نامه [به آقاى عطاء اللَّه اشرفى اصفهانى (عدم وصول تلگرافهاى تسلیت)]
زمان: 26 آذر 1356/ 6 محرّم 1398
مکان: نجف
موضوع: عدم وصول تلگرافهاى تسلیت
مناسبت: شهادت آقاى سید مصطفى خمینى
مخاطب: اشرفى اصفهانى، عطاء اللَّه- کرمانشاه
بسمه تعالى
6 محرّم 98
به عرض عالى مىرساند، از قرار مسموع در این حادثه مرقومات و تلگرافهایى شده است و غالباً نرسیده. و نیز معلوم مىشود که جنابعالى مجلس داشته «1» و تحمل زحماتى نمودهاید. لازم شد از جنابعالى و سایر آقایانى که اظهار عطوفت نمودهاند تشکر کنم. از خداوند تعالى سلامت و سعادت همه را خواستار و امید است موفق شویم در راه اهداف مقدسه اسلامى، این چند روز باقى عمر را بگذرانیم. امید دعاى خیر از جنابعالى و سایر آقایان دارم. مستدعى [است] تشکر این جانب را به دوستان و اهالى محترم ابلاغ فرمایید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [تشکر به آقاى میرزا محمد ثقفى (شهادت سید مصطفى)]
زمان: 30 آذر 1356/ 10 محرّم 1398
مکان: نجف
موضوع: پیام تسلیت
مناسبت: شهادت آقاى سید مصطفى خمینى
مخاطب: ثقفى، میرزا محمد- تهران «1»
بسمه تعالى
عاشورا أعْظَمَ اللَّهُ لکم الْأجر
به عرض عالى مىرساند، مرقوم مبارک در این حادثه موجب تشکر گردید. متقابلًا به حضرت عالى تسلیت عرض مىکنم. امید است که حقوق خودتان را به او احسان نموده، ببخشید. از خداوند تعالى مسألت مىکنم که او را رحمت فرماید و به ما توفیق دهد که از این رهگذر پر خطر، با سلامت نفس و در خدمت به اسلام و مسلمین بگذریم.
از خداوند تعالى خواستارم که به حضرت عالى سلامت و صبر عنایت فرماید و نقاهت وجود شریف بکلى مرتفع شود. حال خانمْ معلوم، و محتاج به ادعیه خالصه حضرت عالى هستند؛ بحمد اللَّه مزاجاً سلامت هستند. احمد «2» و حسین «3»، دست مبارک را مىبوسند. خدمت جناب آقاى حاج حسن آقا «4»- دامت تأییداته- سلام مىرسانم و امید دعا دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به خانم فرشته اعرابى (خانوادگى)]
زمان: دى 1356/ محرّم 1398
مکان: نجف
موضوع: خانوادگى
مخاطب: اعرابى، فرشته «1»
بسمه تعالى
محرّم 98
نور چشم عزیزم
مرقوم شما واصل، از تفقد شما متشکر شدم. از خداوند تعالى سلامت شما را خواستارم. امید است با خوشى و خرّمى به سر برید. خدمت همسر محترم «2» سلام برسانید، از تفقد ایشان نیز متشکرم. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
اجازه نامه [به آقاى حیدر على مدرسى، در امور حسبیه و شرعیه]
زمان: 8 دى 1356/ 18 محرّم 1398
مکان: نجف
موضوع: اجازه در امور حسبیه و شرعیه
مخاطب: مدرسى، حیدر على
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
بعد الحمد و الصلاة، جناب مستطاب مروّج الاحکام آقاى شیخ حیدر على مدرسى- ایّده اللَّه تعالى
راجع به مردم قنبر على و دوست عطاء و کابل از طرف این جانب وکیل است در امور حسبیّه و شرعیه که منوط است به اذن فقیه جامع الشرایط با مراعات احتیاط، و در جمعآورى سهم مبارک امام- علیه السلام- که نصف آن را در موارد مقرره شرعیه صرف کنند و نصف دیگر آن را نزد حقیر ایصال نمایند و قبض رسید گرفته به صاحبان وجوه رد کنند؛ و نیز مجازند که به صاحبان وجوه اجازه دهند که سهم سادات عظام را خودشان به سادات فقیر و عفیف بدهند؛ و مجازند سهم را نزد وکیل این جانب برسانند و قبض بگیرند.
«و اوصیه- ایّده اللَّه تعالى- بالتقوى و الاحتیاط؛ و ارجو منه الدعاء و النصیحة»؛ و السلام علیه و برکاته.
18 شهر محرّم الحرام 1398
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى سید مرتضى پسندیده درباره نحوه صرف وجوه شرعیه]
زمان:؟
مکان: نجف
موضوع: نحوه صرف وجوه شرعى
مخاطب: پسندیده، سید مرتضى
بسمه تعالى
به عرض حضور مبارک مىرساند، مرقوم مورخ 20 شوال در عشر دوم «1» محرّم زیارت گردید. سلامت و سعادت حضرت عالى را خواستار است. مطالبى که لازم است به عرض برسانم و من نگرانى شَدید دارم آن است که آنچه نزد آقاى حاج محمد حسن است و قبضى در کار نیست براى ایشان و من بسیار مورد تهمت قرار مىگیرد. در این ایام صحبتهایى از گوشه و کنار هم شروع شده است و دستگاه «2» ممکن است بهانهاى به دست گیرد و در بوق کند. حتماً به وصول عریضه براى این امر فکرى کنید. باید اینها منتقل به جاى دیگر در تحت نظر یک هیأت رئیسه بسیار مطمئن- گمان مىشود در آن بانکى که از اعضاى آن آقاى موسوى «3» است که على المحکى مرد صالحى است- حفظ شود. در هر صورت حضرت عالى براى این امر فکرى بکنید که خطر عظیم براى ایشان و حضرت عالى و من دارد. و لازم است به طورهاى مختلف ... شهریه زیاد و دو سه مقابل شود و اگر محذور دارد با تقیه بدهید و در ایام متبرکه تقسیم زیاد کنید و به فقرا و ضعفا کمک کنید. این جانب را از ناراحتى خلاص کنید. من راجع به اینجا فکرى کردهام و شهریه چهل دینار زیاد مىشود و تقسیمهاى موسمى هم مىشود. قبوض جوف از آقاى تهرانى است که نمىدانم آقاى حاج مرتضى است یا اخوى ایشان، از کسى است که در ذیل مکتوب او سلام مرقوم فرمودید. به مسافرین سه ساله کمک زیاد کنید ... «1» ایشان کمک کنید. این سه چک را اگر وصول مىشود مرقوم دارید. من وقت بیش از این ندارم که عرض بکنم. اشخاصى را که تعیین کردید مثل آقاى راستى و دیگرى مورد نظر این جانب نیستند، خودم ان شاء اللَّه اشخاصى را معیّن مىکنم و اطلاع مىدهم. در حوزههاى علمیه شهرستانها شهریه قرار دهید. خلاصه آنچه هست به مصرف برسانید و انتقال از آن محل، امرِ لازم است، هم براى ایشان در صدد تهمت هستند و هم ممکن است براى شما و من. آنچه پدر آقاى رضوانى به شما دادهاند، اینجا گرفتهاند آنجا بدهند. قبلًا هم 73 تومان بنا بوده بدهند، ایشان گفته دادهاند، ولى از حضرت عالى خبرى نرسید؛ تتمه مطالب را بعداً عرض مىکنم. حضرت عالى مرقومات را مفصل مرقوم مىدارید هم براى خودتان زحمت است و هم من با این چشم و با این وقت نمىتوانم مطالعه کامل کنم
وصیتنامه [شخصى و تعیین وصى]
زمان: 15 دى 1356/ 25 محرّم 1398
مکان: نجف
موضوع: وصیتنامه شخصى «1»
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
و الصلاة على محمد و آله الطاهرین و لعنة اللَّه على اعدائهم اجمعین.
چون با کمال تأسف فرزند بزرگم که وصى بود به رحمت ایزدى پیوست لهذا وصى خود نمودم، در حال صحت و سلامت، در تاریخ بیست و پنجم ماه محرّم الحرام 1398 فرزند خود نورچشم مکرم حاج سید احمد خمینى- ایّده اللَّه تعالى- را که پس از فوت و تجهیز به نحو متعارف، به امورى که توصیه مىکنم اقدام و عمل نماید؛ و از خداوند تعالى توفیق و سلامت و تأیید او را خواهانم:
1- کلیه وجوهى که در منزل و نزد آقاى خلخالى «2» و در قم نزد آقاى اخوى «3» موجود است، وجوه شرعیه و سهم مبارک امام- علیه السلام- و سهم سادات عظام است، و یک فلس «4» آنها از ورثه نیست و تکلیف آنها را در وصیت على حده تعیین نمودهام، و ورّاث این جانب حق معارضه با اوصیایى که امر وجوه شرعیه را به آنها واگذار نمودهام ندارند؛ و اگر نزد وکلاى من در هر جا وجوهى به اسم من بوده باید برسانند به اوصیا، یا به مرجع عادل.
2- کتب و اثاثى را که از کتابخانه این جانب و منزل، دولت ایران به غارت برده است اگر برگرداندند، آنچه اهدایى آقاى آقا نجفى مرعشى «5» بوده به کتابخانه ایشان برگردانند و بقیه به همین کتابخانه یا سایر کتابخانهها واگذار شود. و کتبى که از خود این جانب غارت شده است، اگر برگشت، و کتبى که در نجف دارم در اختیار وصى است؛ هر چه مورد احتیاج اوست یا مورد احتیاج نورچشمى حسین پسر مرحوم مصطفى- رحمه اللَّه تعالى- بردارند و باقى را به یک کتابخانه واگذار کنند.
3- منزل شخصى که در قم دارم- نزدیک باغ قلعه- و جزئى مِلکى که در کَمَره «1» دارم و نمىدانم چى است و چقدر است و آقاى پسندیده اطلاع دارند، بین ورثه- کما فَرَضَه اللَّه «2»- تقسیم شود ولى ورثه موظفند مادامى که مادرشان «3» در قید حیات است، اگر مایل باشد در آنجا اقامت کند، با او مزاحمت نکنند؛ و به عبارت دیگر سُکنى و منافع آن تا زمان حیات، حق ایشان و واگذار به ایشان نمودم و کسى حق مزاحمت ندارد.
4- اثاث البیت- غیر از کتاب که ذکر شد- واگذار نمودم پس از موت به مادر فرزندانم؛ و کسى حق مزاحمت ندارد.
5- دو- سه سال احتیاطاً نماز و روزه از قِبَل این جانب قضا شود، اگر در کَمَره مِلکى دارم یا منافع شخصى در آن، بدهند و الّا احمد تبرّع «4» کند و مختار است در این تبرّع.
6- کتب خطى این جانب را در صورت امکان طبع کنند؛ و اگر کسى خواست طبع کند در اختیار او بگذارند به طورى که ضایع نشود، خصوصاً کتب اخلاقى را.
7- فرزندان من عموماً و احمد خصوصاً موظفند از مادر خود اطاعت کنند و با احترام با او رفتار کنند، و رضاى او را به دست آورند که خیر دنیا و آخرت آنها در آن است. و اگر خواست مستقلًا زندگى کند، در صورت امکان، اسباب آن را فراهم کنند.
8- آخرین وصیت من آن است که فرزندان من با صلح و صفا، و مهر و وفا عمل کنند و با فرزندان و عیال مرحوم مصطفى- رحمه اللَّه- با کمال مهر و محبت رفتار نمایند؛ و احمد
از همراهى با آنها- حتى المیسور و المقدور- مضایقه نکند.
از خداوند تعالى توفیق و تأیید همه را خواستار و امید است که خداوند تعالى همه را از شرور، خصوصاً از آلودگى به دنیا و زخارف آن، محفوظ نگه دارد. و امید آن دارم که پدر آلوده و عاصى و آثم «1» خود را که با بار گران و گرفتارى فراوان دنیا را ترک و به سوى حضرت «قابل التّوب و غافر الذّنوب» «2» کوچ نموده، از دعاى خیر و طلب مغفرت فراموش نکنند. «إنّه خیرُ معینٍ» «3» و الحمد للَّه أوّلًا و آخراً و ظاهراً و باطناً. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
وصیتنامه [و تعیین وصى در امور وجوه شرعیه] «1»
زمان: 16 دى 1356/ 26 محرّم 1398
مکان: نجف
موضوع: تعیین وصى در امور مربوط به وجوه شرعى
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
در روز 26 محرّم 1398 وصى خود قرار دادم حضرات حجج اسلام آقاى حاج آقا مرتضى پسندیده و آقاى حاج شیخ مرتضى حائرى «2» و آقاى حاج سید محمد باقر سلطانى «3» و آقاى حاج شیخ حسینعلى منتظرى- دامت برکاتهم- را در امر وجوهى که در قم یا سایر بلاد ایران نزد وکلاى این جانب است و به حساب این جانب اخذ شده است و حضرت آقاى پسندیده مطلع هستند- به حَسَب غالب- تمام این وجوه باید با نظر آقایان محترم به مصرف شرعى برسد، و احدى از وَرَثه یا غیر آنها حقى در آن ندارند و نمىتوانند مزاحمت با اوصیاى محترم نمایند. و اگر بعض از اوصیا مانعى داشته باشند که نتوانند تا آخر قیام به امر کنند، بقیه کس دیگر را که مورد قبول و موجّه است تعیین نمایند؛ و اگر بعضى غایب بودند دیگران قیام به امر نمایند. تکلیف وجوهى که در نجف است تعیین نمودهام. از خداوند تعالى سلامت و سعادت حضرات آقایان را مسألت مىنمایم. و امید دعاى خیر دارم. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینىروح اللَّه الموسوی الخمینى
سخنرانى [در جمع روحانیون و طلاب درباره جنایات رژیم پهلوى]
زمان: اواخر دى 1356/ صفر 1398 «1»
مکان: نجف، مسجد شیخ انصارى
موضوع: جنایات رژیم پهلوى
مناسبت: فاجعه کشتار مردم قم در 19 دى
حضار: روحانیون، طلاب، و جمعى از مردم
اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
تسلیت فاجعه قم
من متحیرم که این فاجعه را، این فاجعه بزرگ»
را، به کى باید تسلیت بگویم؟ آیا به رسول اکرم- صلى اللَّه علیه و آله- و به ائمه معصومین- علیهم السلام- به حضرت حجت- سلام اللَّه علیه- تسلیت بگویم؛ یا به امت اسلام، به مسلمین، به مظلومین در تمام اقطار عالَم تسلیت بگویم؛ یا به ملت مظلوم ایران تسلیت بگویم؛ یا به اهالى محترم قم، داغدیدهها، تسلیت بدهم؛ یا به پدر و مادرهاى مصیبت دیده تسلیت بدهم؛ یا به حوزههاى علم و علماى اعلام تسلیت بگویم؟ به کى باید تسلیت گفت و از کى باید تشکر کرد در این قضایا که براى اسلام پیش مىآید و این ملت بیدار ایران در مقابل این مصیبتها استقامت مىکند، کشته مىدهد، هتک مىشود. بىجهت و بدون هیچ مجوّزى مردم را به مسلسل بستند. و تا کنون آنچه به ما اطلاع دادند گرچه مختلف است لکن هفتاد، در بعضى از خبرگزاریها صد، غالباً که به ما تذکر دادهاند صد، دویست و پنجاه، از بعض تلگرافاتى که از اروپا آمده است، یا از امریکا، عدد را سیصد نوشتند و باز هم معلوم نیست. عدد مجروحین الآن معلوم نیست؛ بعد احصائیه لا بد پیدا مىکند اگر بتواند. اگر مثل 15 خرداد به دریاچه حوض سلطان مردم را نریخته باشند. اگر بتوانند آمار پیدا کنند. گفته شد- تأیید هم شد- که اشخاصى رفتند که خون خودشان را بدهند به این اشخاصى که محتاج به خون بودند در مریضخانهها، و آنها را گرفتهاند. و آنهایى که خون به آنها نرسیده بعضى مردهاند، و کشتهها را ندادند به صاحبانش. اگر یکى هم اصرار کرده، مىگویند پانصد تومان گرفتهاند براى اینکه کشتند او را. اینها را باید ما از کى تشکر کنیم؟ به کى تسلیت بدهیم؟
ملت ایران را باید ما از آن تشکر کنیم. ملت بیدارى است، ملت هوشیار و مقاومى است در مقابل ظلم. در عین حالى که این همه ظلم مىبیند، این همه کشته مىدهد، در عین حال، مقاومت مىکند، ایستادگى مىکند. و این ایستادگى به نتیجه خواهد رسید. هیچ اشکالى نیست که بعد از اینکه ملتها بیدار شدند و بعد از آنکه حتى زنها قیام کردند بر ضد دولت و بر ضد این جباران، یک همچو ملتى پیروز مىشوند ان شاء اللَّه.
اسلحه در دست ناصالحان
من شنیدهام که در زمان رضا خان، مرحوم مدرس به رضا خان- پدر این خان- گفته بوده است که من شنیدم که «شیخ الرئیس» «1» گفته من از گاو مىترسم براى اینکه اسلحه دارد و عقل ندارد. این حرف اگر از شیخ الرئیس هم مثلًا ثابت نباشد، یک حرفى است حکیمانه که اسلحه وقتى در دست اشخاص غیر صالح افتاد و ناشایسته چه مفاسدى دارد. از اول، بشر مبتلاى به همین بوده که اسلحه در دست اشخاص ناصالح بوده است. از اولى که بشر تمدن پیدا کرد، به خیال خودش، اسلحهها در دست ناصالحها بوده و همه مشکلات بشر همین معناست. تا خلع سلاح نشوند این اسلحهدارهاى ناشایسته، کار بشر سرانجام پیدا نمىکند. انبیا هم آمدند که این اسلحهدارهاى بىصلاحیتِ بىعقل را خلع سلاح کنند و نتوانستند؛ آنها قلدر بودند. در هر عصرى هم اشخاص لایق که خواستند این اسلحه را از نالایقها بگیرند و [خود به] دست بگیرند موفق نشدند، و این اسلحه در دست نالایقها و بىعقلها و غیر صالحها بود. همه این مشکلاتى که شما ملاحظه مىکنید همین معناست. از اولى که بشر در دنیا آمده است و باب تنازع بین صالح و غیر صالح پیدا شده است، در همه این دورهها، اسلحهها دست غیر صالحها بوده- مگر بسیار کم، بسیار نادر. و با این اسلحهها چه جنایتها که واقع شده است. حالا ما به آن تاریخهاى خیلى دور نمىرویم، این جنگهایى که اخیراً- یعنى در این صد سال- در دنیا اتفاق افتاده است، جنگ اول جهانى، جنگ دوم جهانى، این جنگهایى که در ویتنام در این آخر اتفاق افتاد، این کشتارهایى که از مردم شد، براى این بود که اسلحهها در دست غیر صالحها بود؛ ناشایستهها اسلحهها را به دست داشتند.
جنایات رضا خان
این خونریزیهایى که در این پنجاه سالى که ما یاد داریم و چه تلخیها در ذائقه ما هست از این پنجاه سال و کمى از شما، یا هیچ یک از شما، تمام این قضایایى که در این پنجاه سال سلطنت غیر قانونى این روسیاهها منعقد شده است ... ما که سنّمان به کهولت رسیده است مُشاهِد این سیاهبختیهاى مردم و این جنایات و این کشتارهایى که این قدارهدارهاى غیر صالح انجام دادند [بودیم]. از اول که آن کودتاى اول واقع شد، و ما آن وقت در اراک بودیم، این به حَسَب چیزهایى که در رادیوهاى آن وقت بعد از اینکه این جنگ دوم شروع شد، در رادیوهاى آن وقت این مطلب را گفتند، مردم مىدانستند تا یک حدودى لکن درست نه؛ تبلیغات سوء نمىگذاشت درست مردم بفهمند لکن بعد از آنکه آن شخص را، آن آدم سیاهرو را، رضا خان را، از ایران بیرون کردند، در رادیوى دهلى گفتند که ما این را آوردیم سر کار و چون خیانت کرد حالا بردیمش. رضا خان را از اول انگلیسهاى جنایتکار، انگلیسهاى غیر صالح که اسلحه در دستشان بود، رضا خان را اسلحه دار کردند؛ و این آدم ناشایسته بىاصل را با اسلحه آوردند و مسلط کردند بر مردم و چه جنایاتى، چه جنایاتى در این مدتى که آن مرد سیاهرو روى کار بود [واقع شد که]، نمىشود تشریح کرد.
