نامه [به علماى شیراز (کوشش در تهذیب جامعه)]
زمان: 5 اسفند 1349/ 27 ذى الحجه 1390
مکان: نجف
موضوع: لزوم کوشش در تهذیب جامعه
مناسبت: رحلت آقاى حکیم (از مراجع بزرگ تقلید)
مخاطب: علماى اعلام شیراز
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خدمت ذى شرافت حضرات علماى اعلام و حجج اسلام شیراز- دامت برکاتهم
به عرض محترم عالى مىرساند، صورت تلگرافى که در رحلت مرحوم آیت اللَّه حکیم- رحمة اللَّه علیه- فرموده بودید، اخیراً پس از گذشت چندین ماه واصل گردید و موجب تشکر شد. امید است در سایه عنایات و توجه حضرات علماى اعلام- کثّر اللَّه أمثالهم- حوزههاى علمیه هر چه بیشتر بتوانند در تهذیب جامعه، خصوصاً نسل جوان، قدمهاى مؤثرى بردارند و کوششهاى ارزنده آنها نقشههاى شومى که یکى پس از دیگرى در دست اجراست خنثى نمایند. با کمال تأسف و تألم باید اعتراف کرد که اهل باطل در باطل خود متحد و متفق هستند، اهل حق در حق خود چنین نیستند؛ لکن نباید مأیوس شد بر اسلام و مسلمین، روزگارهاى بسیار تاریک و مشکل گذشته و خداوند تبارک و تعالى به قدرت خود، بدخواهان را به جاى خود نشانده. نغمه اخیر «سپاه دین» اساس روحانیت و استقلال آن را سخت تهدید مىکند و بر ماست که با کمال جدیت با آن مبارزه کنیم و نگذاریم این ودیعه الهى در عهد ما پایمال هوسهاى از خدا بیخبران شود. کوشش کنید در آگاه کردن ملت از نقشههاى شوم دشمنان اسلام.
از خداوند تعالى سلامت و سعادت و توفیق حضرات اعلام را خواستار است. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى سید مهدى طباطبایى (اعلام وصول نامه ارسالى)]
زمان: 9 اسفند 1349/ 2 محرّم 1391
مکان: نجف
موضوع: اعلام وصول نامه
مخاطب: طباطبایى، سید مهدى
بسمه تعالى
2 محرّم الحرام
خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام آقاى طباطبایى- دامت افاضاته
مرقوم شریف که حاکى از سلامت مزاج محترم بود واصل؛ سلامت و توفیق جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است. از جنابعالى امید دعاى خیر براى حسن عاقبت دارم. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نام [به آقاى سید احمد خمینى (تأکید بر خوددارى از تبلیغ به نفع امام)]
زمان: 9 اسفند 1349/ 2 محرّم 1391
مکان: نجف
موضوع: تأکید خوددارى از انجام امور تبلیغى به نفع ایشان
مخاطب: خمینى، سید احمد
بسمه تعالى
احمد عزیزم
مرقوم شما واصل شد. قبلًا کاغذى نوشتهام، از آقاى لواسانى استفسار نمودم راجع به اینکه بین راه وجه دادهاند؛ جواب نوشتهاند «تا کنون چنین اتفاقى نیفتاده است و به ایشان اصلًا وجهى ندادهام و دخالتى در این امر نکرده و نمىکنم لکن مفسدین در عمل افساد هستند». خودم هم حدس مىزدم که اصل نداشته باشد. مطلبى که از قم اطلاع رسیده است آن است که شما و آقاى ربانى «1» در نظر دارید براى صد نفر شهریه خصوصى قرار دهید؛ به این منظور که در خانه رفت و آمد زیاد شود. خیلى از شما تعجب مىکنم که باز مرا نشناختهاید! من هیچ وقت از این اعمال خلاف انسانى میل ندارم مرتکب شوم و نه شماها مرتکب شوید. در این امور هیچ وقت بدون مراجعه به من اقدامى نکنید؛ گرچه ممکن است این خبر هم مثل بیشتر اخبار باشد. در هر صورت مطلعم کنید و این نحو افکار را از خود دور کنید. خدمت حضرت حجت الاسلام و المسلمین عمّ مکرم «2» سلام برسانید. براى ایشان نگران هستم؛ مىترسم این رفت و آمد براى مزاج ایشان ناراحتى تولید کند و موجب استراحت ایشان در قم فراهم نباشد. به خانواده محترمه سلام برسانید ان شاء اللَّه تعالى هر دو خوب و سعادتمند باشید.
و السلام- 2 محرّم 91- پدرت
نامه [تشکر به آقاى مرتضوى]
زمان: 9 اسفند 1349/ 2 محرّم 1391
مکان: نجف
مناسبت: پیام تشکر
مخاطب: مرتضوى
بسمه تعالى
2 محرّم 91
خدمت جناب مستطاب سید الاعلام آقاى مرتضوى- دام عمره
مرقوم شریف واصل، راجع به مطلبى که مرقوم شده بود عمل شد. ان شاء اللَّه تعالى موفق باشید. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [تشکر به آقاى حیدر على جلالى خمینى]
زمان: 12 اسفند 1349/ 5 محرّم 1391
مکان: نجف
مناسبت: پیام تشکر
مخاطب: جلالى خمینى، حیدر على
بسمه تعالى
5 محرّم 91
خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقاى جلالى- دامت افاضاته
مرقوم شریف که از مدینه منوره مرقوم شده بود واصل، بحمد اللَّه تعالى موفق به زیارت محالّ وحى شدهاید؛ «تقبل اللَّه اعمالکم». این جانب گرچه خالى از کسالت نیستم لکن مهم نیست. از جنابعالى امید دعاى خیر براى حُسن عاقبت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى سید احمد خمینى (آشتى دادن بین دو تن از یاران)]
زمان: 20 اسفند 1349/ 13 محرّم 1391
مکان: نجف
موضوع: تأکید براى آشتى دادن بین دو تن از یاران امام خمینى
مخاطب: خمینى، سید احمد
بسمه تعالى
13 محرّم 91
احمد عزیزم
ان شاء اللَّه تعالى با سلامت و سعادت قرین باشید. مکتوبى از آقاى صانعى رسید که خیلى مفصل بود و مطالبى نوشته بودند که در صورت صحت، در درجه ثانیه شما و ایشان مسئول هستید و مؤید هرج و مرج است. در هر صورت خوب است بین آقایان صلح و صفا باشد. شما جدیت کنید این دو نفر را اصلاح دهید که موجب نگرانى من بیش از این نشوند. آقاى صانعى به مجرد توهّم اینکه آقاى تهرانى چیزى به من نوشتهاند مطالبى نوشتهاند که موجب تأسف است؛ منتظرم خبر اصلاح آنها را بشنوم. من نمىدانم براى چه آقایان اختلاف دارند؛ این چند روز عمر مگر چه ارزشى دارد که انساندوستان، را برنجاند؟! مگر جهات شرعیه در کار باشد و فقط براى خدا باشد، که مشکل است تحقق آن. به همه بچهها سلام رسانید. حال من بحمد اللَّه تعالى الآن خوب است. اگر شنیدهاید کسالتى داشتم مهم نبوده و الآن کسالت ندارم؛ فقط ضعف پیرى است که تا نرسى به آن نمىدانى چى است! و السلام.
پدرت
از آقاى آقا سید موسى علوى مکتوبى داشتم؛ از وضع خودشان شکایت دارند. شما هر طور صلاح مىدانید به ایشان هر ماه یا گاهى همراهى کنید.
نامه [به آقاى غلام على معینى، در امور حسبیه و شرعیه]
زمان: 26 اسفند 1349/ 19 محرّم 1391
مکان: نجف
موضوع: صدور اجازه در امور حسبیه و شرعیه
مخاطب: معینى، غلام على
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
بعد الحمد و الصلاة، جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقاى حاج شیخ غلام على معینى- دامت افاضاته- مجازند در امور حسبیه و شرعیه با مراعات احتیاط؛ و در اخذ سهم مبارک امام- علیه السلام- و صرف ثلث آن را در موارد مقرره، از آن جمله شئون خودشان به نحو اقتصاد، و ایصال دو ثلث را نزد این جانب براى صرف در حوزههاى مهمه علمیه؛ و نیز مجازند در دستگردان و مهلت به مقدار صلاح، و اخذ و صرف و ایصال به نحوى که ذکر شد.
«و اوصیه- ایّده اللَّه تعالى- بالتقوى و السداد و الاحتیاط؛ و ارجو منه الدعاء و النصیحة»؛ و السلام علیه و على اخواننا المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.
تاریخ 19 شهر محرّم الحرام 1391
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى محمد یزدى (رفع اختلاف بین روحانیون)]
زمان: 5 فروردین 1350/ 27 محرّم 1391
مکان: نجف
موضوع: لزوم رفع اختلاف بین روحانیون
مخاطب: یزدى، محمد
بسمه تعالى
خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقاى آقا شیخ محمد یزدى- دامت افاضاته
مرقوم شریف واصل؛ سلامت و توفیق جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است. امید است ان شاء اللَّه تعالى حوزه علمیه قم و سایر مؤمنین از ارشاد و هدایت جنابعالى برخوردار باشند. آنچه اخیراً مورد تأسف این جانب است اختلافاتى است که نمىدانم با چه دستى در حوزه علمیه قم و بین اهل منبر بلکه محراب حادث شده است، و همین نحو بین اهل علم تهران و اهل منبر آنجا حادث شده است؛ «1» همان نحو اختلافى که بین علماى مسیحى در وقتى که ممالک آنها را مىگرفتند حاصل شد. «2» امروز که اصول احکام در دستبرد اجانب و نوکرهاى آنهاست، به جاى وحدت کلمه، این نحو تفرق و توهین بعضى از بعضى و تکفیر بعضى موجب کمال تأسف است، و کاشف از عدم رشد جامعه است. امثال جنابعالى کوشش کنید شاید موفق شوید آقایان را از این خواب گران بیدار کنید، قبل از اینکه همه چیز آنها به باد رفته باشد؛ اگر نرفته باشد. «و الى اللَّه تعالى المشتکى». «3» و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى سید احمد خمینى (شهریه طلاب)]
زمان: 20 اردیبهشت 1350/ 14 ربیع الاول 1391
مکان: نجف
موضوع: شهریه طلاب
مخاطب: خمینى، سید احمد
بسمه تعالى
14 ع 1 91
احمد عزیز
ان شاء اللَّه تعالى سلامت باشید. آقاى خلخالى «1» حوالههاى آقاى دیبایى «2» [را] دادند که هر چه کسرى شهریه ربیع الثانى است به وسیله آقاى آقا رضا لواسانى بپردازند «3». شما هر مقدار که خدمت آقا و آقاى حاج شیخ محمد صادق است حساب کنید و آنچه کسرى دارید بگیرید به وسیله آقاى آقا رضا. «4» خانم و سایرین یک هفته است به کاظمین و سامرا مشرف شدند؛ بناست امروز بیایند، تا کنون که بعد از ظهر است نیامدهاند. از شما امید دعا دارم. از شایعات نگران نباشید. «5» به آقا «6» هم عرض کنید نگران نباشند، مهم نیست. و السلام.
پدرت
نامه [به آقاى صادق طباطبایى (مقابله با رواج فرهنگ استعمارى)]
زمان: 28 اردیبهشت 1350/ 22 ربیع الاول 1391 «1»
مکان: نجف
موضوع: ضرورت مقابله با رواج فرهنگ استعمارى
مخاطب: طباطبایى، سید صادق
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
22 شهر ربیع الاول 91
جناب آقاى طباطبایى- ایّده اللَّه تعالى
مرقوم مورخ شش اردیبهشت پنجاه واصل، نظر این جانب را درباره جلسه سالیانه گروه فارسى زبان در اروپا خواسته بودید. قبلًا لازم است از توجه نسل جوان تحصیلکرده به امورى که با دست خیانتکار عمال ارتجاع و استعمار، سالیان دراز مدفون بوده تقدیر کنم. امید است ان شاء اللَّه تعالى این وسمه عار «2» که بر جبین غربزدگان در طول مدت تبلیغات کلیسا نقش بسته است زدوده شود.
این جانب با آنکه دوران نقاهت پیرى را مىگذرانم و امیدهایى که داشتم به هیچ یک به طور دلخواه نایل نشدم، لکن از نهضتى که در سالهاى اخیر به تأیید خداوند متعال بپا شد و موجب نزدیکى قشرهاى تحصیلکرده با علماى دین شد، امید واثق دارم که این نور به خاموشى نگراید و هر روز شکافهایى که به دست خائنان سوداگر غرب و شرق براى استعمار ملل اسلام حاصل شده است، با جنبش دنیایى و همه جانبه طبقات تحصیلکرده اعم از روحانى و دانشگاهى از بین برود و با اطلاع از دردها و نابسامانیها به علاج و سازندگى بپردازند.
آنچه مىتوان گفت ام الامراض است، رواج روزافزون فرهنگ اجنبى استعمارى است که در سالهاى بسى طولانى جوانان ما را با افکار مسموم پرورش داده و عمال داخلى استعمار بر آن دامنزدهاند و از یک فرهنگ فاسد استعمارى جز کارمند و کارفرماى استعمارزده حاصل نمىشود. باید کوشش کنید مفاسد فرهنگ حاضر را بررسى کرده و به اطلاع ملتها برسانید و با خواست خداوند متعال آن را عقب زده، به جاى آن فرهنگ اسلامى- انسانى را جایگزین کنید تا نسلهاى آینده با روش آنکه انسانسازى و عدلپرورى است، تربیت شوند.
باید کوشش کنید تا طرز حکومت اسلام و رفتار حکام اسلامى را با ملتهاى مسلمان به اطلاع دنیا برسانید تا زمینه فراهم شود که حکومت عدل و انصاف به جاى این حکومتهاى استعمارزده که اساس آن بر ظلم و چپاولى است، برقرار شود. اگر قشرهاى جوان از هر طبقه که هستند ماهیت حکومت اسلام را که با کمال تأسف جز چند سالى در زمان پیغمبر اسلام- صلى اللَّه علیه و آله- و در حکومت بسیار کوتاه امیر المؤمنین- علیه السلام- جریان نداشت، بفهمند، اساس حکومتهاى ظالمانه استعمارى و مکتبهاى منحرف کمونیستى و غیره، خود به خود برچیده مىشود. این کاخهاى مجلل آسمانخراش و آن کامجوییهاى رؤیایى سلاطین جور و حکومتهاى باطل که با دسترنج ملتها فراهم شده است، مردم را به سوى حزبهاى منحرف مىکشاند. اگر حکومت اسلام که رئیسش با رعیت یکسان و دار الحکومهاش مسجد روى خاکهاى گرم و سلطانش با کفش و جامه کهنه حکومت مىکند و ملت در پناه آن با آرامش و در سایه عدل زندگانى مىکند، روى کار آید، اساس انحرافات چپ و راستى بر باد مىرود.
باید کوشش کنید آنچه را از دست دادهاید در طول مدت حکومتهاى دست نشانده که مهمتر از همه استقلال روحى است که لازمهاش احساس حقارت در مقابل حکومتهاى جور است، بازیابید. لازم است حوادثى که در ممالک اسلامى با دست عمال استعمار مىگذرد بررسى دقیق کنید و بعد از تجزیه و تحلیل، ملتها را از نتایج فاسده آنها مطلع نمایید. باید حادثهسازیها و شایعهپردازیهایى که در ممالک اسلامى براى تحکیم اساس حکومت استعمارى است، بررسى دقیق کنید؛ نظیر حوادث ترکیه و حادثه سیاهکل. لازم است از اختلافات داخلى که به نظر مىرسد اکثرش با دست سازمانهاى خیانتکار ایجاد مىشود تا با خیال راحت به زندگانى کثیف ظالمانه خود ادامه دهند، جداً احتراز کنید و کسانى که به این نحو اختلافات دامنمىزنند تقبیح کنید. باید فداکارى کنید در ارجاع مجد و عظمت اسلام که مهمش عظمت معنوى آن است تا در پناه حکومت عدل الهى همه طبقات در رفاه و آسایش زندگى کنند.
از خداوند متعال توفیق و تأیید آقایان محترم را در خدمت به اسلام و مسلمین خواستار است. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
اجازه نامه [به آقاى محمد قاسمى گنابادى، در امور حسبیه و شرعیه]
زمان: 29 اردیبهشت 1350/ 23 ربیع الاول 1391
مکان: نجف
موضوع: صدور اجازه در امور حسبیه و شرعیه
مخاطب: قاسمى گنابادى، محمد
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
الحمد للَّه رب العالمین، و الصلاة على سیدنا محمد و آله الطاهرین، و لعنة اللَّه على اعدائهم اجمعین.
و بعد، جناب مستطاب عماد الاعلام و مروّج الاحکام آقاى شیخ محمد قاسمى گنابادى- ایّده اللَّه تعالى- از قِبَل این جانب مُجاز و مأذونند در تصدى امور حسبیه و شرعیه که منوط است به اذن فقیه جامع الشرایط، با مراعات احتیاط؛ و در اخذ سهم مبارک امام- علیه السلام- که ثلث آن را در موارد مقرره شرعیه، از آن جمله اعاشه اقتصادیه خودشان صرف کنند و دو ثلث دیگر را نزد حقیر ایصال نمایند و قبض رسید گرفته به صاحبان وجوه رد کنند.
«و اوصیه- ایّده اللَّه تعالى- بملازمة التقوى و التجنب عن الهوى و التمسک بعروة الاحتیاط فى الدین و الدنیا؛ و ارجو منه الدعاء و النصیحة»؛ و السلام علیه و على سائر اخواننا المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.
23 شهر ربیع المولود 1391
روح اللَّه الموسوی الخمینى
اجازه نامه [به آقاى محمد صادقى تهرانى، در امور حسبیه و شرعیه]
زمان: 29 اردیبهشت 1350/ 23 ربیع الاول 1391
مکان: نجف
موضوع: اجازه در امور حسبیه و شرعیه
مخاطب: صادقى تهرانى، محمد
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
الحمد للَّه رب العالمین، و الصلاة و السلام على محمد و آله الطاهرین، و لعنة اللَّه على اعدائهم اجمعین.
و بعد، جناب مستطاب عماد العلماء الاعلام حجت الاسلام آقاى حاج شیخ محمد صادقى تهرانى- دامت افاضاته- مجازند در تصدى امور حسبیه و شرعیه که منوط است به اذن حاکم شرع «فله التصدی لما ذکر مع مراعاة الاحتیاط»؛ و نیز مجازند در اخذ سهم مبارک امام- علیه السلام- و صرف نصف آن را در موارد مقرره از آن جمله شئون خودشان به نحو اقتصاد، و ایصال نصف را براى صرف در حوزههاى علمیه مهمه.
«و اوصیه- ایّده اللَّه تعالى- بالتقوى و السداد؛ و ارجو منه الدعاء و النصیحة»
تاریخ 23 شهر ربیع الاول 1391
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى ابراهیمى (ابراز خوشوقتى از ترویج شرع مطهر)]
زمان: 31 اردیبهشت 1350/ 25 ربیع الاول 1391
مکان: نجف
موضوع: ابراز خوشوقتى از ترویج شرع مطهر
مخاطب: ابراهیمى
بسمه تعالى
25 شهر ربیع الاول 91
خدمت جناب مستطاب مروّج الاحکام آقاى ابراهیمى- دامت افاضاته
مرقوم شریف واصل، توفیق و سعادت جنابعالى را خواستار است. از اینکه موفق به انجام وظایف دینیه و ترویج شرع مطهر هستید مسرور هستم. از جنابعالى امید دعاى خیر براى حُسن عاقبت دارم. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به یکى از وکلا درباره اجازه شرعیه]
زمان:؟
مکان: نجف
موضوع: وجوه شرعى
مخاطب: یکى از وکلاى امام خمینى- قم
بسمه تعالى
بعد از سلام و تحیت، سلامت و سعادت جنابعالى [را] از خداوند تعالى خواستار است
مرقوم مورخ شانزده ذى القعدة و مرقوم دیگر با هم واصل شد. اینک جواب مرقوم اول- با وصفى که مرقوم شده است:
آن شخص که مىتواند قرض شرعى او را بدهد، باید بدهد و شما تحویل بگیرید و به وارث ندهید. با آن اشخاص اگر علم ندارند که کمک به اسرائیل مىدهند مانع ندارد معامله؛ «1» لکن جنابعالى خصوصى بگویید که مشهور نشود.
جواب مرقوم ثانى مورخ هفده ذى الحجه: از قرارى که آقاى زکى نوشته است کاغذها نرسیده ولى چون اخیراً مدتى هیچ کاغذ تقریباً نمىرسید، احتمال دارد پس از رفع منع رسیده باشد، لهذا عجالتاً تا خبر ثانى انتظار مىکشیم. «2»
سیصد و بیست و یک تومان که به سادات دادهاید، خبر وصولش رسید.
1- به آقازاده سید فخر الدین مرحوم اجازه دهید، به هر نحو خواستید.
2- و مجازید به هر کس اجازه خواست و مورد وثوق است اجازه دهید، به هر نحو صلاح مىدانید.
3- اشخاصى که صلاح مىدانید وجهى بدهید، مجازید.
4- دو نفرى که دستگردان کردهاند و اجازه خواستهاند براى مسجد، با قید احتیاج فعلى و عدم امکان از طریق دیگر، اجازه دهید.
5- آنهایى که بابت سهم سادات دادهاند و شما صلاح مىدانید اجازه دهید؛ مجازید در اجازه.
6- راجع به چاپ کتاب اجازه نمىدهم. قبض اخیر را با سایر قبوض مىفرستم بیروت؛ امید است برسد.
قبض پنج هزار را که مرقوم شده، به آقاى ستارى بدهم مىرسانم. بناست مبلغ 65 تومان به حساب آقاى هاشمیان رفسنجانى به شما یا احمد بدهند براى سادات؛ شما بدهید به آنها.
صفحه مقابل را بدهید به آقاى حاج آقا محسن محدث زاده، و وجوه را مطالبه کنید و به سادات فقیر برسانید.
قبوض جوف را به آقا «1» برسانید. به نظر مىآید که این دو قبض، یکى باشد ولى من هر دو مورد را مىفرستم؛ چون در دو مرقومه بود.
نامه [به آقاى سید احمد خمینى (وجوه شرعى)]
زمان: 2 خرداد 1350/ 27 ربیع الاول 1391
مکان: نجف
موضوع: چگونگى دریافت حواله وجوه شرعى
مخاطب: خمینى، سید احمد
بسمه تعالى
27 ع 1 91
احمد عزیز
مثل اینکه بچهها آنجا که بودند از شما بیشتر کاغذ داشتیم و ما هم بیشتر مىنوشتیم. مدتى است از شما خبرى ندارم. ان شاء اللَّه تعالى سلامت باشید. ماها بحمد اللَّه سلامت هستیم. حواله «1» براى اول ماه فراهم شد، هر مقدار لازم است دریافت کنید. زیادتر دریافت نکنید. اگر براى اول ماه جمادى هم باز به همان وضع بود حواله مىشود. نگران نباشید.
ان شاء اللَّه شما با تمام قوا مشغول درس و بحث هستید و به هیچ کارى دیگر کار ندارید. توفیق شما را خواستارم. و السلام علیکم.
پدرت
اجازه نامه [به آقاى صفر على شریعت، در امور حسبیه و شرعیه]
زمان: 5 خرداد 1350/ 1 ربیع الثانى 1391
مکان: نجف
موضوع: اجازه در امور حسبیه و شرعیه
مخاطب: شریعت، صفر على
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
الحمد للَّه رب العالمین و الصلاة على سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة اللَّه على اعدائهم اجمعین.
و بعد، جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقاى حاج شیخ صفر على شریعت- دامت افاضاته- از قِبَل این جانب مجاز و مأذونند در تصدى امور حسبیه و شرعیه که در عصر غیبت ولى امر- عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف- از مختصات فقیه جامع الشرائط و منوط به اذن او است؛ «فله التصدی لما ذکر مع مراعاة الاحتیاط»، و در اخذ سهم مبارک امام- علیه السلام- که ثلث آن را در موارد مقرره شرعیه صرف کنند و دو ثلث دیگر را جهت حفظ حوزههاى مهمه دینیه نزد حقیر ایصال نمایند.
«و اوصیه- ایّده اللَّه تعالى- بما اوصى به السلف الصالح من ملازمة التقوى و التجنب عن الهوى و التمسک بعروة الاحتیاط فى الدین و الدنیا و ارجو منه ان لا ینسانى من صالح الدعوات.» و السلام علیه و على سائر اخواننا المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.
1 شهر ربیع الثانى 1391
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى سید احمد خمینى (شهریه طلاب)]
زمان: 24 خرداد 1350/ 20 ربیع الثانى 1391
مکان: نجف
موضوع: شهریه طلاب
مخاطب: خمینى، سید احمد
بسمه تعالى
احمد عزیز، مرقوم مورخ 14 ع 2 واصل شد. از سلامت شما مسرور شدم. تلگراف شما هم واصل شد. راجع به شهریه، من از باب احتیاط نوشتم حواله مىدهم؛ اگر مىدانستم که به قدر کافى در آنجا موجود است داعى بر حواله نبود. بنا شد تا شما مراجعه به تهران نکنید، راجع به آنجا چیزى ندهند. «1» مبلغ بیست هزار را در اینجا حواله شده بود، یعنى من گرفته بودم، آقاى آقا رضا «2» از قم گرفتهاند به حساب من، اگر ان شاء اللَّه تعالى شما از آنجا زاید آوردید براى من هم بفرستید براى کمک به اینجا. «3» از صلح آقایان «4» مسرور شدم، ان شاء اللَّه همیشه به صلح و صفا زندگى کنند. حالت ماها بحمد اللَّه خوب است ولى رفتن بچهها موجب تنهایى شد، ان شاء اللَّه سلامت باشید. جواب حضرت آقاى عمو «5» و قبوض را ان شاء اللَّه تعالى به وسیله دیگرى مىفرستم، به ایشان سلام برسانید. «6».
20 ع 2 91- پدرت
نامه [به آقاى میرزا محمود نظام (مشکلات مردم شهرستان فسا)]
زمان: 1 تیر 1350/ 28 ربیع الثانى 1391
مکان: نجف
موضوع: مشکلات مردم منطقه
مخاطب: نظام، میرزا محمود- فسا
بسمه تعالى
28 ع 2 91
خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت الاسلام آقاى حاج میرزا محمود نظام- دامت افاضاته
مرقوم محترم که حاکى از سلامت مزاج شریف و حاوى تفقد از این جانب بود موجب تشکر گردید. سلامت و توفیق جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است. از اوضاع عمومى آن نواحى و مضیقه اهالى محترم متأثر شدم. «1» امید است ان شاء اللَّه به همت جنابعالى و اهالى محترم و ثروتمندان آن نواحى، رفع گرفتارى از آنها بشود. چنانچه در این موضوع احتیاج به مصرف سهم مبارک باشد، مؤمنین مجازند از بابت آن به مستمندان بدهند.
از خداوند تعالى اصلاح حال عموم مسلمین را خواستار است. از جنابعالى امید دعاى خیر براى حُسن عاقبت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى محمد على گرامى (تأسف از بىتفاوتى برخى از علما)]
زمان: 1350 ه. ش./ 1391 ه. ق
مکان: نجف
موضوع: تأسف از بىتفاوتى برخى از علما نسبت به وحدت و اظهار نظر در مورد انجمن حجتیه مخاطب: گرامى، محمد على
بسمه تعالى
خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقاى گرامى- دامت افاضاته
مرقوم شریف واصل و از مطالبش مطلع شدم. مرقوم شده است چند نامه فرستادهاید و جواب ندادهام. جز یک نامه از شما در نظر ندارم و نمىدانم جواب دادهام که نرسیده است مثل بسیارى از نامهها یا غفلت شده است؛ در هر صورت احتمالات اصولى که داده بودید هیچ یک در ذهن این جانب نبوده و نیست و از جنابعالى نگرانى نداشته و ندارم. مراسلات را شاید اکثراً حتى مسافرین نرسانند و اگر احیانا برسد جواب هم به همین سرنوشت مبتلا است؛ اما راجع به بىمهرى بعض آقایان مهم نیست، اگر شما به تکلیف خود عمل کنید و حساب شما نزد خداى تعالى روشن باشد. این جانب با زحمات طاقت فرسا مىخواستم سوء ظن موجود در طبقات مختلفه سیّما «1» تحصیل کرده و دانشگاهى را نسبت به علماى دین مرتفع کنم یا تخفیف دهم؛ لکن خود آقایان راضى نیستند یا بعض آنها وَ اللَّهُ مِن وَرائِهِم مُحیطٌ «2» و بعض مطلب را شاید ادراک نکردهام. راجع به شخصى «3» که مرقوم شده بود جلساتش»
ضررهایى دارد؛ از وقتى مطلع شدهام، تأییدى از او نکردهام و ان شاء اللَّه تعالى نمىکنم. در خاتمه از جنابعالى امید دعاى خیر دارم و علاقه من به امثال جنابعالى محفوظ است. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
سخنرانى [در جمع علماى نجف (برگزارى جشنهاى شاهنشاهى- وجوب قیام علما)]
زمان: 1 تیر 1350/ 28 ربیع الثانى 1391
مکان: نجف، مسجد شیخ انصارى
موضوع: مشکلات اقتصادى مردم و برگزارى جشنهاى شاهنشاهى و وجوب قیام علما
مناسبت: برگزارى جشنهاى 2500 ساله شاهنشاهى
حضار: روحانیون و طلاب نجف
اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من احساس تکلیف مىکنم که در بعضى از فرصتها تذکراتى راجع به گرفتارى مسلمین به آقایان بدهم؛ شاید آقایان هم براى خودشان احساس تکلیف کنند، و شاید در صدد برآیند که آن اندازهاى که مىتوانند کمک کنند به برادران مسْلمشان و لو کمک به نحو تبلیغ باشد، کمک به نحو تلگراف و کاغذ باشد.
بالاترین مصیبت اسلام سلب حکومت از حضرت امیر (ع)
از اول، مسلمین و اسلام گرفتار هواهاى نفسانیهاى بودهاند و این گرفتاریها که ما الآن داریم سرچشمهاش همان هواهاى نفسانى بود که بعد از رسول اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- به واسطه آن هواها نگذاشتند که حکومت حق تشکیل بشود. اگر گذاشته بودند که حکومتى که اسلام مىخواهد، حاکمى را که خداى- تبارک و تعالى- امر به تعیینش فرموده است، رسول اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- تعیین فرمود، «1» اگر گذاشته بودند که آن تشکیلات پیش بیاید، حکومتْ حکومت اسلامى باشد، حاکمْ حاکم منتخَبِ منصوبْ مِنْ قِبَلِ اللَّه تعالى باشد، آن وقت مردم مىفهمیدند که اسلام چیست و معنى حکومت اسلامى چیست. مع الأسف بعد از رسول اللَّه- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- منحرف کردند مردم را از آن چیزى که پیغمبر امر فرموده بود. و اکتفا به انحراف در زمان خود هم نبود بلکه زمینه فراهم کردند از براى اینکه تا آخر نشود یک حکومت اسلامى تشکیل بشود.
قضیه معاویه از چیزهایى بود که با دست سابقین، آن مشایخ سابق، این زحمت براى مسلمین و اسلام پیش آمد. این اختلاف داخلى که بدتر از هر نحو اختلافى بود پیش آمد و حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- مبتلا شد به این اساسى که آنها درست کرده بودند. و بعد از ایشان هم حکومت از صورت اسلامى بکلى خارج شد و به صورت مَلِکُ الملوکى یا شاهنشاهى بیرون آمد. و تا آخر هم، تا حالا هم اسلام به خودش یک حکومت اسلامى [ندید]، مگر یک چند صباحى که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- بعد از رسول اللَّه و بعد از آن حرفها متصدى امر شدند؛ آن هم با آن همه گرفتاریهایى که پیدا کرد: گرفتارى جنگ جمل، گرفتارى صفین، گرفتارى جنگ خوارج- آن همه گرفتاریها که بود. مع ذلک این چند صباحى که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- حکومت کردند و برنامه حکومتى خودشان را تعیین کردند، همین چند صباح هم، براى مسلمین و براى اسلام یک درس عبرتى شد؛ یک مطلبى شد که فهمیدند که اسلام یعنى چه؛ تا اندازهاى- همین چند صباح.
جلوهاى از حکومت اسلامى على (ع)
اگر گذاشته بودند که در پناه حکومت اسلامى، اگر گذاشته بودند در حکومت اسلامى و در پناه اسلام، حکومت تشکیل بشود و مردم در پناه حکومت اسلامى باشند، این همه گرفتاریهایى که از براى ماها الآن هم پیش آمده است، اینها هم- شاید- پیش نمىآمد. حاکمى که از طرف خداى تبارک و تعالى تعیین شد از براى امت، آن شخصى بود که وقتى به حکومت رسید، وقتى که با او جمع شدند و بیعت کردند بعد از آن خرابکاریهایى که شده بود تا آن روز و بعد از آن مصیبتهایى که براى اسلام پیش آوردند و تا حالا هم فسادش باقى مانده است، آن شخصى بود که وقتى که به حکومت رسید در حال حکومتش زندگىاش از جمیع زندگى امثال ماها و شماها، طلاب علوم دینیه، امثال این بقالها و این کاسبها، زندگى او پست تر بود. یک تکه نان جو بود که در آخر عمر مبارکشان، از قرارى که گفته شده است، از بس خشک بود حضرت با دستشان نمىتوانستند بشکنند، با زانو مىشکستند آن نان را و با آب تناول مىکردند. این حکومت اسلام بود. مىفرمود که- به طورى که نقل شده است- من مىترسم که در یکى از حوالى مملکت من یکوقت یک گرسنهاى باشد، یکوقت باشد که گرسنه در کار باشد، چطور من بخوابم «سیر»، و رعیت من یک نفرشان- و لو در بعض از ارجاى «1» مملکت- اینها گرسنه باشند.
بالاترین مصیبتى که بر اسلام وارد شد، همین مصیبت سلب حکومت از حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- بود؛ و عزاى او از عزاى کربلا بالاتر. مصیبت وارده بر امیر المؤمنین و بر اسلام بالاتر است از آن مصیبتى که بر سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- وارد شد. اعظمِ مصیبتها این مصیبت است که نگذاشتند مردم بفهمند اسلام یعنى چه. اسلام حالا هم به حال ابهام دارد زندگى مىکند. الآن هم مبهم است. الآن هم نمىدانند مردم که معنى اسلام چیست، حکومت اسلامى چیست، اسلام چه مىخواسته بکند، چه برنامهاى اسلام داشته است در حکومتش. این پنج سال حکومت، یا پنج- شش سال حکومت حضرت امیر، این با همه گرفتاریهایى که بوده است و با همه زحمتهایى که از براى حضرت امیر فراهم شد، سلبش عزاى بزرگ است. و همین [دوره] پنج ساله و شش ساله، مسلمین تا به آخر باید برایش جشن بگیرند؛ جشن براى عدالت، جشن براى بسط عدالت، جشن براى حکومتى که اگر چنانچه در یک طرف از مملکتش، در یک جاى از مملکتش، براى یک معاهد «2»- یک زن معاهد- یک زحمت پیش بیاید، یک خلخال از پاى او درآورند، حضرت، این حاکم، این رئیس ملت، آرزوى مرگ بکند، که مرگ براى من- مثلًا- بالاتر از این است که در مملکت من یک نفر زنى که معاهد هست خلخال را از پایش درآورند. این حکومتْ حکومتى است که در رفتنش مردم باید به عزا و سوگوارى بنشینند؛ و براى همان پنج روز و پنج ساله حکومتش باید جشن بگیرند؛ جشن براى عدالت، جشن براى خدا، جشن براى اینکه این حاکم حاکمى است که با ملت یکرنگ است بلکه سطحش پایینتر است در زندگى؛ سطح روحىاش بالاتر از همه آفاق است، و سطح زندگىاش پایینتر است از همه ملت.
رابطه مؤمن و قانون
و الَّذین کَفَروا یَتَمَتَّعونَ و یأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الانْعامُ و النّارُ مَثْوىً لَهُمْ «1»؛ این میزان است. هر کس که ملاحظه کرد که در تمتعاتش- در اکل و استفادهها و لذایذش- به افق حیوانى نزدیک است، یعنى مىخورد و لذت مىبرد بدون اینکه تفکر کند که از چه راهى باید باشد. حیوان دیگر فکر این نیست که حلال است یا حرام است؛ فکر این نیست که امت در گرفتارى هستند یا نیستند. آنهایى که بدون این تفکر، بدون یک قانونى- بدون قانون اسلامى- تمتع مىکنند و مىخورند، اینها اکلشان اکل حیوانى است و النّار مثوىً لهم. در روایتى است که از براى کافر هفت تا مِعاء است، و از براى مؤمن معاء واحد است. «2» مؤمن یک معاء بیشتر ندارد و آن معاء قانون است: شکمش را، سایر لذایذش را، تطبیق مىکند با قانون اسلام؛ تخلف از قانون اسلام نمىکند. اما آن کسى که مؤمن نیست، از راه شهوت مىخورد بدون اینکه تطبیق با قانون بکند، این یک معاء؛ از راه غضب مىخورد بدون اینکه تطبیق بکند با قانون، این هم یک معاء؛ از روى هواى نفس مىخورد این هم یک معاء؛ مُزْدَوَج است بین هواى نفس و لذت شهوت، بین هواى نفس و غضب، بین غضب و هواى نفس، این هم سه تا؛ این شش تا مزدوج است از هر سه- هواى نفس و غضب و شهوت مزدوج شد و از راه اینها اکل کرد، این هفت تا؛ هفت معاء دارد. مؤمن بیش از یک معاء ندارد، و آن معائش از راه قانون است. اسلام هر چه فرموده است همان یک راه است. این جور نیست که به غضب خودش، به شهوت- همه اینها به دست مؤمن ایمان آوردند؛ همه قوا تابع قوّه عقل شدند که عقل هم تابع شرع است. براى یک همچو حکومتى که حکومت عقل است، حکومت عدل است، حکومت ایمان است، حکومت الهى است، در رفتنش عزا لازم است و در برقرارىاش- براى همان چند سال حکومت حضرت امیر- مسلمین باید جشن بگیرند.
... آقا اینهایى که من عرض مىکنم مطلب تصورى نیست. مع الأسف براى من کاغذهایى از ایران مىرسد و شکایاتى از ایران راجع به اوضاع مىرسد که دائماً روح مرا در عذاب دارد. از شیراز یکى از علماى محترم شیراز- سلّمه اللَّه- نوشتهاند به اینکه [در] عشایر جنوب اینجا قحطى واقع شده است، در جنوب؛ و عشایر اینجا به قدرى در قحطى و در گرسنگى هستند که بچههایشان را در معرض فروش قرار دادهاند. از فسا یکى از علماى آنجا به من نوشته است به اینکه- باز همان وضع را نوشته است لکن این تکه آخر را ننوشته است راجع به گرفتاریهاى آنها و اینکه من- که یک مثلًا اهل علمى هست ایشان- در فکر افتادم که با یک زحمتى براى اینها یک نانى، یک لباسى، یک چیزى تهیه کنم. بنده هم اجازه دادم اینکه از سهم امام این کارها را انجام بدهند. از تهران به من نوشتهاند که در بلوچستان و سیستان و اطراف خراسان، آنجا یک قحطى و گرسنگى شده است که مردم هجوم آوردهاند به شهرهاى بزرگ؛ و از گرسنگى نه حیواناتى دارند و نه حیوانِ خود را مىتوانند ضبط کنند و از گرسنگى این طور هستند. اطراف مملکت ایران در این مصیبت گرفتار هستند و میلیونها تومانش خرج جشن شاهنشاهى مىشود! براى خود شهر تهران، از قرارى که یک جایى نوشته بود، براى جشن خود تهران هشتاد میلیون تومان اختصاص داده شده است. این راجع به خود شهر است. کارشناسهاى اسرائیل براى این تشریفات دعوت شدهاند. به طورى که خبر شدم و نوشتهاند به من، کارشناسهاى اسرائیل مشغول بپاداشتن این جشن هستند و این تشریفات را آنها دارند درست مىکنند این اسرائیل که دشمن با اسلام است و الآن در حال جنگ با اسلام است، این اسرائیل که «مسجد اقصى» را خراب کرد و دیگران مىخواستند ترمیم کنند و روپوشى کنند جرم اسرائیل را، براى این اسرائیل نفت از ایران رفته است. از قرارى که گفته شده است و در رادیوهاى بزرگ دنیا گفته شده است، کشتى نفت ایران براى اسرائیل که در حال جنگ با مسلمین است رفته است. اینها شاههایى است که برایشان باید جشن بگیرید!
شاهنشاهى روسیاه
شاهنشاهى ایران، از اولى که زاییده شده است تا حالا، روى تاریخ را سیاه کرده است. جنایات شاههاى ایران روى تاریخ را سیاه کرده است. برج از سر درست مىکردند: سر مردم را مىبریدند، قتل عام مىکردند، بعد برج درست مىکردند با آن. براى این شاهها ما باید، ملت اسلام باید جشن بگیرد! باید بازار تهران- حتمى است- بازار تهران باید از سرمایه خودشان بدهند براى این جشنها. جشن براى او باید گرفت که در پناه او مسلمین راحتند؛ جشن براى آنى باید گرفت که براى اینکه یک خلخالى از پاى یک نفر معاهد،- معاهده- در مىآید آرزوى مرگ مىکند نه کسى که اگر یک دفعه یک شعارى بر خلاف هواى نفس او داده بشود، بفرستد بریزند در دانشگاه. آقا نوشتهاند که دخترها را این قدر زدهاند که پستانهاى اینها محتاج به جراحى است، در همین چند وقت واقع شده است و نجف بىاطلاع است. [گریه حضار] فضاحتهاى دیگرى که کردند قابل ذکر نیست. چرا؟ براى اینکه شعار دادند که ما جشن 2500 ساله را نمىخواهیم؛ ما گرسنه هستیم؛ گرسنگى مسلمانها را رفع کنید؛ جشن نگیرید؛ روى مردهها جشن نگیرید. آقا برسانید به دنیا؛ چرا نجف این قدر خواب است؟ ما مسئول نیستیم؟ تمام کار ما براى مسلمین درس است؟ فقط همین، که ما درس بخوانیم؟ ما نباید به درد مسلمانها برسیم؟ ما نباید اعتراض کنیم که چرا نفت ایران و اسلام را براى مملکتى که در حال جنگ با مسلمین است مىفرستید؟ این اعتراض ندارد؟ نباید این گفته بشود؟ ما براى چه سلاطینى، براى چه سلاطینى جشن بگیریم؟ مردم چه خوشى از سلاطین [دارند]؟ براى آغا محمد خان قَجَرْ ما جشن بگیریم؟! در زمان خود ما- زمان خود من- بوده است آن روسیاهیهایى که به بار آوردند؛ براى کسانى که در مسجد گوهرشاد مسلمین را آن طور قتل عام کردند که خونهایش به دیوار تا مدتى بود و مسجد را درش را بسته بودند که کسى نبیند، ما جشن بگیریم؟! براى آنکه 15 خرداد را پیش آورده، و به طورى که گفتهاند و یکى از علماى قم به من گفت که در قم چهار صد نفر را کشتهاند و روى هم رفته گفته مىشود که پانزده هزار مردم را قتل عام کردهاند، ما جشن بگیریم؟! براى اینها ما باید جشن بگیریم؟! خوبهاى اینها شقاوت داشتند. یکى از آنهایى که جزء خوبها حسابش مىکنند و شاید فواتح برایش خوانده مىشود، براى خاطر اینکه یکوقت به کالسکه او جسارت کرده بود یک فوج گرسنه- در بین راه حضرت عبد العظیم یک فوج گرسنهاى نان خواسته بودند، گرسنه بودند، بیچاره بودند، یک سنگى هم پرت شده بود یا کرده بودند طرف کالسکه او- گفت که این فوج یا این دو فوج را طناب بیندازید، بردند طناب انداختند [و] عده کثیرى را با طناب خفه کردند. و یکى از وزراى بزرگ، یکى از اشراف ایران، رفت اعتراض کرد که آقا اینها بنده خدایند، چرا این جور مىکنید. این خوبهایشانند، بدهایشان که وا مصیبتاست که ما داریم مىبینیم.
براى این حکومتها عزا باید گرفت
اینها با هفت معاء مىخورند؛ با هفت معاء! اصلًا اعتناى به اینکه یک ملتى است [و] این ملت باید زندگى بکند ندارند. هر روز- هر روز نه البته، بسیارى از اوقات- به ما مىنویسند که اجازه بدهید فلان جا حمام درست کنیم. پس چه شد این حرفهاى شما که مىگویید همه ایران در رفاه هستند؟ همه ایران در رفاه هستند و بچههایشان را مىفروشند براى گرسنگى! در رفاهند همه ایران؟! چه رفاهى الآن براى ایران هست؟ بازار ایران را دارند الآن چپاول مىکنند که یک مقدارىاش را خرج این جشن مفتضحانه بکنند، باقىاش را هم خودشان مصرف کنند یا مأمورین مصرف کنند. سرمایههاى مردم و مسلمین بیچاره را صرف این مىکنند و از بودجه خودِ مملکت چقدرها، چقدر میلیونها، دهها میلیون خرج یک همچو ملعبهاى، یک همچو مضحکهاى مىکنند. براى چه؟ براى هواى نفس. همین که گفته بشود که ما آنیم که جشن گرفتیم، و ما مفاخرمان این است که «آغا محمد قجر» داشتیم، مفاخرمان این است که «نادر قلى» داشتیم. یک آدم مزخرف سفاک این آدم بود که خدا مىداند که چه خبر بود. اینها جشن دارند؟! مسلمین باید عزا بگیرند براى این طور حکومتها. جشن براى او باید بگیرند که وقتى که احتمال این را مىدهد که در آخر مملکت یک گرسنهاى باشد، به خودش گرسنگى مىدهد. آنى که کنار مسجد، دار الإمارهاش و دکة القضائش همین مسجد کوفه- یک گوشهاى از مسجد کوفه- دکة القضائش هست و روى زمین مىنشیند و یأکُلُ کَما یأکُلُ العَبیدُ و یَمْشِى کَما یَمْشِى الْعَبید. «1» وقتى هم پیراهن گیرش مىآید پیراهن نو را به «قنبر» «2» مىدهد، پیراهن کهنه را خودش بر مىدارد و آستینش هم، آستینش هم که بلند است پاره مىکند همان طور مىپوشد و مىرود خطبه مىخواند؛ یک مملکتى هم دارد که دَه مقابل مملکت ایران است. این جشن دارد.
نجف را بیدار کنید!
آقا به هوش بیایید؛ نجف را بیدار کنید. اعتراض کنید. اگر صدتا تلگراف از نجف برود که با کمال ادب، آقاى کذا و کذا- «اعلى کذا»- «3» با کمال ادب برود که آقا این گرسنهها را سیر کنید؛ این مقدار خرجى که براى این امور مىخواهى بکنى خرج این ملت بیچاره گرسنه بکن؛ خرج این ورشکستههاى بیچاره بکن که بعضىشان فرار کردند از ایران؛ در همین جا هستند، در نمىدانم جاهاى دیگر هم بعضى. اگر یکصد تا تلگراف از اینجا، از علماى اینجا، از فضلاى اینجا، از طلاب اینجا برود، احتمال تأثیر دارد لکن کو که یک همچو چیزى بشود؟ اگر اعتراض نکنند که چرا اعتراض مىکنید خیلى ما متشکر هستیم! ما تکلیف نداریم واقعاً؟! ما باید به حال این ملت بنشینیم نگاه کنیم هر چه سر ملت مىآید؟! همان برویم حرم حضرت امیر و یک دعایى بکنیم؛ همین مقدار کافى است براى ما؟! یا مایى که داریم در پناه اسلام و با بودجه اسلام، این بودجهاى که یک جزئى جزئىاش را به ما مىدهند مع ذلک با بودجه اسلام داریم زندگى مىکنیم، براى اسلام یک قدم نباید برداریم؟ «تَرَتُّبْ» «1» اسلام است؟ خوب آن هم بسیار خوب، سر جاى خودش اما کافى است همین؟ کفایت مىکند که ما جمع بشویم در مسجد کذا و کذا و فقه بخوانیم و اصول بخوانیم لکن غافل باشیم از همه جهات مسلمین؟ غافل باشیم از اینکه این یهود مىخواهد ممالک اسلامى را قبضه کند، تا اینجا برسد، تا همه جا برسد، این قبور را مىخواهد خراب کند؛ ما باید غافل باشیم از این؟ آن وقت آن کسى «2» که نفت به این آدم مىدهد مُسْلم است؟ این اعتراض ندارد که آقا نفت، نفت مسلمین را چرا به کفار مىدهى؟ نفت مسلمین را چرا به کسى که در حال جنگ با مسلمین است مىدهى؟ او جواب مىدهد من نوکرم؛ این طور فرمودند، باید اطاعت کنم. نوکر باید اطاعت کند، چاره ندارد. خودش گفت که مرا، مرا نصب کردند؛ خود متفقین آمدند در اینجا- در یکى از نطقهایش گفت [که]- متفقین آمدند در ایران و صلاحْ این دیدند که من باشم، که خاندان کذا باشد. خدا لعنتشان کند با این صلاحشان. کسى که دست نشانده دیگران است خدمت باید بکند؛ نمىتواند نکند. هواى نفس است، همهاش هواى نفس است. ریختن به دانشگاه جز هواى نفس هیچى نیست؛ ریختن به مدرسه فیضیه و آن فضاحتى که در مدرسه فیضیه درآورد که شما خوابش را ندیدید؛ آن بساطى که در مدرسه فیضیه درآوردند: سید جوان را از پشت بام انداختند پایین که آوردندش منزل ما با کمر افسرده یا شکسته؛ آن قدر عمامه سر تفنگها کردند، آتش زدند؛ به جعفر بن محمد جسارت کردند، به قرآن جسارت کردند. ما براى اینها باید جشن بگیریم؟! جشنى براى ما نمانده. براى ملت ایران چه جشنى مانده؟ ملت ایران موظف است که با این جشنْ مبارزه منفى بکند- مثبت نه، لازم نیست. از خانه بیرون نیایند وقتى که این جشنها هست، شرکت نکنند در جشنها؛ جایز نیست شرکت کردن در این جشنها. هر چه مىتوانند از زیر بار این طور چیزها در بروند. اگر علماى ایران دسته جمعى اعتراض کنند همهشان را مىگیرند؟! همه علماى ایران را مىگیرند و اعدام مىکنند یا تبعید مىکنند؟! اگر از تمام مملکت ایران، علماى ایران- که اقلًا صد و پنجاه هزار نفر معمم در ایران دارد و آن همه ملا و مرجع و حجت الاسلام و آیت اللَّه دارد- اگر اینها اعتراض کنند و این مُهر سکوت را بردارند و این امضا را (که به سکوت آنها امضا حساب مىشود) این مُهر را بردارند، سکوت را بردارند، همه آنها را از بین مىبرند؟! آنها اگر مىخواستند از بین ببرند اولش خوب بود مرا از بین ببرند؛ نبردند هم؛ صلاحشان نمىدانند. اى کاش صلاحشان بود!
من مىخواهم چه کنم این زندگى را؟ مرگ بر این زندگى من. آنها خیال مىکنند که من از این زندگى، خیلى خوشى دارم مىبرم که تهدید من مىکنند. چه زندگى است که من دارم. هر چه زودتر بهتر. بیایند؛ هر چه زودتر بهتر. خوب، «عِنْدَ أکْرَمِ الْأکْرَمین» انسان مىرود. آنجا کریم است؛ خدا کریم است. لا اقل گوش انسان از این طور چیزهایى که مىشنود، هر روز مىشنود، هر روز ناله مردم را مىشنود، هر روز اطلاع مىدهند که دخترها را چه کردند، دخترها را کشتند بعضىشان را، سر ناهار ریختند آن قلدرها و چماق کِشها، ریختند سر ناهار، دیگ، نمىدانم، [آب یا غذاى] جوش را ریختند به سر این بیچارهها. چه شده است؟ گفتند مثلًا مرده باد زید، زنده باد زید. این آدم کشتن دارد؟! گفتند ما جشن 2500 ساله را مىخواهیم چه کنیم؟! جشن را آنها باید بگیرند که زندگى دارند، آنها باید بگیرند که یک حکومتى دارند که در تحت نظر آن حکومت در رفاه هستند، در پناه هستند. جشن براى حضرت امیر باید بگیرند که در زیر شمشیر او مردم در پناه هستند، مردم در امان هستند؛ هیچ کس نمىترسد در حکومت او الّا از خودش؛ از حکومت نمىترسد. براى اینکه حکومتْ حکومت عدل است. اصلش حکومت عدل ترس ندارد؛ از خودش انسان باید بترسد. اما اینجا این طورى است؟ مملکت ما این جور است که مردم از خود شما بتوانند یا ... همه در فکر این هستند که چه وقت مأمورْ درِ خانه بیاید. بیگناه است اما خوب چه بکند با احتمال، با احتمال ضعیف؛ همان طورى که در زمان حجاج و ابن زیاد و اینها بود که همان احتمال این معنا را که شیعه على- علیه السلام- باشد کافى بود. حالا هم یک احتمال ضعیفى بدهند که این مثلًا چطور است؛ این کافى است براى اینکه او را بگیرند، او را زجر کنند، او را چه بکنند. یک کلمه نصیحت کسى مىکند و یک کلمه نصیحت را یک کسى منتشر مىکند، مىگیرند او را. حالا معلوم هم نیست از کجا هست. یک کسى یک کلمه در سر منبر حرف مىزند، یک کلمهاى که اصلًا خیلى هم برخورد ندارد؛ همان ادنى کلمه همان و او را گرفتن و حبس کردن همان! ما موظف نیستیم که این جنایات را- لا اقل- ذکرش بکنیم؟!
لزوم اعتراض دسته جمعى روحانیت به جشنهاى 2500 ساله
من وظیفه مىدانم، چه بکنم؟ من وظیفه مىدانم، وظیفه خودم مىدانم که تذکر به شما بدهم [و] تا آن اندازه که صداى من مىرسد فریاد کنم، تا آن اندازهاى که قلم من مىرسد بنویسم منتشر کنم. اگر آقایان هم صلاح دانستند، این امت اسلامى را امت خودشان دانستند، شیعه خودشان دانستند، آنها هم بکنند. اگر صلاح ندانستند ان شاء اللَّه خداوند حفظشان کند. گرفتاریهاى ما اینهاست. من چه بکنم؟ من حالا به شما اخلاق بگویم؟! اساس مسلمین و اسلام را دارند از بین مىبرند، من براى شما حالا بنشینم تهذیب نفس بگویم؟! مهذب نیستم که در فکر نیستم؛ اگر مهذب بودیم در فکر بودیم.
شماها راه دارید و آن این است که یکى یک کاغذ بنویسید. کاغذ که این قدر تمبرش، پولش زیاد نیست؛ و لو مئونه «1» شما کم است لکن یک کاغذ براى خاطر خدا بنویسید به حکومت ایران به اینکه آقا! این جشن را دست از آن بردار. مردم گرسنهاند؛ گرسنهها را سیر کنید. از آقایان خواهش کنید که آنها هم خواهش کنند. من نمىگویم آنها صحبت بکنند؛ آنها هم خواهش کنند؛ به طور تمنا و خواهش. بخواهید از آقایان، از افاضل اینجا، از علماى اینجا و از مراجع اینجا که آقا نصیحت کنید این حکومت را. این دارد پدر مردم را درمىآورد؛ و اگر به این افسارگسیختگى باشد مصیبتهاى بعد بالاتر است. هر روز اینها کار درست مىکنند. کارشناس دارند براى اینکه ایجاد کنند یک مطلبى را. هر روز جشن درست مىکنند و هر روز بساط درست مىکنند. آنى که در ذهن من و شما نمىآید بعدها درست مىکنند اینها. اگر اعتراض بشود، خواهش بشود، تمنا بشود، به ممالک دیگر اسلام، به اینهایى که مىخواهند در این جشن زهر مارى شرکت کنند و در خون ملت ایران شرکت کنند، به اینها نوشته بشود که آقا نروید در این جشن؛ این جشنْ جشن کثیفى است، نروید در این جشن، شاید تأثیر بکند. به این ممالک اسلامى بگویید که نروید در این جشنى که اسرائیل دارد بساط جشنش را بپا مىکند و درست مىکند. کارشناسهاى اسرائیل در اطراف شیراز دارند بساط جشن را درست مىکنند. در این جشنى که کارشناسهاى اسرائیل دارند این عمل را مىکنند، نروید.
توطئههاى اسرائیل علیه اسلام
این اسرائیل که همین چند وقت پیش از این- همین اخیراً- به قرآن کریم نسبت داد به اینکه سرایت بعض از امراض در آلمان گردن قرآن است؛ براى اینکه قرآن دستور داده است، در سوره پنجم آیه ششم، دستور داده است که مسلمین وقتى که مستراح مىروند حق ندارند با صابون بعدش دست خودشان را بشویند! باید حتماً با دست محل را چه بکنند، و بعدش هم حق ندارند جز با آب بشویند؛ از این جهت میکروب سرایت مىکند به دست و کذا! آن آیه ششم سوره پنجم چه است؟! آیه وضوست و آیه غسل است. اینها این هستند. در آلمان یک بساطى درست کرد این مطلب، و آن طورى که نوشتند به بهداریها، به چه، به چه. و اسرائیل نقل کرد این مطلب را که به قرآن یک همچو نسبتى داده. بعد هم که اعتراض کردند، بعضى از روزنامهها و بعضى از مطبوعات دست نشانده آنها درست قبول نکردند. بعضیها هم که قبول کردند خیلى منتشر نکردند. اسرائیل یک همچو کسى است که با اسلام این طور دشمنى دارد. چند وقت پیش از این، پارسال بود که قرآن را تحریف کرده بود. امروز هم که- در چند وقت پیش از این هم- یک همچو ن نسبتى به قرآن داده و آن هیاهو را درآورده. خداوند ان شاء اللَّه تأیید کند این دانشجوهایى که در خارج هستند؛ آنها با کمال جدیّت تکذیب کردند این معنا را، و نوشتند و نشر کردند و ملاقات کردند و با- عرض مىکنم- سران آنها ملاقات کردند که مطلب یک مطلب دروغى بوده است، و در مطبوعات آنها منتشر کردند. «1» خوب، حالا یک همچو خدمتى چقدر ارزنده است. ببینید ما تا حالا یک همچو خدمتى کردیم؟ آنها دانشجوهاى علوم جدیده هستند منتها دانشجوى مُسْلم بیدار؛ من و شما هم دانشجوى قدیم هستیم لکن خواب و گرفتار. [درباره] اوضاع اینجا که نباید یک کلمه صحبت کرد! اصلش صحبتْ با مرجعیت منافات دارد! صحبت با آخوندى اصلًا منافات دارد! آخوند نباید صحبت کند؟! «2»
وظیفه روحانیت دخالت در سیاست است
حضرت امیر ملّا نبود [که] خطبههاى به آن طولانى داشت؟ حضرت رسول [که] خودشان خطبههاى به آن طولانى دارند، ایشان ملّا نبودند؟ وقتى نوبت به ماها مىرسد عذرها درست مىکنیم براى اینکه ما مىخواهیم از زیر بار در برویم. شما این جور تربیت نشوید آقا. شما موظفید براى اینکه به اسلام خدمت بکنید. موظفید. خدمت همین نیست که درس بخوانید؛ این هم یک شعبه است. موظفید که گرفتاریهایى را که براى مسلمین پیش مىآید شما دخالت در آن بکنید. موظفید دخالت بکنید. هى به گوش ما خواندند که آقا شما چه کار دارید با کار دولت؟! دولت است، نمىدانم چه است! هى به گوش ما این را خواندند، ما هم باورمان آمد که نباید دخالت در کار دولت بکنیم، نباید معارضه بکنیم.
از اول تاریخ بشر تا حالا، دولتهاى جائر را مقابلشان انبیا ایستاده بودند و علما ایستاده بودند. آنها عقلشان نمىرسید؟! خداى تبارک و تعالى که موسى را مىفرستد که این شاهنشاه را از بین ببر، خداى تبارک و تعالى مثل من و شما نمىدانست قضیه را که نباید با شاه مخالفت کرد؟! در روایت است، [از] «طبرى» «1» نقل مىکنند یا از «ابن اثیر» «2» روایت است که «مَلِکُ الْمُلوک» پیغمبر فرموده است که منفورترین کلمات است پیش من؛ «3» یعنى شاهنشاه. این جزو کلمات منفور است که به کسى از بشر نسبت داده بشود. این مال خداست. از اوّلى که بساط انبیا بوده است تا زمان رسول اکرم، تا بعدها زمان ائمه- علیهم السلام- مرتب مقابله کردند. تو حبس هم [که] بودند مقابله کردند. موسى بن جعفر تو حبس هم مقابله مىکرد. حضرت ابى عبد اللَّه «4» با آن تقیه کذایى و کذایى، آن «روایت مقبوله» «5» را مىفرماید و مقابله مىکند با آنها. مقابله مىکند با کلام، با تبلیغ؛ تبلیغ بر ضدشان مىکند، مردم را سوق مىدهد به خلاف آنها. معاویه یک سلطان بود در آن وقت؛ حضرت امام حسن بر خلافش قیام کرد در صورتى که آن وقت همه هم با آن مردک بیعت کرده بودند و سلطانش حساب مىکردند. حضرت امام حسن قیام کرد تا آن وقتى که مىتوانست. وقتى که یک دسته علاف نگذاشتند که کار را انجام بدهد، با آن شرایط صلح کرد که مفتضح کرد معاویه را. آن قدرى که حضرت امام حسن معاویه را مفتضح کرد به همان قدر بود که سید الشهداء یزید را مفتضح کرد. مقابله همیشه بوده است. بعدها هم علماى بزرگ همیشه، همیشه علماى بزرگ مخالفت مىکردند؛ با قدرتها همیشه علماى بزرگ مخالفت مىکردند براى اینکه مىدیدند که این مخالفین، این قلدرها، بودجه مملکت را خرج عیاشیهاى فرنگشان و کذا مىکنند؛ قرض مىکنند به عهده این ملت و مىروند به عیاشى. چند کرور قرض کرد آن شخص «6» و [به اروپا ] رفت دو مرتبه، سه مرتبه. مگر تمام مىشود شهوات انسان. علما [که] با آنها مخالفت مىکردند آن وقت هم قدرت داشتند.
ملت یک ملت زندهاى بود که همراهى مىکرد با اینها؛ کار از پیششان مىرفت. ما هم اگر زنده باشیم کار از پیشمان مىرود؛ اشتباه نکنید. منتها ما هر کداممان یک حکمى داریم. اگر صد میلیون آدم صد میلیون رأى داشته باشد، این نمىتواند کار بکند- یَدُ اللَّه مَعَ الجَماعة «1» اجتماع مىخواهد؛ متفرقهها کار ازشان نمىآید. اگر امروز علماى ایران، قم، مشهد، تبریز، اصفهان، سایر ارْجاء مملکت، اگر چنانچه اعتراض کنند به این مطلب و به این کثافتکاریهایى که اینها دارند مىکنند، این جنایتکاریهایى که اینها دارند مىکنند، این عیاشیهایى که اینها مىخواهند راه بیندازند و مملکت را به باد فنا بدهند، ملت را به باد فنا بدهند براى شهوات نفسانى خودشان، اگر اینها اعتراض بکنند، اعتراض دسته جمعى بکنند، شک نکنید که تأثیر مىکند اما وقتى بنا شد که یکى براى یک جهتى، یکى براى یک جهتى، یکى تکلیف شرعى [را] این طور مىداند، آن یکى تکلیف شرعىاش را آن طور مىداند، این مصیبت [است]. اینها مصیبت اسلام [است]. اسلام داشتنِ یک همچو معممینى برایش مصیبت است. مثلِ منِ معمم مصیبت است براى اسلام. من این را براى شما مىگویم که آتیه شما تاریکتر است خداى نخواسته از حالا.
قیام سید الشهداء هم براى تشکیل حکومت بود
شما یک قدرى به فکر باشید، یک قدر توجه داشته باشید. هى ننشینید تکلیف شرعى براى خودتان درست کنید: کار تنبلها! تکلیف شرعىام این نیست؛ تکلیف شرعى آنى است که پیغمبر ... شما قوهتان بیشتر از قواى سید الشهداء است. قوایى نداشت در مقابل آن قوه [ولى] پاشد قیام کرد، مخالفت کرد، چه کرد، تا کشته شد. آن هم مىتوانست اگر تنبل بود- نعوذ باللَّه؛ مىتوانست بگوید که تکلیف شرعى من نیست. از خدا مىخواستند آنها که سید الشهداء ساکت باشد و آنها به خرسوارى خودشان سوار باشند. از قیام او مىترسند. او «مُسْلم» را فرستاده که مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامى تشکیل بدهد؛ این حکومت فاسد را از بین ببرد. اگر او هم سر جاى خودش مىنشست و در مدینه وقتى که مردک «1» مىآمد مىگفت که بیعت کن، مىگفت بسیار خوب سلّمه اللَّه تعالى! نعوذ باللَّه اگر یک همچو چیزى مىگفت، از خدا مىخواستند؛ خیلى هم احترامش مىکردند، دستش را هم مىبوسیدند، روى سرشان هم مىگذاشتند؛ پسر پیغمبر بود. شما هم اگر احترامتان کنند، مثل احترام به امامزاده مرده! به امامزاده مرده خیلى احترام مىکنند: مىآیند در مقابل امامزاده یا امام- علیه السلام- مىایستند و خیلى هم احترام مىکنند اما یک امامزاده زندهاى اگر یک کلمهاى بگوید، اگر خود حضرت امیر- خدا مىداند که- اگر حضرت امیر در مقابل این حرفها بود همان بساطى را که سر دیگران مىآوردند سر او هم مىآوردند. خدا مىداند این طور است. براى اینکه شهوت است؛ یَأکُلُون کَما تَأْکُلُ الأنْعامُ. حیوان نمىداند که خوراکى [که] دارد از کجاست، چه جور است، چه وضعى دارد. تمام دنیا کشته بشوند این علفش سر جاى خودش باشد. بسیار خوب، همه عالم هم کشته بشوند بشوند. اینها حیوانند: یَأکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الأنْعامُ و النارُ مَثْوىً لَهُمْ. بشارت باد بر ایشان که نار جاى آنهاست. عار دارند! دنیا عار از اینها دارد، مسلمین عار دارند از این شاهنشاهها.
خداوند ان شاء اللَّه همه شما را تأیید کند و بیدار کند؛ حوزههاى مسلمین را و اسلام را و علماى اعلام را تأیید کند؛ و آنها را متوجه کند به این مفاسد. و شما همه موظفید به دعا کردن به اسلام و مسلمین و این بیچارهها که الآن گرسنه هستند و بیچاره هستند و گرفتار هستند و عدهاى در حبس هستند و عدهاى در زجر هستند و عدهاى در بیمارستانها هستند و عدهاى را که پستانهایشان را مىخواهند عمل بکنند و اینها. دعا کنید به اینها؛ اینها مسلمانند، اینها بیچارهاند.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
اجازه نامه [به آقاى سید کرامت اللَّه ملک حسینى، در امور حسبیه و شرعیه]
زمان: 9 تیر 1350/ 7 جمادى الاول 1391
مکان: نجف
موضوع: اجازه در امور حسبیه و شرعیه
مخاطب: ملک حسینى، سید کرامت اللَّه- کهکیلویه و بویراحمد
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
الحمد للَّه رب العالمین، و الصلاة على سیدنا محمد و آله الطاهرین، و لعنة اللَّه على اعدائهم اجمعین.
و بعد، جناب مستطاب سید الاعلام و حجت الاسلام آقاى حاج سید کرامت اللَّه ملک حسینى- دامت افاضاته- از قِبَل این جانب مجاز و مأذونند در تصدى امور حسبیه و شرعیه که در عصر غیبت ولى امر- عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف- از مختصات فقیه جامع الشرایط مىباشد «فله التصدی لها مع مراعاة الاحتیاط»؛ و در اخذ سهم مبارک امام- علیه السلام- که ثلث آن را در موارد مقرره شرعیه هر طور صلاح بدانند صرف کنند، و دو ثلث دیگر را نزد حقیر ایصال نمایند که صرف در حفظ حوزههاى مهمه دینیه بشود.
«و اوصیه- ایّده اللَّه تعالى- بما اوصى به السلف الصالح من ملازمة التقوى و التجنب عن الهوى و التمسک بعروة الاحتیاط فى الدین و الدنیا؛ و ارجو منه ان لا ینسانى من صالح الدعوات»؛ و السلام علیه و على سائر اخواننا المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.
7 شهر جمادى الاولى 1391
روح اللَّه الموسوی الخمینى
اجازه نامه [به آقاى محمد بلال داود، در امور حسبیه و شرعیه]
زمان: 13 تیر 1350/ 11 جمادى الاول 1391
مکان: نجف
موضوع: اجازه در امور حسبیه و شرعیه
مخاطب: داود، محمد بلال
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
بعد الحمد و الصلاة، جناب مستطاب مروّج الاحکام آقاى آقا شیخ محمد بلال داود- ایّده اللَّه تعالى- از قِبَل این جانب مجاز و مأذونند در تصدى امور حسبیه و شرعیه که منوط است به اذن فقیه جامع الشرایط با مراعات احتیاط؛ و در اخذ سهم مبارک امام- علیه السلام- که ثلث آن را در موارد مقرره شرعیه صرف کنند و دو ثلث دیگر را نزد حقیر ایصال نمایند و قبض رسید گرفته به صاحبان وجوه رد کنند؛ و نیز مجازند که به صاحبان وجوه اجازه دهند که سهم سادات عظام را خودشان به سادات فقیر و عفیف بدهند.
«و اوصیه- ایّده اللَّه تعالى- بملازمة التقوى و التجنب عن الهوى و التمسک بعروة الاحتیاط فى الدین و الدنیا؛ و ارجو منه ان لا ینسانى من صالح الدعاء و النصیحة»؛ و السلام علیه و على سائر اخواننا المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.
11 شهر جمادى الاولى 1391
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى سید احمد خمینى (کیفیت فروش منزل)]
زمان: 16 تیر 1350/ 14 جمادى الاول 1391
مکان: نجف
موضوع: کیفیت فروش منزل
مخاطب: خمینى، سید احمد
بسمه تعالى
احمد عزیزم
مرقوم بىتاریخ شما رسید. من نمىدانم چرا به این زودى از آخوندهاى بىبند و بار شدى! پس از این اول فوق نامه را تاریخ بگذار، بعد شروع کن. راجع به منزل، وکالت براى آقاى اعرابى «1» فرستادم. منزل را باید به قیمت عادله تقویم «2» کنند و وجه را دریافت نمایند و قباله بدهند. در دریافت وجه، آقاى اعرابى هر نحو صلاح دیدند عمل کنند؛ یعنى اگر آقاى صدوقى «3» به وعده مدت کم تقاضا کردند یا چک دادند به موعد کم، مانع ندارد. در هر صورت امر با آقاى اعرابى است و وجه دریافتى را باید به نجف بفرستند. راجع به مُهر آن آقا؛ همان طور که نوشتهاید صحیح نبوده لکن ایشان اینجا نیستند، کربلا و کاظمین رفتهاند. پس از مراجعت تذکر مىدهم. آمدن ایشان هم معلوم نیست؛ ممکن است تا بعد از رجب بمانند یا بیشتر. ان شاء اللَّه تعالى با سلامت و سعادت قرین باشید. و السلام علیکم.
14 ج 1 91
پدرت
این کاغذ را به آقاى اعرابى نشان دهید که عمل کنند. به جناب آقاى آقا سید حسن طاهرى پس از ابلاغ سلام، تذکر دهید که اجازه مذکور را به آن شخص ندهند و پیش خود ایشان محفوظ بماند یا پاره کنند.
اجازه نامه [به آقاى على حیدرى نهاوندى، در امور حسبیه و شرعیه]
زمان: 16 تیر 1350/ 14 جمادى الاول 1391
مکان: نجف
موضوع: اجازه در امور حسبیه و شرعیه
مخاطب: حیدرى نهاوندى، على- نهاوند
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
الحمد للَّه رب العالمین، و الصلاة على سیدنا محمد و آله الطاهرین، و لعنة اللَّه على اعدائهم اجمعین.
و بعد، جناب مستطاب عماد الاعلام آقاى آقا شیخ على حیدرى نهاوندى- ایّده اللَّه تعالى- از قِبَل این جانب مجاز و مأذونند در تصدى امور حسبیه و شرعیه که در عصر غیبت ولى امر- عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف- از مختصات فقیه جامع الشرایط مىباشد «فله التصدی لما ذکر مع مراعاة الاحتیاط»؛ و در اخذ سهم مبارک امام- علیه السلام- که ثلث آن را در موارد مقرره شرعیه، از آن جمله اعاشه اقتصادیه خودشان صرف کنند و دو ثلث دیگر را جهت حفظ حوزههاى مهمه دینیه نزد حقیر ایصال نمایند و قبض رسید جهت رد به صاحبان وجوه دریافت کنند.
«و اوصیه- ایّده اللَّه تعالى- بما اوصى به السلف الصالح من ملازمة التقوى و التجنب عن الهوى و التمسک بعروة الاحتیاط فى الدین و الدنیا؛ و ارجو منه ان لا ینسانى من صالح الدعوات»؛ و السلام علیه و على سائر اخواننا المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.
14 شهر جمادى الاولى 1391
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى سید احمد خمینى (خانوادگى)]
زمان: 22 تیر 1351/ 20 جمادى الاول 1391
مکان: نجف اشرف
موضوع: خانوادگى؛ سفارشِ اهتمام به تحصیل
مخاطب: خمینى، سید احمد
بسمه تعالى
20 ج 1 91
احمد عزیزم
جواب نامه شما را فرستادم، ان شاء اللَّه رسیده است. چیزى که لازم شد بنویسم آن است که فهیمه «1» در گمرک براى چراغ خانم «2» قریب صد تومان گمرک داده است. شما صد تومان به ایشان بدهید و نیز صغرى «3» مبلغ پانصد تومان طلب دارد؛ شما از آقا «4» بگیرید و بدهید. ان شاء اللَّه تعالى سلامت باشید و اشتغال شما به تحصیل بیش از پیش باشد.
پدرت
بسمه تعالى
مشهدى حسین «5» آمد ایران؛ دو ماه الى سه ماه شاید باشد. شما ماهى سیصد تومان به او بدهید.
نامه [به آقاى تقدسى ترکمانى (صرف وجوه شرعیه و اداره مدارس)]
زمان: 30 تیر 1350/ 28 جمادى الاول 1391
مکان: نجف اشرف
موضوع: نحوه صرف وجوه شرعیه و اداره مدارس علمین
مخاطب: تقدسى ترکمانى- پاکستان
بسمه تعالى
28 ج 1 91
خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقاى تقدسى ترکمانى- دامت افاضاته
مرقوم شریف واصل و از مضمونش مطّلع شدم. قبل از وصول مکتوب شما مرقومى از جناب حجت الاسلام آقاى شریعت «1» واصل شد، و بعض مطالب که مرقوم داشتید. ایشان نیز مرقوم داشتهاند. زحمات جنابعالى و سایر اعلام آنجا «2» موجب تقدیر و تشکر است؛ امید است منظور نظر مبارک ولى امر- عجل اللَّه فرجه- باشد. جناب ...»
فرمودهاند که از نصفِ مجاز که به وکلا داده شده است، نصف صرفِ مدرسه شود تا ان شاء اللَّه تعالى مدرسه به وضع خوبى اداره شود.
جهاتى که ذکر نمودهاید همه قابل توجه است لکن مقدم بر همه، تنظیم وکلاى افغانستان است، و توجه به اینکه وجوه شرعیه حیف و میل نشود؛ و آن بسته است به کوشش حضرات آقایان وکلاى کابل. این مطلب را به بعض علماى آنجا تذکر دادهام، جنابعالى با سایر آقایان مشورت فرمایید و تا آنجا که ممکن است امور را منظم فرمایید که وجوه افغانستان تنصیف شود. نصف به نجف براى اداره حوزه، که بحمد اللَّه از افغانستان جمعیت کثیرى هستند اختصاص داده شود؛ و نصف به مصارف شرعیه محل برسد، که اهمّ از همه مدارس علمیه آن نواحى است، چه کابل و چه در مزارشریف «1» یا سایر نواحى.
و البته باید دروس طلاب تحت نظر جنابعالى و سایر آقایان معظم و از روى برنامه باشد؛ و هیأت امتحانیه در کار باشد که اشخاص لایق تشویق شوند، و اشخاص بیکاره رد شوند. و این مطلب با مشورت خود آقایان و صرف وقت شریف آنها در آنجا قابل عمل است. و در صورتى که لازم باشد این جانب به وکلاى افغانستان- به طور عموم- تذکر دهم که باید کمک به مدارس شود، مرقوم دارید تا عمل شود، و چون این جانب از وضع افغانستان اطلاع کامل ندارم، باید از اطلاع شما آقایان کسب اطلاع شود، و امور آنجا منظم شود که وجوه به مصرف صحیح شرعى برسد، و هر یک از وکلا که از حدود شرع خداى نخواسته تجاوز کنند باید معزول شوند.
در هر صورت این جانب از هیچ نحو مساعدت مضایقه ندارم. ولى آقایان متذکر باشند که حکومت ایران با کمال کوشش، مانع از رسیدن وجوه به این جانب است؛ و الّا ممکن بود از وجوه ایران کمک به آنجا هم بشود. از خداوند تعالى توفیق جناب عالى را خواستار است. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
اجازه نامه [به آقاى حسن بحرانى دشتى، در امور حسبیه و شرعیه]
زمان: 31 تیر 1350/ 29 جمادى الاول 1391
مکان: نجف
موضوع: اجازه در امور حسبیه و شرعیه
مخاطب: بحرانى دشتى، حسن
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
الحمد للَّه رب العالمین، و الصلاة على سیدنا محمد و آله الطاهرین، و لعنة اللَّه على اعدائهم اجمعین.
و بعد، جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقاى شیخ حسن بحرانى دشتى- دامت افاضاته- از قِبَل این جانب مجاز و مأذونند در تصدى امور حسبیه و شرعیه که در عصر غیبت ولى امر- عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف- از مختصات فقیه جامع الشرایط است «فله التصدی لها مراعاة الاحتیاط»؛ و در اخذ سهم مبارک امام- علیه السلام- که ثلث آن را در موارد مقرره شرعیه از آن جمله اعاشه اقتصادیه خودشان صرف کنند و دو ثلث دیگر را نزد حقیر ایصال نمایند که صرف در ادامه حوزههاى مهمه دینیه بشود و قبض رسید جهت رد به صاحبان وجوه دریافت کنند.
«و اوصیه- ایّده اللَّه تعالى- بملازمة التقوى و التجنب عن الهوى و التمسک بالعروة الاحتیاط فى الدین و الدنیا؛ و ارجو منه ان لا ینسانى من صالح الدعاء و النصیحة»؛ و السلام علیه و على سائر اخواننا المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.
تاریخ 29 شهر جمادى الاولى 1391
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى سید احمد خمینى در مورد وجوهات شرعیه]
زمان: 2 مرداد 1350/ 1 جمادى الثانى 1391
مکان: نجف
موضوع: پاسخ به سؤال در مورد وجوهات شرعى
مخاطب: خمینى، سید احمد
بسمه تعالى
غره ج 2 91
احمد عزیز
مرقوم شما واصل شد. در موضوعى که مرقوم شده بود شما فقط جهت سُمعه «1» آن را در نظر گرفته بودید، ولى جهت تکلیف را توجه ننموده بودید. این جانب از جهت تکلیف اشکال دارم؛ چون اشباه و نظایر آن، که به محل نمىرسد و از بین مىرود دیده شده است. «2» ان شاء اللَّه تعالى موفق باشید. و السلام علیکم.
پدرت
اجازه نامه [به آقاى على مدبر، در امور حسبیه و شرعیه]
زمان: 9 مرداد 1350/ 8 جمادى الثانى 1391
مکان: نجف
موضوع: اجازه در امور حسبیه و شرعیه
مخاطب: مدبر، على
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
بعد الحمد و الصلاة، جناب مستطاب مروّج الاحکام آقاى آقا شیخ على مدبر- ایّده اللَّه تعالى- از قِبَل این جانب مجاز و مأذونند در تصدى امور حسبیه و شرعیه که در عصر غیبت ولى امر- عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف- منوط است به اذن فقیه جامع الشرایط با مراعات احتیاط؛ و در اخذ و جمعآورى سهم مبارک امام- علیه السلام- که پس از صرف آن در اعاشه اقتصادیه خودشان، زاید را نزد حقیر ایصال نمایند و قبض رسید گرفته به صاحبان وجوه رد کنند؛ و نیز مجازند که به صاحبان وجوه اجازه دهند که سهم سادات عظام را خودشان به سادات فقیر و عفیف بدهند.
«و اوصیه- ایّده اللَّه تعالى- بما اوصى به السلف الصالح من ملازمة التقوى و التجنب عن الهوى و التمسک بعروة الاحتیاط فى الدین و الدنیا؛ و ارجو منه ان لا ینسانى من صالح الدعاء و النصیحة»؛ و السلام علیه و على سائر اخواننا المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.
8 جمادى الثانى 1391
روح اللَّه الموسوی الخمینى
سلام
بسیار وبلاگ قابلی دارید .
مطالب قشنگی رو نوشتید .
موفق باشید .