پیام [به ملت ایران به مناسبت اربعین شهداى تبریز]
زمان: 4 فروردین 1357/ 14 ربیع الثانى 1398
مکان: نجف
مناسبت: اربعین شهداى تبریز
مخاطب: ملت ایران
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظیم.
14 ربیع الثانى 98
با فرا رسیدن اربعین مقتولین مظلوم تبریز غمهاى ملت غیرتمند تجدید مىشود. ملت مظلوم ایران باید در هر چند صباحى پرچمهاى سیاه افراشته کنند و در سوگ بنشینند براى جوانان عزیز و عزیزان اسلام که به دست عمال امریکا و به امر شاه در خاک و خون کشیده شدند. و هنوز چشمها گریان و دلها بریان است براى یک قتل عمومى که دست امریکا و سایر اجانب از آستین شاه بیرون آمده و ملت را به عزاى دیگر مىنشاند. و من نمىدانم دنبال این اربعین، قتلهاى دیگرى و جنایات تازهاى است؛ و ضحاک عصر در خونخوارى تجدید مَطلع مىکند یا مأمور جنایت به صورت دیگر مىشود.
ما از این جنایات پى در پى و کشتار وحشیانه ناراحت و در عین حال امید داریم. ناراحتى براى آنکه جوانان رشید روحانى و دانشگاهى و بازارى و سایر طبقات را که امید براى آتیه کشور هستند از دست دادهایم و مىدهیم؛ و امیدواریم؛ چون مىبینیم این جنایات شاهانه و این کشتار وحشیانه نتوانست و نمىتواند نهضت این ملت بیدار بپاخاسته را به سستى گرایاند؛ هر چه جنایت و قتل افزایش یافت ملت در اراده آهنین خود قویتر و مستحکم تر شد.
کشتار بىرحمانه قم، ایران را به هیجان در آورد و تبریز عزیز را به قیام همگانى مردانه در قبال ظلم و بیدادگرى کشاند، و کشتار دسته جمعى تبریز، ملت غیور ایران را چنان تکان داد که در آستانه انفجار است. انفجارى که دست اجانب را به خواست خداى متعال براى همیشه قطع کند؛ انفجارى که انتقام مظلومان را از شاه بگیرد و دودمان سیاهروى پهلوى را براى همیشه از تاریخ ایران محو کند و این ننگ را از صفحه آن بزداید. ما کشته دادیم و رنج بردیم لکن هر قطره خون آنها خونهایى را در رگ جوانان غیرتمند ما به جوش آورد و آتشى در دل آنها روشن کرد که به خواست خداوند تعالى خاموش نشود مگر پس از سوزاندن درخت جهنمى استعمار و به آتش کشیدن عمال روسیاه آن.
شما اى ملت بزرگ ایران! از این تلاش مذبوحانه دستگاه جبار و از این قتل و جرح قم و تبریز نهراسید و نمىهراسید؛ که خود این جنایات، نشانه وحشتزدگى شاه و از دست دادن اعتدال اعصاب اوست. اکنون لازم است وحدت کلمه خود را- که بحمد اللَّه حاصل است- با کمال جدیت حفظ کنید و صفوف خود را در زیر پرچم عدالتپرور اسلام فشرده کنید. و لازم است تمام جناحها که در پیشرفت مکتب رهایىبخش اسلام در تکاپو هستند به هم پیوندند، و با شعار واحد که شعار اسلام و قرآن است هم صدا شوند، از درون مدارس روحانى تا درون دانشگاهها و از عمق بازارها و کارگاهها تا دشت پهناور دهقانان زحتمکش صحرانورد و از کمینگاه محراب مساجد تا صحنه احزاب سیاسى و گروه دانشمندان، دکترها و مهندسین و جناحهاى محترم لشکرى و کشورى همه و همه همدست و همزبان کوشش مردانه کنند در راه نجات این کشتى که با چنگال و دندان اهریمنان خارج و داخل با خطر غرق مواجه است.
اسلام عزیز از شما- اى گروههاى مسلمان- در هر لباس و شغلى هستید، استمداد مىکند؛ و وظیفه همه است که در نجات آن کوشش کنید و ضربههایى که از سلاطین جور، خصوصاً در این پنجاه سال حکومت ضد اسلامى و ملى دودمان پهلوى، خورده است و مىخورد جبران کنید. کُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُّکُم مَسْئُول. «1» و لازم است با کمال قدرت و هوشیارى اشخاص یا گروههایى که گرایش به مکتبهاى غیر اسلامى دارند و به خوى فرصت طلبى مىخواهند در این اوقات از فرصت استفاده نموده خود را در صفوف شما داخل کنند و به شما در موقعش از پشت خنجر بزنند از خود دور کنید و به آنها مجال تحرک ندهید. به غیر مکتب اسلام و شعار اسلامى، کشور از خطر نجات پیدا نمىکند.
و لازم است این بوقهاى تبلیغاتى شاه و دست نشاندگان بىآبرویش را هر چه بیشتر رسوا و افتضاح آن را آشکارتر کنید؛ چه بوقهایى که پنجاه سال است براى جازدن دودمان خیانتکار پهلوى به جاى خدمت به وطن که در این چند روز به اوج خود رساندند، و اشخاصى از خدا بیخبر به مداحى پرداختند که هم خود و هم ملت به دروغ آن آگاهند؛ و چه بوقهایى که شاه معلوم الحال را به اسلام خواهى و عدالتپرورى معرفى مىکنند، اخیراً باز زمزمه بسیار خطرناک دانشگاه اسلامى در مشهد مقدس آغاز شده است، غافل از آنکه اینها کوچکتر از آنند که بتوانند اسلام را با اسم اسلام بکوبند. ما همان طور که سابق گفتیم، کسانى که در این دانشگاه قلابى وارد شوند به ملت معرفى مىکنیم و آنها را از اعضاى رسمى سازمان امنیت قلابى بدتر و مضرتر به اسلام و کشور اسلامى مىدانیم، و ملت اسلام با آنها معامله معاند با اسلام خواهد کرد، و چنان آبروى آنها در جامعه ریخته مىشود که نتوانند دم از اسلامِ شاه ساخته بزنند.
مصیبتهاى ما تنها کشتارهاى وحشیانه پى در پى به امر شاه نیست؛ اخیراً باز در صدد خریدن اسلحه به مقدار سرسام آور و کشتیهاى متعدد است، و تا یک قطره نفت داریم و یا مخازنى که مورد احتیاج اجانب است، خرید این آهن پارهها که به هیچ درد ملت نمىخورد جریان دارد؛ و تا این کابوس خطرناک بر سر این کشور سایه افکنده، بدبختى دنبال بدبختى براى این ملت مظلوم امرى عادى است. و از مصیبتهاى بزرگ مسلمین، قضیه اسرائیل تجاوزکار است که اکنون با مسلمین در حال جنگ و مشغول پیشروى در خاک لبنان است؛ و از طرف شاه برخوردار از کمک است و دوَل اسلامى غالباً در این امر مهم حیاتى بىتفاوت هستند، غافل از آنکه اگر در این پیشرویها خداى نخواسته توفیق پیدا کند، با سایر کشورها به همین نحو رفتار خواهد کرد. این مصیبتها که ما مبتلاى به آن هستیم از امریکا و اذناب آن است. برخوردارى شاه از پشتیبانى رئیس جمهور امریکا این کشتارهاى بىرحمانه را به بار آورد، و ملت مسْلم را سوگوار کرد؛ برخوردارى از امریکا تبریز را به خاک و خون کشید.
قیام تبریز، چون نهضت همه ایران، اسلامى است؛ براى دفاع از حق و از احکام اسلام است، و نسبت [دادن] این قیام را به مارکسیستها یا مارکسیستهاى اسلامى- که در تبلیغات شاهانه است- جز خدعه نیست و دلیل بر آن است که این مکتبهاى انحرافى پایگاهى در ایران ندارند و الّا شاه از آنها ذکرى نمىکرد. اکنون باید تمام جناحها از هر طبقه بدانند که جز در سایه اسلام و در زیر پرچم توحید و قرآن، راه پیروزى مسدود است؛ و چون شاه مىخواهد نهضتهاى اصیل اسلامى را از مجراى خود منحرف و به گروههایى که هم منحرف و هم بین ملت پایگاهى ندارند نسبت دهد، باید همه گروههاى سیاسى و طبقات روشنفکر با صراحت و بدون هیچ ابهام، نهضت و تحرک خود را اسلامى و براى اجراى قوانین عدالتپرور قرآن کریم معرفى کنند و به گروه روحانى و کارگرى و توده ملت بپیوندند که با این منطق حیله حسابشده اجانب را که به زبان شاه اجرا مىشود خنثى کنند و در غیر این صورت با برچسب مارکسیسم و احیاناً مارکسیسم اسلامى جناحهاى روشن و متحرک را از سواد اعظم که ملت مسْلم است جدا و از خاصیت مطلوب ساقط و ملت را نیز تضعیف نموده و پیروزى را عقیم یا به مدت طولانى معوق مىکنند.
مصیبتهاى ما گر چه یکى دو تا نیست و در این کشورِ آزاد مردان و آزاد زنان!- به منطق شاه!- و جریان عدالت اجتماعى و حرکت به سوى «تمدن بزرگ»، به اصطلاح کارتر- شاه، ملت باید همیشه در عزا باشد. لکن مصیبت بزرگى را که بر برادران تبریزى ما وارد شد، اربعین آن را در سوگ هستیم، و ملت ایران نیز در آن روز با عزاى عمومى خود به ملتهاى آزاد جهان بفهمانند که ما با چه شرایطى زندگى مىکنیم. از خداوند تعالى عظمت اسلام و مسلمین را خواستار، و قطع ایادى اجانب را امید دارم.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى سید مهدى یثربى (اعلام وصول نامه ارسالى)]
زمان: 10 فروردین 1357/ 20 ربیع الثانى 1398
مکان: نجف
موضوع: اعلام وصول نامه ارسالى
مخاطب: یثربى، سید مهدى- کاشان
بسمه تعالى
20 ع 2 98
خدمت جناب مستطاب سید العلماء الاعلام و حجت الاسلام آقاى یثربى- دامت افاضاته
پس از اهداى سلام و تحیت، مرقوم شریف واصل؛ سلامت و توفیق جنابعالى را خواستار؛ امید است همه ماها موفق به خدمت اسلام و مسلمین باشیم. از جنابعالى امید دعاى خیر براى حُسن عاقبت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
تلگراف [به آقاى سید کاظم شریعتمدارى درباره حمله گارد به منزل ایشان]
زمان: اردیبهشت 1357/ جمادى الاول 1398
مکان: نجف
مناسبت: حمله گارد به منزل آقاى شریعتمدارى
مخاطب: شریعتمدارى، سید کاظم- قم
حضرت آیت اللَّه آقاى شریعتمدارى
هجوم اشرار و عمال اجانب به منزل جنابعالى و قتل نفوس محترمه در محضر شما موجب تأسف است.
قطع ایادى اشرار و اجانب را خواستارم. از سلامتى خودتان مطلعم فرمایید. و السلام علیکم.
روح الله الموسوی الخمینى
اجازه نامه [به آقاى عباس على عمید زنجانى، در امور حسبیه و شرعیه]
زمان: 2 اردیبهشت 1357/ 14 جمادى الاول 1398
مکان: نجف
موضوع: اجازه درباره امور حسبیه و شرعیه
مخاطب: عمید زنجانى، عباس على- قم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
الحمد للَّه رب العالمین، و الصلاة و السلام على محمد و آله الطاهرین، و لعنة اللَّه على اعدائهم اجمعین.
و بعد، جناب مستطاب عماد العلماء و الاعلام و حجت الاسلام آقاى حاج شیخ عباس على عمید زنجانى- دامت افاضاته- از قِبَل این جانب مجازند در تصدى امورِ حسبیه و شرعیه که در عصر غیبت ولى امر- عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف- از مختصات فقیه جامع الشرایط است «فله التصدی لما ذکر مع مراعاة الاحتیاط»؛ و نیز مجازند در اخذ وجوه شرعیه حتى سهم مبارک امام- علیه الصلاة و السلام- و صرف نصف آن در موارد مقرره شرعیه و ایصال باقى به این جانب و یا به وکیل معروف این جانب در قم براى حفظ حوزههاى علمیه.
«و اوصیه- ایّده اللَّه تعالى و سدّده- بملازمة التقوى و الاحتیاط فى الدین و الدنیا، على ما اوصى به السلف الصالح؛ و ارجو من جنابه ان لا ینسانى من الدعاء و النصیحة»؛ و السلام علیه و على سایر عباد اللَّه الصالحین و رحمة اللَّه و برکاته.
14 جمادى الاولى 1398
روح اللَّه الموسوی الخمینى
مصاحبه [با لوسین ژرژ درباره مسائل سیاسى و اجتماعى ایران]
زمان: 4 اردیبهشت 1357/ 16 جمادى الاول 1398
مکان: نجف
موضوع: مسائل سیاسى، اجتماعى ایران
مصاحبهکننده: لوسین ژرژ (خبرنگار روزنامه فرانسوى لوموند)
[آقاى لوسین ژرژ در آغاز مصاحبه خود با امام خمینى که در روزنامه لوموند، 6 مه 1978 م. (16/ 2/ 57) به چاپ رسیده است چنین مىنویسد:
از آغاز سال جارى مسیحى، قیامهاى بزرگى مرتباً در ایران، از قم گرفته تا تبریز، به وقوع پیوسته و شهرهاى متعددى را زیر آتش خود گرفته است. در همین هفته نیز کار درس و بحث در چند دانشگاه واقع در تهران به هم خورده است. گرچه بعضى مخالفان چپ و چپ افراطى، در این جنبشها که بر ضد رژیم شاه است شرکت دارند ولى به نظر مىرسد که الهام دهندگان عمده و اصلى این جنبشها رهبران مذهبىاند ... به هر حال به طور منظم و مرتب، تظاهرکنندگان نام رهبر مذهبى شیعیان جهان یعنى آیت اللَّه خمینى را تکرار مىکنند.
آیت اللَّه خمینى از سال 1963 به حال تبعید در عراق به سر مىبرد. در روز 29 اکتبر 1977 مرگ مشکوک پسر ایشان در عراق و انتشار مقاله توهینآمیزى علیه آیت اللَّه خمینى در روزنامههاى دولتى، منشأ عصیان و طغیانى گردید که پس از آن تاریخ، نیروهاى مذهبى را علیه شاه به طور جدیترى به حرکت درآورد. هر چند آیت اللَّه خمینى که از مخالفان سرسخت رژیم شاهنشاهى است، مرتباً بیانیهها و اعلامیههایى خطاب به مردم صادر مىکنند و آنها را به قیام و عصیان فرا مىخوانند ولى هیچ گاه تا کنون با مطبوعات خارجى مصاحبهاى به عمل نیاوردهاند. ایشان در تبعیدگاه خود- نجف (عراق)- فرستاده مخصوص لوموند را به حضور پذیرفت.
آیت اللَّه خمینى با چهرهاى لاغر که محاسنى سفید آن را کشیده تر مىکرد، با بیانى متهورانه و لحنى آرام، به مدت دو ساعت با ما سخن گفت. حتى وقتى به این مطلب و تکرار آن مىپرداخت که ایران باید خود را از شرّ شاه خلاص کند و نیز هنگامى که به مرگ پسرش اشاره مىکرد، نه آثار هیجان در صدایش دیده مىشد و نه در خطوط چهرهاش حرکتى ملاحظه مىگردید. وضع رفتار و قدرت تسلط و کفّ نفس او خردمندانه بود. آیت اللَّه به جاى آنکه با فشار بر روى کلمات، ایمان و اعتقاد خود را به مخاطبش ابلاغ کند، با نگاه خود چنین مىکرد، نگاهى که همواره نافذ بود؛ اما هنگامى که مطلب به جاى حساس و عمدهاى مىرسید، تیز و غیر قابل تحمل مىشد. آیت اللَّه، عزمى راسخ و کامل دارد و در صدد قبول هیچ گونه مصالحهاى نیست. مصمم است که در مبارزه خود علیه شاه تا پایان پیش برود ....
در حال حاضر در ایران و به نام همین پارساى زاهدِ 76 ساله است که قیامهاى متعدد به وقوع مىپیوندد. این قیامها که عناوین و موضوعات مذهبى دارند خیلى بیشتر از آنچه جبهه مخالف چپْ رژیم شاه را به خطر بیندازد، رژیم مذکور را به طور جدى به خطر انداخته است.
اکنون ما در حضور آیت اللَّه در اتاقى 2* 3 متر و در خانهاى هستیم که در دورترین قسمت نجف واقع است. شهرى که از لحاظ وضع جغرافیایى یکى از بدترین مناطق کویرى عراق است. در راه نجف و بغداد بادى سخت برخاست و شنهایى را به حرکت درآورد. شدت باد به اندازهاى بود که اتومبیل ما را مانند پر کاهى جا به جا مىکرد و بالاخره آن را در یک توده شن بىحرکت ساخت. راننده ما این را خشم و غضب خداوندى مىدانست و به تلاوت آیاتى از قرآن پرداخت. در اینجا که سرزمین مقدس مسلمانان شیعى است، همه جا خداوند عادل و عدالتخواه و عدالتگستر آنان حاضر و ناظر است. مرقد على نخستین امام و داماد پیغمبر در نجف است و در کربلا نیز مرقد امام حسین سومین امام و نواده پیغمبر قرار دارد. قبور این امامان در زیر گنبدى قرار دارد که از خارج طلا کارى است و تلألؤ و لمعان آن بىنهایت است، و از داخل نیز با هزاران آیینه درخشان آذین شده است. این دو امام و فرزندان امام حسین تا امام یازدهم، همگى توسط غاصبان اموى و عباسى به قتل رسیدهاند، مع ذلک این ثروتِ نمایان در متن فقرِ بىنهایتِ محیط تعجب آور نیست. در واقع، این امر خود بیانى است از حالت انتقام مردمان شیعىاندیش از غاصبان حق امامانشان. اسلام شیعى، که پیروانش در سراسر جهان یک ششم مسلمانان را تشکیل مىدهند، مدت ده قرن است که در انتظار امام دوازدهم هستند؛ امامى که حکومت حق را برقرار خواهد کرد و بر روى زمین عدالت را مستقر خواهد ساخت. گرچه اماکن مقدس شیعیان در مملکت عراق واقع است که نصف جمعیت آن شیعه هستند ولى شیعیان خصوصاً در ایران ساکنند. در حقیقت از 33 میلیون ایرانى 93 درصد شیعه هستند و آیا کسى که این توده شیعه را که هنوز ایمانى شدید و سوزان به حرکتشان در مىآورد، تحت تسلط و کنترل خود دارد و بر ایران فرمانروایى مىکند، همین پارساى کهنسال یعنى آیت اللَّه خمینى است که داراى چنین قدرتى است؟
شاه وى را در 1963 از ایران تبعید کرد، و از (1965) و پس از طى یک دوران تبعیدى در ترکیه، در نجف به سر مىبرد و مرگ پسرش دلیلى براى قیامهاى متوالى شده است که هر چند یک بار، ایران را به لرزه در مىآورد.
در پیچ یکى از کوچههاى تنگ نجف که خانههایش براى آنکه سپرى در مقابل تابش سوزان آفتاب باشد، سخت به هم فرو رفته است، مسکن محقر آیت اللَّه خمینى قرار دارد. این خانه نظیر مسکن فقیرترین افراد نجف است. در سه اتاق این خانه، حد اکثر دوازده تن از نزدیکان وى حضور داشتند. در این مسکن محقر، از قدرت رؤساى شورش و یا رؤساى جبهه مخالف که در تبعید به سر مىبرند، هیچ نشان و علامتى دیده نمىشود و اگر آیت اللَّه خمینى قدرت آن را دارد که ایران را به حرکت درآورد و قیام برانگیزد، این قدرت مسلماً ناشى از تسلط و اقتدار وى بر افکار مردم ایران است؛ اقتدارى که پس از تبعید وى از ایران به جاى آنکه کم شود، ده برابر شده است.
آیت اللَّه که مردى متین و کم سخن است تا به حال هیچ گاه خطاب به مطبوعات بین المللى مطلبى بیان نکرده است و بنا بر این، مصاحبه حاضر با لوموند نخستین مصاحبه ایشان است]
سؤال: [شاه شما را متهم مىکند که مخالف تمدن و گذشتهگرا هستید؛ جواب شما به این مطلب چیست؟]
جواب: این خود شاه است که عین مخالفت با تمدن است و گذشتهگراست. مدت پانزده سال است که من در اعلامیهها و بیانیههایم خطاب به مردم ایران مُصراً خواستار رشد و توسعه اقتصادى و اجتماعى مملکتم بودهام. اما شاه سیاست امپریالیستها را اجرا مىکند و کوشش دارد که ایران را در وضع عقبماندگى و واپسگرایى نگاه دارد. رژیم شاه رژیمى دیکتاتورى است. در این رژیم، آزادیهاى فردى پایمال و انتخابات واقعى و مطبوعات و احزاب از میان برده شدهاند. نمایندگان را شاه با نقض قانون اساسى تحمیل مىکند. انعقاد مجامع سیاسى- مذهبى ممنوع است. استقلال قضایى و آزادى فرهنگى به هیچ وجه وجود ندارد. شاه قواى سهگانه را غصب کرده است و یک حزب واحد «1» ایجاد نموده است. از این بدتر، پیوستن به این حزب را اجبارى کرده است و از متخلفان انتقام مىگیرد.
کشاورزى ما که تولیدش حتى تا 23 سال پیش اضافه بر احتیاجات داخلىمان بود و ما صادرکننده این ما زاد بودیم، فعلًا از میان رفته است. مطابق ارقامى که نخست وزیر شاه در دو سال پیش به دست داده است، ایران 93 درصد از مواد غذایى مصرفى خود را وارد مىکند. و این است نتیجه به اصطلاح اصلاحات ارضى شاه!
دانشگاههاى ما نیمى از سال بسته است و طلاب و دانشجویان ما هر سال چندین بار مضروب و مجروح مىگردند و به زندان افکنده مىشوند. شاه اقتصاد ما را از میان برده و درآمد حاصل از نفت را که ثروت آینده مردم ماست تبذیر مىکند و آن را براى خرید اسلحههایى به کار مىبرد که جنبه تجملى و قیمتهاى سرسام آور دارد و این امر به استقلال ایران صدمه مىزند. من مخالف شاه هستم؛ درست به دلیل آنکه سیاست وى که وابسته به قدرتهاى خارجى است، پیشرفت مردم را در معرض خطر قرار مىدهد. هنگامى که شاه ادعا مىکند که ایران را به مرز «تمدن بزرگ» مىرساند، دروغ مىگوید و این مطلب را بهانه قرار داده است تا ریشه استقلال مملکت را قطع کند و خون مردم را جارى سازد. کارگران، کشاورزان، دانشجویان، کسبه و زنان و مردان علیه قدرت ارتجاعى و گذشته گرایى وى مبارزه مىکنند. به دلیل این واقعیتهاى غیر قابل بحث است که شاه کوشش مىکند موضع مخالف ما را در قبال رژیمش وارونه جلوه دهد و ما را مخالف تمدن و گذشتهگرا قلمداد کند. اگر ما موفق به سرنگون کردن رژیم او شویم، او براى کارهایى که بر ضد پیشرفت و ترقى اقتصادى و فرهنگى مردم کرده است محاکمه خواهد شد؛ و آن روز تمامى عالم از جنایات وى آگاه خواهند گردید.
[شاه شما را مخالف با تمدن قلمداد مىکند؛ شما نیز همین اتهام را به شاه برمىگردانید و این مطلب لزوماً قانعکننده نیست. لطفاً ممکن است موضع و موقع خود را راجع به سه موضوع اصلى ایران بیان بفرمایید: اصلاحات ارضى، صنعتى کردن مملکت، و زنان]
- هدف از اصلاحات ارضى شاه، خصوصاً این بود که بازارى براى کشورهاى خارجى، خصوصاً امریکا، ایجاد کند. اما اصلاحات ارضىاى که ما خواستارش هستیم، کشاورز را از محصول کارش بهرهمند خواهد ساخت و مالکانى را که بر خلاف قوانین اسلامى عمل کردهاند مجازات خواهد کرد.
[زمینهایى که گرفتهاند، به مالکان قدیمىاش برگردانیده خواهد شد؟]
- مسلماً نه، درست همین مالکان در طول سالها درآمدهایى را روى هم انباشته بودند، بىآنکه مقررات اسلام را در خصوص توزیع آنها اجرا نمایند. بدین ترتیب ثروتى را که حق جامعه بوده و باید به جامعه برسد در نزد خود نگه داشته و بر خلاف قوانین اسلامى عمل کردهاند و ثروتمند شدهاند. بنا بر این اگر ما به قدرت و حکومت برسیم، ثروتهایى که این مالکان به ناحق متصرف شدهاند، ضبط خواهیم کرد و بر اساس حق و انصاف، مجدداً میان محتاجان توزیع خواهیم کرد.
در خصوص صنعتى کردن مملکت، کاملًا با این امر موافقیم ولى ما خواستار یک صنعت ملى و مستقل هستیم که در اقتصاد مملکت ادغام شده و همراه با کشاورزى در خدمت مردم قرار گیرد، نه یک صنعت وابسته به خارج بر اساس مونتاژ؛ نظیر صنعتى که فعلًا در ایران مستقر ساختهاند. سیاست شاه از لحاظ صنعتى و کشاورزى، مملکت ما را به نفع قدرتهاى استعمارى به صورت یک جامعه مصرفى درآورده است.
در خصوص زنان، اسلام هیچ گاه مخالف آزادى آنان نبوده است، بر عکس اسلام با مفهوم زن به عنوان شىء مخالفت کرده است و شرافت و حیثیت او را به وى باز داده است. زن مساوى مرد است. زن مانند مرد آزاد است که سرنوشت و فعالیتهاى خود را انتخاب کند؛ اما رژیم شاه است که با غرق کردن آنها در امور خلاف اخلاق، مىکوشد تا مانع آن شود که زنان آزاد باشند. اسلام شدیداً معترض به این امر است. رژیمْ آزادى زن را البته نظیر آزادى مرد از میان برده و پایمال ساخته است. زنان مانند مردان زندانهاى ایران را پر کردهاند. در اینجاست که آزادى آنها در معرض تهدید و در خطر قرار گرفته است. ما مىخواهیم که زنان را از فساد، که آنان را تهدید مىکند، آزاد سازیم.
[درباره لفظ «مارکسیسم اسلامى» که رژیم مرتباً استعمال مىکند چه فکر مىکنید؟ آیا با دستجات چپ افراطى روابط سازمانى دارید؟]
- این شاه است که اصطلاح مذکور را به کار برده است و اطرافیانش از او تبعیت کردهاند. این مفهوم مفهومى نادرست و حاوى تناقض است و براى از اعتبار انداختن و از بین بردن مبارزه مردم مسلمان ما بر ضد رژیم شاه است. مفهوم اسلامى که بر اساس توحید و وحدانیت خداوند بنا شده است با ماتریالیسم در تضاد است. اصطلاح «مارکسیسم اسلامى» یک اصطلاح خلاف حقیقت است. به عبارت دیگر، شاه و دستگاه تبلیغاتىاش از اتحاد «ارتجاع سیاه» و «خرابکارى سرخ» نیز هدفى را که گفتیم تعقیب مىکند؛ بدین معنا که وى مىخواهد مردم مسلمان را وحشتزده سازد و بذر ابهام را در آنها بپراکند، تا مخالفتشان را نسبت به رژیم که جامع و غیر قابل بحث و انکار است از میان ببرد. هیچ گاه میان مردم مسلمانى که بر ضد شاه در حال مبارزهاند و عناصر مارکسیست افراطى یا غیر افراطى اتحاد وجود نداشته است. من همواره در اعلامیههاى خود خاطرنشان ساختهام که مردم مسلمان بایستى در مبارزه خود همگون و متجانس باقى بمانند و از هر نوع همکارى سازمانى با عناصر کمونیست بر حذر باشند. بدین ترتیب با اتحاد بین تمام مسلمانان است که ما با شاه مبارزه مىکنیم و خواهیم کرد؛ و به همین دلیل است که شاه سعى دارد مبانى مبارزهاى ما را وارونه جلوه دهد.
[با توجه به فقد روابط سازمانى، آیا یک اتحاد تاکتیکى را با مارکسیستها براى سرنگون کردن شاه در نظر دارید؟ و روش و طرز رفتار شما با آنان پس از موفقیت اجتماعىتان چگونه خواهد بود؟]
- نه، ما حتى براى سرنگون کردن شاه با مارکسیستها همکارى نخواهیم کرد. من همواره به هواداران خود گفتهام که این کار را نکنند. ما با طرز تلقى آنان مخالفیم. ما مىدانیم آنها از پشت به ما خنجر زدهاند و اگر روزى به قدرت برسند، رژیمى دیکتاتورى برقرار خواهند کرد و این مخالف روح اسلام است. اما در جامعهاى که ما به فکر استقرار آن هستیم، مارکسیستها در بیان مطالب خود آزاد خواهند بود؛ زیرا ما اطمینان داریم که اسلام دربردارنده پاسخ به نیازهاى مردم است. ایمان و اعتقاد ما قادر است که با ایدئولوژى آنها مقابله کند. در فلسفه اسلامى از همان ابتدا مسأله کسانى مطرح شده است که وجود خدا را انکار مىکردهاند. ما هیچ گاه آزادى آنها را سلب نکرده و به آنها لطمه وارد نیاوردهایم. هر کس آزاد است که اظهار عقیده کند و براى توطئه کردن آزاد نیست.
[به نظر شما علت شعلهور شدن قیامهاى ایران چیست؟ چرا این طغیانها در حال حاضر رخ داده است؟]
- فشار و قهرى که شاه و پدرش اعمال کردهاند، بدبختیهایى که ملت ما دچارش شده است، مردمى که از آزادىشان، استقلالشان، پیشرفتشان و زندگى خوبشان محروم شدهاند، وعدههایى دروغى که در پانزده سال اخیر مغزشان را پر کرده است، روى هم رفته منشأ تظاهرات مذکور است. خرابى وضع اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و وسعت دامنه قهر و فشار، به درجه تحمل ناپذیرى رسیده است. آخرین قیامها مقدمه انفجار عظیمى است که نتایجش غیر قابل محاسبه است. هدف از ضد تظاهراتى که پلیس در مقام مقابله و با شرکت افراد مزدور ترتیب داده است و هدف از کشتارهایى که در هر شهر و روستا پیش مىآید آن است که مانع سرنگون شدن شاه گردد.
[فکر مىکنید که فرزند شما به قتل رسیده است؟ اگر چنین نیست چرا مرگ وى علت انفجار تظاهرات شده است؟]
- من با قطع و یقین نمىتوانم بگویم چه اتفاقى افتاده است ولى مىدانم که او شب قبل از درگذشتش صحیح و سالم بود و مطابق گزارشهایى که به من رسیده است، اشخاص مشکوکى آن شب به خانه وى رفتهاند و فرداى آن شب او فوت کرده است. چگونه؟ من نمىتوانم اظهار نظرى بکنم. نارضایى مردم به این مناسبت ابراز شد. مسلماً مردم خدمتگزاران خود را دوست مىدارند و مرا و نیز پسرم را خدمتگزار خود مىدانند. دنبال این جریان هر کشتارى که رژیم ترتیب داد، تظاهرات تازهاى را به مناسبت چهلم کشتهشدگان موجب گردید. اما مطلب اصلى و اساسى، پسر من نیست. مسئله اساسى، عصیان و قیام همه مردم بر ضد ستمگرانى است که بدانها ستم مىکنند.
[برنامه سیاسى شما چیست؟ آیا مىخواهید که رژیم را سرنگون سازید؟ به جاى این رژیم، چه نوع رژیمى را برقرار خواهید کرد؟]
- کمال مطلوب ما ایجاد یک دولت و حکومت اسلامى است؛ مع ذلک نخستین اشتغال حاضر ما سرنگون کردن این رژیم خودسر و خودکامه است. در مرحله اول بایستى قدرتى به وجود آوریم که به احتیاجات اساسى مردم پاسخ دهد.
[مقصودتان از حکومت اسلامى چیست؟ آنچه از این تعبیر، خود به خود، به ذهن مىآید امپراتورى عثمانى و یا عربستان سعودى است]
- تنها مرجع استناد براى ما، زمان پیغمبر و زمان امام على است.
- [آیا به نظر شما بازگشت به قانون اساسى 1906 «1» یک راه حل معتبر است؟]
- قوانین اساسى و متمم آن به شرط آنکه مورد اصلاح قرار گیرد، مىتواند مبناى دولت و حکومتى باشد که ما توصیه مىکنیم؛ این حکومت در خدمت آرمان اسلامى قرار مىگیرد.
[آیا این قانون اساسى، رژیم سلطنتى را حفظ خواهد کرد و یا حکومت جمهورى را در مد نظر دارید؟]
- رژیمى که ما برقرار خواهیم کرد به هیچ وجه رژیم سلطنتى نخواهد بود. این مطلب خارج از موضوع است و مطرح نیست.
[به سلطنت رسیدن پسر شاه فعلى براى شما قابل قبول خواهد بود؟]
- ما مخالف پدر شاه بودیم و مخالف شاه فعلى و مخالف همه سلسلهاش هستیم؛ زیرا مردم ایران آن را نمىخواهند.
[آیا خود شما در نظر دارید که در رأس آن قرار گیرید؟]
- شخصاً نه. نه سن من و نه موقع و نه مقام من، و نه میل و رغبت من متوجه چنین امرى نیست. اگر موقعیت پیش آید، ما در میان کسانى که در جریان مفاهیم و فکر اسلامى مربوط به حکومت هستند، شخصى و یا اشخاصى را که مستعد تعهد چنین امرى باشند انتخاب خواهیم کرد.
[شما همواره در مقابل درخواستهاى مطبوعات بین المللى سکوت را حفظ کردهاید؛ چرا؟]
- مطبوعات بین المللى بیشتر به دبدبه و کبکبه و طمطراق و تشریفات رسمى توجه دارند: تخت جمشید، تاجگذارى شاه و ... یا در حد اعلا توجهشان معطوف به قیمت نفت است، نه به بدبختیهاى مردم ایران و یا فشارى که تحمل مىکنند. ظاهراً شاه هر سال صد میلیون دلار براى تبلیغاتش در خارج پول خرج مىکند. از این جهت من در طول پانزده سال گذشته- خصوصاً به من گفتهاند روزنامه شما مستقل است و به مسائل واقعى ایران از قبیل شکنجهها، کشتارها و بىعدالتیها مىپردازد من امیدوارم که این مصاحبه به آشنا ساختن
آرمان مردم من کمک کند- حرفهاى خود را خطاب به مردم ایران زدهام و همین کار را ادامه خواهم داد.
[آیا سیاست موافق شاه در قبال اسرائیل یکى از دلایل مخالفت شما با رژیم است؟]
- آرى؛ زیرا اسرائیل سرزمین یک قوم مسلمان را اشغال کرده و جنایات بیشمارى مرتکب شده است. عمل شاه در حفظ روابط سیاسى با اسرائیل و دادن کمک اقتصادى به وى، بر خلاف مصالح و منافع اسلام و مسلمانهاست.
[آیا آرزومند آن هستید که ایران علیه اسرائیل در جرگه کشورهاى عربى وارد شود؟]
- من همواره مُصراً خواستهام که مسلمانان سراسر جهان متحد شوند و بر ضد دشمنانشان از جمله اسرائیل مبارزه کنند. متأسفانه دعوتهاى مرا رژیمهاى مختلفى که در کشورهاى مسلمان بر سر کار آمدهاند، نشنیدند. من امیدوارم که بالاخره این دعوتها شنیده شود. من در این راه پایدارى خواهم کرد.
[آخرین رشته عملیات نظامى اسرائیل منجر به اشغال یک سرزمین عربى دیگر یعنى جنوب لبنان شده است که مردمانش شیعهاند. در این باره چه فکر مىکنید؟].
مردم جنوب لبنان باید به هر وسیلهاى که شده به خانههاى خود بازگردند و وظیفه دارند که براى بازپس گرفتن سرزمین خود مبارزه کنند، پیش از آنکه اسرائیلىها مردم خودشان را در آنجا مستقر سازند. شخص من از مردم ایران و شیعیان جهان درخواست کردهام که به کمک برادران خود در جنوب لبنان بشتابند. این دعوت نتایجى داشته است اما تنها حکومتها هستند که با توجه به احتیاجات این مردم، وسایل لازم را در اختیار دارند؛ تنها حکومتها هستند که امکان دارند به اسرائیل فشار بیاورند که مجبور به تخلیه این سرزمین بشود.
[یک دسته از سربازان ایرانى جزء نیروهاى ملل متحد در جنوب لبنانند؛ فکر مىکنید که این کمکْ مثبت است؟]
- ما رژیم ایران را تجربه کردیم؛ هیچ دلیلى وجود ندارد که بتوان باور کرد که این رژیم که همواره به ضرر اعراب و به اسرائیل کمک کرده است، این بار در خدمت یک آرمان
مقدس عمل کند. به اعتقاد من، کار ایران بیشتر به این جهت است که مانع از اظهار عقیده دشمنان اسرائیل بشود.
[موقع و موضع شما در قبال امریکا چیست؟]
- در طى بیانیهها و اعلامیههاى پانزده سال اخیر خود چندین بار موضع و موقع خودم را در قبال امریکا و قدرتهاى بزرگ دیگرى که از ثروتهاى ممالک فقیر بهرهبردارى مىکنند، بیان کردهام. امریکا عمال خود را در این ممالک تحمیل و بعد خشونتى را که به مردم تحمیل مىشود تأیید مىکند. امریکا که منشأ کودتاى 1332 و بازگشت و حفظ شاه بر سر قدرت است، سیاست خود را تغییر نداده است. تا وقتى که وضع بدین منوال است، موضع و موقع من در قبال امریکا همچنان تغییر ناپذیر خواهد ماند.
[آیا مثل برخى فکر مىکنید که امریکا مىخواهد یک رژیم آزادمنش لیبرال در ایران مستقر سازد؟]
- یعنى اعلامیه راجع به احترام و رعایت حقوق بشر؟ این مطلب چیزى جز حرف نیست؛ حرف! و من بدان باور ندارم. کافى است که ملاحظه بکنید کارتر رئیس جمهور امریکا در جریان دیدارش در تهران پشتیبانى خود را از شاه تجدید کرد و علاوه بر آن، عملًا این پشتیبانى مورد تکذیب قرار نگرفت. به هر حال ما هیچ گاه رژیمى را با سیما و صورتى لیبرال و آزادمنش، و مضمون و محتواى دیکتاتورى و استبدادى قبول نخواهیم کرد.
[در مقابل اتحاد شوروى که همسایه بزرگ ایران است، موضع و موقع شما چیست؟]
- همان موضع و موقعى که در قبال امریکاست. ابرقدرتها مردم ما را استثمار کردند. من فرقى میان آنها و حتى بین آنها و انگلیس هم نمىبینم. هنگامى که ایران واقعاً مستقل گردید، در آن صورت مىتواند روابط سالمى با تمامى ممالک عالم برقرار سازد.
[آیا فکر مىکنید که رژیم شاه قادر است که آزادمنشى پیشه کند؟]
- هر گز! حتى اصول دموکراسى و آزادى در تضاد بنیادى با این رژیم و با وجود خود شاه هستند؛ لذا هیچ مصالحه ممکنى با وى وجود ندارد. جنایات وى بیشمار است. نخستین کار یک رژیم آزاد آن خواهد بود که محاکمه شاه را ترتیب دهد؛ بر اساس این امر که او ثروتهاى مملکت را جمع کرده و آنها را به بانکهاى خارجى منتقل ساخته است. باید که
او در خصوص جنایاتى که مرتکب شده است جواب دهد. آزادسازى واقعى تا هنگامى که شاه بر اریکه قدرت است امکانپذیر نخواهد بود.
نامه [به یکى از دوستان و پاسخ به سؤالات]
زمان: 7 اردیبهشت 1357/ 19 جمادى الاول 1398
مکان: نجف
موضوع: پاسخ به سؤالات
مخاطب:؟ «1»
بسمه تعالى
19 ج 1 98
خدمت جناب آقاى
مرقوم شریف واصل، توفیق و سلامت شما را خواستارم. چیزهایى که نوشتهاید همه را مجازید. در خصوص مساجد نیز به همان ترتیب که مرقوم داشتهاید مجازید. از جنابعالى امید دعاى خیر دارم. و السلام علیکم.
پیام [به ملت ایران درباره ادامه مبارزه]
زمان: 9 اردیبهشت 1357/ 21 جمادى الاول 1398 «1»
مکان: نجف
موضوع: ادامه مبارزه تا استقرار حکومت اسلامى
مناسبت: کشتار رژیم در شهرهاى مختلف کشور به مناسبت چهلم شهداى تبریز
مخاطب: ملت ایران
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
21 ج 1 98
سلام و تحیت بر مؤمنین محترم یزد و سایر شهرهایى که با خون خود بزرگداشت اربعین خونین تبریز را گرامى داشتند. مع الأسف ما باید در اربعینى بعد از اربعین بلکه در اربعینات پنجاه ساله دوره سیاه و عزاى این ملت بزرگ، در حوادثى که در این پنجاه سال از اختناق و قتل و حبس و تبعید و بالاتر از آن از ورشکستگى اخلاقى و فرهنگى به دست این دودمان نشاندار، که در عقب نگه داشتن و به فسادگرایاندن و به فحشا کشاندن نسل جوان ما نقش بزرگى داشتند و الحق مأموریت را خوب انجام دادند، در سوگ بنشینیم و در هدر دادن مخازن زیرزمینى و از آن مهمتر مخازن روى زمینى که نسل جوان است در عزا باشیم. در کودتاى انگلیس به دست رضا خان و امریکا به دست محمد رضا خان، در سوگ باشیم.
در منطق شاه و مزدوران وابستهاش، اهالى محترم تبریز که یکپارچه بپاخاستند و با فریاد «مرگ بر شاه» زمین را لرزاندند، تعدادى از بیگانگان بودند که از خارج مرز به طور قاچاق وارد شده بودند! و شما اهالى محترم یزد که دلاورانه قیام نمودید و با تعطیل عمومى و شعار متدوال «مرگ بر شاه»، عامل امریکا را دیوانه تر کردید، معدودى هستید
که از آن طرف مرز به صورت غیر قانونى وارد یزد شدید! اهالى ایران از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب که یکپارچه از شاه متنفرند ایرانى نیستند! اینان همگى به صورت قاچاق وارد ایران شدهاند!! در این منطق، ایرانى خلاصه مىشود در شاه و دار و دستهاش و از مستشاران و کارمندان امریکایى و انگلیسى و روسى و صهیونیستى؛ غارتگران بین المللى که اقتصاد ایران را قبضه کردهاند.
ما که با این منطقها روبه هستیم به خواست خداوند تعالى تا برچیده شدن بساط ارتجاعى شاهنشاهى و برپا کردن حکومت عدالتگستر اسلامى دست از مبارزه برنمىداریم تا حکومت دموکراسى به معنى واقعى جایگزین دیکتاتوریها و خونریزیها شود. اکنون براى نیل به این مقصد عالى انسانى و اسلامى بر همه طبقات است که یکدل و یک جهت بپاخیزند و با درک شرایط زمانى و مکانى شعار دهند، و از خواستهایى که در نهایت اثبات نظام شاهنشاهى و زیر پا گذاشتن خونهاى به ناحق ریختهشده مردم این مرز و بوم است احتراز کنند، و نقطه اصلى همه جنایات را که شخص شاه است نشان دهند، و گرفتاریهاى ملت را در این حکومت ارتجاعى گوشزد جهانیان کنند. سران قوم باید ملت را در مسیرى که یافته است و دشمن را شناخته به قیام دست زده است، هدایت و پشتیبانى کنند، و در این موقع بسیار حساس ملت را از مسیر انتخابىاش با کجرویها منحرف نکنند.
امروز ملت شجاع با یافتن راه خود بپاخاسته، و به بهانه بهانهجویان خاتمه داده، راه عذرها منقطع شده و در پیشگاه ملت پذیرفته نیست، و در پیشگاه مقدس حق تعالى هیچ گاه پذیرفته نبوده است. آیا کسانى که عذرتراشى مىکنند و مُهر سکوت را نمىشکنند و گاهى به سکوت توصیه مىکنند، مىدانند چه تحولاتى در شرف تکوین است؟ روزنامه اطلاعات شماره 15575 را دیدهاند که نوشته است در عریضه سپاس زرتشتیان در جواب شاه آمده است که: «جامعه زرتشتى سراسر جهان نسبت به شاهنشاه آریامهر سپاسگزارى و حقشناسى عمیق در خود احساس مىکنند، زیرا از زمانى که پارسیان از ایران مهاجرت کردند، هیچ کس دیگر تا این حد در احیا و حفظ تاریخ، مذهب و فرهنگ زرتشتیان از آنان حمایت نکرده است». توجه کردهاند که تغییر تاریخ اسلام به تاریخ گبرها براى احیاى زرتشتىگرى و احیاى مذهب و آتشکده آنها به رغم اسلام و براى سرکوبى آن است؟ آیا مطلع هستند که در یک مصاحبهاى در خارج گفته است: «مذهب در حکومت من نقشى ندارد». اکنون با اختناق همه جانبه و سلب آزادى به تمام ابعاد و فشارهاى توانفرسا، ایران بیدار در آستانه یک انفجار عظیم است و به سرعت جلو مىرود.
دستگاه جبار با اعصاب خرد شده و با ادامه قتل و چپاول در بلاد مختلف، مثل جهرم و اهواز، و با دست زدن به خرابکارى و انفجار منازل آزادیخواهان و دزدى و ضرب و جرح علنى افراد مبارز، و حمله سبعانه به جوانان مسلمان در کوهها توسط «گروه انتقام» «1» ساخته شاه و بستن مالیاتهاى کمرشکن به کسبه متعهد به انتقام شرکت در اعتصاب همگانى، اجازه تنفس را هم از ایرانیان سلب کرده است.
کسانى که از حال این ملت رنجدیده در این پنجاه سال آگاهند و به سرنوشت ایران علاقه دارند، از جمیع طبقات، از کارگر تا دهقان، از دانشجویان قدیم تا دانشگاهیها، از لشکرى تا کشورى باید بدانند به دست آوردن آزادى در برکنار شدن شاه و دودمان او است که دشمن سرسخت ملت و نقطه اصلى بدبختى است؛ و تصور آنکه بدون کنار رفتن و انتقام از او آرامش ملتى که همه چیزش به دست او به باد رفته است به او برگردد، خیالى است باطل.
از خداوند متعال وحدت کلمه مسلمین و خصوص ملت سربلند ایران را خواستار و قطع ایادى اجانب و عمال آنها را امیدوارم. و السلام على من اتبع الهدى.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى حیدر على جلالى خمینى (اعلام وصول نامه ارسالى)]
زمان: 20 اردیبهشت 1357/ 2 جمادى الثانى 1398
مکان: نجف
موضوع: اعلام وصول نامه ارسالى
مخاطب: جلالى خمینى، حیدر على- تهران
بسمه تعالى
2 ج 2 98
پس از اهداى سلام و تحیت، مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالى را خواستار است. راجع به قضیهاى که مرقوم شده بود، دیگر وقت گذشته است. راجع به دو نفر مرقوم، معرفى جنابعالى کافى است، ان شاء اللَّه موفق باشند. امید دعاى خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به خانم زهرا مصطفوى (خانوادگى)]
زمان: 1357 ه. ش./ 1398 ه. ق
مکان: نجف
موضوع: خانوادگى
مخاطب: مصطفوى، زهرا (فهیمه) «1»
بسمه تعالى
دخترم، عزیزم، انتظار دارم زودتر بیایید. امید است ان شاء اللَّه با سلامت و صحت بیایید و ما را مأنوس کنید. ماها بحمد اللَّه مزاجاً سلامت، امید است ان شاء اللَّه گرفتاریها رفع شود و راحتى روح هم پیدا شود. خدمت جناب آقاى بروجردى سلام مىرسانم. نورچشمان را دعا مىکنم. و السلام علیک.
پدرت
سخنرانى [در جمع روحانیون و طلاب درباره اوضاع ایران و رهنمود به انقلابیون]
زمان: 23 اردیبهشت 1357/ 5 جمادى الثانى 1398
مکان: نجف، مسجد شیخ انصارى
موضوع: اوضاع ایران- قیام مردمى و عمومى- رهنمود به انقلابیون
حضار: روحانیون، طلاب و ایرانیان مقیم عراق
اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من نمىدانم از کجا شروع کنم؛ مصیبتها را بگویم یا بشارتها را. الآن در ایران همه جا مصیبت است و همه بشارت. این مطلبى را که من سابقاً پیشبینى کردهام که این دیکتاتورها و این مستبدین و چماق به دستها در اواخر عمرشان، آن وقت که سقوط خودشان را پیشبینى مىکنند و مىبینند به مرگ، یا به مرگِ مقام سیاسى [نزدیک شدهاند]، دیوانه مىشوند، اعصابشان را بکلى از دست مىدهند و با حال دیوانگى و جنون با مردم معامله مىکنند. الآن همان مطلب را ایرانىها بِالْعیان دارند مشاهده مىکنند؛ و شما آقایان دستى از دور بر آتش دارید.
قم، در اشغال ارتش شاه
الان قم- مرکز روحانیت، مرکز فقه اسلام- در قبضه لشکر جرّار مغول است. لشکر جرّارِ محمد رضا شاه بدتر از چنگیز است. و خانههاى مردم را- آن طور که به ما اطلاع دادند- همان طور دارند، یکى پس از دیگرى، دارند تفتیش مىکنند و معلوم نیست که دنبال چه مىگردند. الآن جیش «1» در قم با توپ و تانک و مسلسل مقیم است، و تمام مدارس و خانههاى آقایان هم به حَسَب قاعده در تحت مراقبت پلیس و جیش است. و هجوم کردهاند به منزل مراجع و در داخل منزلشان آدم کشتهاند و جنایت کردهاند «2». الآن
آقایان در مریضخانه هستند «1»، در بیمارستان؛ الآن- به حَسَب آن طورى که اطلاع امروز بوده است- آقایان در بیمارستان هستند.
دودمان پهلوى و سقوط پنجاه ساله
این جنونى است که عارض شده است بر این شخص، و نمىدانم به کجا خواهد منتهى شد. این حال عصبى است که چون خود را ساقط مىبیند- پیش ملت که از اول ساقط بود، از آن روزى که رضا شاه به امر انگلستان حمله کرد بر ایران و کودتا کرد. اولش اشخاص با اطلاع مىفهمیدند و بعد هم که شروع کرد به اراذلى و اوباشى، و پلیسش با مردم آن طورها، با علما آن طورها رفتار کرد، با زنها آن طور رفتار کرد، با مدارس دینى آن طور رفتار کرد، با تبلیغات دینى آن طور رفتار کرد، مردم فهمیدند که گرفتار چه اعجوبهاى و چه حیوانى هستند. این که از اول این خاندان ساقط بود پیش ملت، سقوط از حالا نیست؛ از پنجاه سال پیش از این اینها ساقط بودند پیش ملت. منتها حالا یک جنبشى در ملت ایران پیدا شده است و به حَسَب آن طورى که گفته شده است بیش از سى شهر در ایران تظاهر بر ضد این مرد کردهاند و «مرگ بر شاه» گفتهاند.
اهانت به ملت
این سى شهر و این همه ایران- به منطق شاه- از خارج کشور با تذکره «2» قاچاقى وارد ایران شدهاند و یک عده معدود آشوبگرند اینها! تمام مراجع اسلام، تمام علماى بلاد- از اول تا آخر- که بر ضد این شخص قیام کردهاند و آن طورى که امروز اطلاع دادهاند پنجاه و شش نفر از علماى تهران از رفتن به مسجد- اعتراضاً به این کارها- خوددارى کردند و اعلان کردند که نمىروند به مسجد براى خاطر اعتراض بر اینها، اینها همه با تذکره قاچاقى از بیرون آمدهاند و یک عده آشوبگرند! اخلالگرند! علماى تهران، علماى قم، علماى خراسان، علماى آذربایجان، علماى یزد، علماى کرمان، علماى همه جا، اینها مشتى آشوبگر هستند! آنکه آشوبگر نیست محمد رضا خان است! این آشوبگر نیست! این مصلح است! این دارد ما را به «دروازه تمدن بزرگ» وارد مىکند!
کتاب منسوب به شاه و جنایات پنجاه سال سلطنت پهلوى
این کتابى که براى ایشان نوشتهاند «1»- خودش که عقلش نمىرسد که بنویسد، اینها برایش مىنویسند! من نمىدانم حالا مطالعه هم کرده است که بفهمد چه جَفَنْگهایى توى این کتاب هست یا مطالعه هم نکرده؛ اگر کسى این کتاب را ببیند، واقعاً خجالت مىکشد که یک قلمى این طور، این طور بىبند و بار [باشد]. این همه اختناق، این همه گرفتارى مردم، این همه کشتار، این همه زدوبند، این همه فروختن ملت به اجانب، این همه خیانت بر ملتِ مُسْلم ایران، اینها را همه «خدمتگزارى» [و] «آزادى» در ایران [وانموده کرده است] یک آزادىاى که هیچ کس نمىداند! هر کس این کتاب را بخواند و از کره مشترى آمده باشد و این کتاب را بخواند خیال مىکند که این یک مطلبى است که همان طرز فکر افلاطون است! معلوم مىشود که ایران یک عالَم دیگرى است! یک عالمى ماوراى این عالَم است! اما وقتى که بیاید در ایران وارد بشود و ببیند طرز حکومت ایران چه جور است و طرز حکومت شاه چه جور است، آن وقت مىفهمد که همهاش لاف و گزاف [است]؛ بیخود گفتن، توى کتاب نوشتن. بخوانید این کتاب را. البته کسى که نوشته آدم مطلعى هم بوده است. این حالا نمىدانم خودش مطالعه کرده یا نکرده، اما آن آدم، آدم مطلعى بوده است که نوشته لکن نشسته و از ماوراى طبیعت، از ماوراى این عالَم [مطالبى] نوشته [است]
ایشان هم که مىخواهند ما را به دروازه تمدن بزرگ برسانند! یعنى این کار انجام شده، ما در دروازه تمدن هستیم! الآن ما وارد شهر ماوراى طبیعت هستیم! در تمدن بزرگ ما الآن وارد هستیم! اما چه داریم؟ شما یک چیزى که ما داشته باشیم، خودمان داشته باشیم، جز دروغ گفتن و گزافه که از خودمان است، ماوراى آن ما چه داریم؟ جز این جنایتها چه داریم؟ جز آدمکشى، جز اختناق، جز دروغگویى. حتى مخبرین روزنامهها با آن وضعى که حالا چهل- پنجاه سال است داشتهاند، حالا اعتراض کردند که ما را این قدر وادار به دروغگویى نکنید. مخبرین روزنامهها، اینها اعتراض کردهاند که این قدر ما را به دروغگویى وادار نکنید. اساتید دانشگاهها- از قرارى که گفته مىشود- اعتراض کردند که ما نمىرویم سر این کلاسها و درسها، با این وضعى که شما پیش آوردید در دانشگاهها. اینها هم لا بد یک دستهاى از اوباش هستند!
مخالفین دیکتاتورى از دید دیکتاتورها
این علماى تهران که الآن بنا دارند- از قرارى که امروز اطلاع رسیده است- که اعتراضاً دست از جماعت بردارند و این حوزه قم که الآن در حال تعطیل و انعطال «1» است- اینها همه- یک مشتى اوباش هستند که از خارج مرز با تذکرههاى دروغى آمدهاند در ایران! آذربایجانیها همه شان که همچو قیامى کردهاند که بىسابقه- تقریباً- بوده است، همچو تعطیلى کردند که بىسابقه بوده است، اینها هم یک مشتى اراذل بودند! یزدیها هم همین طور. همه ایران، تمام ایران یک مشتى اراذل- به اصطلاح اینها- هستند که اینها نمىفهمند چه مىگویند! در اصطلاح اینها هر کس که مخالف با دیکتاتورى است، مخالف با کسانى است که به اسلام دارند خیانت مىکنند، کسانى که به این ملت خیانت کردهاند، هر که مخالف اینهاست یک مشت اراذلى است که از خارج آمده!
الآن هم با این همه بساطى که در ایران در آمده است و این همه مخالفتى که از همه شهرها، سى و چند شهر، همه شهرهاى ایران باید گفت، (سى و چند شهر، خوب دهاتش هم بوده است) [و] از دهات هم مىگویند هست این مطالب، الآن هم با همه این مسائل که اینها روبرو هستند، باز وقتى که صحبت مىکنند ابداً از آن حرفهاى اول دست برنمىدارند: تمام ایران با ما موافقند! تمام اصناف! همین دیشب این مطلب بوده که صد و بیست و چند رئیس صنف گفتهاند تمام اصناف تهران به شما وفادارند! و به انقلاب شاه و ملت رأى مىدهند! و معترضند به این آشوبگرها! به این آشوبگرها اعتراض دارند و از دولت خواستهاند که اینها را مجازات کند! این صد و بیست و چند صنف، خارج از ایرانند؟ یا تهرانند و بازار تهرانند؟ اگر تهران است و بازار تهران است، بازار تهران که حالا مىگویند چهار روز است بسته است. حالا امروزش را من اطلاع ندارم اما مىگویند چهار روز بسته بوده. اعتراض داشتهاند. هیاهو از بازار بلند مىشود؛ مبدأ هیاهو دانشگاه است و بازار. دانشگاهیها از خارج آمدهاند؟! بازار تهران هم از خارج آمدهاند؟! آن اصناف و صد و بیست و چند صنفى که همه اظهار وفادارى کردهاند، اینها زیر زمین- در زیر زمین اینها- هستند! ما در خارج نمىبینیم اینها را! حلالزاده اینها را نمىتواند ببیند! اینها همه- همه موافقند! همه سى و چند میلیون جمعیت ایران- همه موافقند؟ چند هزار، چند نفر معدود! اول که مىگفتند به عدد انگشتهاى- مثلًا- انسان؛ کم کم یک قدر زیادش کردند، حالا رسیده به چند هزار. دو- سه هزار جمعیتند که با اینها مخالفند! دیگر چندین میلیون جمعیت همه موافق هستند! اما این جمعیت کجاست ما نمىدانیم! این جمعیت در یزد است؟ در قم است؟ در تهران است؟ در مشهد است؟ آذربایجان است؟ کردستان است؟ اهواز است؟ اینها کجا هستند که ماوراى این جمعیتى که الآن در ایران موجود است هستند؟!
انفجار سراسرى، پیامد نیم قرن خودسرى
جمعیتى که در ایران الآن موجود است، همه مىدانند. همه خبرگزاریهایى که باید اطلاع بدهند اطلاع دادند و گفته مىشود که بیست و چند- بعضیها 25 شهر، بعضیها 33- شهر از شهرهاى ایران همه اعتصاب کردهاند، همه تظاهر کردهاند بر ضد شاه. در رادیو هم هست بر ضد شاه. یک کلمه هم گفته شده است که اینها، [یعنى] شاه یا دستگاه شاه [این قیام را] از فلان طلبه (که من باشم) مىبینند؛ ولى من مىگویم تمامش زیر سر خود اوست. تمام این سى و چند شهر که قیام کردهاند، با تحریک خود ایشان قیام کردهاند. دزد اگر بخواهد بگوید که دست من را حاکم بریده است، باید به او گفت: نه، خودت بریدى؛ حاکم اجراى قانون مىکند؛ تو خودت دست خودت را بریدى، تو دزدى کردى؛ کسى که دزدى بکند دستش به هدر مىرود.
تو فکر کن اگر قوه تفکر براى تو دیگر باقى مانده باشد؛ سقوط خودت را به چشمت دارى مىبینى و قوه تفکر از دستت رفته؛ تو فکر کن که در این پنجاه سال بر این ملت، تو و پدرت چه گذراندید. این ملت از دست پدرت، بعد از آن از دست تو به آنها چه گذشته است. این همه داغها که در دل اولیاى این مقتولین هست از آن زمان تا حالا، از زمانى که در مسجد گوهرشاد آن جنایت را آن مرد جنایتکار کرد- لَعَنَهُ اللَّه تعالى- تا امروز که با دست تو این جنایات دارد اجرا مىشود، با این ملت شما چه کردید. مىخواهید انفجار نشود؟ این دیگر یک کسى باید باشد که رأس انفجار باشد و مردم را به انفجار وادار کند؟ ... ایران خود به خود منفجر است. مگر مىشود جلوى انفجار را با این هرزگیها گرفت که «گروه انتقام» یکوقت درست مىکنند و «کمیته پیکار» درست مىکنند، و این حرفهاى نامربوط.
چاپلوسان، بر کرسى مدرس قهرمان
مجلسشان را وقتى که مىروى گوش مىکنى به حرفهاى این چهار نفر بیچارهاى که آنجا براى خاطر اینکه سال دیگر هم اینها مجلس بروند- خودشان هم گفتند این را که سال دیگر اینها مجلس بروند- ببین چه حرفها مىزنند. حتى وکیل خود آذربایجان مىگوید اینها آذربایجانى نیستند، آذربایجانى که با شاه مخالف نمىشود! پس اینها کجایىاند؟ تبریزیها کجایىاند آقاى وکیل؟! آن وضع مجلس ما و آن انحطاطى که پیدا شده است در مجلس. یکوقت مدرس توى مجلس است، یکوقت هم اینها که مىبینید. یکوقت مدرس است که مىایستد و مقابل همه صحبت مىکند و مقابل رضا شاه مىایستد، تا آخرْ نَفَس ایستاد، بعد هم او را کشتند البته؛ یکوقت هم اینها هستند که براى خاطر اینکه یک روز دیگرى هم وکیل بشوند، حالا یک همچو حرفهایى مىزنند که همه، هم خودشان مىدانند دروغ مىگویند هم دیگران مىدانند که اینها دروغ مىگویند
و هم خودشان مىدانند که همه مىدانند که اینها دروغ مىگویند مع ذلک مىگویند. براى جلب نفع خودشان، جلب رضایت رضا شاه، محمد رضا شاه، سَخَطِ خداى تبارک و تعالى را بر خودشان مىخرند. این وضع مجلس ما، آن وضع قوانین ما، آن وضع احکام شرعى ما، آن وضع بازار ما، آن وضع نفت ما، آن وضع استقلال ما.
فرمان اخراج شاه و امریکا
خدا مىداند که بعضى از این صاحب منصبها گاهى همین جا- قاچاقى- پیش من مىآیند، چه خون دلى اینها دارند از این مستشارهاى امریکایى که هر چند وقت یک دفعه یک جبهههاى تازهاى مىآید اینجا و با ما چه مىکند و چه معاملاتى این نانجیبها با اینها مىکنند. و من نمىدانم، واقعاً براى من معماست که این صاحبمنصبهاى ما چرا این قدر بىعرضهاند، چرا اینها این قدر بىعرضه هستند؟ چرا نشستهاند توى خانه شان تا این طور تحمیلات بر آنها بشود؟ چرا مستشارهاى امریکایى را این طور اجازه مىدهند که با آنها این طور رفتار کنند؟ چرا این مردک را بیرونش نمىکنند؟ به ما مىگویند که خوب، اگر این برود، کى جاى این بیاید که چه بشود؟ من گفتم اگر این برود، عُبَیْد اللَّه «1» هم بیاید بهتر از این است. براى اینکه هر کس بیاید حالا فکر مىکند به آنجا. این حالا کهنه کار شده و اواخر عمرش است و عصبى شده و دیوانه شده است و به هر جا مىزند و مىکشد و نمىدانم به کجا مىرسد. اما اگر این برود هر که بیاید، هر کس را شما تصور کنید بیاید، در اول امر تا یک مدتهایى مردم راحت هستند. اگر این باشد یک ساعت راحتى نیست. اگر این برود هر کس بیاید مردم باز یک مدتى راحت هستند. خیال نکنید که حالا اگر این رفت، دنیا به هم مىخورد، هیچ چیز به هم نمىخورد. این صاحب منصبها کجا هستند؟ هى ارتشبد کذا و نمىدانم سپهبد کذا و سرلشکر کذا! حرف است آنها، مثل وکلا مىمانند آنها. وکیلم! وکیل کجا ... هر کدام از قول ملت حرف مىزنند. مردِکه خودش هست تنهایى، آن وقت مىگوید ما و همه ملت!
انقلاب امریکا، یا «انقلاب شاه و ملت»!
آخر این ملتى که همه الآن بر ضد این مردِکه قیام کردهاند، این ملتى که مىبینند همه چیزشان را این آدم از دست داده و از بین برده است، این ملتى که مىبینند جوانهاى آنها را به فساد کشیده، دخترهاى آنها را مىخواهد به فساد بکشد، این ملت همه شان موافقند با اصل انقلاب؟! «انقلاب شاه و ملت»؟! باز هم خجالت نمىکشند مىگویند انقلاب شاه و ملت! بگویند انقلاب امریکا، راحت کنند خودشان را. بگویند دستور امریکا، انقلاب امریکا. چه باید کرد؟ همان طور که خودش در یکى از نوشتههایش گفت که خوب صلاح دیدند که ما باشیم، آن متفقین صلاح دیدند که ما باشیم عجالتاً! خدا لعنتشان کند اینها را که همچو صلاحى براى ما دیدند.
در واپسین روزهاى سلطنت
الآن قم حکومت نظامى است، از قرارى که گفته مىشود؛ تبریز حکومت نظامى است؛ مشهد حکومت نظامى است یا بدتر از نظامى است. حکومت نظامى این طور نیست که! حکومت نظامى یک نظامى هست، یک نظامى مىآید حاکم مىشود و بعضى رفت و آمدها و بعضِ اجتماعات را جلو مىگیرد. اما بریزند توى خانه مردم، حکومت نظامى است؟! بریزند تو خانه مردم تفتیش کنند؟ همه محلههاى قم را مىگویند همین طور احاطه کردهاند و مشغول تفتیش هستند؛ دنبال اسلحه مىگردند. اینها از سایه خودشان مىترسند بیچارهها! خیال نکنید این اشْتُلُمْها را هیچ چیز؛ هیچ خیال نکنید اینها چیزى است. اینها الآن از سایه خودشان مىترسند. همچو خوفْ اینها را برداشته که مثل گربهاى که آن آخر، دیگر به همه چیز حمله مىکند و با دست و پنجه و چه حمله مىکند از خوفش، اینها هم به آن مرتبه رسیدهاند که حالا با دست و پنجه و لگد و همه چیز از مسلسل و تانک و توپ و اینها حمله مىکنند به مردم، به مردم بىدفاع. خانههاى قم را مىگردند. گفتند در آذربایجان هم بنا دارند این کار را بکنند. باید همه ایران را اینها تفتیش بکنند، باید همه ایران را اینها بگردند.
ریشه انفجار و انقلاب
تمام اینها با تحریک خود ایشان است، نه تحریک من. من یک طلبهاى هستم که مثل سایر آقایان طلاب، مثل سایر آقایان شهرها، من هم یک نالهاى مىکنم از دست این. آنکه اساس مطلب است، آنکه اساس این انقلابات است، آنکه اساس این انفجارهاست خود این آقاست، خود این آدم است. اساسْ خود این است. آنکه خیانت مىکند، باید اگر آمدند گفتند خیانت و داد و قال بلند شد [که] خیانت مىکنند، نگویند محرک دارند. تو محرکى؛ به خیانتت تحریک کردى مردم را، تو به این مردم خیانت کردى. مردم هم در مقابلش ایستادند و حرف مىزنند؛ حرف است، الآن بیچارهها چه بکنند. تو همه حیثیت این مملکت اسلامى را از دست دادى و بردى، و الآن هم مشغول فعالیتى براى بیشتر از دست دادن و بردن.
مردم دیگر به تنگ آمدهاند؛ مردم از جان خودشان هم به تنگ آمدهاند. جوانش را مىکشد، خودش باز مىآید. قم آدم مىکشند، باز توى محلاتش بچه و بزرگ آنها حمله مىکنند. براى اینکه از جانشان هم سیر شدهاند مردم. دیگر با این وضع، با این اساسى که تو بنیان گذاشتى در اینجا، براى کى راحتى هست؟ یک راحتى یکروزه هست؟ یک راحتى یکساعته هست تا اینکه یک زندگى داشته باشد؟ خوب، زندگىِ این طور را مردم ترجیح مىدهند که نباشند در این دنیا. پس تقصیر از خود توست و دیگر هم نمىتوانى اصلاحش کنى.
آشتى ناپذیرى ملت
توبه تو پیش ملت پذیرفته نیست. ممکن است یک توبه حقیقى بکنى و مال مردم را دستشان بدهى و همه جنایات را جبران بکنى، خدا ممکن است- خدا بزرگ است- بپذیرد اما ملت نمىپذیرد. ما نمىتوانیم توبه تو را بپذیریم؛ توبه تو مرگ است، توبه گرگ مرگ است. دیگر این آخرى افتاده به اینکه دستور دادم که دیگر خیلى مردم را [اذیت] نکنند. همین دیشب مىگفت که دستور دادم به عمرو که مردم را دیگر [مورد تعدى قرار ندهد]. این هم توبه گرگ است که مرگ است. تو حالا با یک راه دیگرى مىخواهى راه باز کنى براى جنایات و الّا تو ممکن نیست که دست بردارى از جنایاتت. کسى که اعصابش این طور خرد شده و خراب شده و مىبیند همه ملت با او مخالف هستند، اربابها هم؛ مىترسد که اگر ملت مخالفتشان طول بکشد، آنها هم دستشان را از سرش بردارند؛ و خدا مىداند که اگر یک روز دستش را این امریکاى خبیث از سر این [شاه] بردارد، هیچ برایش نمىگذارند بماند؛ همان اطرافیانش او را خواهند خورد.
سلاح ایمان، نیرومندترین سلاحها
ولى حالا ملت چه بکند؟ مستشارهاى خارجه ریختهاند به ایران و همه چیز دست آنها هست، قدرت دست آنها هست، ملت ضعیف است. این اشخاصى که [از] حقوق بشر [دائم] دم مىزنند، همینها ملت ما را به این طور گرفتارى کشاندند. چه بکند یک ملت ضعیفى که اسلحه ندارد، [قدرت] ندارد؟ ولى هیچ اسلحهاى با ایمان نمىتواند مقابله بکند، هیچ اسلحهاى با قیام ملت نمىتواند مقابله بکند. امروز همه اسلحهها نمىتوانند مقابله کنند با قیام مردم؛ هر چه بکشند باز نمىتوانند. این مصیبتها که مىبینید، که همه شهرها الآن گرفتار هستند؛ هر روز یا گرفتار پلیس هستند یا گرفتار جُنْدیها و لشکریها هستند با تانک و توپ و مسلسل، یا گرفتار یک دستهاى هستند که مىآیند تظاهر مىکنند و زنده باد و جاوید باد مىگویند. توى خانه بعض مراجع مردکه رفته و تفنگش را کشیده یا [تهدید] کرده که من همه شما را مىکشم اگر نگویید جاوید کذا؛ آنها هم نگفتند و به او [پرخاش] کردند، از قرارى که شنیدم. اینها گرفتار این هستند که باید جاوید کذا بگویید. مگر با گفتن جاوید، جاوید مىشود؟ گذشت دیگر مطلب، برود سراغ کارش. اگر بتواند جانش را از دست این ملت نجات بدهد، یواشکى فرار کند. بیخود برنامه حرکتش را به خارج از کشور لغو کرد «1» به خیال اینکه خودش در دست بگیرد قدرت را، آدمکشى را خودش در دست بگیرد. مبادا جا را خالى کند یکى بیاید جایش. چه بروى چه نروى تو دیگر رفتنى هستى بیچاره. و خودت این کار را کردى، ما این کار را نکردیم، ملت این کار را نکرده. تو این کار [را کردى]، اساس را تو درست کردى. اگر یک حکومت صحیح بود، یک قدرت صحیح بود، و یک مُجرى قدرت صحیح بود و دلسوز ملت بود، اسلامى بود، ممکن بود این مسائل پیش بیاید؟ ممکن بود تظاهرى بر خلافش بشود؟ امکان نداشت یک همچو چیزى. پس اینکه مىبینید که همه یکدل و یکجهت تظاهر بر ضد تو مىکنند، بدان که زیر سر خودت است این مسائل، تو این کارها را کردى.
اینها مصیبتهاى ماست و بشارتها. در همه اینها بشارت است: بشارت پیروزى ملت، بشارت قطع ایادى اجانب ان شاء اللَّه، بشارت قطع این دودمان و رفتن اینها از این مملکت یا از این عالم. اینها همه بشارت است و مردم باید قوى، دلخوش [و] بىهراس باشند.
اسلام مکتب مبارزه و مقاومت
هر انقلاب اسلامى توى آن یک مطلبى هست، توى آن یک کُشتنى هست، یک ناراحتى هست، همچو نیست که خوب [بدون قربانى باشد]؛ اسلام را ما باید ببینیم اولش چه جور به دست آمد. این اسلام، این پیغمبر اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- آن وقتى که اجتماعات را درست کرد و توانست قیام بکند بر ضد شرک و کفر و بىعدالتیها، با چه مصیبتهایى گرفتار بود، چه جنگهایى کرد و چه «1» کشتههایى داد و خودش چه زحماتى کشید و چه جراحاتى برداشت. اسلام از اول، وقتى زاییده شده است، آن روزى که اعلام شد به اینکه حالا دیگر باید قیام کرد در مقابل [طاغوت]، از آن روز برنامهاش این بود که بزند و بکشد و کشته بشود براى اصلاح حال جامعه. براى اینکه این دزدها و این خیانتکارها را قطع ایادیشان را بکند، قطع حیاتشان را بکند؛ اینها مضر به جامعه هستند. این باغدارها و این کارواندارهاى قریش مضرِّ به جامعه هستند، اینها باید از بین بروند. اصلًا اول اسلام وضعش این بوده. وقتى دست من و شما رسیده، اسلام به این صورت در آمده که جز مطالعه کتاب کارى دیگر نمىکنیم و کارى دیگر نمىگوییم بکنند.
خدا مىداند که من براى حوزهها متأسفم. من براى حوزه نجف متأسفم. آقا، حیثیتش
را دارد از دست مىدهد حوزه نجف؛ حیثیتش را پیش مسلمین دارد از دست مىدهد. من متأسفم براى این. اشخاص [مهم] نیستند، من براى حوزه متأسف هستم. یک حوزه هزار ساله و هزار و چند صد ساله دارد حیثیتش را از دست مىدهد. شما ملاحظه کنید، در تمام این صحبتهایى که در ایران هست، از اول تا آخر بروید مطالعه کنید، تمام اعلامیههایشان را مطالعه کنید، اعلامیه چه جناح متدین، چه جناح روشنفکر، چه جناح اهل علم، بروید مطالعه کنید، اسمى از نجف دیگر نیست؛ نجف مَنْسى است. به داد این نجف برسید شما آقایان.
حوزه قم زنده است
حوزه قم حوزه زنده است. کشته مىدهد، مىکشد، کشته مىدهد- عرض مىکنم که- اگر بتواند مىکشد. الآن هم در تحت فشار هست و مع ذلک زنده [است]، مع ذلک ایستاده است. طلبه قم ایستاده است، قمى ایستاده است، ملت قم ایستاده است. کتک مىخورد و ایستاده است. طلبه قم کشته مىدهد و ایستاده است و لهذا زنده است. اصلًا در اذهان مردم، هر چى هست قم است؛ و من براى نجف متأسفم. من قمى هستم اما براى نجف متأسفم. ما علاقه داریم به همه اینها. ما علاقه داریم به یک همچو حوزه هزار و چند صد ساله. نگذارید این حوزه از بین برود. نگذارید این حوزه مَنْسى بشود.
. تأکید بر سازماندهى نهضت
باید حالا که ایران قیام کرده است- و خداوند توفیق بدهد به آنها- باید نظام داشته باشد این؛ بىنظام نباید باشد. روابط باید باشد بین حوزه قم، حوزه تهران و همه شهرستانها. روابط مىخواهد. سازمان باید بدهید به این قیام؛ متفرقات نباشد. سازمان داشته باشد که اگر یک روزى قم ایستاد، تمام ملت بایستد. متفرق نباشید؛ جناحها همه با هم بشوند. این اشتباه است که بعضِ جناحها- از قرارى که امروز به من کاغذ بعضى از آقایان رسید- اینها دیگر از روحانیت صحبت نمىکنند. نمىفهمند اینها. اینها نمىدانند که بىروحانیت یک شاهى اینها ارزش ندارند. اگر دست ناپاکى در کار نباشد و اینها را وادار نکند به اینکه در نوشتههایى که مىنویسند روحانیت را ساقط کنند و اگر مقصود این نباشد که جناحها با هم مختلف بشود و متشتت بشوند و از راه بىفهمى باشد، بىادراکى باشد، هواى نفس باشد، اصلاح کنند خودشان را. تمام جناحها با هم بشوند. سازمانِ واحد باشد. یک حزبِ الهى در مقابل «حزب رستاخیز»- حزبِ خدا، حزبِ اللَّه. همه با هم باشید، همه با هم صحبت کنید، همه با هم قیام کنید، همه با هم قعود کنید. هر دستهاى عَلى حده و آن براى خودش و آن براى خودش، غلط است امروز. روحانیین با آنها، آنها با روحانیین، دانشگاهى با شما، شما با دانشگاهى، بازارى با همه، کارگر با همه همه شما یک مصیبت دارید، همه گرفتار یک مصیبت هستید. مصیبتْ مصیبت مشترک است. همه مصیبت زده هستیم. یک امرى نیست که اختصاص به روحانیت داشته باشد، اختصاص به احزاب داشته باشد، یا اختصاص به دانشگاهى داشته باشد. این مطلبى نیست که اختصاص داشته باشد. اگر نفت را مىبرند، نفت همه را دارند مىبرند؛ اگر یک مشت آهنپاره بیخود وارد مىکنند در مملکت، براى همه است این مصیبت؛ اگر مستشارهاى امریکا را در اینجا مىآورند، این مصیبت براى همه است؛ براى یکى و دو تا نیست. اگر پایگاه براى امریکا درست مىکنند، این براى همه است؛ اگر خیانت به ما مىکنند، خیانت به ملت مىکنند؛ خیانت به همه است.
همه دست به دست بدهید. على حده هر کس براى خودش یک سازى بزند، این غلط است؛ این شکست است. باید سازمان داده بشود به این قیام، به این نهضتى که الآن بالفعل موجود است. باید عقلاى قوم، سران قوم، سازمان بدهند به این؛ یعنى روابط پیدا بشود بین همه جناحها. همه شهرستانها باید با هم روابط داشته باشند. باید مجالس در روز واحد [باشد]. یکى از اقسام روابط که من سابق مىخواستم در قم ایجاد بکنم و نگذاشتند ایجاد بشود- خداوند اصلاحشان کند ان شاء اللَّه. من بنا بر این گذاشتم که در تمام ایران، یک روز تعطیل، یک روزْ اجتماع باشد؛ اجتماع اهل علم. یعنى فرض کنید روز شنبه یا شب شنبه تهران یک اجتماع اهل علمى باشد، خراسان اجتماع اهل علمى باشد، فلان ده هم اجتماع اهل علمى باشد، فلان جا هم [چنین] باشد. این یک سازمانى بود، نگذاشتند؛ نفهمیدند.
حالا آقایان بیدار بشوید، ملتفت باشید. دشمن شما حالا هم قوى است؛ حالا با چاقو آمده به میدان، حالا با تانک آمده به میدان، حالا با- عرض مىکنم که- مسلسل آمده به میدان. لکن نترسید از این مسلسلها، مسلسلها چیزى نیستند؛ شما حقید، حق با شماست، خداوند تعالى با شماست. سازمان بدهید به این نهضتى که الآن در ایران پیدا شده است. روابط باید با هم باشد؛ آقایان علما با همه جناحها، همه جناحها با آقایان علما، همه ملت با هم سازمان داشته باشد. سران قوم در یک وقت معین اجتماع داشته باشند با هم، که اگر یک روزى یک کلمهاى فرض کنید از یک جایى صادر شد، تمام با هم یک کلمه باشند، یک حرکت باشند اهالى ایران.
نوید پیروزى
مژده مىدهم به همه جناحهایى که در ایران براى اسلام، براى احقاق حق قیام کردند که إنَّ الصُّبْحَ لَقَریبٌ «1»؛ نزدیک است ان شاء اللَّه. و شما پیروزید ان شاء اللَّه؛ اما به شرط اینکه عوامل مختلف در کار نباشد؛ به شرط اینکه هواهاى نفسانى [که] این براى خودش بکشَد و آن براى خودش بکشَد، این نباشد در کار. همه با هم برادریم. من یک طلبه هستم، تو هم یک آقا هستى، آن هم یک کاسب هست، آن هم یک دانشگاهى هست، آن هم یک دکتر هست، آن هم یک مهندس هست، آن هم یک روشنفکر هست؛ همهمان با هم مصیبت واحده داریم؛ همه با هم باید بنشینیم و شیون کنیم.
خداوند- ان شاء اللَّه- به همه جناحها توفیق بدهد؛ به همه سلامت بدهد. خداوند ان شاء اللَّه قطع ایادى اجانب را از مملکت اسلامى بکند و از همه ممالک اسلامى بکند.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.