توطئه «کشف حجاب»
نمىتوانیم تلخیهاى آن روزها را براى شما تشریح کنیم. اینها به طور اطمینان در تواریخ محفوظ است و ان شاء اللَّه به انقراض این دودمان سیاهرو تاریخها بیرون مىآید و نوشتهها بیرون مىآید و ان شاء اللَّه شماها ببینید، و اگر ماها و شماها ندیدیم نسلهاى بعد خواهند دید، اگر بتوانند تشریح کنند آن جنایاتى که آن مرد کرد. چه خونها ریخت، چقدر از علما را اسیر کرد، چقدر به اسم اتحادِ شکل به این ملت بیچاره فشار آوردند، و چقدر مظلومها را کتک زدند، و چقدر علما را هتک کردند، و چقدر عمامهها را از سر اهل علم برداشتند. و این مرد بىصلاحیت وقتى که ترکیه رفت، آنجا دید که آتاتورک یک همچو کارها و همچو غلطهایى کرده است، از همان جا- از قرارى که آن وقت مىگفتند- تلگراف کرده است به عمال خودش که مردم را متحد الشکل کنید. آن وقت منتها به عذر اینکه این زارعین از باب اینکه در آفتاب مىخواهند بروند کار بکنند، کلاه لبه دار داشته باشند تا اینکه توى آفتاب اذیت نشوند! لکن مطلب معلوم بود که اینها نیست. وقتى هم که از سفر آمد، که دیگر فشارها شروع شد.
یک رشته فشارهاى زیاد دنبال همین اتحاد شکل بود و جنایات. چقدر علما را در این قضایا اذیت کردند، تبعید کردند، بعضى را کشتند. و بهانه دومى که باز به تقلید از آتاتورک بىصلاحیت- آتاتورک مسلحِ غیر صالح- باز انجام داد، قضیه کشف حجاب [بود] با آن فضاحت. خدا مىداند که به این ملت ایران چه گذشت در این کشف حجاب. حجابِ انسانیت را پاره کردند اینها. خدا مىداند که چه مخَدراتى «1» را اینها هتک کردند و چه اشخاصى را هتک کردند. علما را وادار کردند با سرنیزه که با زنهایشان در مجالس جشن، یک همچو جشنى که با خون دل مردم با گریه تمام مىشد، [شرکت کنند]. مردم دیگر هم به همین ترتیب. دسته دسته اینها را دعوت مىکردند و الزام مىکردند که با زنهایتان باید جشن بگیرید. «آزادى زن» این بود که الزام مىکردند، اجبار مىکردند با سرنیزه و پلیسْ مردم محترم را، بازرگانهاى محترم را، علما را، اصناف را، به اسم اینکه خودشان جشن گرفتند. در بعضى از جشنها، به اصطلاح خودشان، این قدر گریه کردند مردم که اینها از آن جشن شاید اگر حیایى داشتند پشیمان مىشدند. یک رشته هم این بود، که خدا مىداند که چى کردند.
جلوگیرى از مجالس روضهخوانى
یک رشته هم جلوگیرى از منابر و جلوگیرى از روضهخوانى و خطابه به هر عنوان. در تمام ایران شاید گاهى اتفاق افتاد که عاشورا یک مجلس نداشت. بعضِ از اشخاصى که یک قدرى مثلًا جرأت داشتند، نصف شب، آخر شب، سحر مجلس داشتند که اول اذان مثلًا تمام بشود.
همه ایران را از این فیض و از اینکه حتى ذکر مصیبتى بشود، ذکر حدیثى بشود محروم کردند. این جز این [بود] که اسلحه در دست بىعقل بود؟ افاضل باید اسلحه دار باشند. اگر اسلحه در دست ناصالح باشد، آن وقت این مفاسد از آن پیدا مىشود. و آن جنایاتى- کشتار عامى- که در مسجد گوهرشاد واقع شد و دنبال آن علماى خراسان را گرفتند آوردند به تهران حبس کردند؛ علماى بزرگ را حبس کردند و بعضى شان [را] هم محاکمه کردند و بعضى شان [را] هم کشتند. اسلحه در دست بىعقل بود. علماى اصفهان، علماى آذربایجان، اینها، به مجرد اینکه کلمهاى گفتند، یک نهضتى کردند، اینها را گرفتند و تبعید کردند و بردند به جاهایى. علماى آذربایجان مدتها ظاهراً در سُنْقُر بودند. و مرحوم آقا میرزا صادق آقا- رَحِمَهُ اللَّه- تا آخر هم نرفت به تبریز. یک رشته هم در زمان آن مرد خبیث این رشتهها بود که چه کردند و قابل ذکر نیست یعنى من که حافظه ندارم، کسى هم حافظه داشته باشد با یک مجلس و دو مجلس نمىشود این مصایب را ذکر کرد.
کشتارها به دستور شاه
در زمان شماها هم که مبتلاى به این شاخدار بىعقل شدید، گمان نکنید که یک تفنگ [تیر] انداخته بشود در ایرانْ طرفِ یک آدمْ بدون اذن شاه. هیچ همچو گمانى نکنید که رئیس نظمیه قم، رئیس سازمان «1» قم، پلیس قم، یک همچو جرأتى داشته باشد که تفنگ بزند و مردمکشى کند. هیچ، گمان این مطلب را هیچ عاقلى نباید ببرد. تمام اینها گزارش داده مىشود که وضع این طور است، و تصریحاً خود این خبیث باید دستور بدهد که بزنید. 15 خرداد را خود این خبیث از قرارى که گفتند در طیاره، در هلیکوپتر، چرخ مىزد [ه] و فرمان مىداده. فرمان مىداده که به لشکرهاى خارجه دنیا! «2» لشکرهایى که هجوم آوردند به ایران، به آنها حمله کنند! این بىعرضهها که در مقابل سلاطین یا در مقابل رئیس جمهورها، خصوصاً رئیس جمهور امریکایى، بالفعل این قدر خاضعند و این قدر چاپلوسند و خودشان را وابسته و پیوسته به اینها مىدانند، همین بىعرضهها، از بىعرضگى شان وقتى که وارد مىشوند در جمعیت خودشان، چون مسلط هستند اینها را اذیت مىکنند. آنجا دستبوسى مىکنند و چاپلوسى، وقتى که مىرسند به مملکت خودشان شروع مىکنند به کارهاى هرزگى. من قبلًا که مىگفتند آزادیهایى دادهاند، همین جا این مطلب را به آقایان عرض کردم که اگر این آدمْ نوکرى خودش را تحکیم کند با این کارتر خبیث، این دفعه یک سیلى به صورت مردم بزند که بالاتر از همه. لکن ما نمىدانستیم به این زودى، همچو دنبال اینکه- دنبال این معنا که با کارتر حسابش را تمام کرد و نوکرىاش را تثبیت کرد، بهانه درست کند که ضرب شست نشان بدهد.
بهانه درست کردند در قم؛ و الّا قم آن طورى که همه نقل مىکنند، آن طورى که اشخاص نقل مىکنند- غیر مطبوعات خودشان- آنهایى که بودند در آنجا، با آرامش مردم داشتهاند مىآمدند و مىخواستند عرض حالشان را به علما بکنند، یکى از بین آنها، از خودشان وادار مىکردند آنها، یک سنگى زده یک جایى را شکسته؛ هجوم کردند و تیراندازى کردند. 15 خرداد هم همین بود. 15 خرداد هم غائله را ... مردم البته خودشان براى- فرض کنید که- مصالحى قیام کرده بودند لکن شلوغکارى نبود در کار. اینها یک دستهاى خودشان در تهران [درست] کردند، کتابخانهاى را آتش زدند و جایى را، دکانى را غارت کردند و بهانه درست کردند، با بهانه مردم را به مسلسل بستند. بهانه درست کردند.
این جنایت اخیر هم که با بهانه واقع شد و الّا مردم که نمىخواستند جنگ بکنند. کسى که اسلحه ندارد که با یک گاوِ اسلحه دار نمىتواند جنگ بکند. جنگى در کار نبوده.
لکن ایشان باید بفهماند که من دیگر، آن آدمى که قبلًا بود، نرفته [و] ملاقات نکرده بود، نیستم! من ملاقات کردم، من کارم را درست کردم، من تحکیم کردم نوکرى را. دیگر شما حق ندارید که خیال کنید که من نخیر، دیگر وابسته نیستم، من وابستهام! من مىکشم! این اشْتُلُمْها و الْدُرُمْها «1» براى همین معناست که مىخواهد به مردم ضرب شست نشان بدهد که مبادا یکوقتى یک چیزى، یک کسى، خیال بکند. لکن بد خوانده بود؛ نمىدانست که با این کشتارْ چه فضاحتى به سرش در مىآید. آدمى که مىگوید یک ملت همه با من موافقند، همه رأى دادند به اینکه مثلًا این انقلاب سفید خونین، همه رأى به من دادند، مردم سرتاسر ایران بر ضد ایشان قیام کردهاند؛ از قم شروع شد، تهران، و رفت تا خراسان و آذربایجان و از آن طرف تا کرمان و از آن طرف تا اهواز و- عرض مىکنم که- آبادان؛ سرتاسر ایران قیام کردند بر ضد ایشان. این اشخاصى که ایشان ادعا مىکرد که همه با من موافقند، ما همه هستیم، همهْ ما را مىخواهند، ملتْ من را مىخواهد، اگر یک روز این سرنیزه امریکا از سر این برداشته بشود، در خودِ دربارْ پوستِ این آدم را مىکنند، خود دربار. یک روز یک همچو تجربهاى آقاى کارتر بکند، رها کند این ملت ضعیف را، رها کند این مردم را، این سازمانهایى که به گوش ما مىرسد سازمان مثلًا چه و کذا. همهاش بازى است؛ امنیتى در کار نیست که سازمان امنیت اینجا باشد یا امنیت عمومى باشد. اینها همه براى بازى دادن مردم است.
کمونیسم مخدر است
مىخواهند مردم را نظیر کمونیستى ... کمونیستى یک مخدرى است براى مردم. نه این است که یک چیزى، یک حلِ عقدهاى مىکند. مگر مىشود کسى که خودش آدم نیست براى آدمها کار بکند؛ مگر مىشود که یک مسلح غیر صالح براى مردم ضعیف کار بکند. من خودم شاهد این قضیه بودم که وقتى که در همین جنگ عمومى «1» که بنا بود سران لشکرها، سران دوَل، در ایران با هم ملاقات بکنند، استالین آن وقت رئیس شوروى بود- این استالینى که حالا هم عکسهایش را مىاندازند و چه مىکنند؛ گر چه اخیراً دیگر آبرویى ندارد لکن ایشان رئیس شوروى بود- آن دوتاى دیگرى که یکىاش از امریکا بود و یکىاش از انگلستان بود، اینها با امر عادى آمدند، رفتند- آن طور که نقل مىکردند آن وقت- رفتند به سفارتخانههاى خودشان؛ و بنا بود در تهران یک جلسهاى داشته باشند. لکن استالین که همه به او برادر مىگفتند و همه مىگفتند ما همه با هم، مثل هم هستیم و براى مردم دلسوزى مىکرد و «قارداش» «2» به او مىگفتند، ایشان، مىگفتند حتى گاوى که از آن شیر مىخواهد بخورد آوردهاند همراهش که مبادا از گاوهاى ایران شیر بخورد! گاو را با طیارهاى که حامل خودش بوده، حامل یک گاو هم بوده! هم او اسلحه دار بىعقل و هم خودش اسلحه دار بىعقل! بلکه خدا مىداند که او بدتر از آن رفیقش بود! خدا مىداند که این طور بود. ایشان، این آدم، با حتى گاو شیرده آمد و وارد شد. و این را دیگر خودم با چشمم دیدم که از بین راه خراسان، از شاهرود یا یک قدر جلوتر (این دیگر منطقه آنها بود، منطقه شوروى بود؛ ایران را به چند منطقه قسمت کرده بودند، آن منطقه شوروى بود) من خودم دیدم که- ما با اتوبوس مىرفتیم براى زیارت-
این سربازهاى آنها مىآمدند گدایى مىکردند جلوى اتومبیلها. یک دانه سیگار وقتى که به او مىدادند، این قدر خوشحال مىشد که دستش را پشتش مىگذاشت و شروع مىکرد سوت زدن. کمونیستى براى این است که مردم را بازى بدهند. مگر مىشود کسى به مبادى غیبى اعتقاد نداشته باشد و در فکر مردم باشد و در فکر اصلاحات؟ بازى است همهاش. این اسلحه دارها یک دفعه- فرض بفرمایید که- کتک و بساط است، یکوقت هم با تبلیغات توأم با هم. الآن هم مىبینید که زدهاند مردم را کشتهاند، این همه جنایت وارد کردهاند. حالا تبلیغات را ببینید. تبلیغات دست خودشان است. تبلیغات را ببینید چه مىکند؛ همه گناهها را گردن مردم مىاندازد، و کشتهها هم شش تا بودهاند که چند تاش زیر پاى مردم رفته، یک بچه سیزده ساله؛ یک چیزى از طرف آنها- جنایتى- واقع نشده! اینها تبلیغات دست خودشان است. از آن طرف این طور تبلیغات مىکنند، از آن طرف این طور کشتار مىکنند. تمام این مفاسد براى اسلحه دار بودن غیر صُلَحاست. صلحا باید اسلحه داشته باشند.
عدالت، شرط اصلى زمامداران اسلام
اسلام خدایش عادل است، پیغمبرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل و معصوم است، قاضىاش هم معتبر است که عادل باشد، فقیهش هم معتبر است که عادل باشد، شاهد طلاقش هم معتبر است که عادل باشد، امام جماعتش هم معتبر است که عادل باشد، امام جمعهاش هم باید عادل باشد- از ذات مقدس کبریا گرفته تا آن آخر. زمامدار باید عادل باشد؛ وُلاتشان «1» هم باید عادل باشند. این وُلاتى که در اسلام مىفرستادند، والیهایى که مىفرستادند به این طرف و آن طرف، امام جماعتشان هم بود، باید عادل باشد. اگر عادل نباشد، اگر عدالت در بین زمامداران نباشد، این مفاسدى است که دارید مىبینید. اسلحه دست اشخاص غیر صالح، اسلحه دست اشخاص ناصالح، اشخاص بىانصاف، بىعدالت
ادعاى اصلاحات ارضى و آزادى زنان
اینها از این طرف آدمکشى مىکنند، از آن طرف «عدالت اجتماعى، عدالت اجتماعى»! از آن طرف فشار مىآورند به زنها که باید بىحجاب بشوید، از آن طرف «آزادى نسوان، آزادى نسوان»! اینها مضحکه است؛ این آزادى مضحکه است، آزادى نیست. از آن طرف «اصلاحات»- «اصلاحات ارضى»، از آن طرف بازار براى امریکا درست مىکنند! تمام «اصلاحات ارضى» ما این شد که ما [که] یک گوشهاى از مملکتمان براى تمام مملکتمان آذوقه داشت باقىاش باید برود بیرون و پول بگیرند، حالا هر چى دست مىزنى مىگویند از خارج باید بیاید! آن وقت هم افتخار مىکنند به اینکه ما آنیم که گندم از خارج آوردیم، جو از خارج آوردیم، پرتقال از خارج آوردیم، تخم مرغ از خارج آوردیم! گریه دارد این، و حیا در کار نیست. اصلاحاتشان هم یک همچو اصلاحاتى است که همه آن مفسده است.
آن وقت مىگویند که همه علما موافق با اصلاحاتى است که ما کردیم و با «انقلاب سفید». در تمام ایران اگر یک عالِم تو پیدا کردى که موافق با انقلاب خونین تو باشد، حق دارى بگویى همه علما. این معممى که خودت درست کردى را بگذار کنار، اینکه عالِم نیست. معممى که خودت عمامه سرش گذاشتى و مىرقصانیش هر جورى دلت مىخواهد، خوب، البته در هر جا یک همچو چیزى یکى- دو تا هست. اما تو در ائمه جماعت تهران یک امام جماعت پیدا کن که موافق با تو باشد؛ که بگوید من موافقم. در تمام ائمه جماعت ولایات یک امام جماعت پیدا کن که بگوید من با تو موافقم. در قم تو یک ملا پیدا کن که بگوید من با تو موافقم. خوب، حیا در کار نیست. همه مفسدهها را انجام مىدهند، همه کارهاى خلاف را انجام مىدهند، و بعد براى اینکه مردم را بازى بدهند مىگویند که «با من همه علما موافقند، یکى هم که اهل اینجا نیست مخالف است»!
اسلحهْ دست بىاصل و دست غیر صالح است. همه اسلحهها را ملاحظه کنید، یک نظر عمومى بکنید. قلم خودش یکى از اسلحههاست؛ این قلم باید دست اشخاص صالح و دست افاضل باشد. وقتى که قلم دست اراذل افتاد، مفسدهها زیاد خواهد شد. الآن قلم
دست اراذل است، در یک محیطهایى و در یک جنبههایى. و این اراذل هر چه آن رذلِ فوقشان انجام مىدهد، به یک صورت زیبایى، با یک قلم شیوایى، اینها خوب بزک کرده نشان مىدهند. این جنایتى است که از قلم به این ملت مىخورد. مفسدههایى که آنها مىکنند، جنایاتى که آنها مىکنند، خونریزیهایى که آنها مىکنند، این اهلِ قلم غیر صالح که این حربه در دستش است، این با قلم فرسایى خودش، و مىنشیند توى خانهاش و قلم فرسایى مىکند و همه چیزها را وارو نشان مىدهد، هر مطلبى شده باشد عکسش مىکند. این هم یک رشته است که قلم باید دست اشخاص صالح باشد.
فرهنگ، مبدأ خوشبختیها و بدبختیها
فرهنگْ مبدأ همه خوشبختیها و بدبختیهاى ملت است. اگر فرهنگْ ناصالح شد، این جوانهایى که تربیت مىشوند به این تربیتهاى فرهنگ ناصالح، اینها در آتیه فساد ایجاد مىکنند. فرهنگ استعمارى، جوان استعمارى تحویل مملکت مىدهد. فرهنگى که با نقشه دیگران درست مىشود و اجانب براى ما نقشهکشى مىکنند و با صورت فرهنگ مىخواهند تحویل جامعه ما بدهند، این فرهنگْ فرهنگ استعمارى و انگلى است. و این فرهنگ از همه چیزها، حتى از این اسلحه این قلدرها بدتر است. این قلدرها اسلحه شان بعد از چند وقت مىشکند، و حالا هم شکسته، اما وقتى فرهنگ فاسد شد، جوانهاى ما که زیربناى تأسیس همه چیز هستند از دست ما مىروند و انگل بار مىآیند، غربزده بار مىآیند.
اینها را از همان اول، از همان کلاسهاى اول، توى ذهنهایشان هى مطالبى مىکنند تا برسند به آن بالا. اگر فرهنگْ فرهنگ صحیح باشد جوانهاى ما صحیح بار مىآیند. اگر فرهنگْ فرهنگ حق باشد، فرهنگ الهى باشد، فرهنگى باشد که براى منفعت اهل ملت، براى منفعت مسلمین باشد، این افرادى که مىبینید که الآن سر کار هستند، اینها از آنها بیرون نمىآمد. فرهنگ ما یک فرهنگ استعمارى است، فرهنگ ما در دست صُلَحا نیست، صالح ادارهاش نمىکند.
دانشگاه استعمارى
اگر دانشگاه ما یک دانشگاه صحیح استقلالى بود، مستقل بود، و اشخاصى که در آنجا- اگر صالحى هم در آنجا باشد- مىتوانستند که کارى را که مىخواهند و صلاح است انجام بدهند، روزگار مملکت ما به اینجا نمىرسید؛ و به بدتر از اینکه نسل آتیه شاید- خداى نخواسته- بشود. دانشگاه ما را اشخاصى قبضه کردند که اینها خودشان انگل هستند، و خودشان استعمارى هستند، و خودشان نوکرمآب هستند. و تمام اینها سرچشمهاش همان یک نفر آدم است. حالا مگر در دانشگاه اگر یک معلمى، یک استادى، بخواهد یک چیزى بگوید، قدرت دارد؟ مگر سازمان امنیت به امر «اعلیحضرت» مىگذارد که یک همچو حرفى بشود؟ اگر دانشگاه ما یک دانشگاه صحیحى بود، این جوانهاى ما که در دانشگاه مىخواهند یک حرف حقى را بزنند، با پلیس خفه شان نمىکردند. دختر را مىزنند، پسر را مىزنند، جوان را مىزنند، حبس مىکنند، چه مىکنند! خوب براى این است که دانشگاه ما استقلالى ندارد. دانشگاهْ ما نداریم. دانشگاهى که یک نفر آدم بر آن حکومت کند، این دانشگاه نمىشود. محیط علم باید محیط آزاد باشد.
تبعات مجلس ناصالح و غیر ملى
اگر مجلس ما یک مجلس صالحى بود و این ابزار دست صُلَحا بود، این قوانین را مىگذاشتند بگذرد؟ مصونیت مستشارهاى امریکایى که ذلت ایران و ننگ ایران است و بود، اینها مىگذاشتند تصویب بشود؟ مجلسْ ما نداریم. یک عده اشخاص مأمورند. همان مأمور سازمان امنیت، اسمش را گذاشته «مجلس». اینها مأمورند همه شان. اگر اینها آزاد بودند و اگر مجلس ملى بود و مال مردم بود که نمىگذاشتند این همه اسلحه بخرند؛ نفت ما را بدهند و آهن بخرند، آهنى که نمىتوانند به کار بیندازند؛ خودشان هم متحیرند؛ باید مستشار امریکایى و متخصص امریکایى بیاید نشان بدهد. و به اینها هم نشان نمىدهند. آنها یک جانورهایى هستند که به این حرفها تسلیم نمىشوند. آنها آمدند اینجا با حقوقهاى گزاف، حقوقهاى گزاف که ما اطلاع نداریم؛ تصورش هم نمىکنیم که اینها هر یکى شان ماهى چقدر مىگیرند، همین قدر عددشان را مىگویند زیادند. مستشارها و تَبَعاتشان چند صد نفر، یا چند هزار نفر- من الآن نمىدانم- و آن وقت با چقدر، شصت هزار نفر- ظاهراً گفتند- با چقدر حقوق؛ هر یک چقدر حقوق از این ملت مىگیرند. از جیب این فقرا و بیچارهها در مىآورند و به جیب این گردن کلفتها مىریزند. و آن وقت اینها مگر به نظامى ما تعلیم نظامى مىدهند؟ اینها مىخواهند این نظامیها را همین طورى نگه دارند که هر طورى دلشان مىخواهد عمل بکنند.
شاه، منشأ تمام مفاسد
اگر ما یک ارتش انگلى نداشتیم و یک ارتش مستقل داشتیم، اجازه نمىداد که مستشارها بیایند همه چیزها در تحت دستور آنها باشد؛ و اینها صاحبمنصبهایشان جز آلت هیچ چیز نباشند. براى اینکه ارتش ما هم یک ارتشى [مستقل] نیست؛ همهاش در تحت نظر یک آدم است. یک آدم فاسد همه چیز را فاسد کرده. یک بز فاسدِ کچل مىگویند یک گله را کچل مىکند. این فساد، همه فسادها ... منتها ایران از باب اختناقى که هست نمىتوانند دست بگذارند روى آنکه همه مفسدهها زیر سر اوست. مىگویند مأمورین، مأمورین! آقا مأمورین از کى امر دارند که بکشند مردم را؟ از کى امر دارند که بریزند توى مدرسه حجتیه و طلبهها را بکشند؟ از کى امر دارند که در چهار راهها مسلسل را بکشند و مردم را بکشند؟ «1» مگر کسى مىتواند امر بدهد الّا خود آن مردک؟ از خود اوست همه این مفاسد. مگر مجلس حق دارد که یک کلمهاى بگوید بدون اذن این مردک؟ مگر ارتش حق دارد یک کلمه بگوید بدون اذن این؟ مگر قضات ما آزادند؟ مگر استقلال قضایى ما داریم؟ قضات ما هم حربه قضا دستشان است و صلاحیت هم ندارند. اشکال این است که چرا رفتى قاضى شدى؟ مىگویى نمىتوانم حکم حق بکنم؛
خوب، غلط کردى رفتى قاضى شدى، رها کن. الآن اداره مملکت ما، هر گوشهاش را دست بگذارید، اسلحه دست غیر صالحها هست. و سَرِ همه امور هم برمىگردد به دربار، و برمىگردد به این شخص. این را باید از بین برد.
من نمىدانم که این ارتش چرا خواب است. آخر چرا این قدر ذلت مىکشد. چند روز بیشتر نگذشته بود از رفتن کارتر زهر مارى، این بساط را درست کرد. حالا هم اولش است؛ اگر مجال به او بدهند اوّلش است، اگر تنبه پیدا نکرده باشند که چند نفر را کشتند و یک هیاهویى پیدا شد که موجش در همه دنیا رفت و همه عالَم فهمیدند و رادیو صدایش را به خارج و همه جا پر کرد. رادیوى خودشان هم هر چه مىخواهد بگوید. مگر مردم دیگر بازى مىخورند از این حرفها. ملت بیدار شده. آقا، مردم بیدار شدند؛ اگر مردم بیدار نبودند که بازارها را این جور نمىبستند. روز جمعه، روز پنجشنبه- از قرارى که هم نقل شده است و هم مقاماتِ اطلاعات رسمى اطلاع دادهاند- بازار تهران اعتراضاً تعطیل شده. و مسئله تعطیل بازار تهران یک امر عادى نیست، یک امر خلاف عادت است. هیچ کس نمىتواند این کار را بکند. این احساسات و بیدارى ملت است که این کار را انجام داده. این آقا که مىگفت که «همه با من موافقند»، این بازار تهران، آن هم بازار اهواز، آن هم اصفهان، آن هم شیراز! این کیفیت زندگى ماست.
لزوم اتحاد همه اقشار
ما امیدواریم که همه طبقات، چه طبقات علما و مجتهدین و چه طبقات محصلین علوم دینیه و چه بازاریها- بازرگانها و چه لشکریها و کشوریها، که همه خون دل مىخورند از دست این خبیث، ما امیدواریم که تمام اینها دست اتحاد به هم بدهند، احزاب سیاسى ما مستقلًا کار نکنند، همه با هم روابط داشته باشند. همان طورى که حالا در این قصه- قضیه اخیر- همه اظهار تنفر کردند؛ و هم بعض احزاب سیاسى اظهار تنفر کردند، و هم علما و هم اهل بازار و هم دانشگاهیها و همه. هم خارجیها براى ما تلگراف کردند و اظهار تنفر خودشان را از دستگاه کردهاند؛ از امریکا، از اروپا. و آنها بعضى شان نوشتند سیصد نفر در این قضیه از بین رفته است.
مژده قطع ریشه فساد
من امیدوارم که همه جبههها، همه جبههها با هم همدست بشوند. و اگر ملت به همه ابعادش همدست بشود، این اسلحه از دست این ناصالحها خلع مىشود و شاخ این گاو شکسته مىشود. تشتت نکنند، اسباب تشتت فراهم نکنند. با بهانههاى جزئى و بچهگانه با هم جنگ نکنند، با هم در نیفتند. این چیزها را آنها درست مىکنند و بین مردم درست مىکنند تا مردم را به هم مشغول کنند و استفاده کنند. بیدار بشوند مردم؛ شدهاند ان شاء اللَّه. و با هم بشوند، مجتمع باشند تمامشان. با هم دست به هم بدهند و ان شاء اللَّه به حول و قوه خدا با دست هم دادن شما به هم و تفاهم همه جبههها با هم، بزودى قطع مىشود این ریشه؛ بزودى ان شاء اللَّه قطع مىشود؛ ان شاء اللَّه.
و من از خداى متعال سلامت همه را خواهانم. و من تشکر خودم را به همه طبقات، به همه از اینکه علماى اسلام را تنها نگذاشتند و همه جبههها خصوصاً علماى اعلام، خصوصاً بازاریها [ى] بزرگوار، من تشکر از همه آنها مىکنم. و از همه آنها استدعا دارم که هم دعا به اسلام بکنند، و هم جبهههاى خودشان را محکم کنند و واحد کنند. و کلمه واحده باشد و آن کلمه واحده، قطع ایادى ظَلَمه و ایادى اجانب باشد؛ بلکه این مملکت یک سر و سامانى پیدا بکند و دست اجانب از آن کوتاه بشود؛ منافعى که خود مملکت ما دارد صرف ضعفا و صرف مصالح خود اهل مملکت بشود و همه چیزش درست بشود. و این نمىشود الّا اینکه خلع بکنند این سلاح را از آنها. و امید است ان شاء اللَّه خلع بشود این سلاحها.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه
پاسخ استفتاء [درباره سود سهام بانک]
زمان: اواخر سال 1356 ه. ش./ اوایل سال 1398 ه. ق
مکان: نجف
موضوع: سود سهام بانک
[قراین قطعى دلالت دارد هژبر یزدانى «1» بهایى است و شاید کمتر از نصف سهام بانک صادرات و على المذکور بعض بانکهاى دیگر مربوط به اوست؛ و آیا به محافل کمک مىنماید، شاید قطعى نباشد. بعضى سود از بانک مزبور گرفته و یا در دفتر طلبکار هستند. آیا در این صورت از این بانک سود را تماماً بگیرند و به فقرا بدهند یا خیر؟ چون کمتر از نصف مربوط به هژبر یزدانى است]
بسمه تعالى
مانع ندارد بگیرند و به فقرا بدهند.
نامه [تشکر به آقاى محمد صدوقى (تأسیسات بنیاد صدوق در قم)]
زمان: 27 دى 1356/ 7 صفر 1398
مکان: نجف
موضوع: پیام تشکر و ابراز امیدوارى- ایجاد تأسیسات در زمینها (بنیاد صدوق)
مخاطب: صدوقى، محمد
بسمه تعالى
7 شهر صفر 98
به عرض عالى مىرساند، مرقوم محترم که حاکى از سلامت مزاج شریف و حاوى تفقد از این جانب بود موجب تشکر گردید. سلامت و سعادت جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است. این جانب از وضع حاضر ناراحت و نمىدانم کار مظلومان، با این قوم به کجا خواهد انجامید! از خداوند تعالى اصلاح امور مسلمین را خواستار است. امید است ان شاء اللَّه فرصتى حاصل شود که در زمینها به دلخواه جنابعالى تأسیسهایى فراهم کنید. «1» از جنابعالى امید دعاى خیر دارم. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [تشکر به آقاى حیدر على جلالى خمینى (شهادت سید مصطفى)]
زمان: بهمن 1356/ صفر 1398
مکان: نجف
موضوع: پیام تشکر
مناسبت: شهادت آقاى سید مصطفى خمینى
مخاطب: جلالى خمینى، حیدر على- تهران
بسمه تعالى
خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت الاسلام آقاى جلالى- دامت افاضاته
مرقوم شریف که حاکى از سلامت مزاج شریف و حاوى تفقد از این جانب در این حادثه بود موجب تشکر گردید. حوادث عظیمه وارده بر اسلام و مسلمین به قدرى است که مجال تفکر در حوادث شخصیه نمىدهد. از جنابعالى امید دعاى خیر براى حُسن عاقبت دارم. امید است همیشه موفق به ترویج دیانت مقدسه و امور خیریه عام المنفعه باشید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
پیام [به ملت ایران به مناسبت قیام 19 دى مردم قم و نوید پیروزى]
زمان: 2 بهمن 1356/ 12 صفر 1398
مکان: نجف
موضوع: نوید پیروزى
مناسبت: قیام 19 دى مردم قم
مخاطب: ملت ایران
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
سلام به روحانیت مترقى شیعه که با هم پیوستگى زاید الوصف در مقابل سرنیزه عمال بىحیثیت اجانب ایستاده و از هیاهو و دست و پا زدنهاى مذبوحانه آنها نهراسید. سلام به روحانیون و علماى اعلام مذهب از نجف اشرف تا سراسر ایران که با وحدت کلمه در مقابل ستمکاران و چپاولگران به جواب مثبت دست زدند. درود بر جوانان غیور حوزه علمیه بیدار قم و سایر حوزهها که با سرفرازى به نهضت روحانیت ادامه و رونق دادند. درود بر جوانان پر شور آگاه دانشگاههاى ایران که با قیامهاى هوشیارانه پیاپى، وفادارى خود را به اسلام بزرگ و کشور عزیز خود ثابت کردند.
