swc

swc

صحیفه امام - جلد اول (10)

تلگراف [تشکر از آقاى ضیابرى‏]

زمان: 19 فروردین 1343/ 24 ذى القعدة 1383

مکان: قم‏

موضوع: تشکر

مخاطب: ضیابرى‏

از: قم‏

به: رشت‏

حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقاى ضیابرى- دامت برکاته‏

از عواطف کریمه متشکر. توفیق علماى اسلام را در احقاق حق و ابطال باطل خواستار است‏

- خمینى‏



تلگراف [تشکر از آقاى سید احمد خوانسارى (تبریک بازگشت امام به قم)]

زمان: فروردین 1343/ ذى القعدة 1383 «1»

مکان: قم‏

موضوع: پیام تشکر

مخاطب: خوانسارى، سید احمد

حضرت آیت اللَّه آقاى خوانسارى- دامت برکاته- تهران‏

از مساعى جمیله حضرت عالى متشکر. توفیق حضرات علما و مراجع عظام را در احقاق حق و ابطال باطل از خداوند تعالى خواستار است.

خمینى‏

سخنرانى [در جمع دانشجویان و طلاب (مخالفت روحانیت با انقلاب سفید)]

زمان: 8 صبح جمعه 21 فروردین 1343/ 26 ذى القعدة 1383

مکان: قم‏

موضوع: روحانیت با انقلاب سفید شاهانه مخالف است‏

مناسبت: بازگشت امام به قم، پس از آزادى از زندان‏

حضار: دانشجویان دانشگاه تهران، طلّاب و اهالى قم‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

هدف، اسلام و استقلال کشور

از زندانى بودن آقاى طالقانى و مهندس «1» افسرده نباشید؛ تا این چیزها نباشد کارها درست نمى‏شود. تا زندان رفتنها نباشد پیروزى به دست نمى‏آید. هدفْ بزرگتر از آزاد شدن عدّه‏اى است، هدف را باید در نظر داشت. هدفْ اسلام است؛ استقلال مملکت است؛ طرد عمّال اسرائیل است؛ اتّحاد با کشورهاى اسلامى است. الآن تمام اقتصاد مملکت در دست اسرائیل است؛ عمّال اسرائیل اقتصاد ایران را قبضه نموده‏اند؛ اکثر کارخانجات در دست آنها اداره مى‏شود: تلویزیون، کارخانه ارج، پپسى کولا «2»

دو هواپیمایى که قرار بود حجّاج را به مکّه ببرند مال اسرائیل بود! بعد دولت عربستان سعودى به این عمل اعتراض کرد و ناچار شدند از این عمل خوددارى کنند. امروز حتّى تخم مرغ از اسرائیل وارد مى‏کنند. باید صفها را فشرده کنید. اینها عمّال استعمار هستند؛ باید ریشه استعمار را کَنْد.

ضرورت اعلاى پرچم اسلام در دانشگاه‏

آقایان سعى کنید در دانشگاه پرچم اسلام را بالا ببرید؛ تبلیغات مذهبى بکنید؛ مسجد بسازید؛ اجتماعاً نماز بخوانید؛ تظاهر به نماز خواندن بکنید. وحدت مذهبى لازم است.

وحدت مذهبى است که این اجتماع عظیم و فشرده را ایجاد مى‏کند. اگر علاقه به استقلال ایران دارید، وحدت مذهبى داشته باشید.

اجبار رژیم به آزادى امام‏

بعد از اینکه دستگاه دید بیش از این نمى‏تواند این فضاحت را تحمّل کند و از تمام ممالک اسلامى و غیر اسلامى فشار آوردند و نفرتهاى ممالک اسلامى را نسبت به خود احساس نمود، وقتى اوضاع را چه از داخل و چه از خارج تاریک دیدند، اینها شبانه مرا به اینجا آوردند تا به اصطلاح مرا سالم به اینجا برسانند. آنها مى‏گفتند ما باید شما را محفوظ نگاه داریم. آنها مى‏ترسیدند که مردم به من آسیبى برسانند! آیا ملّت اسلام قصد جان مرا دارند؟! بعد از رسواییها، وقتى دیدند دیگر نمى‏توانند هیچ جاى پایى بگذارند و تمام ملتها، دولتهاى خارجى با آنها نظر خوشى ندارند، و مخصوصاً دیدند اکنون ایّام حج و محرّم است و معلوم نیست در مراسم حج چه خواهد شد و در ماه محرّم چه خواهد شد، ما را آزاد کردند؛ ولى بعداً به خیال سمپاشى افتادند. فکر کردند با مطبوعات مى‏توانند ما را در نظر مردم خوار کنند؛ خیال کردند مى‏توانند بین مردم و روحانیت جدایى ایجاد کنند.

توطئه‏اى با عنوان اتحاد مقدس‏

چند روز است آزاد شده‏ام. فرصت مطالعه روزنامه نداشتم. در زندان فراغت داشتم و مطالعه مى‏کردم تا اینکه روزنامه اطّلاعات، مورّخ سه شنبه 18 فروردین 43، را به من دادند. من از آقایان گله دارم که چرا زودتر به من [اطّلاع‏] ندادند. در این روزنامه کثیف اطّلاعات، تحت عنوان «اتّحاد مقدّس»، در سرمقاله نوشته بودند که با روحانیت تفاهم شده و روحانیون با «انقلاب سفید» شاه و ملّت موافق هستند! کدام انقلاب؟ کدام ملّت؟ این انقلاب مربوط به روحانیت و مردم است؟!

روحانیت، مخالف انقلاب سفید

آقایان که در دانشگاه هستید، برسانید به همه که روحانیت با این «انقلاب» موافق‏ نیست. ما که وسیله انتشاراتى نداریم؛ همه چیز را از ما گرفته‏اند. تلویزیون و رادیو را از ما گرفته‏اند. تلویزیون که در دست آن نانجیب «1» است؛ رادیو هم که در دست خودشان هست؛ مطبوعات ما کثیف است. آنها مطلبى را مى‏نویسند یا مى‏گویند، فوراً به تمام نقاط دور دست مى‏رسانند؛ آن وقت مردم بى‏اطّلاع فکر مى‏کنند که روحانیون هم با آنها هستند. روحانیون با این مفاسد دوستى ندارند. اگر روزنامه اطّلاعات جبران نکند، با عکس العمل شدید ما مواجه خواهد شد

 [یکى از حضّار: تحریمش کنید.]

 [امام:] نه. حالا موقعش نیست؛ هر چیزى جایى دارد.

خمینى تفاهم نخواهد کرد

خمینى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد. با سرنیزه نمى‏شود اصلاحات کرد. با نوشتن «خمینىِ خائن» به دیوارهاى تهران که مملکت اصلاح نمى‏شود! دیدید غلط کردید؟ دیدید اشتباه کردید؟ خاضع به احکام اسلام شوید ما شما را پشتیبانى مى‏کنیم. اگر از آزاد نمودن ما برنامه دیگرى دارند، اگر خیال دیگرى در سر دارند، اگر مى‏خواهند آشوب کنند، بسم اللَّه! بفرمایند

در روزنامه [مورّخ 13/ 5/ 1342] که مرا از زندان قیطریّه آوردند، نوشتند که مفهومش این بود که روحانیت در سیاست مداخله نخواهد کرد. من الآن حقیقت موضوع را براى شما بیان مى‏کنم. آمد یک نفر از اشخاصى که میل ندارم اسمش را بیاورم، گفت آقا سیاست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فریب، نیرنگ، خلاصه پدرسوختگى است! و آن را شما براى ما بگذارید! چون موقعْ مقتضى نبود نخواستم با او بحثى بکنم. گفتم: ما از اوّل وارد این سیاست که شما مى‏گویید نبوده‏ایم. امروز چون موقع مقتضى است، مى‏گویم‏ اسلام- تمامش- سیاست است‏

اسلام این نیست. و اللَّه اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرّفى کرده‏اند. سیاست مُدُن از اسلام سرچشمه مى‏گیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم؛ من پاپ نیستم که فقط روزهاى یکشنبه مراسمى انجام دهم و بقیه اوقات براى خودم سلطانى باشم و به امور دیگر کارى نداشته باشم. پایگاه استقلال اسلامى اینجاست. باید این مملکت را از این گرفتاریها نجات داد. نمى‏خواهند این مملکت اصلاح بشود؛ اجانب نمى‏خواهند مملکت آباد شود. اینها حتّى آب هم براى این ملّت تهیه نکرده‏اند! آبى که ما در قم از آن استفاده مى‏کنیم، در اروپا حتّى به حیواناتشان هم نمى‏دهند! اگر راست مى‏گویند براى بیکاران کار پیدا کنند. این جوان بعد از بیست سال تحصیل، کار مى‏خواهد. فردا، که فارغ التّحصیل مى‏شود، سرگردان است. اگر معاشش فراهم نشود نمى‏تواند دین خود را حفظ کند. شما خیال مى‏کنید آن دزدى که شبها از دیوار، با آن همه مخاطرات، بالا مى‏رود و یا زنى که عفت خود را مى‏فروشد، تقصیر دارد؟ وضع معیشتْ بد است که این همه جنایات و مفاسد، که شب و روز در روزنامه‏ها مى‏خوانید، به وجود مى‏آورد.

سرماى همدان و آوردن گُل از هلند

وقتى که در زندان بودم، خبر آوردند که سرماى همدان به 33 درجه رسیده؛ بعد خبر آوردند که دو هزار نفر از سرما تلف شده‏اند. در آن حالت من دستم بسته بود؛ چه مى‏توانستم بکنم؟ این تازه در همدان بود؛ البته در تهران و شهرهاى دیگر هم تلفاتى بود. دولت چه اقدامى نمود؟ در یک چنین وضع براى استقبال از اربابان خود، با طیّاره از هلند گل مى‏آورند! پول ملّت فقیر را تلف مى‏کنند. اجاره هواپیما که از هلند گل مى‏آورد سیصد هزار تومان است! جبران کنید غلطهاى خود را؛ اسلام را رعایت کنید. در ایّام گرفتارى، در روزنامه اطلاعات، درباره وضع مادّى و بهداشتى مردم جنوب مطلبى خواندم؛ تعجّب کردم! چگونه این مطلب را گذاشته بنویسند. یکى از خبرنگاران، پس از بازدید از وضع مردم جنوب، چنین نوشته بود که در جنوب ایران در دهات اصلًا از دکتر و دارو خبرى نیست؛ آب وجود ندارد. و یک ده، اکثر مردمش کور بودند. خلاصه از کلّیه وسایل و نیازمندى‏هاى اوّلیه زندگى محروم بودند. آن وقت در کنفرانس «اکافه»، «1» که نمایندگان دول دنیا جمع شده بودند که فکرى براى وضع اقتصاد دول بکنند- اگر بخواهند عمل بکنند- در صورتى که اعضاى شرکت‏کننده، چه از کشورهاى کوچک و چه بزرگ، همه دم از اشکالات اقتصادى خود مى‏زنند، هیئت نمایندگى ایران اظهار مى‏کند که وضع اقتصادى ایران کمال مطلوب است و هیچ عیب و نقصى ندارد! آیا وضع اقتصادى انگلستان بد است؛ ایران خوب است؟! وضع اقتصادى هندوستان بعد از آن همه پیشرفت بد است، ایران خوب است؟! همین طور ژاپن وضع اقتصادیش بد است، ایران خوب است؟!

 «ملّت مترقّى»

آقایان در کاخهاى خود نشسته‏اند مى‏گویند «ملّت مترقّى»! «ملّت مترقّى» از گرسنگى مى‏میرد؟! امیر اسلام، على- علیه السّلام- نان جو مى‏خورد. براى مهمانیى که به افتخار اربابان خود ترتیب مى‏دهند، پانصد هزار تومان، یک میلیون تومان، یا بیشتر خرج کنند و مرتّب دم از برنامه «مترقّى» مى‏زنند! مى‏گویند کشور ما در ردیف کشورهاى طراز اوّل است! مگر با رفتن چند زن به مجلس، مملکتْ مترقّى مى‏شود. مملکت با برنامه‏هاى اسرائیل درست نخواهد شد.

کشتار پانزده خرداد

اسلام براى تمام زندگى انسان، از روزى که متولّد مى‏شود تا موقعى که وارد در قبر شود، دستور و حکم دارد. صحبتْ نزاع با شخص نیست؛ بعد از اینکه دولت قبلى رفت، یک نفر در زندان آمد پیش من و از دولت گذشته بدگویى کرد و گفت این دولت برنامه‏هاى «مترقّى» دارد. گفتم ما با کسى غرض شخصى نداریم؛ ما با عمل اشخاص کار داریم؛ ملّت فقیر را نجات دهید. دیروز خانواده‏هاى شهداى پانزده خرداد اینجا بودند. چیزى که مرا رنج مى‏داد این بود که به من این صحبتها نشده بود تا از حبس آمدم بیرون. عصر همان روز- دفعه اوّل- جریان را مطّلع شدم. کشتارِ پانزده خرداد از اعمال یک قشون با ملّت بیگانه بدتر بود. آنها بچه‏ها را نمى‏کشتند، زنها را نمى‏کشتند. امروز جشن معنى ندارد. تا ملّت عمر دارد، غمگین در مصیبت پانزده خرداد است. یکى از اولیاى امور، ضمن سخنرانى، گفته بود: پانزده خرداد ننگ ملّت ایران است؛ ولى من صحبت او را تکمیل مى‏کنم: پانزده خرداد ننگ ملّت بود؛ زیرا از پول همین ملّت، اسلحه تهیّه شده و با این اسلحه مردم را کشتند!

 

سخنرانى [در جمع روحانیون و اهالى شیراز (رسالت حوزه‏ها)]

زمان: 9 صبح 21 فروردین 1343/ 26 ذى القعدة 1383

مکان: قم‏

موضوع: جنایات رژیم شاه و رسالت حوزه‏هاى علمیه‏

حضار: علما و روحانیون و مردم شیراز

 [بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏]

ایجاد اختلاف بین علما و ملت‏

سلام مرا به علماى شیراز خصوصاً حضرت آیت اللَّه محلاتى، «1» برسانید و از طرف من دست ایشان را ببوسید و بگویید: شما خیلى به رنج بودید؛ زندان رفتن شما و اقدام شما فراموش نمى‏شود؛ سیزده روزى که در جایى، نظیر جاى چاقوکشها به سر بردید، مورد نظر ولى عصر- عجل اللَّه تعالى فرجه- خواهد بود. الحال بدانید و به مردم برسانید، به هر وسیله‏اى که مى‏شود مردم محترم فارس و سایر جاها را مطلع فرمایید که اینها با سرنیزه، کشتن و زندان کردن و سایر اعمال وحشیانه‏اى که در دنیاى امروز، حتى در آفریقا و ملل دیگر، بکلى انجام نمى‏شود، نمى‏توانند پیش ببرند و جلوى احساسات مسلمانها را بگیرند و اسلام را از بین ببرند؛ و شکست مى‏خورند. لذا آمدند و نقشه مهمترى کشیدند. ممکن است فعلًا نه کشتن باشد و نه زندان و نه کار زشت دیگرى؛ زیرا با اینها پیش نبردند. اى کاش؛ این طور چه عیب داشت؟ همه جا را بگیرند، همه را ببرند و عده‏اى را بکشند؛ دیگران هستند؛ لکن نقشه‏اى که مهمتر است و اینها دارند، این است که مى‏خواهند بین علما و ملت اسلام اختلاف بیندازند. اینها مى‏خواهند بگویند علما با انقلاب شاه موافقند؛ تا مردم را برگردانند، و سرمایه علما را که مردم هستند، از دستشان بگیرند. به آیت اللَّه العظمى محلاتى و سایر علماى شیراز بگویید که طلاب را تهذیب کنید، مردم را متحد فرمایید. حواستان جمع باشد؛ مواظب باشید. به همه مردم برسانید، اینها دشمن هستند؛ دشمن اسلام هستند؛ دشمن ملت هستند.

همه در یک صف هستیم‏

پیغمبر اسلام عرب است؛ ما اختلاف نداریم و نباید داشته باشیم. کوچک و بزرگ نداریم؛ بالا و پایین نداریم؛ مُقدم و مؤخر نداریم؛ همه در یک صف هستیم. ما همه براى اسلام و براى خدا قیام مى‏کنیم و باید براى خدا باشد؛ نه براى دنیا. هیچ کس بر دیگرى فضیلتى ندارد. اختصاص به حوزه ندارد؛ همه موظفند. آنها خیال کردند آیت اللَّه بروجردى فوت کرد، اسلام هم فوت کرد. اشتباه مى‏کنند؛ بد خیال مى‏کنند. پیغمبر و على و سایر ائمه- علیهم السلام- و سایر بزرگان از دنیا رفتند و اسلام باقى ماند. خمینى هم مى‏میرد. من عمرم به آخر رسیده؛ چند روزى بیش، از عمرم باقى نیست. شما اى طلاب واى فضلا که جوان هستید، کوشش کنید. من مى‏میرم، دیگرى مى‏آید؛ دیگرى مى‏رود، و دیگرى مى‏آید. اسلام محفوظ باشد. دست بوسیدن و عکس و تقدم و تأخر اسم، معنى ندارد ... حوزه علمیه باید به کار اسلام بخورد. اگر حوزه علمیه به کار اسلام نخورد، بیهوده است، مبتذل است، واجب است بر همه و همه خطبا و مسلمین که مردم را مطلع کنند؛ زیرا اصل اسلام در خطر است. در اصل که اختلاف نیست؛ مگر فرعى است که اختلاف نظر داشته باشند؟ مگر یقین دارند که اسلام در خطر نیست؟ هیچ کس نباید صلاح را در سکوت بداند، نباید هیچ کس این فکر را بکند.

علاقه مردم به دین‏

من از بعضى تعصباتِ بیجا رنج مى‏برم. گاهى بعضى مطالب را از طلبه‏هاى جوان مى‏شنوم، سرم درد مى‏گیرد. عکس یعنى چه؟ اینها موهومات است. خمینى هم اگر براى خدا کار نکند، مردم از بینش مى‏برند؛ نابودش مى‏کنند .... [باید] براى رضاى خدا، براى دین مردم کار کرد؛ نه براى دنیا. به خدا قسم، آنهایى که ساکت شدند- که دنیا را هم از آنها مى‏گیرند- بیچاره مى‏شوند، مردم دین مى‏خواهند. علما و روحانیت خدمتگزار دین هستند؛ لذا آنها را دوست مى‏دارند؛ و الّا اگر فهمیدند که براى دنیاست و براى حبّ ریاست است و امثال آن، هیچ اعتنایى به آنها نمى‏کنند. من نمى‏توانم پول را بگیرم و به طلاب بدهم؛ ولى مردم گرسنه و بیچاره بمانند و دین از بین برود. اما اگر چنین کنم باید

نابودم کنند، بیرونم کنند. مردم کاملًا حواسشان جمع است. مردم دیندار، آدم خدمتگزار به دین مى‏خواهند؛ هر کس برجسته تر شد، او را دوست مى‏دارند. علاقه مردم به ما براى دین است. این ابراز علاقه، براى اظهار علاقه به دین است. اشتباه مى‏کنند آنهایى که مى‏خواهند بین علما و مردم و دین جدایى بیندازند؛ آنها رسوا شدند سید ضیاء «1» به شاه گفته است، گرفتن این مرد، اشتباه بوده؛ آزاد کردن او هم اشتباه بوده. آنها مفتضح شدند.

اگر مطبوعات ما نمى‏نویسند، خارجیها مى‏نویسند؛ به من رسیده و مى‏رسد که در خارج چه خبرها شده، چقدر اینها رسوا شده‏اند. انزجار این مردم از آنها بر تمام دنیا، ثابت شد. آنهایى که مردم را به اشتباه مى‏اندازند، خیانت مى‏کنند. این مطبوعات، خائن هستند. در جواب تلگراف حضرت آیت اللَّه العظمى خویى خیلى اشتباه کارى کرده بودند. در ضمن چند جمله تمام مقاصدشان را گفته و حرفهاى ما را رد کرده بودند. گفته بودند: علما حقیقت اسلام را نفهمیدند؛ ما فلسفه احکام را مى‏فهمیم. گفته بودند: پیغمبر آرزوى تساوى داشت؛ اینها مرادشان از تساوى حقوق، عدالت اجتماعى نیست؛ ممکن است اگر علما ساکت شوند، کم کم حرف از ارث و طلاق و غیر اینها به میان بیاورند. آنها دشمن هستند؛ باید شما متحد شوید. اختلاف را دور بیندازید، و از گوشه زندان نباید ترسید. از بین رفتن اسلام ... است. باید اسلام بماند، و قرآن هم بماند. خمینى از بین برود، برود؛ دیگرى هم از بین برود، برود. هدف ما حفظ اسلام و قرآن است، نه حفظ دنیاى خود. همه یک هدف داریم؛ همه شریک هستیم؛ اختلاف نداریم و نباید داشته باشیم. از عموم ملت ایران تشکر مى‏کنیم؛ خصوصاً از علما و روحانیون، و همچنین از ملت فارس و روحانیون و علماى آنها بسیار ممنون و متشکرم. خداوند همه را مؤید و منصور بدارد.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

 

تلگراف [به آقاى محمد تقى آملى (تکذیب سرمقاله روزنامه اطلاعات)]

زمان: 22 فروردین 1343/ 27 ذى القعدة 1383

مکان: قم‏

موضوع: تکذیب خبر موافقت روحانیون با مقاصد خلاف شرع رژیم شاه‏

مناسبت: سرمقاله روزنامه اطلاعات مورخ 18/ 1/ 1343 «1»

مخاطب: آملى، محمد تقى‏

حضرت آیت اللَّه آقاى آملى- دامت برکاته- تهران، حسن‏آباد

پس از عرض اخلاص، مستدعى است مراتب تشکر این جانب را به حضرات حجج اسلام و علماى اعلام تهران- اعلى اللَّه کلمتهم- ابلاغ فرموده و تذکر دهید مطالبى که در روزنامه اطلاعات سه شنبه راجع به موافقت روحانیون با مقاصد دولت درج شده بود جداً تکذیب فرمایند؛ و به ملت ابلاغ فرمایید که هیچ روحانى نمى‏تواند با امور خلاف شرع موافقت کند و پس از این به مندرجات مطبوعات راجع به روحانیون ترتیب اثر ندهند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

خمینى‏

 

تلگراف [به آقاى سید هادى میلانى (تکذیب سرمقاله روزنامه اطلاعات)]

زمان: 22 فروردین 1343/ 27 ذى القعدة 1383

مکان: قم‏

موضوع: تکذیب خبر موافقت روحانیون با مقاصد خلاف شرع رژیم شاه‏

مناسبت: سرمقاله روزنامه اطلاعات مورخ 18/ 1/ 1343

مخاطب: میلانى، سید هادى‏

حضرت آیت اللَّه میلانى- دامت برکاته- مشهد

پس از عرض اخلاص، مندرجات سرمقاله اطلاعات سه شنبه 18 فروردین منتشر در تهران تکذیب است. امر بفرمایید اکیداً تکذیب نمایند.

خمینى‏

 

اجازه نامه [به آقاى سید مهدى یثربى، در امور حسبیه و شرعیه‏]

زمان: 22 فروردین 1343/ 27 ذى القعدة 1383

مکان: قم‏

موضوع: اجازه در امور حسبیه و شرعیه‏

مخاطب: یثربى، سید مهدى‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

الحمد للَّه رب العالمین، و الصلاة و السلام على محمد و آله الطاهرین، و لعنة اللَّه على اعدائهم اجمعین الى یوم الدین‏

و بعد، جناب مستطاب سید العلماء الاعلام و حجت الاسلام آقاى حاج سید مهدى یثربى- دامت افاضاته- که از افاضل اعلام و علماى عظام مى‏باشند و مورد وثوق و اطمینان هستند و بحمد اللَّه تعالى به فضایل نفسانیه و صلاح و سداد موصوفند، از قِبَل حقیر مجازند در تصدى امور حسبیه و شرعیه که در عصر غیبت ولى امر- عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف- از مختصات فقیه جامع الشرایط است «فله التصدی لما ذکر مع مراعاة الاحتیاط»؛ و نیز جناب ایشان مجازند در اخذ سهمین مبارکین و صرف آن در اعاشه خودشان به نحو تعارف و شئون عرفیه، و ایصال ما زاد از سهم مبارک سادات عظام را به محل مقرر شرعى آن، و صرف نصف از سهم مبارک امام- علیه السلام- را در ترویج شرع مطاع و علوّ کلمه اسلام، و ایصال بقیه را نزد حقیر براى ادامه و اقامه حوزه علمیه.

 «و اوصیه- ایّده اللَّه تعالى و سدده- بما اوصى به السلف الصالح من ملازمة التقوى و التجنب عن الهوى و التمسک بعروة الاحتیاط فى الدین و الدنیا؛ و ارجو من جنابه ان لا ینسانى من صالح دعواته»؛ و السلام علیه و على عباد اللَّه الصالحین و اخواننا المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.

به تاریخ 27 شهر ذى القعدة الحرام 1383

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

بیانات [در جمع خانواده شهداى قیام 15 خرداد (تأمین نیازمندیهاى خانواده شهدا)]

زمان: 22 فروردین 1343/ 27 ذى القعدة 1383

مکان: قم‏

موضوع: تأمین نیازمندیهاى خانواده شهدا

حضار: بازماندگان شهداى قیام 15 خرداد 42 «1»

 [اگر این خانواده‏ها] احتیاج دیگرى هم داشته باشند، بعداً تأمین خواهم کرد؛ ناراحت نباشید. امیدوارم جزو شهیدان سید الشهداء محسوب شوند؛ خودم هم در این مصیبت شریک هستم. من هم مصیبت زده هستم. از همه مهمتر مصیبتِ دین است که دارد لطمه مى‏خورد.

 

تلگراف [آقاى حسین خادمى (تکذیب سرمقاله روزنامه اطلاعات)]

زمان: 23 فروردین 1343/ 28 ذى القعدة 1383

مکان: قم‏

موضوع: تکذیب خبر موافقت روحانیون با اعمال خلاف شرع رژیم شاه «1»

مخاطب: خادمى، حسین‏

حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقاى خادمى- دامت برکاته- اصفهان‏

از مساعى جمیله جنابعالى متشکر. توفیق علماى اسلام را در احقاق حق و ابطال باطل خواستار است. مستدعى است مراتب تشکر این جانب را به حضرات حجج اسلام- دامت برکاتهم- ابلاغ، لازم است مندرجات روزنامه اطلاعات سه شنبه 18 فروردین را جداً امر به تکذیب فرمایید.

خمینى‏

تلگراف [آقاى حسین نورى همدانى (تکذیب سرمقاله روزنامه اطلاعات)]

زمان: 23 فروردین 1343/ 28 ذى القعدة 1383

مکان: قم‏

موضوع: تکذیب خبر موافقت روحانیون با اعمال خلاف شرع رژیم شاه «1»

مخاطب: انوارى همدانى، حسین‏

حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقا شیخ حسین همدانى «2»- دامت برکاته- نجف از عواطف حضرات علماى اعلام و حجج اسلام- اعلى اللَّه کلمتهم- متشکر. مراتب اخلاص حقیر را به عموم آقایان ابلاغ فرمایید. توفیق حضرات علماى اسلام را در احقاق حق و ابطال باطل خواستار است. مستدعى است مندرجات اطلاعات 18 فروردین را جداً تکذیب فرمایند. و السلام علیکم.

خمینى‏

تلگراف [آقاى احمد اهرى (تکذیب سرمقاله روزنامه اطلاعات)]

زمان: 23 فروردین 1343/ 28 ذى القعدة 1383

مکان: قم‏

موضوع: تکذیب خبر موافقت روحانیون با اعمال خلاف شرع رژیم شاه «1»

مخاطب: اهرى، احمد

حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقاى حاج شیخ احمد اهرى- دامت برکاته- تبریز

از عواطف کریمه حضرات حجج اسلام- دامت برکاتهم- متشکر. مستدعى است مراتب اخلاص حقیر را به جامعه علمیه ابلاغ فرمایید. توفیق علماى اسلام را در احقاق حق و ابطال باطل خواستار است. لازم است مندرجات اطلاعات سه شنبه 18 فروردین منتشر در تهران جداً تکذیب شود.

خمینى‏

 

تلگراف [تشکر از سید على نقى طبسى حائرى (تبریک بازگشت امام به قم)]

مکان: قم‏

موضوع: پاسخ تلگراف تبریک به مناسبت آزادى امام خمینى و بازگشت به قم‏

مخاطب: طبسى حائرى، سید على نقى‏

قم- مشهد شماره 389 18 23/ 1

جناب حجت الاسلام آقاى حاج آقاى حاج سید على نقى طبسى- دامت افاضاته مشهد- گوهرشاد

از تفقد جنابعالى متشکر.

خمینى‏

 

بیانات [خطاب به آقاى عبد الکریم هاشمى نژاد (اوضاع مبهم سیاسى جهان و منطقه)]

زمان: شب هنگام 25 فروردین 1343/ 1 ذى الحجه 1383

مکان: قم‏

موضوع: اوضاع مبهم سیاسى جهان و منطقه‏

مناسبت: آزادى روحانیون دستگیر شده در تهران‏

مخاطب: هاشمى نژاد، سید عبد الکریم «1»

فعلًا تنها هدف من ایجاد اتحاد بین تمام طبقات روحانیون است تا بتوانیم تصمیم جدیترى بگیریم ... اوضاع جهان به طور کلى مبهم است و وضع ایران هم معلوم نیست؛ چون پاکستان از پیمان سنتو «2» خارج شده و پاکستان و ترکیه، شناسایى خود را از اسرائیل پس گرفته [اند] و حجاز به طیاره‏هاى اسرائیلى که حامل حجاج ایرانى بوده‏اند، اجازه فرود آمدن نداده؛ «3» و خروشچف «4» مى‏خواهد از پستش کناره‏گیرى کند، و اختلاف بین سران حزب کمونیست به وجود آمده. اختلاف بین چین و شوروى شدید شده و امریکا گرفتار انتخابات و وضع داخلى خودش شده و اتحادیه اعراب در شرف تکوین و اتمام است؛ و به طور کلى اوضاع مبهم است؛ و به همین جهت آقایان مرخص شدند «5» و باید از این شرایط استفاده کرد.

 

سخنرانى [در جمع اقشار مختلف مردم (15 خرداد، عملکرد دولت و رسالت علما)]

زمان: 8 صبح 26 فروردین 1343/ 2 ذى الحجه 1383

مکان: قم، مسجد اعظم‏

موضوع: تحلیلى از قیام 15 خرداد، عملکرد دولت و رسالت علما و روحانیون‏

مناسبت: آزادى امام خمینى از زندان‏

حضار: علما، روحانیون، بازاریان، دانشجویان و اقشار مختلف مردم‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم‏

انا للَّه و انا الیه راجعون‏

علامت تمدن، کشتار 15 خرداد!

 [گریه شدید حضار] من تا کنون احساس عجز در صحبتها نکرده‏ام و امروز خودم را عاجز مى‏دانم. عاجز مى‏دانم از اظهار تألمات روحیه‏اى که دارم براى اوضاع اسلام عموماً، و اوضاع ایران خصوصاً، و قضایایى که در این یک سال منحوس پیش آمد؛ خصوصاً قضیه مدارس علمى، قضیه 15 خرداد. قضیه 15 خرداد من مطلع نبودم تا اینکه حبس به حصر تبدیل شد و اخبار خارج به من رسید

خدا مى‏داند که مرا اوضاع 15 خرداد کوبید [گریه شدید حضار]. من حالا که آمدم به اینجا؛ آمده‏ام از قیطریه؛ مواجه هستم با یک منظره‏هایى؛ با بچه‏هاى کوچک بى‏پدر [گریه شدید حضار]، با مادرهاى جوان از دست داده، و مادرهاى جوان مرده، با زنهاى برادر مرده، با پاهاى قطع شده [گریه شدید حضار]، با افسردگیها. اینها علامت تمدن آقایان است و ارتجاع ما. افسوس که دست ما از عالم کوتاه است؛ افسوس که صداى ما به عالم نمى‏رسد؛ افسوس که گریه‏هاى این مادرهاى بچه مرده نمى‏رسد به دنیا [گریه شدید حضار].

تبلیغات سوء علیه روحانیت‏

ما را کهنه‏پرست معرفى مى‏کنند، ما را مرتجع معرفى مى‏کنند، علماى اسلام را به ارتجاع سیاه تعبیر مى‏کنند. جراید خارج از ایران، آنهایى که با بودجه‏هاى گزاف، براى کوبیدن ما مهیا شده‏اند، در خارج ما را مخالف اصلاحات- که اسلام در رأس اصلاحات واقع شده است؛ معرفى مى‏کنند؛ مخالف ترقى مملکت معرفى مى‏کنند؛ مى‏گویند آخوندها مى‏خواهند با الاغ باز سوار بشوند از این طرف به آن طرف بروند؛ آخوندها مى‏گویند که برق نمى‏خواهیم؛ آخوندها مى‏گویند طیاره نمى‏خواهیم؛ اینها مرتجع هستند؛ اینها مى‏خواهند به قرون وسطى برگردند. آخوندها با این سیاه روزیهایى که نصیب مملکت است، مخالفند؛ این کهنه‏پرستى است؟ علماى اعلام با این زدنها، کشتنها، قلدریها، دیکتاتوریها، استبدادها مخالفند؛ این کهنه‏پرستى است؟ علماى اسلام در صدر مشروطیت، در مقابل استبداد سیاه ایستادند و براى ملت آزادى گرفتند، قوانین جعل کردند، قوانینى که به نفع ملت است، به نفع استقلال کشور است، به نفع اسلام است، قوانین اسلام است؛ این را با خونهاى خودشان، با زجرهایى که کشیدند، با بیچارگیهایى که متوجه به آنها شد، گرفتند؛ این آخوندها مرتجع هستند؟

امروز هم، روحانیت قیام کرده است، نهضت کرده است؛ ملت به تَبَع روحانیت نهضت کرده است؛ ملتهاى اسلام بیدار شده‏اند، نهضت کرده‏اند؛ خواسته‏هاى روحانیت عمل به قوانین اسلام است؛ این ارتجاع است؟ رسول اکرم مرتجع بود؟ قوانین آسمانى، قوانین الهى، که ما براى آن این قدر اهانت مى‏شویم، این قدر زجر مى‏کشیم، دعوت به عمل کردن به قوانین آسمانى ارتجاع است؟ خداى تبارک و تعالى مرتجع است؟ جبرئیل امین، واسطه وحى الهى، مرتجع است؟ پیغمبر اکرم مرتجع است؟ ائمه هُدى‏ مرتجع هستند؟ علماى از صدر اسلام تا امروز که از خودشان چیزى ندارند؛ آنها قوانین اسلام را، قوانین وحى را به مردم ابلاغ مى‏کنند؛ ابلاغ قوانین الهى ارتجاع است؟

اسلام، موافق آزادى واقعى‏

شما اگر چنانچه به احکام اسلام اعتقاد دارید، این احکام اسلام. اسلام انسان را آزاد خلق کرده است و انسان را مسلط بر خودش و بر مالش و بر جانش و بر نوامیسش خلق فرموده است. امر فرموده است، مسلط است انسان؛ آزاد است انسان؛ هر انسانى در مسکن آزاد است؛ در مشروب و مأکول- آنچه خلاف قوانین الهیه نباشد- آزاد است؛ در مشى آزاد است. حکم اسلام است که اگر کسى حمله برد به منزل کسى، براى آن کسى که مورد حمله واقع شده است جایز است کشتن او. اسلام این قدر با آزادیها موافق است؛ اسلام، ارتجاع سیاه است؟ علماى اسلام که از خودشان چیزى ندارند، ما که خودمان حرفى نداریم، ما هر چه مى‏گوییم «قالَ رسولُ اللَّه» مى‏گوییم، رسول اللَّه هم «قالَ اللَّه» مى‏فرماید. اگر ما مرتجعیم، معلوم مى‏شود رسول اللَّه مرتجع است؛ اگر شما ما را مرتجع مى‏دانید، ما را کهنه‏پرست مى‏دانید- مردک امروز هم باز دست از حرفش برنمى‏دارد- اگر ما را کهنه‏پرست مى‏دانید، ما که از خودمان حرفى نداریم، ما مى‏گوییم «قال اللَّهُ تعالى»، ما مى‏گوییم «قالَ رسولُ اللَّه»؛ پس شما رسول اللَّه را کهنه‏پرست مى‏دانید، اف بر این تجدد!

و اگر چنانچه قوانین را قبول دارید، اگر اسلام را قبول دارید (که ما تَبَع او هستیم و اسلام سرمنشأ همه آزادیها، همه آزادگیها، همه بزرگیها، همه آقاییها، همه استقلالها هست) [اگر] اسلام را قبول دارید، این احکام اسلام کجایش ارتجاع است؟ بفرمایید کجاى احکام اسلام را آقایان ارتجاع سیاه مى‏دانند؟ بفرمایند بیایند تفاهم کنند. آخر اینکه تو «1» بروى آنجا براى خودت صحبت بکنى و هر جا پیش مى‏آید یک صحبتى بکنى و: «خیر؛ کهنه‏پرستى را ما مى‏کوبیم، چطور مى‏کنیم»، رجز بخوانى، اینکه نمى‏شود. خوب بیا بنشین بگو: آقا، اینکه پیغمبر فرموده است، این ارتجاع سیاه است؛ تا ما ببینیم که شما درست مى‏فرمایید؟ تا ما اثبات کنیم نخیر، ارتجاع نیست.

به قانون عمل کنید

ما مى‏گوییم آقا، غلام حلقه به گوش دیگران نباشید؛ ما عزت و شرف شما را مى‏خواهیم؛ ما به شماها نصیحت مى‏کنیم که آقا، شما دولت اسلام هستید؛ هیأت حاکمه بر مسلمین، به اصطلاح، هستید؛ شما عزیز باشید؛ آقا باشید؛ بزرگ باشید؛ استقلال را حفظ کنید؛ تبعیت را دست بردارید، دستتان را براى چهار دلار دراز نکنید؛ هر جلسه‏اى شما تشکیل مى‏دهید، هى مى‏گویید دلار بده! ما با این چیزها مخالفیم. اگر این ارتجاع است، ما مرتجعیم؛ و اگر آن تمدن است شما متمدنید. اگر به قوانین اسلام، شما اعتقاد دارید، این قوانین اسلام؛ و اگر به قوانین اساسى، به قانون اساسى شما اتکا دارید، قانون اساسى مردم را آزادى داده است در مسکن، در کارهاى خودش، در مالش، در جانش، آزادى داده است؛ از این زورگوییها قانون منع کرده است. ما مى‏گوییم شما آقا بیایید به قانون عمل کنید. مى‏گذاریم قانون را زمین؛ شما یک نماینده‏اى بفرستید، ما هم یک نماینده‏اى مى‏فرستیم؛ قانون اساسى را مى‏گذاریم زمین؛ شما که مى‏گویید ما قانونى هستیم، دموکرات هستیم، شما که مى‏گویید که ما جلو رفته هستیم، مترقى هستیم، این قانون اساسى ماست؛ مى‏گذاریم زمین. به قانون اساسى عمل کنید، اگر ما حرفى زدیم. به این متمم قانون اساسى، شما عمل کنید که علماى اسلام در صدر مشروطیت جان دادند براى گرفتن این، و رفع کردن اسارت ملتها؛ شما بنشینید به این قانون اساسى عمل کنید. قانون اساسى مطبوعات را آزاد کرده است، شما آزاد مى‏کنید؟ ما مرتجعیم که مى‏گوییم بگذارید به قانون اساسى عمل بشود، بگذارید مطبوعات آزاد باشد، بگذارید که این مطبوعات رو عقیده خودش [ان بنویسند؛] همه‏شان خبیث هستند، لکن با جمیع خباثتشان باز نمى‏خواهند این قدر سمپاشى کنند.

روسیاهى دولت‏

خوب شما آقایان، ملت ایران، روزنامه اطلاعات را، سرمقاله روزنامه اطلاعات سه شنبه را، سه شنبه 18 فروردین را ملاحظه فرمودید. ملاحظه فرمودید که اینها چه نقشه‏اى کشیده بودند و کشیده‏اند. اینها دیدند که با زور و با قلدرى و با سرنیزه و با 15 خرداد فراهم کردن و با مدرسه فیضیه خراب کردن و با مدرسه طالبیه خراب کردن و با اهانت به علماى اسلام کردن و با تبعید کردن و با اخراج کردن و با حبس کردن و اینها، هر چه کردند، گندش بالا آمد، این قدر بالا آمد که او «1» هم فهمید؛ همه فهمیدند. و دیدند که خیلى بد شد، دنیا اعتراض کرد. 15 خرداد روى دولتها را سیاه کرد. ما نمى‏خواستیم این قدر روسیاهى بار بیاید. 15 خرداد ننگى بر دامن این مملکت گذاشت که تا آخر محو نخواهد شد. تاریخ ضبط مى‏کند این را. خودهاشان هم گفتند که 15 خرداد ننگ بود، من هم مى‏گویم ننگ بود، لکن نکته را نگفتند؛ من نکته را مى‏گویم. ننگ بود که مسلسلها را، تانکها را، توپها را، تفنگها را از مال این ملت فقیر به دست آوردند و به روى این ملت فقیر بستند؛ پایمال کردند این بیچاره‏ها را. از این ننگ بالاتر آیا مى‏شود که انسان، یک ملتى را این طور پایمال کند؟ این بیچاره‏ها چه کرده بودند آقا آخر؟ چه کرده بودند؟

مرتجع کیست؟

ما یک سلسله نصایح کردیم؛ نصیحت که این قدر بساط نداشت. ما یک مطالب منطقى 0 داریم؛ قانونى داریم آقا ... قانون اساسى را شما قبول ندارید؟ پس بگویند آقاى دولت «2» بروند در مجلس بگویند ما قانون اساسى را قبول نداریم. خوب باز آن وقت برگردند به قهقرا، هر جا مى‏خواهند. ما که مى‏گوییم به قانون اساسى عمل کنید، ما مرتجعیم [یا] شمایى که دسته جمعى مردم را حبس مى‏کنید، تبعید مى‏کنید؟ سلولهاى شما پر است از حبسیها، از علما، از اساتید، از محترمین، از متدینین. بندر عباس پر است از تبعیدشدگان؛ براى اینکه اینها مى‏گفتند که آقا، خوب ما نمى‏خواهیم اسیر باشیم، اسیر استعمار باشیم‏

آخر چه مى‏گویند به ما؟ ما مرتجعیم که مى‏گوییم به قانون اساسى عمل کنید؟ قانون اساسى را بگذارید زمین، همه‏مان عمل کنیم؛ این را که قبول دارید. ما مى‏گوییم به دین عمل بکنید، شما مى‏گویید که پیغمبر اکرم مرتجع است، نَعوذُ بِاللَّه. در لفظ نمى‏گویید، معنایش این است. قانون اساسى را که قبول دارید و لو در آن وقتها زمزمه مى‏کردند که‏ مال پنجاه سال پیش از این است و فلان؛ قانون اساسى که دیگر قضیه پنجاه سال پیش از این ندارد- قانون اساسى که مى‏گوید ملتها باید آزاد باشند؛ ملت ایران باید مردمش آزاد باشند؛ مطبوعات باید آزاد باشد؛ هیچ کس حق ندارد جلو قلم را بگیرد.

تهمت سازش به روحانیت‏

شما دیدید که روزنامه اطلاعات در روز سه شنبه هجدهم فروردین نوشت که روحانیین بحمد اللَّه خیلى جاى خوشوقتى است، بعضى مجلات هم نوشته بودند، لکن این بیشتر منتشر مى‏شود، جاى خوشوقتى است که مقامات روحانى با دولت موافقت کردند در انقلاب شاه و ملت. رفتند تهران اعتراض کردند که آقا این روحانى را معرفى کنید؛ این خمینى است؟ تا ما بگوییم عَلَیْهِ اللعنة. سایر علماى اسلامند؟ خوب معرفى کنید؛ دست بگذارید رویش. علماى طراز اول ما چند نفر در اینجا هستند، خداوند همه را حفظ کند [آمین حضار]؛ در تهران هستند، خداوند حفظشان کند [آمین حضار]؛ در مشهد هستند، خداوند حفظشان کند [آمین حضار]؛ در نجف هستند، خداوند حفظشان کند [آمین حضار]؛ در سایر بلاد مسلمین هستند، خدا همه را تأیید کند [آمین حضار]. این علماى اسلام؛ این علماى اسلام در ماوراى جو هستند؟ اینهایى که با شما یک قرارداد سرى کرده‏اند، خوب اسم ببرید. آقا، اگر مردى اسم ببر؛ بگو که خمینى، توى حبس ما رفتیم پیش او، و او گفت که بر گذشته‏ها صلوات! خمینى غلط مى‏کند همچو حرفى مى‏زند خلاف دین اسلام؛ خمینى مى‏تواند تفاهم کند با ظلم؟ غلط مى‏کند. خمینى آنجا هم که بود، تو حبس هم که بود، مجد اسلام را حفظ مى‏کرد، مى‏تواند حفظ نکند؟ اسلامى که پیغمبر اسلام این قدر زحمتش را کشیده است؛ ائمه هُدى‏ این قدر خون دلش را خورده‏اند؛ علماى اسلام این قدر زحمت کشیده‏اند؛ خمینى و امثال خمینى مى‏توانند که یک چیزى بگویند که بر خلاف مصالح اسلام باشد؟ خمینى را از جامعه بیرون مى‏کنیم.

نقشه براى معرفى علما و روحانیون‏

اینها نقشه این را کشیده‏اند که علماى اسلام را به مردم معرفى کنند به اینکه اینها هم‏ مثل ما مى‏مانند. خودشان مرفوض «1» جامعه هستند، مى‏خواهند ما را هم مرفوض کنند. جامعه خودشان را نمى‏پذیرد، مى‏خواهند ما را هم بگویند نمى‏پذیریم. مى‏خواهند ما را با این نقشه مشئوم، منفور جامعه کنند ... با سر صبر و راحت، تبعیت از اربابها، تبعیتْ کاش از ارباب، تبعیت از اسرائیل کنند. وا مصیبت! مگر من مى‏توانم با این یک مجلس، دو مجلس، چهار تا مجلس، مفاسد این مملکت را بگویم. من امروز حالم هم خوب نیست. دیشب خوابم هم خیلى کم بود. مع ذلک، خوب، یک مطالب کلیاتى باید گفته بشود. ما حق دفاع از خودمان نداریم؟

درماندگى مدیر اطلاعات‏

رفتند پیش مدیر اطلاعات که آقا کى به شما این مطلب را گفته است؟ خوب بگویید تا ما بفهمیم که این روحانى کیست؟ این روحانى سازمانى «2» کیست که با شما تفاهم کرده است و مطالب شما را قبول کرده است بر خلاف دین اسلام؟ خوب بگویید. بیچاره خجل شده است؛ گفته من نبودم اینجا؛ به فلان بگویید ببخشید، چه و چه؛ از این حرفها، یک شرح مفصلى؛ و من سرمقاله‏ام حاضر است. سرمقاله را به آن آقا نشان داده بود که من این را نوشته‏ام، لکن سنجاق کرده از بعض مقامات آورده‏اند، داده‏اند که این را باید بنویسى؛ «باید» است، من چه بکنم؟ من یک تکلیفى براى او معین مى‏کنم، یک مطلبى براى خودمان مى‏گویم. اگر چنانچه مدیر اطلاعات یک آدمى است که متأسف است از این تحمیلات، شما خوب دیگر بحمد اللَّه متمولى، احتیاج ندارى، دست از روزنامه‏نگاریت بردار، بشو وزیر. الحمد للَّه اینجا همه وزیر مى‏شوند [خنده حضار]. خوب بشو وزیر، بشو وکیل. تو را وکیل مى‏کنند؛ مردم نمى‏کنند خوب؛ وکیلت مى‏کنند؛ لازم نیست مردم [بخواهند]؛ مگر مردم حق وکالت دارند؟ نه، وکیلت مى‏کنند؛ منتصبت مى‏کنند؛ بشو سناتور. منتصبت مى‏کنند؛ اگر تو از این معنا عار دارى که یک چیزى را بر تو تحمیل کنند، خوب آسان است این؛ روزنامه نگارى را که الزام نمى‏کنند که شما روزنامه‏نگار باشید، دست از روزنامه‏تان بردارید، بروید یک شغل بهترى. از آن طرف من به او پیغام دادم که باید این درست بشود؛ باید این تکذیب بشود. از قرارى که دیشب باز یک کسى آمده بود گفت که او تعریف کرده است که من نمى‏توانم با ملت مواجه بشوم؛ نمى‏توانم با روحانیت مواجه بشوم؛ فکرى بکنید من یک سوژه‏اى درست مى‏کنم که تکذیب بشود؛ دستگاه گفته این دلیل بر سستى کار ماست. خوب، ما مرتجعیم یا شما؟

دروغ شاخدار

یک دروغى را آخر ما که مرده نیستیم که شما نسبت به ما مى‏دهید؛ ما یک جمعیت کثیرى بحمد اللَّه از علما داریم؛ ما مراجع بزرگ داریم؛ ما مراجع بزرگ عالى الشأن داریم؛ ما علما داریم در بلاد؛ ما فضلا داریم در حوزه‏ها؛ ما مدرسین بزرگ داریم در حوزه‏ها؛ ما طلاب و فضلاى علوم دینیه داریم؛ اینها که نمى‏نشینند که گوش کنند که کسى در روزنامه کثیر الانتشارش یک دروغ شاخدارى بنویسد: «بحمد اللَّه موافقت کردند»؛ خوب ما داد مى‏کنیم، فریاد مى‏کنیم، نمى‏گذارند منعکس بشود. خوب آقا! آقایى «1» که دیروز گفتى که- یا دیشب گفتى که- کهنه‏پرستى را جلو مى‏گیریم، این کهنه‏پرستى نیست که شما جلوى مطبوعات را مى‏گیرید؟ تحمیل مى‏کنید به روزنامه اطلاعات؟ سند داریم. دیگر اینکه یک چیز دروغى نیست که آقایان بگویند که افترا بستید؛ نوشته شما سنجاق در دفتر روزنامه اطلاعات است که شما گفته‏اید باید این را بنویسید، و نگذاشتید تکذیب کند.

نمى‏ترسم و نترسیده‏ام‏

ما حرفمان این است که آقا به قانون اساسى عمل کنید؛ مطبوعات آزادند؛ قلم آزاد است؛ بگذارید بنویسند مطالب را. اگر دین دارید به دین عمل کنید؛ اگر چنانچه دین را ارتجاع مى‏دانید، به قانون اساسى عمل کنید. خوب بگذارید بنویسند. [مدیر اطلاعات‏] به دست و پا افتاد و چه شد؛ و من به او پیغام دادم که من از آن آدمها نیستم که اگر یک‏ حکمى کردم بنشینم چرت بزنم که این حکم خودش برود؛ من راه مى‏افتم دنبالش. اگر من خداى نخواسته، یکوقتى دیدم که مصلحت اسلام اقتضا مى‏کند که یک حرفى بزنم، مى‏زنم و دنبالش راه مى‏افتم و از هیچ چیز نمى‏ترسم بحمد اللَّه تعالى. و اللَّه، تا حالا نترسیده‏ام [ابراز احساسات حضار]. آن روز هم که مى‏بردندم، آنها مى‏ترسیدند؛ من آنها را تسلیت مى‏دادم که نترسید. [خنده حضار]

آخر اگر ما براى مقصد اسلامى، براى مقصدى که انبیا خودشان را به آب و آتش زدند، اولیاى عظام خودشان را به کشتن دادند، علماى بزرگ اسلام را آتش زدند، سر بریدند، حبس کردند، تبعید کردند، حبسهاى طولانى کردند، اگر چنانچه ما براى مقاصد اسلام بترسیم، دین نداریم. دیندار هم براى اینکه خرقه را از این عالم خالى کند مى‏ترسد؟ اگر ما ماوراى این عالم را اعتقاد داشته باشیم، باید شکر کنیم که در راه خدا کشته بشویم و برویم در صف شهدا. بترسیم؟ از چه چیز بترسیم؟ آن باید بترسد که غیر این عالم جایى ندارد. خداى تبارک و تعالى وعده کرده به ما که یک جاى خوب دارید، اگر چنانچه به دین من رفتار کنید؛ و ما امیدوارم که رفتار کنیم؛ امید دارم که رفتار کنیم. ما از چه بترسیم؟ چه ترسى ما داریم از شماها؟ شما آن آخر امر این است که ما را اعدام کنید؛ اول زندگى راحت ماست؛ از این کثافتکاریها بیرون مى‏رویم؛ از این رنج و مِحَن خلاص مى‏شویم. آقاى ما فرموده: و اللَّهِ، لَابْنُ ابیطالبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدْىِ امِّه «1». خوب ایشان فرموده‏اند، ما البته نمى‏توانیم همچو دعواها بکنیم، لکن ما شیعه او هستیم. ما اگر از مرگ بترسیم، معنایش این است که ما وراء الطبیعه قبول نیست.

خطا کردند مرا رها کردند

ما که مى‏گوییم که مطبوعات آزاد باشند، ما کهنه‏پرستیم؟ آقایان که الزام مى‏کنند که در مطبوعات این نوشته بشود، آنها مترقى‏اند؟ خوب ما صدایمان از این بلندگو تا آنجا مى‏رسد، آنها صدایشان از اینجا تا امریکا مى‏رسد. هر جا دلار مى‏گیرند صدایشان هم‏ آنجا مى‏رسد. مال این ملت را خرج مى‏کنند در مطبوعات خارجیه؛ مطبوعاتى که در خارج هست بر ضد روحانیت، بر ضد اسلام، بر ضد ملیت، بر ضد همه چیز ما مقالات مى‏نویسند. به من مى‏رسید این مطالب. اینها خطا کردند مرا رها کردند؛ اشتباه کردند. به آنها هم گفتم آنجا؛ گفتم اگر مى‏خواهید همان رویّه را داشته باشید بگذارید من اینجا باشم، صلاح است؛ دوباره هیاهو در نیاورید. حالا هم دارم مى‏گویم آقا! ما مرتجع نیستیم به این معنا که شما مى‏گویید؛ ما با آثار تمدن مخالف نیستیم؛ اسلام با آثار تمدن مخالف نیست.

اسلام، منادى استقلال و قدرت‏

اسلام از خدا مى‏خواهد که شما بر همه مقدرات عالم حکومت کنید. اسلام آن بود که شمشیر را کشید و تقریباً نصف دنیا یا بیشتر را گرفت؛ با شمشیر گرفت؛ این اسلام مرتجع است؟ اسلام آن بود که این ممالکى که شما حالا تحت اسارت او هستید، تحت اسارت آورد. آنها که به احکام اسلام عمل مى‏کردند، فى الجمله البته، حکومتهاى اسلامى تا حالا الّا یکى دو تایشان، به احکام اسلام عمل نکرده‏اند که مع ذلک همین که خودشان را زیر بیرق اسلام مى‏دانستند، همین که خودشان را وابسته به اسلام مى‏دانستند، همین که به حَسَب ظاهر به احکام اسلام عمل مى‏کردند، همچو قدرتى پیدا کردند که یک بیست و چند هزار جمعیت عرب، این مملکت به این وسیعى را همچو پایمال کرد، و رفت تا آن آخر براى اینکه متمدنش کند، آدمش کند؛ و کرد. این افکار نورانى که در علماى اعلام ما هست، در مراجع بزرگ ما هست، اینها به واسطه نور اسلام است. این افکار نورانى که در رجال عظیم الشأن ما هست، هر جا باشد مال اسلام است. این افکار پوسیده‏اى که، کهنه‏پرستیهایى که آقایان دارند، تبعیت از همه، سربسته و دربسته تحویل دادن، همه مخازن یک مملکت را تحویل دیگران دادن، این ارتجاع است. روى این ارتجاع، سیاه!

اجبار به الزام مدیر اطلاعات‏

فرستادند، نخست وزیر هم دیشب، دیروز بود ظاهراً، دیروز فرستاد که بله، این عفو از شماست، اشتباه شده است، خطا شده، یک اشتباهى شده، شما چه بکنید؛ مبادا یکوقتى یک تشنجى بشود، مبادا یکوقتى جور دیگر پیش بیاید، یکوقت چه بشود، چه بشود، ما مى‏خواهیم که چه باشد؛ ما تابعیم. از این مطالبى که همیشه گفته مى‏شود. ما هم گفتیم که خوب حالا خود روزنامه اطلاعات که مى‏گوید من بى‏تقصیرم و شماها این کار را کرده‏اید، شما هم که آمدید مى‏گویید دیگر، باید او ملتزم بشود و شما هم قول بدهید به اینکه تکرار نشود این مطالب. اگر تکرار بشود مواجهه با یک مطلب بدترى خواهد شد. نکنید. این قدر هى کهنه‏پرست را به رخ ما نکشید تا ما هم مجبور بشویم که مطلب را همچو بازش کنیم از هم، تا ببینیم که آیا این علماى عظامِ اسلام کهنه‏پرست هستند یا شماها؟ آنها مى‏گفتند این قدر تحمیل بر ملت نکنید.

گرسنگى و توسرى در «مملکت مترقى»

این بیچاره‏هاى گدا، این «مملکت مترقى»، که امسال زمستانش دل ما را خون کرد؛ آن اصفهانش، آن همدانش، آن تهرانش، آن قمش، آن جاهاى دیگرش. این سرماى کشنده، هیچ فکرى کردید براى این بیچاره‏ها؟ به من اطلاع داده‏اند که در همدان بیش از دو هزار نفر مرده‏اند امسال؛ در سرماى چهل و سه درجه و دو درجه؛ شما هیچ فکرى براى اینها کرده‏اید؟ اى «مملکت مترقى»! اى آقایانى که مملکتتان «ترقى» کرده! ما مى‏خواهیم واقعاً مترقى باشد. یک فکرى براى این بیچاره‏ها بکنید، هم گرسنگى بخورند هم توسرى؟ هم پابرهنه راه بروند و هم شما شلاق تو سرشان بزنید؟ خوب ما مى‏گوییم نکنید این طور. این ارتجاع است که ما مى‏گوییم که این قدر فشار به مردم نیاورید؟ این قدر کتک نزنید؟ این قدر فحش ندهید؟ اینها ارتجاع است؟ شما که عمال استبداد هستید و دارید با زور و سرنیزه و قلدرى و هر جور دلتان مى‏خواهد با این ملت بیچاره عمل مى‏کنید، تمام قوانین را زیر پاى خودتان گذاشته‏اید، تمام احکام اسلام را به آنها بى‏اعتنایى مى‏کنید، شما مترقى هستید، ما که مى‏گوییم به احکام اسلام عمل کنید، به قانون اساسى عمل بکنید، ما مرتجعیم؟

دانشگاه اسلامى آقایان!

مى‏خواهند آقایان- خنده دارد واقعاً این حرفها- مى‏خواهند آقایان دانشگاه اسلامى تأسیس کنند؛ شنیده‏ام چندین میلیون هم بودجه برایش درست کرده‏اند؛ شما اگر براى اسلام دلسوز هستید، خوب این دانشگاه ما، اوناها، آنجاست؛ چرا خرابش مى‏کنید؟ اگر شما واقعاً متوجه شدید که اسلام لازم است بودنش، احکام اسلام باید باقى باشد، علماى اسلام باید باقى باشند، ما به خیر شما هیچ امیدى نداریم بابا، شرّ نرسانید. بگذارید ما براى شما خدمت کنیم؛ بگذارید. ما یک شاهى بودجه این مملکت را بحمد اللَّه، صرف نمى‏کنیم. ما با این بیچارگى و با این شما، هر کس مى‏خواهد برود [ببیند]، خوب این طلاب علوم دینیه اسلام، بروید مکانشان را ببینید؛ بروید زندگى قبل الغارت را ببینید؛ بعد از غارت هم بروید زندگى‏شان را [ببینید]. چه چیز اینها مى‏خواستند ببرند؟ و الّا به درد آنها نمى‏خورد که این گلیم کهنه؛ اینها مى‏خواستند اذیت کنند؛ و الّا یک گلیم کهنه و یک سماور شکسته حلبى به درد اینها مى‏خورد؟ خوب بروید ببینید آقا این- ما که مخفى چیزى نداریم- این مدارس ما، همه موجود؛ این منازل ما هم همه موجود؛ بیایید ببینید دیگر. اگر شما دیدید که تمام بودجه‏اى که این ملت اسلام، این ملت فقیر، با تمام اخلاص مى‏آید به ما مى‏دهد براى حفظ اساس احکام اسلام، اگر شما دیدید که تمام بودجه سال ما به قدر یک مهمانى، یک مهمانى که یک نفر از خارج وارد مى‏شود و دولتها مهمانش مى‏کنند، اگر به قدر یک مهمانى آنها، تمام بودجه سال ما بود، بگویید: تف بر شما مرتجعین.

روحانیت، خواهان صلاح ملت و مملکت‏

ما مى‏گوییم بودجه مملکت را بابا این قدر خرج نکنید؛ این قدر مهمانى مى‏کنید چه کنید؟ این ارتجاع است که ما مى‏گوییم که شما آقا باشید؛ این قدر دست پیش مردم دراز نکنید؛ این قدر خرج نکنید تا دست دراز کنید؛ خرجهاى بیجا. یک سازمانهاى عریض و طویل درست کرده‏اند. شما به احکام اسلام اعتقاد پیدا کنید، ما همه جزو سازمان شما؛ همه ملت، همه ملت جزو شما. مگر ما به این ملت یک پولى داده‏ایم که با ما دوستند؟ مگر ما به این ملت یک رشوه‏اى داده‏ایم که با ما رفیقند، ما را مى‏خواهند؟ اینها فهمیده‏اند، اعتقاد به این معنا پیدا کرده‏اند، که این آقایان، این مراجع بزرگ اسلام، این طلبه خمینى، اینها مى‏خواهند مردم را؛ دوست دارند مردم را؛ صلاح حال ملت را مى‏خواهند؛ صلاح حال مملکت را مى‏خواهند؛ این اعتقاد در قلب مردم است؛ انسان هم تابع احساسات قلبش هست؛ همه تبعیت مى‏کنند.

نصیحت مرا گوش کنید

شما بیایید نصیحت مرا گوش کنید؛ همان طورى که من به این اشخاصى که مى‏آمدند گفتم این مطلب را- کراراً- که آقا! تا حالا دیدید شما که با زجر، با کتک، با حبس، با شکنجه، با تبعید، با اهانت، با همه این امور، بُردى نکردید؛ دیدید که ملت عصبانى مى‏شود؛ نمى‏شود یک ملت را تا آخر زیر چکمه نگه داشت؛ این را دیدید؛ بیایید یک قدرى تغییر بدهید؛ تجربه بکنید. آخر شما اشخاصى هستید که ادعاى عقل مى‏کنید، تجربه کنید، آخر یک دفعه هم آن ورق را پیش بیاورید؛ تلطف کنید به مردم؛ تواضع کنید به مردم. آقا دولت مال مردم است؛ بودجه مملکت از جیب مردم است؛ شما نوکر مردم هستید؛ دولتها خدمتگزار مردمند. هى لفظاً نگویید من خدمتگزار، و عملًا تو سر مردم بزنید و این اربابهاى بیچاره‏تان را پایمال کنید. خوب، شما از بودجه این مملکت دارید ارتزاق مى‏کنید؛ دارید زندگى مرفه مى‏کنید؛ خوب، زندگى مرفه شما پیشکشتان؛ دارید زندگى مى‏کنید هر چه هم دلتان مى‏خواهد، هر جورى هم دلتان مى‏خواهد زندگى مى‏کنید. ما اصلًا نمى‏توانیم تعقل کنیم زندگى اینها را؛ شما خیال مى‏کنید مى‏توانید بفهمید اینها چه جورى زندگى مى‏کنند؟ اصلًا تعقل نمى‏توانیم ما بکنیم، ما در ذهنمان وارد نشده این مطلب که یک طیاره از اینجا برود به هلند و گل بیاورد براى یک مهمانى، سیصد هزار تومان کرایه طیاره باشد، اینها چیزهایى است که من شنیده‏ام. من که خودم طیاره چى نبودم که ببینم. اینها چیزهایى است که معروف است و گفته مى‏شود. ما تعقل‏ نمى‏کنیم تعیش اینها را، اینها پیشکش شما. مگر شما از بودجه این مملکت، از مال این ملت، از دسترنج این کارگر، از دسترنج این زارع ارتزاق نمى‏کنید؟ شمایى که این قدر دلسوزید براى این زارع، دلسوزید براى این کارگر، یک قدرى از این طرفِ خودتان یک خرده بلغزد توى این بیچاره‏ها. این زمستان گذشته، با یک میلیون تومان مى‏شد تقریباً نجات داد این بیچاره‏ها را. این یک میلیون تومان مثل یک قطره مى‏مانَد نسبت به دریا. خوب یک قدرى هم پخش کنید از این چیزهایى که از این ملت به دست آوردید؛ دیگر محتاج به این خرجهاى سازمانهاى عریض و طویل نیستید؛ آنها بروند سراغ کارهایشان؛ این قدر تن‏پرور نباشند، این قدر مفتخور نباشند، بروند یک کارى انجام بدهند؛ هى بایستم آنجا و بخورم که نمى‏شود. شما هم محفوظ مى‏مانید؛ هیچ کس با شما مخالفت آن وقت نمى‏کند؛ دلها هم پیش شما آن وقت مى‏آید؛ آن وقت همان طور که من اینجا نشسته‏ام و منبر مى‏روم و آقایان گوش مى‏کنند و باورشان مى‏آید، حرفهاى شما را هم باورشان مى‏آید. حالا اما هر چه بگویید، مى‏گویند بیخود مى‏گویند. هر چه بگویید، اگر بگویید دو دو تا چهار تاست، مى‏گویند معلوم مى‏شود که این مطلب بدیهى یک اشتباهى توى آن است.

مخالفت روحانیون با نقض اسلام و قانون‏

آمد گفت به من که خوب، آن دولت که با شما چه بود و چه بود و چه کرد و چه کرد؛ ما متأسفیم؛ خوب، آن که رفت بحمد اللَّه، حالا یک دولتى آمده است که این اشخاصش بسیارى‏شان، پدرانشان روحانى بوده‏اند و متدینند و کذا و کذا و کذا. گفتم که آقا، نه ما دشمنى با آن دولت داشتیم و نه عقد اخوتى با شما خواندیم؛ ما به اعمالتان نگاه مى‏کنیم؛ ما اینجا مراقبیم؛ اگر اعمال شما تکرار اعمال آنهاست، همان طور که با او مخالف بودیم و هستیم الى‏ یوم القیامة، و رویشان سیاه شد تا آخر، شما هم آن جور خواهید شد. ما همانیم و مخالفت مى‏کنیم؛ و اگر چنانچه رویه را تغییر بدهید، ما همه مسلم هستیم، برادر هستیم. رویه را تغییر بدهید؛ خاضع بشوید نسبت به احکام شرع؛ تصویبنامه‏هاى باطل را- آنهایى‏ که مخالف احکام شرع است- لغو بکنید؛ خضوع کنید نسبت به احکام شرع، البته این تصویبنامه‏ها را لغو کنید. اینجا مى‏گویم، آنجا گفتم، خاضع بشوید براى احکام شرع. اگر شما هم همان طور که ما همه مسلمان هستیم، شما هم مى‏گویید مسلمان هستید، خاضع هستید براى احکام شرع؛ ما علاوه بر اینکه مخالفت نمى‏کنیم، پشتیبانى هم ازتان مى‏کنیم. مگر ما مى‏گوییم دولت نباشد؟ ما مى‏گوییم دولت باشد خاضع براى قوانین اسلام، و لا اقل براى قانون اساسى خاضع باشد. ما که نمى‏گوییم دولت نباشد؛ ما که نمى‏گوییم که مى‏خواهیم یک زندگى‏اى بکنیم مثل آن کسانى که در هزاران سال پیش بودند، تو غارها زندگى مى‏کردند؛ کدام روحانى به شما این حرف را زده؟ کدام روحانى گفته است که ما با فلان مظاهر تمدن مخالفیم؟ شما پیدا کنید یک روحانى را.

تبدیل مظاهر تمدن به مفاسد

شما مظاهر تمدن را وقتى که در ایران مى‏آید همچو از صورت طبیعى خارجش مى‏کنید، همچو از صورت طبیعى خارجش مى‏کنید که چیز حلال را مبدل به حرام مى‏کنید. این رادیو براى این بساطى است که حالا در ایران مرسوم است؟ این تلویزیون براى این بساطى است که اینها راه انداخته‏اند؟ در ممالک دیگر هم همین طور است؟ ممالک متمدنه هم استفاده‏شان از این آلات جدید همین جور است که آقایان اینجا استفاده مى‏کنند؟ تربیت بد در این مملکت است. فرهنگ «1» ما یک فرهنگى نیست که بتواند این مملکت را اداره کند؛ جوان نیرومند قوى که در مقابل استعمار بایستد، دستش را بلند کند، کشته بشود و نجات بدهد ملت را؛ این فرهنگ ما فرهنگى نیست که این کاره باشد. اینها اعصاب مردم را با این بساطى که در اینجاها راه مى‏اندازند و با این برنامه‏هایى که در رادیو و تلویزیون و اینها هست [ضعیف مى‏کنند] و أضِفْ إلى ذلک «2» مطبوعات ما و روزنامه‏هاى ما و مجلات ما و کتابهایى که منتشر مى‏شود، تمام اینها به دست استعمار است؛ استعمار است که روزنامه‏ها را این طور مبتذل مى‏کند تا فکر جوانهاى ما را مسموم کند. استعمار است که برنامه‏هاى فرهنگى ما را جورى تنظیم مى‏کند که جوان نیرومند در این مملکت نباشد. استعمار است که برنامه‏هاى رادیو و تلویزیون را جورى تنظیم مى‏کند که مردم اعصابشان ضعیف بشود؛ قوّت را از دست بدهند؛ نیرومندى را از دست بدهند. اینها استعمار است. ما با این مظاهر استعمارى مخالفیم؛ ما مرتجعیم؟ شما مترقى هستید؟ ما حرفهایمان یک حرفهایى است؛ جنگ و بساط ندارد. آقا! بنشینید منطقى صحبت کنید، فحش ندارد که. خوب، بنشین صحبت کن. بفرستید، اشخاص عاقل را بفرستید با ما تفاهم کنند، ببینیم که ما با کجاى تمدن مخالفت داریم؛ ما با فسادها مخالفت داریم. ما مى‏گوییم که شما برنامه‏هاى اصلاحى‏تان را اسرائیل برایتان درست مى‏کند؛ ملت اسرائیل. شما وقتى برنامه هم مى‏خواهید درست کنید دستتان را پیش اسرائیل دراز مى‏کنید؛ شما کارشناس نظامى از اسرائیل به این مملکت مى‏آورید؛ شما محصلین را از اینجا به اسرائیل مى‏فرستید؛ اى کاش به جاى دیگر مى‏فرستادند؛ به امریکا مى‏فرستادند؛ اى کاش به انگلستان مى‏فرستادند؛ به اسرائیل مى‏فرستید. ما با اینها مخالفیم.

ممالک اسلامى یک طرف، ایران و ترکیه هم یک طرف‏

ما مى‏گوییم آقا! جمیع ممالک اسلامى صف کشیدند یک طرف مقابل کفر و اسرائیل، شما و دولت ترکیه هم یک طرف ایستاده‏اید با اسرائیل موافق. ما مى‏گوییم صلاح نیست این کار. آقا این قدر با عواطف ملل مخالفت نکنید، و اللَّه مضر است. تمام مسلمین یک طرف، مملکت ایران هم یک طرف؛ آن وقت ملت ایران آلوده مى‏شود؛ آن وقت برادرهاى سنى ما خیال مى‏کنند که شیعه‏ها یهودى‏پرستند.

فریاد مخالفت با اسرائیل‏

اى مردم! اى عالَم! بدانید ملت ما مخالف است با پیمان با اسرائیل. این ملت ما نیست؛ این روحانیت ما نیست؛ دین ما اقتضا مى‏کند که با دشمن اسلام موافقت نکنیم؛ قرآن ما اقتضا مى‏کند که با دشمن اسلام هم پیوند نشویم در مقابل صف مسلمین. ما این حرفها را مى‏زنیم؛ ارتجاع است این؟ آقا بیایید، خوب بیایید بنشینید ببینیم کجاى این ارتجاع است. شما که دولت، به قول خودتان، مملکت سابقه دار دو هزار و پانصد ساله دارید و هى مى‏نازید به استخوانهاى پوسیده‏اى که رفته‏اند و از بین رفته‏اند، و در مقابل اسلام، مى‏خواهید استخوانها را از زیر خاک درآورید، شمایى که این قدر مى‏نازید به این استخوانهاى پوسیده و ملت سابقه دار کذا و کذا، حالا این آخر عمرى آمده‏اید با اسرائیل هم پیوند [شده‏اید]؟ در مقابل احکام اسلام، در مقابل مسلمین؟ ما وقتى مى‏گوییم که با اسرائیل [هم پیمان‏] نشوید، حالا ما پیوند کردیم با کذا و «جوجو» آمده و چى آورده؟ «1» تف بر این منطق! سیاه باد رویتان! ما این حرفها را مى‏زنیم؛ کجاى این، کجاى این کهنه‏پرستى است که مردک مى‏گوید کهنه‏پرستى. کجاى این کهنه‏پرستى است؟

اسلام در اعلا مرتبه تمدن‏

ما در اعلا مرتبه تمدن هستیم؛ اسلام در اعلا مرتبه تمدن است؛ مراجع عالیقدر اسلام در اعلا مرتبه تمدن هستند. خوب، بروید ببینید آنها [را]، اینجا موجودند، مشهد موجود است، تهران موجود است، نجف موجود است، بروند ببینند، کدام اینها مرتجع هستند؟ آقایان خودشان با طیاره اینجا و آنجا مى‏روند، بعد مى‏گویند با الاغ ملت برود؟ مگر امسال نبود یکى از مراجع با طیاره رفت به مشهد؟ مگر سایر مراجع با اتومبیل راه نمى‏روند؟ امسال هم مراجع راه افتادند، همه مجتمع شدند- که بعد تشکرش را عرض مى‏کنم- همه مجتمع شدند در تهران؛ اینها با الاغ رفتند؟ اینها مخالفند با آثار تمدن؟

روحانیت، پشتوانه رایگان مملکت‏

ما مى‏گوییم نکنید این طور. خوب، ما همه از هم هستیم؛ اولاد یک خانواده هستیم، اهل یک مملکت هستیم، چرا ما را مى‏خواهید بشکنید؟ ما مجاناً پشتوانه این مملکت هستیم، هیچ هم تحمیل بر بودجه شما نداریم. مى‏سازیم؛ مى‏سازیم با این کتکها، با این‏ حبسها، با این زجرها، با این اهانتها، با این فحشها و براى این مملکت یک استوانه‏اى هستیم؛ ایستاده‏ایم اینجا. اگر خداى نخواسته یک چیزى، یک خطرى براى این مملکت پیش بیاید، ما ایستاده‏ایم در مقابلش و نمى‏ترسیم.

آخوند مى‏ایستد، شما فرار مى‏کنید

این آقایانى که مى‏گویند که ما مملکت را مى‏خواهیم حفظ کنیم، ما چطور هستیم و کذا هستیم، شما یادتان نیست که وقتى که متفقین آمدند اینجا، چطور فرار کردند این بیچاره‏ها از تهران تا به یزد. اگر یک آخوند پیدا کردید فرار کرده، یک آخوند، یک آخوند. آن روز که در بالاى تهران طیاره‏ها راه افتاده بود و مردم را مى‏ترساندند، من تهران بودم؛ خدا رحمت کند مرحوم آقا شیخ حسین قمى- رضوان اللَّه علیه- با ایشان در آن میدان شاپور، آنجاها بودیم؛ ایشان سبیلش را چاق کرده بود «1» با کمال طمأنینه، اصلش کأنه خبرى نیست من هم مثل او، هیچ ابداً، کأنه خبرى نیست. این بیچاره‏ها، این نظامیهایى که مى‏گویند این قدر ما کذا هستیم و کذا هستیم و براى مملکت چه مى‏کنیم، اینها وقتى که پاى استفاده و پاى بردن منافع و پاى زورگویى هست، این طورند. خدا نکند که یک روزى یک ورقى برگردد؛ اول کسى که فرار کند همین نشاندارها هستند، و ما هستیم الحمد للَّه اینجا تا آخرش؛ مگر اینها بیایند بگیرند ما را ببرند، ما باز هستیم.

دین علیه دین‏

این دانشگاه اسلامى که آقایان مى‏خواهند درست کنند نه اینکه خیال کنید با اسلام آشتى کرده‏اند، خیر، قضیه قرآنى است که سر نیزه کردند در مقابل امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- با حربه قرآن معاویه، امیر المؤمنین را شکست داد؛ با حربه قرآن، و الّا چند دقیقه دیگر، چند ساعت دیگر اگر مانده بود، آثارى از بنى امیه نمى‏ماند، لکن حیله کردند، قرآن آوردند [که‏] ما مُسْلم، شما هم مُسلم، أشهد أن لا اله الا اللَّه؛ این قرآن. این خوارج بدبخت احمق، مقدس احمق، که امام را نشناخته بود [ند]، هر چه حضرت امیر گفت: آقا صبر کنید، [گفتند:] خیر نمى‏شود، قرآن، الحکم للَّه، نمى‏شود، نمى‏شود، نمى‏شود. مى‏خواستند بکشند حضرت امیر را همین اصحاب، این خوارجْ اصحاب حضرت بودند؛ انصار حضرت بودند. آنها حیله کردند؛ قرآن را بالاى نیزه‏ها کردند که «الْحَکَمُ بَیننا وَ بَینکمْ کتابُ اللَّه؛ الْحَکَمُ کتابُ اللَّه». «1» حضرت [پیغام‏] فرستاد به اصحابش که جنگ مى‏کردند که آقا برگردید. گفت: آقا مهلت بدهید یک ساعت دیگر مانده. حضرت فرمود: مى‏کشند اینها مرا؛ ریخته‏اند دورم؛ شمشیرها کشیده‏اند؛ اگر نیایید مى‏کشند. با قرآن، اسلام را شکست دادند.

توطئه شکست اسلام به اسم «دانشگاه اسلامى»

مگر مى‏شود با دانشگاه اسلامى، اسلام را شکست داد. مگر ما مى‏گذاریم شما «دانشگاه اسلامى» درست کنید. ما تفسیق مى‏کنیم آنکه وارد بشود در آن دانشگاه؛ بین ملت از بین خواهد رفت. مگر اینها مى‏توانند که اسلام و مسلمین و علماى اسلام را تحت وزارت فرهنگ قرار بدهند؟ غلط مى‏کند آن وزارت فرهنگى که دخالت در امر دیانت و اسلام مى‏کند. مگر ما مى‏گذاریم این مطالب بشود. مگر خمینى بمیرد؛ نعوذ باللَّه مراجع اسلام هم خداى نخواسته، از بین بروند. وقتى رفتیم ما دیگر تکلیفى نداریم، لکن ملت اسلام هست؛ ملت اسلام باز زنده است؛ الآن زندگى [را] از سر گرفته است، «بارَک اللَّهُ فیکم»! «2»

سازش ناپذیرى ملت‏

ملت اسلام دیگر بیدار شد؛ دیگر نمى‏نشیند؛ اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمى‏گردد. اشتباه نکنید، اگر خمینى هم با شما سازش کند ملت اسلام با شما سازش نمى‏کند. اشتباه نکنید، ما به همان سنگرى که بودیم، هستیم. با تمام تصویبنامه‏هاى مخالف اسلام که گذشته است، مخالفیم؛ با تمام زورگوییها مخالفیم؛ با تمام فشارهایى که‏ بر ملت مى‏آید، مخالفیم؛ با تمام حبسیهایى که بى‏جهت حبس کرده‏اند، با حبس کردن آنها مخالفیم. ما مرتجع هستیم که مى‏گوییم: بابا بیچاره‏ها را در بندرعباس، آخر چه کردند این بیچاره‏ها که اعدام کردید؟ چه کردند اینها که در بندرعباس فرستادید؟ چه کردند اینها را که در حبس قرار دادید؟ این بیچاره‏ها جز اینکه گفتند: بابا به قانون عمل کنید؛ بیایید همه‏مان، بزرگهایشان گفتند به قانون، این بیچاره‏ها، کوچکترها هم، که خوب به تَبَع مسلمین و به تَبَع اسلام، فرض کنید یک کلمه هم گفته باشند؛ حالا این یک کلمه گفته‏اند، باید تا آخر عمر این بیچاره در بندرعباس [به‏] سر ببرد؟

بربریت قرون وسطایى‏

آقا یک قدرى اصلاح کنید خودتان را؛ یک قدرى از این حال ارتجاع بیرون بیایید؛ یک قدرى از این حال بربریت بیرون بیایید؛ یک قدرى از این کارهاى قرون وسطایى دست بردارید؛ این قدر مرتجع نباشید؛ متمدن باشید؛ مترقى باشید. مملکت را مترقى [کنید]، احترام به افراد مملکت بگذارید؛ مردم را این قدر بیچاره بار نیاورید، دانشگاههایتان جورى نشود که برنامه‏هایش جوانهاى ما را بد بار بیاورند. جوانهاى ما را مبارز بار بیاورید؛ جوانهاى ما را جورى بار بیاورید که در مقابل استعمار ایستادگى کنند. ماى مرتجع اینها را مى‏گوییم.

 «ترقى» یا فحشا و فساد و استبداد

اگر ما مرتجعیم بفرمایید. شماى مترقى دارید دسته دسته این بیچاره‏ها را، این جوانهاى ما را از بین مى‏برید. مدارستان، یک مدارس صحیحى نیست که انسان بتواند به آنها اطمینان داشته باشد؛ برنامه‏هایتان یک برنامه‏هاى استعمارى است؛ همه‏اش بازى؛ همه‏اش فوتبال؛ همه‏اش چه. سایر ممالک هم این طورى است؟ پس این اتمها را کى درست کرده است؟ پس این طیاره‏ها را کى درست کرده؟ «مملکت مترقى»! لوله، همین قم، همین قم؛ این لوله‏اى که براى آب در قم درست کرده‏اند؛ چون ایران درست کرده،قابل استعمال نیست. «مملکت مترقى»! تو از «1» لولهنگ‏سازى هم باز بالا نرفتى. رزم آرا گفت: ما غیر لولهنگ‏سازى چیزى بلد نیستیم. کشتندش. این «مملکت مترقى»! این مملکت مترقى که الآن نسبت به هر چیزش احتیاج دارد به خارج؟ از اسرائیل کارشناس مى‏آورد، اى واى! به اسرائیل مى‏فرستد که یاد بگیرند. شهرداریها از قم امسال رفته‏اند؛ از قم اشخاصى رفته‏اند؛ یعنى فرستاده‏اند آنها را که بروند- مثل اینکه در روزنامه استوار «2» هم بود این- که بروند در آنجا چیز یاد بگیرند. من نمى‏دانم از یهودیها مى‏خواهند چه چیز یاد [بگیرند]؟ از آنها تقلب باید یاد بگیرند؛ از آنها باید خدعه و فریب یاد بگیرند. چه چیز مى‏خواهند یاد بگیرند؟ این «مملکت مترقى»! چه مى‏گویى؟ چه مى‏گویید شماها؟ مگر با الفاظ مى‏شود؟ مگر با چهار تا زن فرستادن [به‏] مجلس، ترقى حاصل مى‏شود؟ مگر مردها که تا حالا بودند ترقى براى شما درست کردند تا زنهایتان ترقى [درست کنند]؟ ما مى‏گوییم اینها را فرستادن در این مراکز جز فساد چیزى نیست. شما بعد تجربه کنید ببینید بعد از ده سال، بیست سال، سى سال دیگر، اینها را بفرستید، به خیال خودتان، ببینید اگر شما جز فساد چیز دیگرى دیدید؟ ما با ترقى زنان مخالف نیستیم، با این فحشا مخالفیم، با این کارهاى غلط مخالفیم‏

مگر مردها آزادند که زنها مى‏خواهند آزاد باشند؟ «آزادْ مرد» و «آزادْ زن» با لفظ درست مى‏شود؟ مردها آزادند؟ در این مملکت الآن مردها آزادند؟ در چه چیز آزادند؟

و من عاجزم از اینکه تشکر کنم از جمیع ملتهاى مسلمین، اسلام؛ تشکر کنم از ملت بزرگ ایران، جمیع اصناف، جمیع طبقات، اینهایى که با ما همکارى کردند، اینهایى که در غم ما غم خوردند. تشکر بزرگ کنم از مراجع تقلید عظیم الشأن؛ زحمت کشیدند، تهران رفتند، اهانتها دیدند در آنجا؛ زحمتها کشیدند در آنجا. مراجع بزرگ از بلاد جمع شدند در مرکز؛ از مشهد تشریف آوردند؛ از اهواز تشریف آوردند؛ از قم اعاظم ما تشریف بردند؛ مراجع ما تشریف بردند؛ نجف همراهى کرد؛ قم، آن کسى هم که اینجا بود همراهى مى‏کرد. «1» همه، همه با هم دست دادند به هم؛ فهماندند به اینکه ما ملت زنده هستیم؛ ما براى آزادى این ملت به همه جور حاضریم؛ یکى‏مان حبس مى‏رود؛ یکى‏مان زجر مى‏کشد؛ یکى‏مان اهانت مى‏شود؛ یکى‏مان فحش مى‏خورد؛ ما به همه چیزش حاضریم. حالا هم همین مراجع عظام تشریف دارند- کثّر اللَّه أمثالهم؛ همان مراجع نجف تشریف دارند- کثّر اللَّه أمثالهم؛ همان مراجع تهران و مشهد تشریف دارند- کثر اللَّه أمثالهم. اسلام این نیست که یک فرد داشته باشد، دو فرد داشته باشد، همه سرباز اسلامند؛ همه سربازان اسلامند؛ همه علما جان نثار اسلامند؛ نمى‏شود نباشند؛ همه هستند الحمد للَّه. همه دست به هم داده‏اند، چه آنکه صلاح دیده است که به ملایمت کار را انجام بدهد، چه آنکه صلاح دیده است با حدتْ کار را انجام بدهد؛ همه اینها از ما هستند. من لسانم ضعیف است که تشکر کنم از این افراد برجسته، از این علماى بزرگ؛ من نمى‏توانم تشکر کنم؛ خداى تبارک و تعالى آنها را حفظ کند [آمین حضار]؛ خداى تبارک و تعالى سایه آنها را بر سر ما و مسلمین مستدام بدارد [آمین حضار]. ما همه یک هستیم؛ یک؛ افرادْ زیاد، لکن آرا واحد؛ یک هستیم؛ همه یک هستیم. گمان نکند که کسى گمان نکند که، بشود با پخش یک چیزهاى مسموم بتواند که بین علماى اسلام جدایى بیندازد؛ هیچ امکان ندارد این مطلب؛ ما همه با هم هستیم؛ ما براى ذَبّ «2» از اسلام و ذبّ از ایران و ذبّ از استقلال ایران و ذبّ از کیان اسلام، همه یک هستیم، یک حلقوم داریم. گمان نشود که خداى نخواسته، بچه‏ها خیال کنند که اختلافى در کار هست.

اهانت به مراجع، یعنى انقطاع ولایت‏

و من یک نصیحت مى‏کنم به بچه‏هاى طلاب؛ طلاب جوان که تازه آمده‏اند و حاد و تندند؛ و آن این است که آقایان، متوجه باشید اگر چنانچه شَطْر «3» کلمه‏اى به یک نفر از مراجع اسلام، شطر کلمه‏اى اهانت بکند کسى به یک نفر از مراجع اسلام، بین او و خداى تبارک و تعالى ولایت منقطع مى‏شود. کوچک فرض مى‏کنید؟ فحش دادن به مراجع بزرگ ما را کوچک فرض مى‏کنید؟ اگر به واسطه بعضى از جهالتها لطمه‏اى بر این نهضت بزرگ وارد بشود، معاقَبید پیش خداى تبارک و تعالى؛ توبه‏تان مشکل است قبول بشود، چون به حیثیت اسلام لطمه وارد مى‏شود. اگر کسى به من اهانت کرد، سیلى به صورت من زد، سیلى به صورت اولاد من زد، و اللَّه تعالى راضى نیستم در مقابل او کسى بایستد دفاع کند؛ راضى نیستم. من مى‏دانم، من مى‏دانم که بعض از افراد یا به جهالت یا به عمد مى‏خواهند تفرقه ما بین این مجتمع بیندازند. تفرقه بین این مجتمع معنایش این است که در اسلام خداى نخواسته خلل واقع بشود؛ استعمار به آرزوى خودش برسد

ما خودمان را باید فدا کنیم براى اسلام؛ آمال و آرزویمان را باید فدا کنیم براى اسلام. همه مراجع از شصت به آن طرفند؛ در عَشَره مشئومه یا میمونه. «1» اگر براى خدا در این عشره از بین برویم، عشره میمونه است؛ و اگر چنانچه باز به [دنبال‏] آمال و آرزو باشیم مشئومه. همه مراجع از شصت به آن طرف هستند؛ دیگر مى‏شود که این اشخاصى که ریششان را در اسلام سفید کرده‏اند، اینها خداى نخواسته بر خلاف مصالح اسلام عملى بکنند؟ نمى‏شود آقا. اگر یکوقت اختلاف اجتهاد در کار باشد؛ مثل سایر مسائل شرعیه اختلاف اجتهاد در کار باشد، بچه‏ها و جوانها نباید دخالت بکنند؛ خطرناک است؛ دشمن بیدار است. گمان نکنید که فحش به یک نفر است؛ فحش به یک جامعه اسلامى است؛ اهانت به یک جامعه اسلامى است؛ وَهْن وارد شدن «2» بر یک جامعه اسلامى است.

دست برادرى به سوى مسلمین‏

من که اینجا نشسته‏ام دست تمام مراجع را مى‏بوسم؛ تمام مراجع اینجا، نجف، سایر بلاد، مشهد، تهران، هر جا هستند، دست همه علماى اسلام را من مى‏بوسم. مقصد بزرگتر از این است آقا. من دست برادرى دراز مى‏کنم به تمام ملتهاى اسلام، به تمام مسلمین دنیا؛ در شرق و غرب عالم هر چه مسلم هستند، من از اینجا دست برادرى دراز مى‏کنم و دست آنها را مى‏فشارم. ما خاضع هستیم براى همه علماى اسلام؛ شما هم باید خاضع باشید؛ همه، همه، همه باید خاضع باشید. این هم امرى است که به حضرات آقایان [گفتم‏]. البته نمى‏گویم واقعه‏اى هست؛ ان شاء اللَّه هیچ ابداً نیست؛ اما جوانند، بچه‏اند، گاهى وقتها عصبانیتى پیدا مى‏کنند از این امور. آقا ما اهل یک ملت، اهل یک مملکت، اهل یک دیانت، اهل یک بساط، همه بر خوان نعمت خداى تبارک و تعالى نشسته‏ایم؛ همه باید شکر این نعمت را بگزاریم که یک همچو مراجع بزرگ داریم؛ متشکر باشیم از خدا که یک همچو افراد برجسته داریم؛ قدردانى کنیم از آنها؛ عزت آنها، عزت اسلام است؛ اهانت به آنها اهانت به اسلام است. توجه داشته باشید، مبادا یکوقت خداى نخواسته، یک اهانتى به یک مسلمى، یک اهانتى به یک مرجعى، یک اهانتى به یک مؤمنى بشود که خداى تبارک و تعالى راضى نیست؛ و من مى‏ترسم که یکوقت خداى تبارک و تعالى ما را اخذ بکند، اخْذَ عزیزٍ مُقتدرٍ. «1»

مطالب با این حرفها تمام نمى‏شود؛ زیاد است حرف و من هم که دیگر قدرتش را ندارم که صحبت بکنم. از این جهت توفیق همه علماى اسلام را در خدمت به اسلام از خداى تبارک و تعالى درخواست دارم. خداوند تمام مراجع اسلام را در ظل حمایت خودش حفظ کند. سایه تمام مراجع اسلام را بر سر مسلمین و بر سر همه ما مستدام بدارد. دیانت اسلام را تقویت کند. دست اشخاصى که به استقلال مملکت ما، به اقتصاد مملکت ما خیانت مى‏کنند قطع کند.

و السلام علیکم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد