ندارد جلو قلم را بگیرد.
تهمت سازش به روحانیت
شما دیدید که روزنامه اطلاعات در روز سه شنبه هجدهم فروردین نوشت که روحانیین بحمد اللَّه خیلى جاى خوشوقتى است، بعضى مجلات هم نوشته بودند، لکن این بیشتر منتشر مىشود، جاى خوشوقتى است که مقامات روحانى با دولت موافقت کردند در انقلاب شاه و ملت. رفتند تهران اعتراض کردند که آقا این روحانى را معرفى کنید؛ این خمینى است؟ تا ما بگوییم عَلَیْهِ اللعنة. سایر علماى اسلامند؟ خوب معرفى کنید؛ دست بگذارید رویش. علماى طراز اول ما چند نفر در اینجا هستند، خداوند همه را حفظ کند [آمین حضار]؛ در تهران هستند، خداوند حفظشان کند [آمین حضار]؛ در مشهد هستند، خداوند حفظشان کند [آمین حضار]؛ در نجف هستند، خداوند حفظشان کند [آمین حضار]؛ در سایر بلاد مسلمین هستند، خدا همه را تأیید کند [آمین حضار]. این علماى اسلام؛ این علماى اسلام در ماوراى جو هستند؟ اینهایى که با شما یک قرارداد سرى کردهاند، خوب اسم ببرید. آقا، اگر مردى اسم ببر؛ بگو که خمینى، توى حبس ما رفتیم پیش او، و او گفت که بر گذشتهها صلوات! خمینى غلط مىکند همچو حرفى مىزند خلاف دین اسلام؛ خمینى مىتواند تفاهم کند با ظلم؟ غلط مىکند. خمینى آنجا هم که بود، تو حبس هم که بود، مجد اسلام را حفظ مىکرد، مىتواند حفظ نکند؟ اسلامى که پیغمبر اسلام این قدر زحمتش را کشیده است؛ ائمه هُدى این قدر خون دلش را خوردهاند؛ علماى اسلام این قدر زحمت کشیدهاند؛ خمینى و امثال خمینى مىتوانند که یک چیزى بگویند که بر خلاف مصالح اسلام باشد؟ خمینى را از جامعه بیرون مىکنیم.
نقشه براى معرفى علما و روحانیون
اینها نقشه این را کشیدهاند که علماى اسلام را به مردم معرفى کنند به اینکه اینها هم مثل ما مىمانند. خودشان مرفوض «1» جامعه هستند، مىخواهند ما را هم مرفوض کنند. جامعه خودشان را نمىپذیرد، مىخواهند ما را هم بگویند نمىپذیریم. مىخواهند ما را با این نقشه مشئوم، منفور جامعه کنند ... با سر صبر و راحت، تبعیت از اربابها، تبعیتْ کاش از ارباب، تبعیت از اسرائیل کنند. وا مصیبت! مگر من مىتوانم با این یک مجلس، دو مجلس، چهار تا مجلس، مفاسد این مملکت را بگویم. من امروز حالم هم خوب نیست. دیشب خوابم هم خیلى کم بود. مع ذلک، خوب، یک مطالب کلیاتى باید گفته بشود. ما حق دفاع از خودمان نداریم؟
درماندگى مدیر اطلاعات
رفتند پیش مدیر اطلاعات که آقا کى به شما این مطلب را گفته است؟ خوب بگویید تا ما بفهمیم که این روحانى کیست؟ این روحانى سازمانى «2» کیست که با شما تفاهم کرده است و مطالب شما را قبول کرده است بر خلاف دین اسلام؟ خوب بگویید. بیچاره خجل شده است؛ گفته من نبودم اینجا؛ به فلان بگویید ببخشید، چه و چه؛ از این حرفها، یک شرح مفصلى؛ و من سرمقالهام حاضر است. سرمقاله را به آن آقا نشان داده بود که من این را نوشتهام، لکن سنجاق کرده از بعض مقامات آوردهاند، دادهاند که این را باید بنویسى؛ «باید» است، من چه بکنم؟ من یک تکلیفى براى او معین مىکنم، یک مطلبى براى خودمان مىگویم. اگر چنانچه مدیر اطلاعات یک آدمى است که متأسف است از این تحمیلات، شما خوب دیگر بحمد اللَّه متمولى، احتیاج ندارى، دست از روزنامهنگاریت بردار، بشو وزیر. الحمد للَّه اینجا همه وزیر مىشوند [خنده حضار]. خوب بشو وزیر، بشو وکیل. تو را وکیل مىکنند؛ مردم نمىکنند خوب؛ وکیلت مىکنند؛ لازم نیست مردم [بخواهند]؛ مگر مردم حق وکالت دارند؟ نه، وکیلت مىکنند؛ منتصبت مىکنند؛ بشو سناتور. منتصبت مىکنند؛ اگر تو از این معنا عار دارى که یک چیزى را بر تو تحمیل کنند، خوب آسان است این؛ روزنامه نگارى را که الزام نمىکنند که شما روزنامهنگار باشید، دست از روزنامهتان بردارید، بروید یک شغل بهترى. از آن طرف من به او پیغام دادم که باید این درست بشود؛ باید این تکذیب بشود. از قرارى که دیشب باز یک کسى آمده بود گفت که او تعریف کرده است که من نمىتوانم با ملت مواجه بشوم؛ نمىتوانم با روحانیت مواجه بشوم؛ فکرى بکنید من یک سوژهاى درست مىکنم که تکذیب بشود؛ دستگاه گفته این دلیل بر سستى کار ماست. خوب، ما مرتجعیم یا شما؟
دروغ شاخدار
یک دروغى را آخر ما که مرده نیستیم که شما نسبت به ما مىدهید؛ ما یک جمعیت کثیرى بحمد اللَّه از علما داریم؛ ما مراجع بزرگ داریم؛ ما مراجع بزرگ عالى الشأن داریم؛ ما علما داریم در بلاد؛ ما فضلا داریم در حوزهها؛ ما مدرسین بزرگ داریم در حوزهها؛ ما طلاب و فضلاى علوم دینیه داریم؛ اینها که نمىنشینند که گوش کنند که کسى در روزنامه کثیر الانتشارش یک دروغ شاخدارى بنویسد: «بحمد اللَّه موافقت کردند»؛ خوب ما داد مىکنیم، فریاد مىکنیم، نمىگذارند منعکس بشود. خوب آقا! آقایى «1» که دیروز گفتى که- یا دیشب گفتى که- کهنهپرستى را جلو مىگیریم، این کهنهپرستى نیست که شما جلوى مطبوعات را مىگیرید؟ تحمیل مىکنید به روزنامه اطلاعات؟ سند داریم. دیگر اینکه یک چیز دروغى نیست که آقایان بگویند که افترا بستید؛ نوشته شما سنجاق در دفتر روزنامه اطلاعات است که شما گفتهاید باید این را بنویسید، و نگذاشتید تکذیب کند.
نمىترسم و نترسیدهام
ما حرفمان این است که آقا به قانون اساسى عمل کنید؛ مطبوعات آزادند؛ قلم آزاد است؛ بگذارید بنویسند مطالب را. اگر دین دارید به دین عمل کنید؛ اگر چنانچه دین را ارتجاع مىدانید، به قانون اساسى عمل کنید. خوب بگذارید بنویسند. [مدیر اطلاعات] به دست و پا افتاد و چه شد؛ و من به او پیغام دادم که من از آن آدمها نیستم که اگر یک حکمى کردم بنشینم چرت بزنم که این حکم خودش برود؛ من راه مىافتم دنبالش. اگر من خداى نخواسته، یکوقتى دیدم که مصلحت اسلام اقتضا مىکند که یک حرفى بزنم، مىزنم و دنبالش راه مىافتم و از هیچ چیز نمىترسم بحمد اللَّه تعالى. و اللَّه، تا حالا نترسیدهام [ابراز احساسات حضار]. آن روز هم که مىبردندم، آنها مىترسیدند؛ من آنها را تسلیت مىدادم که نترسید. [خنده حضار]
آخر اگر ما براى مقصد اسلامى، براى مقصدى که انبیا خودشان را به آب و آتش زدند، اولیاى عظام خودشان را به کشتن دادند، علماى بزرگ اسلام را آتش زدند، سر بریدند، حبس کردند، تبعید کردند، حبسهاى طولانى کردند، اگر چنانچه ما براى مقاصد اسلام بترسیم، دین نداریم. دیندار هم براى اینکه خرقه را از این عالم خالى کند مىترسد؟ اگر ما ماوراى این عالم را اعتقاد داشته باشیم، باید شکر کنیم که در راه خدا کشته بشویم و برویم در صف شهدا. بترسیم؟ از چه چیز بترسیم؟ آن باید بترسد که غیر این عالم جایى ندارد. خداى تبارک و تعالى وعده کرده به ما که یک جاى خوب دارید، اگر چنانچه به دین من رفتار کنید؛ و ما امیدوارم که رفتار کنیم؛ امید دارم که رفتار کنیم. ما از چه بترسیم؟ چه ترسى ما داریم از شماها؟ شما آن آخر امر این است که ما را اعدام کنید؛ اول زندگى راحت ماست؛ از این کثافتکاریها بیرون مىرویم؛ از این رنج و مِحَن خلاص مىشویم. آقاى ما فرموده: و اللَّهِ، لَابْنُ ابیطالبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدْىِ امِّه «1». خوب ایشان فرمودهاند، ما البته نمىتوانیم همچو دعواها بکنیم، لکن ما شیعه او هستیم. ما اگر از مرگ بترسیم، معنایش این است که ما وراء الطبیعه قبول نیست.
خطا کردند مرا رها کردند
ما که مىگوییم که مطبوعات آزاد باشند، ما کهنهپرستیم؟ آقایان که الزام مىکنند که در مطبوعات این نوشته بشود، آنها مترقىاند؟ خوب ما صدایمان از این بلندگو تا آنجا مىرسد، آنها صدایشان از اینجا تا امریکا مىرسد. هر جا دلار مىگیرند صدایشان هم آنجا مىرسد. مال این ملت را خرج مىکنند در مطبوعات خارجیه؛ مطبوعاتى که در خارج هست بر ضد روحانیت، بر ضد اسلام، بر ضد ملیت، بر ضد همه چیز ما مقالات مىنویسند. به من مىرسید این مطالب. اینها خطا کردند مرا رها کردند؛ اشتباه کردند. به آنها هم گفتم آنجا؛ گفتم اگر مىخواهید همان رویّه را داشته باشید بگذارید من اینجا باشم، صلاح است؛ دوباره هیاهو در نیاورید. حالا هم دارم مىگویم آقا! ما مرتجع نیستیم به این معنا که شما مىگویید؛ ما با آثار تمدن مخالف نیستیم؛ اسلام با آثار تمدن مخالف نیست.
اسلام، منادى استقلال و قدرت
اسلام از خدا مىخواهد که شما بر همه مقدرات عالم حکومت کنید. اسلام آن بود که شمشیر را کشید و تقریباً نصف دنیا یا بیشتر را گرفت؛ با شمشیر گرفت؛ این اسلام مرتجع است؟ اسلام آن بود که این ممالکى که شما حالا تحت اسارت او هستید، تحت اسارت آورد. آنها که به احکام اسلام عمل مىکردند، فى الجمله البته، حکومتهاى اسلامى تا حالا الّا یکى دو تایشان، به احکام اسلام عمل نکردهاند که مع ذلک همین که خودشان را زیر بیرق اسلام مىدانستند، همین که خودشان را وابسته به اسلام مىدانستند، همین که به حَسَب ظاهر به احکام اسلام عمل مىکردند، همچو قدرتى پیدا کردند که یک بیست و چند هزار جمعیت عرب، این مملکت به این وسیعى را همچو پایمال کرد، و رفت تا آن آخر براى اینکه متمدنش کند، آدمش کند؛ و کرد. این افکار نورانى که در علماى اعلام ما هست، در مراجع بزرگ ما هست، اینها به واسطه نور اسلام است. این افکار نورانى که در رجال عظیم الشأن ما هست، هر جا باشد مال اسلام است. این افکار پوسیدهاى که، کهنهپرستیهایى که آقایان دارند، تبعیت از همه، سربسته و دربسته تحویل دادن، همه مخازن یک مملکت را تحویل دیگران دادن، این ارتجاع است. روى این ارتجاع، سیاه!
اجبار به الزام مدیر اطلاعات
فرستادند، نخست وزیر هم دیشب، دیروز بود ظاهراً، دیروز فرستاد که بله، این عفو از شماست، اشتباه شده است، خطا شده، یک اشتباهى شده، شما چه بکنید؛ مبادا یکوقتى یک تشنجى بشود، مبادا یکوقتى جور دیگر پیش بیاید، یکوقت چه بشود، چه بشود، ما مىخواهیم که چه باشد؛ ما تابعیم. از این مطالبى که همیشه گفته مىشود. ما هم گفتیم که خوب حالا خود روزنامه اطلاعات که مىگوید من بىتقصیرم و شماها این کار را کردهاید، شما هم که آمدید مىگویید دیگر، باید او ملتزم بشود و شما هم قول بدهید به اینکه تکرار نشود این مطالب. اگر تکرار بشود مواجهه با یک مطلب بدترى خواهد شد. نکنید. این قدر هى کهنهپرست را به رخ ما نکشید تا ما هم مجبور بشویم که مطلب را همچو بازش کنیم از هم، تا ببینیم که آیا این علماى عظامِ اسلام کهنهپرست هستند یا شماها؟ آنها مىگفتند این قدر تحمیل بر ملت نکنید.
گرسنگى و توسرى در «مملکت مترقى»
این بیچارههاى گدا، این «مملکت مترقى»، که امسال زمستانش دل ما را خون کرد؛ آن اصفهانش، آن همدانش، آن تهرانش، آن قمش، آن جاهاى دیگرش. این سرماى کشنده، هیچ فکرى کردید براى این بیچارهها؟ به من اطلاع دادهاند که در همدان بیش از دو هزار نفر مردهاند امسال؛ در سرماى چهل و سه درجه و دو درجه؛ شما هیچ فکرى براى اینها کردهاید؟ اى «مملکت مترقى»! اى آقایانى که مملکتتان «ترقى» کرده! ما مىخواهیم واقعاً مترقى باشد. یک فکرى براى این بیچارهها بکنید، هم گرسنگى بخورند هم توسرى؟ هم پابرهنه راه بروند و هم شما شلاق تو سرشان بزنید؟ خوب ما مىگوییم نکنید این طور. این ارتجاع است که ما مىگوییم که این قدر فشار به مردم نیاورید؟ این قدر کتک نزنید؟ این قدر فحش ندهید؟ اینها ارتجاع است؟ شما که عمال استبداد هستید و دارید با زور و سرنیزه و قلدرى و هر جور دلتان مىخواهد با این ملت بیچاره عمل مىکنید، تمام قوانین را زیر پاى خودتان گذاشتهاید، تمام احکام اسلام را به آنها بىاعتنایى مىکنید، شما مترقى هستید، ما که مىگوییم به احکام اسلام عمل کنید، به قانون اساسى عمل بکنید، ما مرتجعیم؟
دانشگاه اسلامى آقایان!
مىخواهند آقایان- خنده دارد واقعاً این حرفها- مىخواهند آقایان دانشگاه اسلامى تأسیس کنند؛ شنیدهام چندین میلیون هم بودجه برایش درست کردهاند؛ شما اگر براى اسلام دلسوز هستید، خوب این دانشگاه ما، اوناها، آنجاست؛ چرا خرابش مىکنید؟ اگر شما واقعاً متوجه شدید که اسلام لازم است بودنش، احکام اسلام باید باقى باشد، علماى اسلام باید باقى باشند، ما به خیر شما هیچ امیدى نداریم بابا، شرّ نرسانید. بگذارید ما براى شما خدمت کنیم؛ بگذارید. ما یک شاهى بودجه این مملکت را بحمد اللَّه، صرف نمىکنیم. ما با این بیچارگى و با این شما، هر کس مىخواهد برود [ببیند]، خوب این طلاب علوم دینیه اسلام، بروید مکانشان را ببینید؛ بروید زندگى قبل الغارت را ببینید؛ بعد از غارت هم بروید زندگىشان را [ببینید]. چه چیز اینها مىخواستند ببرند؟ و الّا به درد آنها نمىخورد که این گلیم کهنه؛ اینها مىخواستند اذیت کنند؛ و الّا یک گلیم کهنه و یک سماور شکسته حلبى به درد اینها مىخورد؟ خوب بروید ببینید آقا این- ما که مخفى چیزى نداریم- این مدارس ما، همه موجود؛ این منازل ما هم همه موجود؛ بیایید ببینید دیگر. اگر شما دیدید که تمام بودجهاى که این ملت اسلام، این ملت فقیر، با تمام اخلاص مىآید به ما مىدهد براى حفظ اساس احکام اسلام، اگر شما دیدید که تمام بودجه سال ما به قدر یک مهمانى، یک مهمانى که یک نفر از خارج وارد مىشود و دولتها مهمانش مىکنند، اگر به قدر یک مهمانى آنها، تمام بودجه سال ما بود، بگویید: تف بر شما مرتجعین.
روحانیت، خواهان صلاح ملت و مملکت
ما مىگوییم بودجه مملکت را بابا این قدر خرج نکنید؛ این قدر مهمانى مىکنید چه کنید؟ این ارتجاع است که ما مىگوییم که شما آقا باشید؛ این قدر دست پیش مردم دراز نکنید؛ این قدر خرج نکنید تا دست دراز کنید؛ خرجهاى بیجا. یک سازمانهاى عریض و طویل درست کردهاند. شما به احکام اسلام اعتقاد پیدا کنید، ما همه جزو سازمان شما؛ همه ملت، همه ملت جزو شما. مگر ما به این ملت یک پولى دادهایم که با ما دوستند؟ مگر ما به این ملت یک رشوهاى دادهایم که با ما رفیقند، ما را مىخواهند؟ اینها فهمیدهاند، اعتقاد به این معنا پیدا کردهاند، که این آقایان، این مراجع بزرگ اسلام، این طلبه خمینى، اینها مىخواهند مردم را؛ دوست دارند مردم را؛ صلاح حال ملت را مىخواهند؛ صلاح حال مملکت را مىخواهند؛ این اعتقاد در قلب مردم است؛ انسان هم تابع احساسات قلبش هست؛ همه تبعیت مىکنند.
نصیحت مرا گوش کنید
شما بیایید نصیحت مرا گوش کنید؛ همان طورى که من به این اشخاصى که مىآمدند گفتم این مطلب را- کراراً- که آقا! تا حالا دیدید شما که با زجر، با کتک، با حبس، با شکنجه، با تبعید، با اهانت، با همه این امور، بُردى نکردید؛ دیدید که ملت عصبانى مىشود؛ نمىشود یک ملت را تا آخر زیر چکمه نگه داشت؛ این را دیدید؛ بیایید یک قدرى تغییر بدهید؛ تجربه بکنید. آخر شما اشخاصى هستید که ادعاى عقل مىکنید، تجربه کنید، آخر یک دفعه هم آن ورق را پیش بیاورید؛ تلطف کنید به مردم؛ تواضع کنید به مردم. آقا دولت مال مردم است؛ بودجه مملکت از جیب مردم است؛ شما نوکر مردم هستید؛ دولتها خدمتگزار مردمند. هى لفظاً نگویید من خدمتگزار، و عملًا تو سر مردم بزنید و این اربابهاى بیچارهتان را پایمال کنید. خوب، شما از بودجه این مملکت دارید ارتزاق مىکنید؛ دارید زندگى مرفه مىکنید؛ خوب، زندگى مرفه شما پیشکشتان؛ دارید زندگى مىکنید هر چه هم دلتان مىخواهد، هر جورى هم دلتان مىخواهد زندگى مىکنید. ما اصلًا نمىتوانیم تعقل کنیم زندگى اینها را؛ شما خیال مىکنید مىتوانید بفهمید اینها چه جورى زندگى مىکنند؟ اصلًا تعقل نمىتوانیم ما بکنیم، ما در ذهنمان وارد نشده این مطلب که یک طیاره از اینجا برود به هلند و گل بیاورد براى یک مهمانى، سیصد هزار تومان کرایه طیاره باشد، اینها چیزهایى است که من شنیدهام. من که خودم طیاره چى نبودم که ببینم. اینها چیزهایى است که معروف است و گفته مىشود. ما تعقل نمىکنیم تعیش اینها را، اینها پیشکش شما. مگر شما از بودجه این مملکت، از مال این ملت، از دسترنج این کارگر، از دسترنج این زارع ارتزاق نمىکنید؟ شمایى که این قدر دلسوزید براى این زارع، دلسوزید براى این کارگر، یک قدرى از این طرفِ خودتان یک خرده بلغزد توى این بیچارهها. این زمستان گذشته، با یک میلیون تومان مىشد تقریباً نجات داد این بیچارهها را. این یک میلیون تومان مثل یک قطره مىمانَد نسبت به دریا. خوب یک قدرى هم پخش کنید از این چیزهایى که از این ملت به دست آوردید؛ دیگر محتاج به این خرجهاى سازمانهاى عریض و طویل نیستید؛ آنها بروند سراغ کارهایشان؛ این قدر تنپرور نباشند، این قدر مفتخور نباشند، بروند یک کارى انجام بدهند؛ هى بایستم آنجا و بخورم که نمىشود. شما هم محفوظ مىمانید؛ هیچ کس با شما مخالفت آن وقت نمىکند؛ دلها هم پیش شما آن وقت مىآید؛ آن وقت همان طور که من اینجا نشستهام و منبر مىروم و آقایان گوش مىکنند و باورشان مىآید، حرفهاى شما را هم باورشان مىآید. حالا اما هر چه بگویید، مىگویند بیخود مىگویند. هر چه بگویید، اگر بگویید دو دو تا چهار تاست، مىگویند معلوم مىشود که این مطلب بدیهى یک اشتباهى توى آن است.
مخالفت روحانیون با نقض اسلام و قانون
آمد گفت به من که خوب، آن دولت که با شما چه بود و چه بود و چه کرد و چه کرد؛ ما متأسفیم؛ خوب، آن که رفت بحمد اللَّه، حالا یک دولتى آمده است که این اشخاصش بسیارىشان، پدرانشان روحانى بودهاند و متدینند و کذا و کذا و کذا. گفتم که آقا، نه ما دشمنى با آن دولت داشتیم و نه عقد اخوتى با شما خواندیم؛ ما به اعمالتان نگاه مىکنیم؛ ما اینجا مراقبیم؛ اگر اعمال شما تکرار اعمال آنهاست، همان طور که با او مخالف بودیم و هستیم الى یوم القیامة، و رویشان سیاه شد تا آخر، شما هم آن جور خواهید شد. ما همانیم و مخالفت مىکنیم؛ و اگر چنانچه رویه را تغییر بدهید، ما همه مسلم هستیم، برادر هستیم. رویه را تغییر بدهید؛ خاضع بشوید نسبت به احکام شرع؛ تصویبنامههاى باطل را- آنهایى که مخالف احکام شرع است- لغو بکنید؛ خضوع کنید نسبت به احکام شرع، البته این تصویبنامهها را لغو کنید. اینجا مىگویم، آنجا گفتم، خاضع بشوید براى احکام شرع. اگر شما هم همان طور که ما همه مسلمان هستیم، شما هم مىگویید مسلمان هستید، خاضع هستید براى احکام شرع؛ ما علاوه بر اینکه مخالفت نمىکنیم، پشتیبانى هم ازتان مىکنیم. مگر ما مىگوییم دولت نباشد؟ ما مىگوییم دولت باشد خاضع براى قوانین اسلام، و لا اقل براى قانون اساسى خاضع باشد. ما که نمىگوییم دولت نباشد؛ ما که نمىگوییم که مىخواهیم یک زندگىاى بکنیم مثل آن کسانى که در هزاران سال پیش بودند، تو غارها زندگى مىکردند؛ کدام روحانى به شما این حرف را زده؟ کدام روحانى گفته است که ما با فلان مظاهر تمدن مخالفیم؟ شما پیدا کنید یک روحانى را.
تبدیل مظاهر تمدن به مفاسد
شما مظاهر تمدن را وقتى که در ایران مىآید همچو از صورت طبیعى خارجش مىکنید، همچو از صورت طبیعى خارجش مىکنید که چیز حلال را مبدل به حرام مىکنید. این رادیو براى این بساطى است که حالا در ایران مرسوم است؟ این تلویزیون براى این بساطى است که اینها راه انداختهاند؟ در ممالک دیگر هم همین طور است؟ ممالک متمدنه هم استفادهشان از این آلات جدید همین جور است که آقایان اینجا استفاده مىکنند؟ تربیت بد در این مملکت است. فرهنگ «1» ما یک فرهنگى نیست که بتواند این مملکت را اداره کند؛ جوان نیرومند قوى که در مقابل استعمار بایستد، دستش را بلند کند، کشته بشود و نجات بدهد ملت را؛ این فرهنگ ما فرهنگى نیست که این کاره باشد. اینها اعصاب مردم را با این بساطى که در اینجاها راه مىاندازند و با این برنامههایى که در رادیو و تلویزیون و اینها هست [ضعیف مىکنند] و أضِفْ إلى ذلک «2» مطبوعات ما و روزنامههاى ما و مجلات ما و کتابهایى که منتشر مىشود، تمام اینها به دست استعمار است؛ استعمار است که روزنامهها را این طور مبتذل مىکند تا فکر جوانهاى ما را مسموم کند. استعمار است که برنامههاى فرهنگى ما را جورى تنظیم مىکند که جوان نیرومند در این مملکت نباشد. استعمار است که برنامههاى رادیو و تلویزیون را جورى تنظیم مىکند که مردم اعصابشان ضعیف بشود؛ قوّت را از دست بدهند؛ نیرومندى را از دست بدهند. اینها استعمار است. ما با این مظاهر استعمارى مخالفیم؛ ما مرتجعیم؟ شما مترقى هستید؟ ما حرفهایمان یک حرفهایى است؛ جنگ و بساط ندارد. آقا! بنشینید منطقى صحبت کنید، فحش ندارد که. خوب، بنشین صحبت کن. بفرستید، اشخاص عاقل را بفرستید با ما تفاهم کنند، ببینیم که ما با کجاى تمدن مخالفت داریم؛ ما با فسادها مخالفت داریم. ما مىگوییم که شما برنامههاى اصلاحىتان را اسرائیل برایتان درست مىکند؛ ملت اسرائیل. شما وقتى برنامه هم مىخواهید درست کنید دستتان را پیش اسرائیل دراز مىکنید؛ شما کارشناس نظامى از اسرائیل به این مملکت مىآورید؛ شما محصلین را از اینجا به اسرائیل مىفرستید؛ اى کاش به جاى دیگر مىفرستادند؛ به امریکا مىفرستادند؛ اى کاش به انگلستان مىفرستادند؛ به اسرائیل مىفرستید. ما با اینها مخالفیم.
ممالک اسلامى یک طرف، ایران و ترکیه هم یک طرف
ما مىگوییم آقا! جمیع ممالک اسلامى صف کشیدند یک طرف مقابل کفر و اسرائیل، شما و دولت ترکیه هم یک طرف ایستادهاید با اسرائیل موافق. ما مىگوییم صلاح نیست این کار. آقا این قدر با عواطف ملل مخالفت نکنید، و اللَّه مضر است. تمام مسلمین یک طرف، مملکت ایران هم یک طرف؛ آن وقت ملت ایران آلوده مىشود؛ آن وقت برادرهاى سنى ما خیال مىکنند که شیعهها یهودىپرستند.
فریاد مخالفت با اسرائیل
اى مردم! اى عالَم! بدانید ملت ما مخالف است با پیمان با اسرائیل. این ملت ما نیست؛ این روحانیت ما نیست؛ دین ما اقتضا مىکند که با دشمن اسلام موافقت نکنیم؛ قرآن ما اقتضا مىکند که با دشمن اسلام هم پیوند نشویم در مقابل صف مسلمین. ما این حرفها را مىزنیم؛ ارتجاع است این؟ آقا بیایید، خوب بیایید بنشینید ببینیم کجاى این ارتجاع است. شما که دولت، به قول خودتان، مملکت سابقه دار دو هزار و پانصد ساله دارید و هى مىنازید به استخوانهاى پوسیدهاى که رفتهاند و از بین رفتهاند، و در مقابل اسلام، مىخواهید استخوانها را از زیر خاک درآورید، شمایى که این قدر مىنازید به این استخوانهاى پوسیده و ملت سابقه دار کذا و کذا، حالا این آخر عمرى آمدهاید با اسرائیل هم پیوند [شدهاید]؟ در مقابل احکام اسلام، در مقابل مسلمین؟ ما وقتى مىگوییم که با اسرائیل [هم پیمان] نشوید، حالا ما پیوند کردیم با کذا و «جوجو» آمده و چى آورده؟ «1» تف بر این منطق! سیاه باد رویتان! ما این حرفها را مىزنیم؛ کجاى این، کجاى این کهنهپرستى است که مردک مىگوید کهنهپرستى. کجاى این کهنهپرستى است؟
اسلام در اعلا مرتبه تمدن
ما در اعلا مرتبه تمدن هستیم؛ اسلام در اعلا مرتبه تمدن است؛ مراجع عالیقدر اسلام در اعلا مرتبه تمدن هستند. خوب، بروید ببینید آنها [را]، اینجا موجودند، مشهد موجود است، تهران موجود است، نجف موجود است، بروند ببینند، کدام اینها مرتجع هستند؟ آقایان خودشان با طیاره اینجا و آنجا مىروند، بعد مىگویند با الاغ ملت برود؟ مگر امسال نبود یکى از مراجع با طیاره رفت به مشهد؟ مگر سایر مراجع با اتومبیل راه نمىروند؟ امسال هم مراجع راه افتادند، همه مجتمع شدند- که بعد تشکرش را عرض مىکنم- همه مجتمع شدند در تهران؛ اینها با الاغ رفتند؟ اینها مخالفند با آثار تمدن؟
روحانیت، پشتوانه رایگان مملکت
ما مىگوییم نکنید این طور. خوب، ما همه از هم هستیم؛ اولاد یک خانواده هستیم، اهل یک مملکت هستیم، چرا ما را مىخواهید بشکنید؟ ما مجاناً پشتوانه این مملکت هستیم، هیچ هم تحمیل بر بودجه شما نداریم. مىسازیم؛ مىسازیم با این کتکها، با این حبسها، با این زجرها، با این اهانتها، با این فحشها و براى این مملکت یک استوانهاى هستیم؛ ایستادهایم اینجا. اگر خداى نخواسته یک چیزى، یک خطرى براى این مملکت پیش بیاید، ما ایستادهایم در مقابلش و نمىترسیم.
آخوند مىایستد، شما فرار مىکنید
این آقایانى که مىگویند که ما مملکت را مىخواهیم حفظ کنیم، ما چطور هستیم و کذا هستیم، شما یادتان نیست که وقتى که متفقین آمدند اینجا، چطور فرار کردند این بیچارهها از تهران تا به یزد. اگر یک آخوند پیدا کردید فرار کرده، یک آخوند، یک آخوند. آن روز که در بالاى تهران طیارهها راه افتاده بود و مردم را مىترساندند، من تهران بودم؛ خدا رحمت کند مرحوم آقا شیخ حسین قمى- رضوان اللَّه علیه- با ایشان در آن میدان شاپور، آنجاها بودیم؛ ایشان سبیلش را چاق کرده بود «1» با کمال طمأنینه، اصلش کأنه خبرى نیست من هم مثل او، هیچ ابداً، کأنه خبرى نیست. این بیچارهها، این نظامیهایى که مىگویند این قدر ما کذا هستیم و کذا هستیم و براى مملکت چه مىکنیم، اینها وقتى که پاى استفاده و پاى بردن منافع و پاى زورگویى هست، این طورند. خدا نکند که یک روزى یک ورقى برگردد؛ اول کسى که فرار کند همین نشاندارها هستند، و ما هستیم الحمد للَّه اینجا تا آخرش؛ مگر اینها بیایند بگیرند ما را ببرند، ما باز هستیم.
دین علیه دین
این دانشگاه اسلامى که آقایان مىخواهند درست کنند نه اینکه خیال کنید با اسلام آشتى کردهاند، خیر، قضیه قرآنى است که سر نیزه کردند در مقابل امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- با حربه قرآن معاویه، امیر المؤمنین را شکست داد؛ با حربه قرآن، و الّا چند دقیقه دیگر، چند ساعت دیگر اگر مانده بود، آثارى از بنى امیه نمىماند، لکن حیله کردند، قرآن آوردند [که] ما مُسْلم، شما هم مُسلم، أشهد أن لا اله الا اللَّه؛ این قرآن. این خوارج بدبخت احمق، مقدس احمق، که امام را نشناخته بود [ند]، هر چه حضرت امیر گفت: آقا صبر کنید، [گفتند:] خیر نمىشود، قرآن، الحکم للَّه، نمىشود، نمىشود، نمىشود. مىخواستند بکشند حضرت امیر را همین اصحاب، این خوارجْ اصحاب حضرت بودند؛ انصار حضرت بودند. آنها حیله کردند؛ قرآن را بالاى نیزهها کردند که «الْحَکَمُ بَیننا وَ بَینکمْ کتابُ اللَّه؛ الْحَکَمُ کتابُ اللَّه». «1» حضرت [پیغام] فرستاد به اصحابش که جنگ مىکردند که آقا برگردید. گفت: آقا مهلت بدهید یک ساعت دیگر مانده. حضرت فرمود: مىکشند اینها مرا؛ ریختهاند دورم؛ شمشیرها کشیدهاند؛ اگر نیایید مىکشند. با قرآن، اسلام را شکست دادند.
توطئه شکست اسلام به اسم «دانشگاه اسلامى»
مگر مىشود با دانشگاه اسلامى، اسلام را شکست داد. مگر ما مىگذاریم شما «دانشگاه اسلامى» درست کنید. ما تفسیق مىکنیم آنکه وارد بشود در آن دانشگاه؛ بین ملت از بین خواهد رفت. مگر اینها مىتوانند که اسلام و مسلمین و علماى اسلام را تحت وزارت فرهنگ قرار بدهند؟ غلط مىکند آن وزارت فرهنگى که دخالت در امر دیانت و اسلام مىکند. مگر ما مىگذاریم این مطالب بشود. مگر خمینى بمیرد؛ نعوذ باللَّه مراجع اسلام هم خداى نخواسته، از بین بروند. وقتى رفتیم ما دیگر تکلیفى نداریم، لکن ملت اسلام هست؛ ملت اسلام باز زنده است؛ الآن زندگى [را] از سر گرفته است، «بارَک اللَّهُ فیکم»! «2»
سازش ناپذیرى ملت
ملت اسلام دیگر بیدار شد؛ دیگر نمىنشیند؛ اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمىگردد. اشتباه نکنید، اگر خمینى هم با شما سازش کند ملت اسلام با شما سازش نمىکند. اشتباه نکنید، ما به همان سنگرى که بودیم، هستیم. با تمام تصویبنامههاى مخالف اسلام که گذشته است، مخالفیم؛ با تمام زورگوییها مخالفیم؛ با تمام فشارهایى که بر ملت مىآید، مخالفیم؛ با تمام حبسیهایى که بىجهت حبس کردهاند، با حبس کردن آنها مخالفیم. ما مرتجع هستیم که مىگوییم: بابا بیچارهها را در بندرعباس، آخر چه کردند این بیچارهها که اعدام کردید؟ چه کردند اینها که در بندرعباس فرستادید؟ چه کردند اینها را که در حبس قرار دادید؟ این بیچارهها جز اینکه گفتند: بابا به قانون عمل کنید؛ بیایید همهمان، بزرگهایشان گفتند به قانون، این بیچارهها، کوچکترها هم، که خوب به تَبَع مسلمین و به تَبَع اسلام، فرض کنید یک کلمه هم گفته باشند؛ حالا این یک کلمه گفتهاند، باید تا آخر عمر این بیچاره در بندرعباس [به] سر ببرد؟
بربریت قرون وسطایى
آقا یک قدرى اصلاح کنید خودتان را؛ یک قدرى از این حال ارتجاع بیرون بیایید؛ یک قدرى از این حال بربریت بیرون بیایید؛ یک قدرى از این کارهاى قرون وسطایى دست بردارید؛ این قدر مرتجع نباشید؛ متمدن باشید؛ مترقى باشید. مملکت را مترقى [کنید]، احترام به افراد مملکت بگذارید؛ مردم را این قدر بیچاره بار نیاورید، دانشگاههایتان جورى نشود که برنامههایش جوانهاى ما را بد بار بیاورند. جوانهاى ما را مبارز بار بیاورید؛ جوانهاى ما را جورى بار بیاورید که در مقابل استعمار ایستادگى کنند. ماى مرتجع اینها را مىگوییم.
«ترقى» یا فحشا و فساد و استبداد
اگر ما مرتجعیم بفرمایید. شماى مترقى دارید دسته دسته این بیچارهها را، این جوانهاى ما را از بین مىبرید. مدارستان، یک مدارس صحیحى نیست که انسان بتواند به آنها اطمینان داشته باشد؛ برنامههایتان یک برنامههاى استعمارى است؛ همهاش بازى؛ همهاش فوتبال؛ همهاش چه. سایر ممالک هم این طورى است؟ پس این اتمها را کى درست کرده است؟ پس این طیارهها را کى درست کرده؟ «مملکت مترقى»! لوله، همین قم، همین قم؛ این لولهاى که براى آب در قم درست کردهاند؛ چون ایران درست کرده،قابل استعمال نیست. «مملکت مترقى»! تو از «1» لولهنگسازى هم باز بالا نرفتى. رزم آرا گفت: ما غیر لولهنگسازى چیزى بلد نیستیم. کشتندش. این «مملکت مترقى»! این مملکت مترقى که الآن نسبت به هر چیزش احتیاج دارد به خارج؟ از اسرائیل کارشناس مىآورد، اى واى! به اسرائیل مىفرستد که یاد بگیرند. شهرداریها از قم امسال رفتهاند؛ از قم اشخاصى رفتهاند؛ یعنى فرستادهاند آنها را که بروند- مثل اینکه در روزنامه استوار «2» هم بود این- که بروند در آنجا چیز یاد بگیرند. من نمىدانم از یهودیها مىخواهند چه چیز یاد [بگیرند]؟ از آنها تقلب باید یاد بگیرند؛ از آنها باید خدعه و فریب یاد بگیرند. چه چیز مىخواهند یاد بگیرند؟ این «مملکت مترقى»! چه مىگویى؟ چه مىگویید شماها؟ مگر با الفاظ مىشود؟ مگر با چهار تا زن فرستادن [به] مجلس، ترقى حاصل مىشود؟ مگر مردها که تا حالا بودند ترقى براى شما درست کردند تا زنهایتان ترقى [درست کنند]؟ ما مىگوییم اینها را فرستادن در این مراکز جز فساد چیزى نیست. شما بعد تجربه کنید ببینید بعد از ده سال، بیست سال، سى سال دیگر، اینها را بفرستید، به خیال خودتان، ببینید اگر شما جز فساد چیز دیگرى دیدید؟ ما با ترقى زنان مخالف نیستیم، با این فحشا مخالفیم، با این کارهاى غلط مخالفیم
مگر مردها آزادند که زنها مىخواهند آزاد باشند؟ «آزادْ مرد» و «آزادْ زن» با لفظ درست مىشود؟ مردها آزادند؟ در این مملکت الآن مردها آزادند؟ در چه چیز آزادند؟
و من عاجزم از اینکه تشکر کنم از جمیع ملتهاى مسلمین، اسلام؛ تشکر کنم از ملت بزرگ ایران، جمیع اصناف، جمیع طبقات، اینهایى که با ما همکارى کردند، اینهایى که در غم ما غم خوردند. تشکر بزرگ کنم از مراجع تقلید عظیم الشأن؛ زحمت کشیدند، تهران رفتند، اهانتها دیدند در آنجا؛ زحمتها کشیدند در آنجا. مراجع بزرگ از بلاد جمع شدند در مرکز؛ از مشهد تشریف آوردند؛ از اهواز تشریف آوردند؛ از قم اعاظم ما تشریف بردند؛ مراجع ما تشریف بردند؛ نجف همراهى کرد؛ قم، آن کسى هم که اینجا بود همراهى مىکرد. «1» همه، همه با هم دست دادند به هم؛ فهماندند به اینکه ما ملت زنده هستیم؛ ما براى آزادى این ملت به همه جور حاضریم؛ یکىمان حبس مىرود؛ یکىمان زجر مىکشد؛ یکىمان اهانت مىشود؛ یکىمان فحش مىخورد؛ ما به همه چیزش حاضریم. حالا هم همین مراجع عظام تشریف دارند- کثّر اللَّه أمثالهم؛ همان مراجع نجف تشریف دارند- کثّر اللَّه أمثالهم؛ همان مراجع تهران و مشهد تشریف دارند- کثر اللَّه أمثالهم. اسلام این نیست که یک فرد داشته باشد، دو فرد داشته باشد، همه سرباز اسلامند؛ همه سربازان اسلامند؛ همه علما جان نثار اسلامند؛ نمىشود نباشند؛ همه هستند الحمد للَّه. همه دست به هم دادهاند، چه آنکه صلاح دیده است که به ملایمت کار را انجام بدهد، چه آنکه صلاح دیده است با حدتْ کار را انجام بدهد؛ همه اینها از ما هستند. من لسانم ضعیف است که تشکر کنم از این افراد برجسته، از این علماى بزرگ؛ من نمىتوانم تشکر کنم؛ خداى تبارک و تعالى آنها را حفظ کند [آمین حضار]؛ خداى تبارک و تعالى سایه آنها را بر سر ما و مسلمین مستدام بدارد [آمین حضار]. ما همه یک هستیم؛ یک؛ افرادْ زیاد، لکن آرا واحد؛ یک هستیم؛ همه یک هستیم. گمان نکند که کسى گمان نکند که، بشود با پخش یک چیزهاى مسموم بتواند که بین علماى اسلام جدایى بیندازد؛ هیچ امکان ندارد این مطلب؛ ما همه با هم هستیم؛ ما براى ذَبّ «2» از اسلام و ذبّ از ایران و ذبّ از استقلال ایران و ذبّ از کیان اسلام، همه یک هستیم، یک حلقوم داریم. گمان نشود که خداى نخواسته، بچهها خیال کنند که اختلافى در کار هست.
اهانت به مراجع، یعنى انقطاع ولایت
و من یک نصیحت مىکنم به بچههاى طلاب؛ طلاب جوان که تازه آمدهاند و حاد و تندند؛ و آن این است که آقایان، متوجه باشید اگر چنانچه شَطْر «3» کلمهاى به یک نفر از مراجع اسلام، شطر کلمهاى اهانت بکند کسى به یک نفر از مراجع اسلام، بین او و خداى تبارک و تعالى ولایت منقطع مىشود. کوچک فرض مىکنید؟ فحش دادن به مراجع بزرگ ما را کوچک فرض مىکنید؟ اگر به واسطه بعضى از جهالتها لطمهاى بر این نهضت بزرگ وارد بشود، معاقَبید پیش خداى تبارک و تعالى؛ توبهتان مشکل است قبول بشود، چون به حیثیت اسلام لطمه وارد مىشود. اگر کسى به من اهانت کرد، سیلى به صورت من زد، سیلى به صورت اولاد من زد، و اللَّه تعالى راضى نیستم در مقابل او کسى بایستد دفاع کند؛ راضى نیستم. من مىدانم، من مىدانم که بعض از افراد یا به جهالت یا به عمد مىخواهند تفرقه ما بین این مجتمع بیندازند. تفرقه بین این مجتمع معنایش این است که در اسلام خداى نخواسته خلل واقع بشود؛ استعمار به آرزوى خودش برسد
ما خودمان را باید فدا کنیم براى اسلام؛ آمال و آرزویمان را باید فدا کنیم براى اسلام. همه مراجع از شصت به آن طرفند؛ در عَشَره مشئومه یا میمونه. «1» اگر براى خدا در این عشره از بین برویم، عشره میمونه است؛ و اگر چنانچه باز به [دنبال] آمال و آرزو باشیم مشئومه. همه مراجع از شصت به آن طرف هستند؛ دیگر مىشود که این اشخاصى که ریششان را در اسلام سفید کردهاند، اینها خداى نخواسته بر خلاف مصالح اسلام عملى بکنند؟ نمىشود آقا. اگر یکوقت اختلاف اجتهاد در کار باشد؛ مثل سایر مسائل شرعیه اختلاف اجتهاد در کار باشد، بچهها و جوانها نباید دخالت بکنند؛ خطرناک است؛ دشمن بیدار است. گمان نکنید که فحش به یک نفر است؛ فحش به یک جامعه اسلامى است؛ اهانت به یک جامعه اسلامى است؛ وَهْن وارد شدن «2» بر یک جامعه اسلامى است.
دست برادرى به سوى مسلمین
من که اینجا نشستهام دست تمام مراجع را مىبوسم؛ تمام مراجع اینجا، نجف، سایر بلاد، مشهد، تهران، هر جا هستند، دست همه علماى اسلام را من مىبوسم. مقصد بزرگتر از این است آقا. من دست برادرى دراز مىکنم به تمام ملتهاى اسلام، به تمام مسلمین دنیا؛ در شرق و غرب عالم هر چه مسلم هستند، من از اینجا دست برادرى دراز مىکنم و دست آنها را مىفشارم. ما خاضع هستیم براى همه علماى اسلام؛ شما هم باید خاضع باشید؛ همه، همه، همه باید خاضع باشید. این هم امرى است که به حضرات آقایان [گفتم]. البته نمىگویم واقعهاى هست؛ ان شاء اللَّه هیچ ابداً نیست؛ اما جوانند، بچهاند، گاهى وقتها عصبانیتى پیدا مىکنند از این امور. آقا ما اهل یک ملت، اهل یک مملکت، اهل یک دیانت، اهل یک بساط، همه بر خوان نعمت خداى تبارک و تعالى نشستهایم؛ همه باید شکر این نعمت را بگزاریم که یک همچو مراجع بزرگ داریم؛ متشکر باشیم از خدا که یک همچو افراد برجسته داریم؛ قدردانى کنیم از آنها؛ عزت آنها، عزت اسلام است؛ اهانت به آنها اهانت به اسلام است. توجه داشته باشید، مبادا یکوقت خداى نخواسته، یک اهانتى به یک مسلمى، یک اهانتى به یک مرجعى، یک اهانتى به یک مؤمنى بشود که خداى تبارک و تعالى راضى نیست؛ و من مىترسم که یکوقت خداى تبارک و تعالى ما را اخذ بکند، اخْذَ عزیزٍ مُقتدرٍ. «1»
مطالب با این حرفها تمام نمىشود؛ زیاد است حرف و من هم که دیگر قدرتش را ندارم که صحبت بکنم. از این جهت توفیق همه علماى اسلام را در خدمت به اسلام از خداى تبارک و تعالى درخواست دارم. خداوند تمام مراجع اسلام را در ظل حمایت خودش حفظ کند. سایه تمام مراجع اسلام را بر سر مسلمین و بر سر همه ما مستدام بدارد. دیانت اسلام را تقویت کند. دست اشخاصى که به استقلال مملکت ما، به اقتصاد مملکت ما خیانت مىکنند قطع کند.
و السلام علیکم.