سلام و درود بر ملت بزرگ هوشمند ایران که با همه اختناق و فشار، از اسلام عدلپرور و مظلومان و مقتولان در راه دیانت دفاع نمودند. رحمت خداوند بر مقتولین 15 خرداد (دوازده محرّم)، و 19 دى و (29 محرّم) امسال. محرّم چه ماه مصیبتزا و چه ماه سازنده و کوبندهاى است، محرّم ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سروَر اولیاى خداست که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگى و کوبندگى به بشر داد و راه فناى ظالم و شکست ستمکار را به فدایى دادن و فداشدن دانست؛ و این خود سرلوحه تعلیمات اسلام است براى ملتها تا آخر دهر.
نهضت 12 محرّم (15 خرداد) در مقابل کاخ ظلم شاه و اجانب به پیروى از نهضت مقدس حسینى چنان سازنده و کوبنده بود که مردانى مجاهد و بیدار و فداکار تحویل جامعه داد که با تحرک و فداکارى روزگار را بر ستمکاران و خائنان سیاه نمودند، و ملت بزرگ را چنان هوشیار و متحرک و پیوسته کرد که خواب را از چشم بیگانه و بیگانهپرستان ربود و حوزههاى علمیه و دانشگاهها و بازارها را به صورت دژ مدافع از عدالتخواهى و از اسلام و مذهب مقدس در آورد. نهضت اخیر که پرتوى از نهضت 15 خرداد است و شعاعش در سراسر کشور نور افکنده، خود کوبندگى خاصى دارد که شاه را از خود بیخود کرده و او و دار و دسته چاقوکشش را به تلاش مذبوحانه واداشته، جنایات 29 محرّم امسال نقطه عطفى است به جنایات شاهانه 12 محرّم آن سال. شاه خواست ضرب شستى به ملت مسلمان نشان دهد؛ پس از تمامیت حساب با رئیس جمهور امریکا با بهانه مختصرى که مأمورین ایجاد کردند، مرکز تشیع و حوزه فقاهت اسلام را در جوار مرقد پاک فاطمه معصومه- سلام اللَّه علیها- به مسلسل بست و جمعیت بیگناه فراوانى از جوانان حوزه علمیه و متدینین غیور شهر مذهبى قم را در خاک و خون کشیده به قتل رساند؛ و تا کنون آمار آنها در دست نیست، و مقتولین را از هفتاد تا سیصد، تا حال گفتهاند و عدد مجروحین را خدا مىداند. و أسفآورتر (که ننگش بر جبین آنها خواهد ماند) آنکه کسانى که رفتهاند خون به مجروحین در بیمارستانها بدهند، توقیف کرده و مانع شدهاند از اعطاى خون؛ و گفته مىشود کسانى به این جهت جان دادهاند.
شاه مىخواهد ثابت کند که نوکرى او تحکیم شده؛ و ملت نباید گمان کند [او] از پشتیبانى اجانب برخوردار نیست؛ ولى ملت با تظاهرات عمومى و تعطیل سرتاسرى دامنهدار و اظهار تنفر، بار دیگر ثابت کرد که او را نمىخواهد و از او و خاندانش بیزار است؛ و این رفراندم طبیعى سرتاسرى در حقیقت خلع او از سلطنت غاصبانه جابرانه است. کارتر و دیگر غارتگران مخازن ملتهاى مظلوم باید بدانند محمد رضا خان، خائن و یاغى است و ناچار از سلطنت مخلوع است؛ بر فرض قانونى بودن؛ چه رسد به سلطنت انتصابى از قِبَل اجانب که خودش اعتراف نموده. به ملت شریف ایران مژده مىدهم که رژیم جائرانه شاه نفسهاى آخرش را مىکشد، و این قتل عامهاى بىرحمانه نشانه وحشتزدگى و حرکات مذبوحانه است. مضحک و بسیار رسوا، این مانورهاى وقیحانه و بچگانه است که پس از داغ باطله از طرف عموم ملت خوردن، به راه انداختهاند و مشتى سازمانى و اراذل و اوباش از خودشان و جمعى ضعفا و بیچارگان را با زور سرنیزه از اطراف جمعآورى و در شهرها به فریاد و جنجال «جاوید شاه» وادار مىکنند، و گمان مىکنند جبران تعطیل عمومى بازارهاست و با این سیلیها مىتوانند صورت سیاه خود را سرخ کنند. من به ملت ایران با این بیدارى و هوشیارى و با این روحیه قوى و شجاعت بىمانند نوید پیروزى مىدهم؛ پیروزى توأم با سربلندى و افتخار؛ پیروزى توأم با استقلال و آزادى؛ پیروزى توأم با قطع ایادى اجانب و چپاولگران؛ پیروزى با برچیده شدن بساط ستمگران و انقراض دودمان سیاهروى پهلوى. ملتى که با هوشمندى و پیوستگى همه طبقات از روحانى تا دانشگاهى، از منبرى تا بازارى، از دانشجوى داخلى تا خارجى، از کارگر تا دهقان، بپاخاسته و تب و تاب اسلام عدالتپرور دارد پیروز است. ملتى که با دادن بهترین جوانان برومند خود با سرافرازى به مخالفت و تنفر از دستگاه جبار ادامه مىدهد پیروز است. ملتى که حتى بانوان محترمهاش با تظاهرات محجوبانه بیزارى خود را از رژیم شاه اعلام مىکنند، پیروز است. ملتى که مادران و خواهران شیردلش افتخار به مرگ جوانان برومندش مىکند که در صف شهدا هستند، پیروز است. ملتى که جوانان و دانشجویان داخل و خارج کشورش مجال تفکر را از شاه و اربابانش سلب کرده، پیروز است. ملتى که با همه تشبثات شاه و دار و دستهاش در امریکا با تظاهرات پر شور و رعدآساى جوانان رشیدش در مقابل کارتر و شاه، کاخ سفید را به لرزه در آورده و تنفر خود را نثار آنها کرده، پیروز است. ملتى که پشتیبانش اسلام و قرآن و نهضتش براى خدا و بسط عدالت و محو ستمکارى است، پیروز است. شما اى ملت شریف بزرگ پیروزید؛ با دیدن خسارات بسیار و دادن فداییان بیشمار.
روسیاه باد رژیمى که علماى عظیم الشأن اسلام را با رژیم منحط خود و انقلاب خونین رسواى خود موافق معرفى مىکند. رسوا باد رژیمى که از وحشتزدگى مىخواهد با افتراى به فقهاى مذهب، ملت را اغفال کند. ملت ایران که پیشرو آن روحانیت است با انقلاب قلابى که به امر اجانب سودجو انجام گرفت سرسختانه مخالف است. ملت ایران اصلاحات ادعایى را که به بدبختى ملت و بازارسازى براى اجانب و ورشکستگى زراعت منتهى شد افساد و خرابکارى مىداند. در کشورى که مردمش در این پنجاه سال حکومت جائرانه پهلوى روى آزادى ندیدهاند، دم زدن از آزادى زنها مسخره و اغفال است. رژیمى که در مأموریت براى وطنش از جانب اجانب، سرلوحه خدمتش محو اسلام و احکام آن است و با تغییر تاریخ پر افتخار اسلام به تاریخ ستمکاران و روسیاهان تاریخ مىخواهد اسم اسلام را محو کند، دم زدن از اسلام و قرآن کریم جز فریب و مضحکه عنوانى ندارد.
باید این رژیم فاسدِ ارباب و نوکرى بداند که وقت گذشته؛ و این تبلیغات تار عنکبوتى نمىتواند ملتى را که با کمال بیدارى و هوشمندى بپاخاسته اغفال کند. خداى تعالى و اسلام عزیز پشتیبان ملت است.
من با کمال تواضع دست خود را به سوى ملت نجیب ایران دراز مىکنم؛ از روحانیون عظیم الشأن تا خطباى ارجمند، از جوانان محترم حوزههاى علمیه تا دانشجویان دانشگاهها، از بازاریان محترم تا کارگران و دهقانان و جناحها و طبقات محترم داخل و خارج کشور- ایدهم اللَّه تعالى- و از همه صمیمانه و با عرض تشکر خواستارم که پیوستگى و وحدت کلمه خود را حفظ و از مناقشات تفرقهانداز احتراز نمایند، و با صداى واحد و نداى همگانى در راه استقلال کشور و قطع ایادى اجانب و عمال وابسته آنها کوشش کنند، و با اتکا به خداى متعال و احکام عدالتپرور اسلام همدست و همداستان شوند، و به آنها که از چهارچوب قانون اساسى دم مىزنند تذکر اکید دهند که با این کلمه صحه به رژیم سلطنتى فاسد موجود نگذارند که تا این دودمان فاسد بر مقدرات کشور حکومت مىکنند، ملت ایران نه از اسلام بهرهمند مىشوند و نه از آزادى و استقلال کشور خبرى است و نه مردم روى سعادت مىبینند.
از خداوند متعال عظمت اسلام را که کفیل وحید عدالت و استقلال و مدافع حقیقى مظلومان است، خواستار و ملت ایران خصوصاً جوانان متدین برومندش را به خداى متعال مىسپارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
12 شهر صفر 98- روح اللَّه الموسوی الخمینى
پیام [به دانشجویان ایرانى مقیم هند (لزوم پرهیز از تفرقه)]
زمان: 15 بهمن 1356/ 25 صفر 1398 «1»
مکان: نجف
موضوع: لزوم پرهیز از تفرقه، نوید پیروزى
مناسبت: تظاهرات دانشجویى در هند
مخاطب: دانشجویان ایرانى مقیم هند
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
25 صفر المظفر 98
انجمن اسلامى دانشجویان ایرانى هند- ایّدهم اللَّه تعالى
مرقوم شریف آقایان در وقتى واصل شد که جنایات رژیم منحط پهلوى سلب آسایش نموده و فرصت رسیدگى به امور را نمىداد، و لهذا تأخیر در جواب شد. باید جوانان غیور اسلامى ما بدانند که تا دست اتحاد به هم ندهند و هدف خود را اسلام که تنها مکتب نجاتبخش بشر است و یگانه کفیل آزادى و استقلال ملتهاى مستضعف است، قرار ندهند، امید پیروزى را نباید داشته باشند. امروز که به خواست خداى قادر، ملت ما با همه طبقات و ابعادش آگاهانه و مردانه بپاخاسته و مجال را بر شاه و دار و دسته اراذلش چنان تنگ کردهاند که حتى از سایه خود وحشت دارند، و همین وحشتزدگى موجب حرکات وحشیانه و جنونآمیز شده که به قتل عام 19 دى (29 محرّم 98) پناه برده تا از ناراحتیهاى روزافزون و دلهرههاى پیاپى بکاهند و با خونآشامى ضحاک وار آسایش موقتى به دست آورند، لازم است شما جوانان دانشگاههاى قدیم و جدید به هم پیوسته و با سایر طبقات ملت پیوند اخوت اسلامى برقرار کنید. وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا؛ «2» این است دستور محکم نجاتبخش قرآن کریم که باید نصب عین خود قرار دهیم و از تفرقه و تشتت، که جز شکست در مقابل طاغوت نتیجهاى ندارد، پرهیز نموده از خداوند تعالى نجات ملت را بخواهیم. من امید آن دارم که به فضل خداوند متعال بزودى دست این جنایتکاران قطع و آزادى و استقلال کشور تأمین شود.
خبر تظاهرات مردانه دانشجویان عزیز ایران در هند در مقابل شاه- این عنصر جنایتکار که با لاف و گزافْ همه ملت را پشتیبان خود معرفى مىکند- رسید. با آنکه در داخل و خارج همه جا با موج تنفر و انزجار عمومى رو به روست و تظاهرات اخیر سرتاسر کشور چنان او را دیوانه کرد که به قتل رجال علمِ حوزه علمیه و مردم غیور محترم قم دست زد تا ناراحتى روحى خود را جبران کند. لکن مقاومت مردانه ملت معظم او را بیش از پیش رسوا نمود. اکنون مىخواهد این شکست مفتضحانه را با جار و جنجال مشتى سازمانى «1» که در شهرستانها راه انداخته عربده «جاوید شاه» سر مىدهند، سرپوش نهد که جز رسوایى سودى نخواهد برد.
من امید پیروزى دارم و به شما وعده مىدهم. با توکل به خداى تعالى، پیوستن شما به اتحادیه دانشجویان اروپا بجاست. باید تمام اقشار به هم بستگى داشته و با یک صدا، آزادى و استقلال خود را به دست آورند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى سید مرتضى پسندیده درباره وجوهات شرعیه]
زمان: بهمن 1356/ ربیع الاول 1398
مکان: نجف
موضوع: وجوهات شرعى
مخاطب: پسندیده، سید مرتضى
بسمه تعالى
ع 1 98
حضور مبارک حضرت مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقاى پسندیده- دامت برکاته
به عرض حضور مبارک مىرساند، جواب مرقومات شریفه را فرستادم. اینک تصدیع مىدهم که مبلغ پنج هزار تومان (5000) به جناب مستطاب ثقة الاسلام آقاى بنایى- دامت افاضاته- بابت جناب عمدة الاعلام آقاى آقا سید محمد على موسوى بپردازید مورد قبول است. از خداوند تعالى سلامت و سعادت حضرت را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
پیام [به انجمنهاى اسلامى دانشجویان در اروپا (وظایف روشنفکران مسلمان)]
زمان: 24 بهمن 1356/ 5 ربیع الاول 1398
مکان: نجف
موضوع: وظایف روشنفکران مسلمان
مخاطب: اتحادیه انجمنهاى اسلامى دانشجویان در اروپا
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
اتحادیه انجمنهاى اسلامى دانشجویان در اروپا- ایّدهم اللَّه تعالى
مرقوم محترم ضمیمه گزارشات جلسه سال گذشته و تصمیمات سال آینده واصل و موجب تقدیر گردید. در این سال که در عین خونین بودن و مواجه شدن ملت ایران با سخت ترین وحشیگریهاى قرون وسطایى رژیم منحط پهلوى، نمودهاى بارزى از ضعف و سستى پایههاى لرزان حکومت طاغوتى به چشم مىخورد، به هم پیوستگى قشرهاى بیدار ملت و طبقات مختلف از روحانى تا دانشگاهى، از خطیب تا نویسنده، از بازارى تا کارگر و دهقان چنان لرزه بر اندام رژیم افکنده؛ و چنان بر اعصاب شاه خائن فشار آورده و ضربه زده که با حملههاى سبعُانه به ملتى که سلاحش اسلام و پناهش قرآن مجید و شعارش کلمه توحید است، و به حوزه علمیه قم که دژ محکم وحى و عدالت و ملجأ مسلمین عدالتخواه است، و به مردم مسْلم محترم قم که هماره سرباز فداکار اسلام و پشتیبان مکتب قرآن است، و بالاخره با حمله به فرهنگ نجاتبخش شیعه، خواست به فشار و حمله عصبى تخفیف دهد.
مفتضح ترین حرکات مذبوحانه، بوقهاى تبلیغاتى و تظاهرات ساختگى است از عدهاى سازمانى و نفع طلب؛ و افرادى که مجبور به شرکت شدهاند در حالى که در بوق رادیویى به صراحت اعتراف کردند که در تظاهرات شش بهمن بیش از یک ششم از دعوتشدهها شرکت نکردند؛ در صورتى که همه مىدانند که این دعوى جز لاف و گزافه گویى نیست و در بین ملت مسْلم کسى موافق ندارد و نمىتواند داشته باشد.
جنایتکارى که علیه تمام شعائر مذهبى و اسلامى مبارزه مىکند و با همه مظاهر اسلامى مخالف است، نمىتواند در بین مسلمین موافق داشته باشد. جنایتکارى که مىگوید مذهب در حکومت من نقشى ندارد، چطور ممکن است موافق داشته باشد؟ شخص منحرف و کهنهپرستى که در سفر اخیرش به هند، زرتشتیها و گبرها را نوازش و احترام مىکند و از آتشپرستان و آتشپرستى تأیید مىکند، و به خاطر مرام ارتجاعى آنها تاریخ پر ارزش و مترقى اسلام را تغییر مىدهد، چگونه ممکن است موافق داشته باشد؛ جز همان فرقه کهنهپرست؟ اکنون بر شما جوانان روشنفکر و بر تمام طبقات ملت است که:
1- سرلوحه هدفتان اسلام و احکام عدالتپرور آن باشد؛ و ناچار بدون حکومت اسلامى عدالتخواه، رسیدن به این هدف محال است. تولّا و تبرّا دو اصل اساسى اسلام است: باید با حکومت عدلْ موافق و به حاکم عادل دل ببندید؛ و از رژیم غیر اسلام و غیر اسلامى که در رأس آن رژیم منحط پهلوى است تبرّا کنید؛ و با کمال صراحت مخالفت خود را اظهار و در سرنگون کردن آن کوشا باشید و در غیر این صورت روى استقلال و آزادى را نمىبینید.
2- باید قشرهاى غیر اسلامى را که عقیده و عملشان بر خلاف اسلام است و داراى گرایش به مکتبهاى دیگرند، هر نوع از آن باشد، به مکتب مترقى عدالتپرور اسلام دعوت کنید و در صورت نپذیرفتن، از آنها هر نوع که باشد و هر شخصیت که هست تبرّا یا لا اقل احتراز کنید. و باید جوانان ما بدانند تا معنویت و عقیده به توحید و معاد در کسى نباشد، محال است از خود بگذرد و در فکر امت باشد. و باید بدانند که تبلیغات دامنهدار کمونیسم بین المللى همانند تبلیغات پر سر و صداى امپریالیسم جهانى جز براى اغفال و استثمار تودههاى مستضعف نیست. باید این بوقهاى استثمارى شکسته شود.
3- باید جوانان روحانى و دانشگاهى قسمتى از وقت را صرف کنند در شناخت اصول اساسى اسلام که در رأس آن توحید و عدل و شناخت انبیاى بزرگ، پایه گذاران عدالت و آزادى است، از ابراهیم خلیل تا رسول خاتم- صلى اللَّه علیه و آله و علیهم اجمعین- و در شناخت طرز تفکر آنها از نقطه اقصاى معنویت و توحید تا تنظیم جامعه و نوع حکومت و شرایط امام و اولى الامر و طبقات دیگر، از امرا و ولات و قضات و فرهنگیان که علما هستند و متصدیان مالیات اسلامى و شرایط آنها تا برسد به شُرطه و کارمندان شهربانى؛ و ببینند اسلام چه کسانى را براى حکومت و کارمندان آن به رسمیت شناخته و چه کسانى از شغل حکومت و شاخههاى آن مطرود است.
4- باید شما دانشجویان دانشگاهها و سایر طبقات روحانى و غیره از دخالت دادن سلیقه و آراى شخصى خود در تفسیر آیات کریمه قرآن مجید و در تأویل احکام اسلام و مدارک آن جداً خوددارى کنید، و ملتزم به احکام اسلام به همه ابعادش باشید. و مطمئن باشید آنچه صلاح جامعه است، در بسط عدالت و رفع ایادى ظالمه و تأمین استقلال و آزادى و جریانات اقتصادى و تعدیل ثروت به طور عاقلانه و قابل عمل و عینیت، در اسلام به طور کامل مىباشد و محتاج به تأویلات خارج از منطق نیست. و لازم است مراقب باشید با کمال دقت و هوشمندى که کسانى که التزام به اسلام ندارند به جمیع ابعادش و لو در اصلى از اصول با شما موافق نیستند، آنها را دعوت به التزام کنید؛ و اگر مؤثر نشد از شرکت دادن آنها در اجتماعات و انجمنهاى اسلامى احتراز کنید. و گمان نکنید زیادى افراد هر چه باشد شما را به هدف نزدیک مىکند و پس از وصول به هدف، آنها قابل تصفیه هستند. باید بدانید و مىدانید که قشرهاى غیر مسْلم یا غیر ملتزم به اسلام، از پشت به شما خنجر مىزنند و شما را قبل از وصول به هدف از کار مىاندازند یا نابود مىکنند. از تجربههاى سابق عبرت بگیرید.
5- باید برنامه و نشریات همه جناحها بدون ابهام متکى به اسلام و حکومت اسلامى باشد و در مقدمه، سرنگون کردن طاغوت و شاخها و شاخههاى آن، که در کشور ما رژیم دست نشانده پهلوى است، و جداً از خواستهایى که لازمهاش تأیید رژیم طاغوتى پهلوى است اجتناب کنید؛ مثل آنچه در نوشتههاى بعضى احزاب و گفتههاى بعضى دیده مىشود که هدفْ چهارچوب قانون اساسى است و باید در نشریات و خطابهها هر جا ممکن است با صراحت- و الّا با کنایه- نقطه اصلى مظالم و جنایات و خیانتها را که شخص شاه است معرفى کنید؛ و از توجه دادن آنها را به مأمورین یا هیأت حاکمه و دولت که لازمهاش دور نگه داشتن مجرم اصلى است جداً احتراز کنید؛ و نویسندگان و گویندگان را از این امر آگاه کنید.
6- باید در هر فرصت در نشریات حزبى و غیر حزبى و در خطابهها و تظاهرات، اعمال ضد اسلامى و انسانى شاه تذکر داده شود. خصوصاً تغییر تاریخ اسلام که اهانت جبران ناپذیر به شخصیت معظم پیغمبر اکرم (ص) و اسلام و مسلمین و گرایش به زرتشتىگرى و پشت کردن به اسلام و خداپرستى است. باید این عنصر خائن رسوا شود و هیچ گاه از ذکر جنایات او غفلت نشود. باید «15 خرداد» و «19 دى» جاوید و زنده نگه داشته شود تا جلادى شاه از خاطرهها نرود و نسلهاى آتیه جرایم شاهان سفاک را بدانند.
7- از اینکه در دستور اتحادیه، به هم پیوستگى همه دانشجویان مسلمان است، در هر نقطه هستند مثل امریکا و کانادا و هند و فیلیپین و دیگر جاها و مىخواهید همه همکار و هم صدا به فعالیتهاى اسلامى- انسانى خود ادامه دهید، تقدیر مىکنم و توفیق همه را از خداوند تعالى خواهانم. لازم است پایگاههاى اسلامى براى معرفى اسلام و نشر حقایق نجات بخشش در هر نقطهاى از جهان که امکان است برقرار باشد، و در تحت یک سازمان هماهنگ براى نشر عدالت و قطع ایادى ستمکاران و چپاولچیان مشغول فعالیت شوند. لازم است جوانان کم تجربه گولخورده ما را با آشکار کردن انحراف سایر مکاتیب و آشنا نمودن با نظام اسلامى نجات دهید. و مَن احیاها فَکَأَنَّما احیا النّاسَ جَمیعاً. «1»
8- لازم است فعالیتهاى اسلامى و نشریات شما در ایران خصوصاً حوزه علمیه زنده قم و دانشگاههاى بیدار، نشر و منعکس گردد تا قشر داخل و خارج به پشتیبانى هم دلگرم و با هم، هم صدا شوند و به همکارى با هم برخیزند. و لازم است پایگاههایى در داخل کشور به هر نحو ممکن و عملى است ایجاد شود براى فعالیت با هدف واحد. با این کار مطمئناً تقویت روحى همگان، و تضعیف و تزلزل روحى دشمن مىشود.
9- باید با کمال هوشیارى و مراقبت، سایر انجمنها را به مراقبت از راه و روش اعضاى انجمنها و گروهها [دعوت کنید] که اشخاص مرموز و منحرف، یا محتمل الانحراف در داخل انجمنها و گروهها راه نیابند و اگر راه یافتند، آنها را طرد کنند. لازم است دشمن را سخت مراقب و هوشیار فرض کنید و گمان اهمال و غفلت در او ندهید که در مراقبت سهل انگارى نمایید.
10- از اختلافات مطلقاً به طور حتم خوددارى کنید که آن چون سرطان سارى و مهلک قشرها را فرا مىگیرد و فعالیتها را فلج مىکند و هدف را از یاد مىبرد؛ و چه بسا که مسیر را عوض و جریان به ضد هدف [مبدّل] مىشود. اشخاصى را که اختلاف مىاندازند یا به آن دامنمىزنند، از خود برانید که یا مأمورند یا سوء نیت دارند؛ و اگر فرضاً گروههایى به واسطه عذرهایى به انجمنها نپیوستند ولى فعالیت انسانى و اسلامى دارند، با آنها ضدیت نکنید که اختلاف حاصل و ضرر آن عاید همه شود. سعى کنید با ارشاد دوستانه، هم پیوستگى داشته باشید و اگر نشد، چون هدف واحد است با هم برادر و پشتیبان هم باشید. هدف اسلام است؛ باید هواهاى نفسانیه و تقدم طلبى فراموش شود.
11- لازم است طبقات محترم روحانى و دانشگاهى، با هم احترام متقابل داشته باشند. جوانان روشنفکر دانشگاهها به روحانیت و روحانیون احترام بگذارند. خداوند تعالى آنها را محترم شمرده و اهل بیت وحى، سفارش آنها را به ملت فرمودهاند. روحانیت قدرت بزرگى است که با از دست دادن آن خداى نخواسته پایههاى اسلام فرو مىریزد و قدرت جبار دشمن، بىمعارض مىشود.
مطالعات دقیق اجانب استثمارگر در طول تاریخ به آن رسیده که باید این سد شکسته شود و تبلیغات دامنهدار آنها و عمال آنها در چند صد سال، موجب شده که مقدارى از روشنفکران را از آنها جدا و به آنها بدبین کند تا جبهه دشمن، بىمعارض شود. اگر احیاناً در بین آنها کسانى بىصلاحیت خود را جا بزنند لکن نوع آنها در خدمت هستند، به حسب اختلاف موقف و خدمت آنها ملت را پایبند اصول و فروع دیانت نموده، به رغم اجانب و عمال آنها باید این قدرت را تأیید و حفظ نمود و با دیده احترام نگریست. چنانچه روحانیون محترم باید به طبقه جوان روشنفکر که در خدمت اسلام و کشور اسلامى است و به همین جهت مورد حمله عمال اجانب است، احترام گذاشته آنها را چون فرزندانى عزیز و برادرانى ارجمند بدانند و این قدرت بزرگ که مقدرات- خواه ناخواه- در دست آنها خواهد افتاد، از دست ندهند؛ و از تبلیغات سوئى که بر ضد آنها در این چند صد سال شده و آنها را در نظر بعضى طور دیگر جلوه دادهاند تا از تفرقه استفاده هر چه بیشتر برند، احتراز کنند. و کسانى را که جهلًا یا از سوء نیت موجب دور نگه داشتن این طبقه مؤثر است از روحانیت، از خود برانند و به آنها اجازه ایجاد تفرقه ندهند و مطمئن باشند که با ضم این دو قدرت بزرگ پیروزى به دست مىآید و با جدایى روى آن را نخواهند دید.
12- باید چه طبقه جوان روحانى و چه دانشگاهى، با کمال جدیت به تحصیل علم، هر یک در محیط خود ادامه دهند. این زمزمه بسیار ناراحتکننده که اخیراً بین بعضى جوانان شایع شده که درس خواندن چه فایدهاى دارد، مطلبى است انحرافى و مطمئناً یا از روى جهالت و بیخبرى است و یا با سوء نیت و از القائات طاغوتى شیطانى است که مىخواهند طلاب علوم دینى را از علوم اسلامى بازدارند که احکام اسلام به طاق نسیان سپرده شود و محو آثار دیانت به دست خودمان تحقق پیدا کند، و جوانان دانشگاهى ما را انگل و متکى به قشرهاى استعمارى بار بیاورند که همه کس چون همه چیز وارداتى باشد و احتیاج به اجنبى در تمام ابعاد و رشتههاى علمى هر چه بیشتر روزافزون شود؛ و این خطر بزرگى است که کشور را هر چه بیشتر به عقب مىراند. اگر علوم اسلامى مردانى متخصص نداشت، تا کنون آثار دیانت محو شده بود؛ و اگر پس از این نداشته باشد، این سد عظیم مقابل اجانب منهدم مىشود و راه براى استثمارگران هر چه بیشتر باز مىشود و اگر دانشگاهها خالى از مردانى دانشمند و متخصص شوند، اجانب منفعت طلب چون سرطان در تمام کشور ریشه دوانده و زمام امور اقتصادى و علمى ما را در دست مىگیرند و سرپرستى مىکنند. باید جوانان با این فکر غلط استثمارى مبارزه کنند؛ و بهترین و مؤثرترین مبارزه با اجنبى، مجهز شدن به سلاح علم دین و دنیاست. و خالى کردن این سنگر و دعوت به خلع این سلاح، خیانت به اسلام و مملکت اسلامى است.
این جانب با کمال تواضع دست خود را به طرف تمام جناحها که در خدمت اسلام هستند دراز مىکنم و از همه استمداد مىکنم که با هم پیوستگى همه جانبه در راه بسط عدالت اسلامى که یگانه راه سعادت ملت است، کوشا باشند؛ و از سایر جناحها که در تحت تأثیر تبلیغات سوء اجانب واقع شدهاند و مطالعات صحیحى در قوانین اسلام به همه ابعادش ندارند، تقاضا مىکنم که در کار خود تجدید نظر کنند و با احتراز از غرض و تعصب، به مکتب بزرگ همه جانبه اسلام نظر و در آن مطالعه دقیق کنند، و پس از بستن عقیده به آن، مکتبهاى دیگر را رها و به گروه مسلمین پیوسته تا با وحدت کلمه از دخالت اجانب و عمال خائن نالایق آنها در امور کشور جلوگیرى و آنها را از کشور خود برانند. از خداوند قادر متعال توفیق همگان را در خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینى