پیام [به ملت ایران درباره اغفال مردم توسط دولت]
زمان: 27 شهریور 1357/ 15 شوال 1398
مکان: نجف
موضوع: اغفال مردم توسط دولت و بوقهاى تبلیغاتى شاه
مناسبت: وقوع زلزله طبس
مخاطب: ملت ایران
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
این جانب از واقعه اسفناکى که موجب مرگ عده کثیرى از برادران و خواهران ما شد، در سوگ هستم. زلزله طبس هر انسانى را متأثر و متألم مىکند. مسلمین غیرتمند لازم است مستقیماً به برادران خود کمک کنند و چیزى به دست عمال دولت ندهند که باز راه براى چپاولگران باز شود. لکن در این موقع حساس آنچه لازم است به ملت شریف ایران تذکر دهم آن است که دولت و بوقهاى تبلیغاتى شاه از فرصت استفاده کرده و به اغفال مردم دست زدهاند. آنهایى که هزاران نفر از بهترین فرزندان ما را دیروز بىرحمانه قتل عام کرده و ملتى را به عزا نشاندهاند، امروز براى انحراف اذهان به تعزیه سرایى پرداخته و اشک تمساح براى زلزلهزدگان مىریزند و عزاى ملى اعلام مىکنند. آنهایى که مسلمانان عزیز و پیرو قرآن کریم را با رگبار مسلسل درو کردند، و از قرار معروف از سربازان اسرائیلى براى کشتار مردم شجاع و بىپناه تهران- که تعداد کشتگان را بیش از چهار هزار نفر نقل مىکنند- کمک گرفته و پس از قتل عام، آنان را کمونیست و مارکسیست خواندهاند، امروز دلسوز ملت شدهاند.
دیروز گفتند مشتى خرابکار از خارج با گذرنامه جعلى آمدهاند و خرابکارى کردهاند و ملت را خارجى معرفى کردند. امروز تظاهرکنندگان شعار ضد دیکتاتورى سراسر کشور را که دادهاند و از شاه جنایتکار اظهار تنفر کردهاند، مشتى مارکسیست و کمونیست خواندهاند. ملت ایران از روحانى تا سیاسى، از تجار و کسبه تا کارگر و دهقان چون شعارشان «مرگ بر شاه» است، کمونیستند!! و فقط شاه و مفتخواران اطراف او که با ملت
مسلمان آن کردند و مىکنند که چنگیز نکرد، مسلمانند و ایرانى!!
ملت مسلمان ایران! بیدار باشید و زلزله و سیل و سایر عوامل، شما را از مسیر خود منحرف نکند؛ و به تبلیغات اغفالکننده دستگاه شاه گوش ندهید و نهضت اسلامى را ادامه دهید، و تا برچیده شدن دستگاه قلدرى و استبداد، از قیام خود دست نکشید. روحانیون معظم در این موقع حساس که شاه زلزله را بهانه قرار داده و دست به بهرهبردارى زده است، وظیفه الهى و سنگین خود را عمل فرمایند و به مردم هشدار دهند. سیاسیون و روشنفکران و دانشگاهیان وظیفه اسلامى و ملى خود را به جا آورند و نگذارند نهضت را به وسیله تبلیغات پر سر و صدا منحرف کنند. دولت به پشتیبانى شاه، با اینکه صریحاً اعلام مىکند که عهده دار کشتار بىرحمانه سراسر ایران است، امروز دست به تبلیغات مضرى زده است، ولى ملت ایران گول این تبلیغات را نخورده و از او انتقام خواهد کشید. ملت بزرگ مسلمان ایران باید از اعلام پشتیبانى غارتگران تاریخ، ترس و سستى به خود راه ندهند، که نمىدهند و با اتکا به خداى بزرگ و حقانیت خود مطمئن باشند که پیروزند.
اکنون که برادران ما در کشتار سراسر ایران و مناطق زلزله زده بىخانمان و بىسرپرست شدهاند، اکنون که شهر از گِل ساختهشده طبس بر سر برادران ما خراب شده است، اکنون که مجروحین تظاهرات سراسرى ایران از بىدارویى و بىغذایى در رنجند، بر برادران ایمانى لازم است هر چه بیشتر به سرپرستى بازماندگان و تهیه وسایل آسایش براى آنان بشتابند، و به جار و جنجال دولت اکتفا نکنند و به صندوق اعانه آنان کمک نکنند که جز زراندوزى براى مجریان امور هیچ حاصلى نمىتواند داشته باشد. و پیام تأثربار این جانب را در تسلیت مصیبت بزرگ، به بازماندگان آنان برسانند. از خداوند تعالى آزادى و استقلال کشور و صلاح حال مسلمین را خواستار است. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [تشکر به یاسر عرفات و پشتیبانى از فلسطین]
زمان: 28 شهریور 1357/ 16 شوال 1398 «1»
مکان: نجف
موضوع: تشکر از اعلام حمایت- پشتیبانى از فلسطین
مخاطب: یاسر عرفات
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب آقاى یاسر عرفات، رئیس کمیته اجرایى سازمان آزادیبخش فلسطین
مرقوم مورخ 18 شهر رمضان المبارک 98 توسط نماینده مخصوص شما واصل شد. از اظهار محبت و پشتیبانى انقلاب فلسطین و آن حضرت از ملت ایران در موقعى که ایران در آتش و خون غوطهور است سپاسگزارم. شاه که از قیامهاى بحق مردم در سراسر ایران به ستوه آمده بود، شاه که در صحنه حبس و تبعید و شکنجه و اختناق و قتل و غارت شکست خورده بود، در این روزها به دنبال تظاهرات آرام و منطقى مردمى که براى رسیدن به حقوق اولیه خویش ترتیب داده بودند، بدون مجوز قانونى در دوازده شهر بزرگ، اعلام حکومت نظامى نمود و مردم بیدار و آزاده و بىدفاع ایران را چون گذشته به رگبار گلوله بست که تعداد کشتهشدگان را تا کنون بیش از چهار هزار نفر گزارش دادهاند.
ملت ایران که از جرایم شاه در طول سلطنت غیر قانونىاش به جان آمده و براى به دست آوردن آزادى و استقلال از دست رفتهاش بپاخاسته، شاه را که به سرعت کشور را به سوى نابودى معنوى و مادى سوق مىدهد نمىخواهند. شاه نفت کشور اسلامى ایران را براى سرکوبى مسلمانان به اسرائیل مىدهد؛ و در ایران هر کس به این عمل غیر انسانى اعتراض کند با سرنیزه جوابش داده مىشود. شاه را امروز غاصبین حقوق مسلمین بر ملت ما تحمیل کردهاند.
جناب آقاى ابو عمار!
ما در قضیه فلسطین همیشه مخالف با شاه و اسرائیل و پشتیبانان آنان بوده و با شما هم صدا بودیم و مظالم اسرائیل را به ملتها رساندیم؛ و حال که ملت ایران در زیر چکمه دژخیمان شاه و در حصار تانکها و توپها و مسلسلهایى است که از سربازان اسرائیلى در خیابانهاى تهران براى کشتار ملت بىدفاع ایران از آنها کمک گرفته، با ملت مظلوم ما هم صدا شوید و با وسایل تبلیغاتى خود صداى ما را به عالم برسانید.
امروز چین سرخ به اصطلاح انقلابى، امریکا مظهر استثمار جهانى، و شوروى سرچشمه ریا و دروغ، و انگلیس استعمارگر کهنه کار براى سرکوبى ملتى که مىخواهد روى پاى خود بایستد و هیچ گونه تمایلى نه به شرق و نه به غرب داشته باشد، قیام و از شاه دفاع مىکنند و با این وضع، شاه با کمال بیشرمى ملت بىپناه ایرانى را معجونى از کمونیستهاى سرخ و مرتجعین سیاه مىنامد. ولى من یقین دارم که پیروزى ملت آگاه ما حتمى است.
از خداوند تعالى توفیق شما را در سرکوبى اسرائیل غاصب خواستار، و استقلال کشورهاى اسلامى را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى قمى به مناسبت آزادى ایشان از زندان]
زمان: 30 شهریور 1357/ 18 شوال 1398
مکان: نجف
موضوع: آزادى آقاى قمى از زندان- حکومت نظامى و سرنیزه
مخاطب: قمى،- مشهد
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آیت اللَّه آقاى قمى- دامت برکاته
آزادى جنابعالى پس از دوازده سال زندان غیر قانونى و غیر انسانى به جُرم حقگویى و حق طلبى موجب مسرت گردید. کشتار بىرحمانه ماههاى اخیر، خصوصاً کشتار بیشمارى از فرزندان اسلام که تعداد کشتهشدگان را بیش از چهار هزار نفر نقل مىکنند، یکى دیگر از نمونههاى آزادى و تمدن بزرگ و آشتى دولت شاه است. تا برقرارى این رژیم منحط، امید آزادىْ پوچ و ستمکارى و خیانت ادامه دارد. شعار مردم مسلمان ایران باید قطع ید اجانب و عمال خائن آنان که در رأس آن شاه است باشد. اکنون که شاه با قدرت کوبنده ملت مواجه است و ناچار است که با حکومت نظامى و سرنیزه به حیات غیر قانونى خود ادامه دهد، براى اغفال مردم، تظاهر به دلسوزى براى زلزلهزدگانى «1» مىکند که به هیچ وجه در محیطى که زلزلهخیز است هیچ گونه اقدامى براى حفظ جان مردم محروم از او صورت نگرفته است. اکنون که شاه، ملت را از هستى ساقط و هر چند گاه دست به قتل عامى تازه مىزند، براى زلزلهزدگان دلسوزى مىکند که خود در اثر بىتوجهى در امور خانهسازى، خانههاى آنان را بر سر مردمش خراب کرده است. شما خود مىدانید و بدان معتقدید و همه باید بدانند که ملت ایران شاه را نمىخواهد و هر کس که شاه و سلطنت او را بخواهد خائن است. از خداوند تعالى سلامت جنابعالى و عظمت اسلام و مسلمین و قطع ایادى اجانب را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به حافظ اسد درباره ناپدید شدن امام موسى صدر]
زمان: 1 مهر 1357/ 20 شوال 1398
مکان: نجف
موضوع: ناپدید شدن امام موسى صدر
مخاطب: حافظ اسد (رئیس جمهورى سوریه)
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقاى حافظ اسد، رئیس جمهورى سوریه و رئیس کنگره جبهه صمود و رفض «1» پس از اهداى سلام؛ این جانب از غیبت جناب حجت الاسلام آقاى سید موسى صدر نگران و متأثرم. از جنابعالى تقاضا دارم که این موضوع را با سران کشورهایى که در قضیه فلسطین اجتماع کردهاند در میان گذارید و اهتمام آنان را جلب نمایید.
ما و ملت ایران، در این عصر، گرفتار رژیمى هستیم که با اتکا به پشتیبانى امریکا ملت را در آتش دیکتاتورى و کشتارهاى دسته جمعى و سلب همه آزادیها مىسوزاند. ما از شما سران دولتهاى اسلامى براى رهایى ملت بىپناه ایران کمک مىخواهیم. برادران مسلمان شما در زیر چکمه دژخیمان شاه خرد شدهاند و حکومت نظامى که در اکثر شهرستانهاى مهم ایران برپاست ملت را به جان آورده.
از پیامبر اسلام- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- نقل مىشود: کُلُّکم راعٍ و کُلُّکم مَسئولٌ عن رَعِیَّته «2»؛ همه افراد و از جمله شما سران دولتهاى اسلامى که قدرت دفاع از ملت مظلوم ما را دارید مسئول هستید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [احوالپرسى به آقاى عباس على عمید زنجانى]
زمان: 5 مهر 1357/ 24 شوال 1398
مکان: نجف
موضوع: احوالپرسى
مخاطب: عمید زنجانى، عباس على
بسمه تعالى
24 شوال 98
به عرض مىرساند، مرقوم شریف که حاکى از سلامت مزاج محترم بود واصل، سلامت و توفیق جنابعالى را خواستار است. از گرفتارى شما «1» و علتش اطلاعى نداشتم. بحمد اللَّه تعالى خیر بوده. این جانب نیز در این حال با وضعى غیر عادى به سر مىبرم. از جنابعالى امید دعاى خیر دارم. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
پیام [به ملت ایران به مناسبت مهاجرت از عراق]
زمان: 14 مهر 1357/ 3 ذى القعدة 1398
مکان: نجف
موضوع: اعلام مهاجرت از عراق
مخاطب: ملت ایران
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
3 ذى القعدة الحرام 98
سلام و تحیت بر برادران غیور ایرانى که براى رهایى از حکومت طاغوت و خاتمه دادن به چپاول غارتگران بین المللى و نفتخواران بپاخاستهاند. درود بر مسلمانان بیدارى که از حملههاى پى در پى دژخیمان شاه، هراس به خود راه نداده و راه اسلام و شهداى مجاهد حق را در پیش گرفته و اساس ستمگران را متزلزل نموده و با تظاهرات مردانه خود پشت استعمارگران مفتخوار را به لرزه درآوردهاند.
اکنون که من- به ناچار- باید ترک جوار مولا امیر المؤمنین- علیه السلام- را نمایم و در کشورهاى اسلامى، دست خود را براى خدمت به شما ملت محروم- که مورد هجوم همه جانبه اجانب و وابستگان به آنان هستید- باز نمىبینم و از ورود به کویت با داشتن اجازه ممانعت نمودند، به سوى فرانسه پرواز مىکنم. پیش من مکان معینى مطرح نیست؛ عمل به تکلیف الهى مطرح است، مصالح عالیه اسلام و مسلمین مطرح است. ما و شما امروز که نهضت اسلامى به مرتبه بسیار حساس رسیده است مسئول هستیم؛ اسلام از ما انتظار دارد. چشم جهانیان امروز به سوى شما ملت غیور دوخته شده. دولتهاى استفاده طلب به مطالعه روحیه و مقدار پشتکار ملت ما پرداختهاند. شما مردان و زنان تاریخ باید پایدارى در راه کوبیدن ستمکاران و دفاع از حق را به جهانیان و نسلهاى آینده ثابت کنید.
من در حال گرفتاریها و اشتغالات اخیر، اخبار ایران و قیامهاى پى در پى نقاط مختلفه را مثل کرمانشاه و بعض مناطق کردستان و قتلهایى که به دست دژخیمان شاه واقع شده مىشنیدم، و هم متأثر و متأسف بوده و هستم و هم امیدوار و سربلند؛ امیدوار به شجاعت ملت بزرگ، و سربلند از فداکارى آنان در راه اسلام و مستضعفین. سربلند باد ملتى که با فداکارى خود قدم در راه پیروزى حق برداشت و سدهاى مانع از آن را یکى پس از دیگرى شکست! پیروز باد رادمردانى که با خون خود عزت بر باد رفته را بازگرفت و عظمت پایمال شده به دست سلاطین ستمگر را باز یافت! من وقتى مطالعه روحیه مردان و زنانِ جوانْ از دست داده را مىکنم که شجاعانه در مقابل مصایب ایستادگى کرده و مىکنند، براى خود احساس شرمندگى مىکنم. من مىبایست با مصیبتهاى شما قدم به قدم همراه و آنچه شما دیدهاید دیده باشم؛ مع الأسف نتوانستم در بین شما باشم و آنچه شما لمس کردید بکنم لکن از این راه دور، چشمم به شما روشن و قلبم براى امت اسلامى مىتپد. از خداوند تعالى عظمت اسلام و مسلمین و کوتاه شدن دست اجانب و وابستگان آنان را مسألت مىنمایم.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
پیام [به ملت ایران به مناسبت آغاز سال تحصیلى]
زمان: 16 مهر 1357/ 5 ذى القعدة 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
مناسبت: آغاز سال تحصیلى
مخاطب: عمومى
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
5 ذى القعدة الحرام 98
در آغاز سال تحصیلى به محصلین علوم دینیه و دانشجویان دانشگاهها و دانشآموزان که براى اسلام و برقرارى حکومت عدل اسلامى بپاخاستهاند، درود مىفرستم.
سالى که گذشت، سال فداکارى و رنج تمام طبقات ملت عزیز و شما فرزندان اسلام بود؛ سال نزدیک شدن پل پیروزى و نمودار شدن آثار آن؛ سال کشتارهاى بىرحمانه و به عزا نشاندن ملت و در عین حال عقبنشینى محسوس شاه و اربابان و نوکران او؛ سال گرایش تمام اقشار ملت به اسلام، ضامن آزادگى و استقلال و سعادت و رشد فکرى و عملى و واپس راندن جنود شیطانى و جنایتکاران.
من با تأیید خداوند متعال و تمسک به مکتب پر افتخار قرآن، به شما فرزندان عزیز اسلام مژده پیروزى نهایى مىدهم؛ به شرط اینکه نهضت بزرگ اسلامى و ملى ادامه یابد و پیوند بین شما جوانان برومند اسلام ناگسستنى باشد؛ و به شرط آگاهى از حیلههاى استعمارگران راست و چپ و جنود ابلیسى آنان و مهرههایى به اسم شاه و دولت و وزیر و وکیل که به جان ملت مستضعف افتادهاند و خون آنان را مىمکند.
هان، اى عزیزان من! در محیط مدارس و دانشگاهها و دانشسراها آگاهانه و متعهد بپاخیزید و به هم پیوندید و براى نجات اسلام و کشور کوشش کنید، و قبل از هر چیز عملًا از احکام پر ارج اسلام که سعادت ملتها را بیمه نموده است پیروى کنید، و جناحهایى را که در اثر تبلیغات اجانب، فریب خورده و بعضى مکتبها را پذیرفتهاند و یا به آنها تمایل پیدا کردهاند، از حیله دشمن آگاه کنید، و جنایتهاى سران حیله باز مکتبهاى منحرف را افشا کنید، و براى نجات کشور، از تفرقه و تشتت، سخت احتراز کنید، و با صراحت خواستهاى ما را که خواست همه مستضعفین است به آنان گوشزد کنید، و شعار ما را که شعار ملت محروم و مظلوم است به آنان پیشنهاد کنید، باشد که با شناخت صحیح به شما بپیوندند. و از طرف من به آنان بگویید اسلامى که شما از زبان دیگران یا ناآشنایان به مکتب قرآن شنیدهاید و یا منحرفان تفرقه طلب و عمال استعمارگران به شما معرفى کردهاند اسلام نیست؛ بیایید اسلام عزیز را از دانشمندان آشنا به منطق قرآن بشنوید و در آن، چیزى را که بالاتر از آمال و افکار شماست بیابید، و گول مبلغان استعمارگران را مخورید؛ یک نظر سطحى به وضع سران این گونه کشورها کافى است که شما را بیدار کند.
دیروز دیدید که رهبر چین «1» از روى نعشهاى عزیزان ما، که به دست دژخیمان شاه به جرم آزادیخواهى به خاک و خون کشیده شدند، گذشت و با کمال وقاحت رسماً از شاه پشتیبانى نمود. و آن هم شوروى و کرملیننشینان که چه در 15 خرداد و چه امروز از کشتار عمومى شاه پشتیبانى کردند و مىکنند. تمامى قدرتمندان کمونیست از خون ملتهاى مستضعف براى نابودى بشر، آلات قتاله تهیه مىکنند، و آن هم امریکا- جهانخوار بزرگ- که حالش بر همه واضح است.
اى فرزندان ایران! پیوندتان را با ملت بزرگمان که تنها مىخواهد روى پاى خود بایستد و هیچ گونه گرایشى به شرق و غرب نداشته باشد، و به همین مناسبت مورد هجوم چپ و راست قرار گرفته است و هر روز شاهد کشتار دسته جمعى آنان به دست شرق و غرب هستیم، مستحکمتر کنید، و با شعار واحد توحیدى، دست جباران و غارتگران بین المللى را از مخازن غنى خود کوتاه کنید، و با دست یافتن به مخازن بزرگ و کوتاه کردن دست زمامداران، کرسىنشینان خیانتکار، با همت ملت بزرگ به اداره کشور بپردازید؛ و سرمایههاى عظیمى که امروز به دست دزدهاى غارتگر بین المللى و دودمان پهلوى و بستگان آنان و هیأت حاکمه و دیگران تباه مىشود، در راه صلاح و خیر ملت و مملکت به کار اندازید. بساط هرج و مرج و اسراف و هرزه گریها را به برکت حکومت اسلامى درهم پیچید و کشور خود را نجات دهید. و به خداى بزرگ اتکال کنید که نگهدار و معین شماست.
اکنون به خواستهاى ابتدایى و مقدماتى ما، که رسیدن به سعادت و آزادى و استقلال و حکومت عدل اسلامى بدون آن ممکن نیست، و به سدهایى که باید از سر راه برداشته شود، توجه کنید:
1- برچیده شدن نظام شاهنشاهى، که در طول تاریخ، تمام تیره روزیهاى ملت مستضعف به دست شاهان و به خاطر نظام شاهنشاهى بوده است؛ و ستمکاریهاى آنان روى تاریخ را سیاه نموده است، و نمونهاش در عصر حاضر، شاه است که کشور را به سرعت به سوى سقوط مىکشاند. موافقت با نظام شاهنشاهى چه به صراحت و چه به وسیله طرحى که لازمهاش بقاى آن است، خیانت به اسلام و قرآن کریم و مسلمین و ایران است؛ و هر کس با هر اسم با آن روى موافقت نشان دهد مطرود و اجتناب از او لازم است.
2- بیرون راندن تمام عناصرى که در زمان سلطنت پهلوى متصدى امور مهمه کشور بودهاند مثل وزارت و وکالت که اینان بدون استثنا شریک جرم و آلت اجراى مقاصد اجانب با شاه بودهاند و باید از تصدى امور کشور برکنار باشند و محاکمه و مجازات شوند، و فرقى نیست بین موافقین دولت و آنان که با فرصت طلبى و فریبکارى، خود را به صورت مخالف درآوردهاند و به فریاد برخاستهاند، و آنان که دم از انتخابات آزاد و عمل به قانون اساسى مىزنند؛ زیرا تمام اینها کوشش دارند با این نغمههاى شیطانى، شاه را حفظ کنند و بساط سوء استفاده را ادامه و رونق دهند، و غارتگران بین المللى را در چپاول مخازن ما کمک کنند.
3- در همه حال، شعار ما قطع ایادى اجانب راست و چپ از سر کشور است؛ زیرا رشد و استقلال و آزادى با وجود دخالت اجنبى از هر جنس و مسلک و مکتب، در هر امرى از امور کشور، اعم از سیاسى و فرهنگى و اقتصادى و نظامى خواب و خیالى بیش نیست؛ و هر کس در هر مقامى و به هر صورتى اجازه دخالت اجانب را در وطن عزیز ما، چه با صراحت و چه به وسیله طرحهایى که لازمهاش ادامه تسلط اجنبى یا ایجاد تسلط تازهاى باشد بدهد، خائن به اسلام و کشور است، و احتراز از او لازم است؛ زیرا اگر دخالت اجانب- خصوصاً امریکا، شوروى، انگلیس- وجود داشته باشد، هر رژیمى که روى کار بیاید تنها آلتى خواهد بود براى عقب نگه داشتن ملت و ادامه بدبختیها و محرومیتها از یک طرف، و چپاولگریها و قلدریها از طرف دیگر. عوض شدن مهرهها گرچه ممکن است موقتاً اوضاع را بهتر از حال حاضر کند، ولى تأثیرى در سرنوشت ما ندارد، زیرا تمام بدبختیها و گرفتاریهاى مسلمین از دخالت اجانب در مقدرات آنان است.
اینها اجمالى است از خواستهاى مقدماتى ما؛ و خواستهاى اصلى پس از طى این مرحله عرضه مىشود و به خواست خداى تعالى و با ادامه نهضت ملى اسلامى با کمال قدرت اجرا خواهد شد.
دوستان من! از مشکلاتى که در راه است هراسى به دل راه ندهید که ان شاء اللَّه دیر یا زود، همه آنها حل و رفع مىشود و خداوند یار حق طلبان است.
و اما وظیفه ما و شما دانشجویان و دانشآموزان و طلاب علوم دینیه:
1- اگر از استادان و دبیران و سران قوم، انحرافى از مقاصد ملى و دینى که سرنگونى رژیم پوسیده در رأس آن است دیدید، شدیداً اعتراض کنید و راه ملت را که راه خداست به آنان پیشنهاد کنید، و در صورتى که نپذیرفتند، از آنان احتراز کرده و صریحاً مقاصد منحرف آنان را براى مردم مظلوم شرح دهید؛ که اینها خائن به دین و ملت و کشورند و مىخواهند شاه و اربابان او و چپاولگران بین المللى به غارتگرى خود ادامه دهند و ملت را به حال فقر و عقبماندگى نگه دارند.
2- طلاب علوم دینى و دانشجویان با هم روابط دوستانه و فعالانه داشته باشند، و بر اساس به دست آمدن استقلال و آزادى و خلع ید غاصبان از حقوق ملت در تمام ابعادش، به سایر طبقات ملت بپیوندند.
3- شما و ما و سایر قشرها مکلفیم به ارتش بفهمانیم که باید زنجیر تسلط اجانب را با قدرت نظامى پاره کند و به ملت بپیوندند و کشور را از ننگ فرمانروایى مستشاران اجانب برهانند؛ زیرا صلاح دین و دنیاى همگى در آن است و بدون سرنگونى رژیم شاه، نجات امکان ندارد. باید ارتشیان را آگاه گردانید که شاه و عمال سرسپرده او، شما را در راه مقاصد شوم خود و ابرقدرتها و (غارتگرانِ ضعفا) به خدمت مىگیرد، که حفظ منافع اجانب و همدستى با اسرائیل نمونه آن است. و کشته دادن و ننگ از آنِ شماست، و حفظ مقام و ادامه ستمگرى و غارتگرى از آنِ او و ستمگران است. هلاکت و برادرکشى، نصیب درجه داران جوان و سربازان است، و استفاده و عیاشى براى دیگران. باید خود را از شرّ شاه نجات دهند و شاهد پیروزى را در آغوش کشند.
شما اى طبقه جوان ارتش، بپاخیزید و کشور خود را از زبونى و ذلت نجات دهید، و دست غارتگران را کوتاه کنید، و شرف و عزت را براى خود به یادگار بگذارید، و سعادت دو دنیا را بیمه کنید. و وظیفه دانشجویان است که در محیط دانشگاه هر چه بیشتر ارتش را براى یک قیام همگانى تشویق و ترغیب کنند، و آنان را برادر خود بنامند و با صداى بلند از آنان سؤال کنند: آیا جواب گل، گلوله است؟!
4- بسیار هوشمندانه به مسائل روز نظر کنید و گول خدعههاى دستگاه شاه را که با طرحهاى مختلف مىخواهد ایجاد نفاق کند نخورید؛ زیرا از قرارى که شنیده مىشود، مىخواهند گروهى از دست نشاندگان و مأمورین شاه را وادار کنند و در دانشگاهها شعارهاى کمونیستى بدهند تا مردم را از خطرات آن بترسانند. «حزب توده» حزب کثیف مرتبط به دستگاه شاه است و تمام شعارها و نمایشها براى سست کردن نهضت اسلامى و نجات شاه از سقوط و برقرار داشتن دستگاه چپاول و پایدار ماندن چرخهاى سوء استفاده از مخازن ملت محروم است، شما دانشجویان عزیز موظفید این نقشه شیطانى را نقش بر آب کنید.
5- شما دانشجویان موظف هستید که از قیام حق طلبانه و مردانه قشرهاى کارگر و کارمندان محروم و مسلمان ایران که به اعتصاب کشیده شده است پشتیبانى کنید. اینان مسلمانان محرومى هستند که از حقکشى رژیم شاه به تنگ آمدهاند و براى احقاق حق و همگامى و همدردى با سایر برادران خود بپاخاستهاند. و همه مىدانید تا رژیم فعلى سر کار است، عدالت اجتماعى و رسیدگى به حال زحمتکشان محروم، امرى است که جامه عمل به خود نمىپوشد. به آنان از من بگویید که گول دستگاه فریبکار را نخورید و دست از اعتصابات نکشید و نهضت اسلامى خود را ادامه دهید، تا با خواست خدا دست غارتگران حقوق شما و سایر ملت را قطع و به برکت حکومت اسلامى به عدالت حقیقى و برخوردارى از نعمتهاى الهى نایل شوید؛ و به آنان تذکر دهید: در اعتصابات خود پشتکار به خرج دهید و شعارهاى اسلامى خود را هر چه بیشتر گسترش دهید، و اتکال به خداى تعالى نموده و مطمئن باشید پیروزمندانه به حقوق حقه خود مىرسید.
دوستان عزیز! فشار شاه موجب شد که نتوانم به فعالیت اسلامى خود که تکلیف الهى است ادامه دهم، و تصمیم گرفتم به یکى از کشورهاى اسلامى مهاجرت نمایم. کویت با داشتن گذرنامه و اجازه ورود، حتى عبور از شهر تا فرودگاه را براى خود خطرناک خواند. فعلًا وارد پاریس شدم تا با تمام مشکلات به وظیفه دینى خود که خدمت به کشور اسلامى و مردم محروم وطنم است موفق گردم. امید است تا مقدار امکان، به ملتى که براى دفاع از اسلام به فداکارى برخاسته است خدمت کنم؛ هر چند هیچ نوع خدمت جوابگوى فداکاریهاى مداوم ملت عزیز نیست. به پیشگاه خداوند عذر تقصیر عرضه مىدارم و پیروزى ملت مسلمان و سربلندى و استقلال و آزادى همه را از خداوند متعال مسألت مىنمایم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
سخنرانى [در جمع دانشجویان و منشأ مفاسد دانستن رژیم]
زمان: 17 مهر 1357/ 6 ذى القعدة 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: رژیم شاهنشاهى منشأ همه مفاسد- مژده پیروزى
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم فرانسه و دیگر کشورها
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
از قرارى که بعضیها مىگفتند، مثل اینکه بعضى از آقایان آمده بودند اینجا و من نبودم و مثل اینکه قدرى توهّم این را کردند که کسى دخالت داشته در این معنا؛ و این طور نبوده است. مزاج من اولًا اقتضاى اینکه خیلى بنشینم و اینجاها باشم ندارد. از جهتى جایى بیرون گرفتهاند براى اینکه من استراحت کنم. امروز هم که شنیدم آقایان اینجا تشریف مىآورند، از این جهت آمدم که خدمت آقایان برسم. من عادت به تشریفات ندارم که مثلًا بین من و کسى واسطه باشد، حجاب باشد. این خلاف ادب اسلام است. من در اختیار همه آقایان هستم به مقدارى که قدرت داشته باشم. یکوقت هم، قدرت نیست از باب اینکه ما شاء اللَّه شماها جوان هستید و ان شاء اللَّه وقتى که به پیرى رسیدید، آن وقت مىدانید که آن اقتضائاتى که در جوانها هست، در پیر نیست. ما حالا دیگر نفسهاى آخر است که مىکشیم، و امیدواریم که بتوانیم همهمان خدمت کنیم به اسلام، خدمت کنیم به مسلمین، خدمت کنیم به وطن خودمان.
«انقلاب ایران»، برنامهاى الهى
الآن آشفته است ایران. آشفتگىاى که شاید در طول تاریخ یک همچو آشفتگىاى در ایران نبوده است. شما اگر تاریخ را ملاحظه کنید، بوده است انقلاباتى؛ بوده است چیزهایى؛ لکن به این صورت که از آن طرف جنودِ ابلیسى به جان مردم بیفتند، و از آن طرف ملت کشته بدهد، جوان بدهد و مقاومت کند [نبوده است]. الآن وضع ایران این طور است که هر جایش را که ملاحظه بکنید انقلاب است. باید گفت که انقلاب ایران. هرجا که بروید، در آنجا - آن طورى که براى ما دارند نقل مىکنند از بچههاى تازه به زبان آمده تا بزرگها و جوانها و پیرها و اینها، از دختر بچهها و پسر بچهها تا زنها و خانمهاى بزرگ و مردهاى بزرگ و آدمهاى دیگر؛ اینها همه الآن کانَّهُ یک برنامه الهى در کار بوده است. دست بشر همچو قدرتى ندارد که این طور مردم را بیدار کند که همه طبقات و همه بچهها و بزرگها، اینها با هم به یک راه بروند. این یک مطلب غیر عادى است؛ کانَّهُ لطفى از جانب خداى تبارک و تعالى است به ملت ایران که با این نهضتى که کردند و با این وحدت کلمه ان شاء اللَّه مقاومت کنند.
رژیم شاهنشاهى، منشأ همه مفاسد
و این فسادى که در ایران پیدا شده است که همه فسادها زیر سر رژیم شاهنشاهى بود در تاریخ، از اولى که رژیم شاهنشاهى پیدا شده است تا حالا که ما مشاهده مىکنیم، هر چه مَفْسَده بوده است، رژیم شاهنشاهى این مفاسد را ایجاد کرده، منتها هر وقت به اقتضاى خودش؛ یکوقت اقتضایش یک نحو بوده است و در این عصرى که، در این عصرى که من درک کردم و گمان دارم هیچ کدام از آقایان درک نکردهاید، ابتلاى به رضا خان [است] که انگلیسها آن وقت رضا خان را آوردند و کودتا درست کردند و مسلط کردند رضا خان را بر ملت. مأمور اجراى مقاصد اجانب بود او. از آن طرف، اجراى مقاصد آنها را مىدید موقوف است به اینکه طبقه روشنفکر، طبقه علما، طبقه متدینین، اینها را بکوبد و از بین ببرد؛ از آن طرف هم چون آن منافع موقوف به این بود، عمل کرد به این کار [تا] منافع را به جیب آنها بریزد و خدا مىداند که ما چه مصیبتها در زمان آن پدر کشیدیم؛ و همهمان هم که الآن مشترکیم در اینکه در زمان این پسرى که خلف آن پدر است. این حقاً پسر رضا خان است، یعنى همه خاصیتهاى فسادى که در پدر بود در این هم هست به اضافه یک چیزهاى دیگر، به اضافه سالوسى. رضا خان یک آدم قلدرى بود و همهاش قلدرى مىکرد؛ ملت هم آن وقت در مقابلش هیچ ایستادگى نداشت؛ یعنى کم بود، البته بود اما کم بود. به این ترتیبى که الآن هست نبود آن وقت، لکن رضا خان دیگر خودش را نمىچسباند به اسلام و به قرآن و به احکام مبین اسلام؛ دیگر ریاکارى نمىکرد. سرنیزه بود و مىزد و مىرفت. ایشان آن جهات را دارد؛ یعنى با سرنیزه مردم را مىکوبد. آن قدرى که او قتل کرد، این زیادتر از او کرد؛ براى اینکه او یک قتل عام در مسجد گوهرشاد کرد و بعد هم با یک اشرارى، توسط اشرارى. اما این آقا قتل عامها کرده است و اگر خداى تبارک و تعالى، خداى نخواسته، مهلتش بدهد خواهد کرد.
ادعاى اسلامخواهى شاه!
از آن طرف جوانهاى ما را از بین برده است؛ از آن طرف هر روز که صحبت مىشود، همین دو- سه روز پیش از این، که در مجلس صحبت کرده: باید احکام اسلام را حفظ کرد؛ باید چه. خوب مرد بىعقل! تو دیروز تاریخ اسلام که تاریخ شرافت یک ملت بود، برداشتى و تاریخ دیگرى را جایش گذاشتى تا تودهنى خوردى و این را کنار گذاشتى. آزادى! آقا هى دم از آزادى مىزند؛ تو راجع به حزب رستاخیز در نطقهایت مکرر گفتى که باید اینها وارد بشوند در این حزب؛ هر کس وارد نشد در این حزب، اگر سوء قصد دارد او را مىکوبیم، مىزنیم، چه مىکنیم؛ و اگر این هم نیست تذکره به او مىدهیم که برود بیرون، بیرونش مىکنیم. آزادى؟ در کجاى این مملکت ما آزادى هست؟ آزادى قلم دارند مردم؟ آزادى بیان دارند مردم؟ کجا آزادى دارند که ایشان دم از آزادى مىزند؟ آزادى از احکام اسلام! دین مبین اسلام! احکام اسلام! آخر تو از اسلام چه دارى؟ چه علامتى از اسلام تو دارى تا اینکه دم از دین مبین اسلام مىزنى؟ تو که دارى اسلام را از بین مىبرى.
ادامه جنایات شاه، نتیجه حمایت امریکا
این ابتلایى است که ما همه الآن داریم. الآن جوانهاى ما در ایران مبتلا هستند به این رژیم فاسد و دارند خون مىدهند، کشته مىدهند. همین چند روز پیش از این در کرمانشاه عده زیادى کشته شدهاند، در کردستان هم؛ در سایر [شهرهاى] کردستان، همین مىگویند بوده است. چند روز پیش هم که دیدید تهران را چه کردند، تبریز را چه کردند، مشهد را چه کردند. انسان نمىتواند بشمارد این بلادى را که اینها قتل عام کردند و هر چه خواستند کردند. حالا هم دارد حفظ این قدرت خودش را با حکومت نظامى مىکند. اگر حکومت نظامى، اگر این امریکاى خبیث، ده روز این سرنیزهاش را از روى سر این بردارد همان درباریها مىخورندش. محتاج نیست که شماها؛ همان کسانى که در خود دربار، همانهایى که محافظش هستند در دربار، اگر بردارد این نیزه را، سرنیزه را امریکا از سر این آدم؛ همانها او را از بین خواهند برد. هیچ تأمین جانى [ندارد].
وضع مصیبت بار شاه
این را بدانید که الآن من و شما راحت تر از او هستیم؛ او الآن به مصیبت گرفتار است. مردم را به مصیبت انداخته است لکن خودش مصیبتها الآن دارد. الآن شب و روز ندارد. شاید خواب ندارد این آدم. الآن وقتى که صحبت مىکند، لرزه مىکند و صحبت مىکند. نمىتواند چهار تا کلمه را صاف صحبت کند. این حالایش است و عاقبتش هم ان شاء اللَّه بدتر از این خواهد شد، و آن طرفش «1» هم بدتر از این طرف خواهد شد.
وظیفه ما در خارج، کمک به نهضت
این وضع ایران در حال حاضر؛ و ما که در اینجا هستیم و شما آقایان که در خارجِ بلد «2» هستید، در خارج ایران هستید، وظایف دارید. ما چنین نیست که از آنجا آمدیم بیرون، دیگر تمام. ما همه وظیفه داریم؛ یعنى وظیفه عقلى، وظیفه وجدانى، وظیفه شرعى داریم. وظیفه ما این است که ما در هر جا باشیم، جمعاً و فرداً، یکى یکى و اجتماعى، کمک کنیم به این نهضت مقدس ایران؛ که آنها در میدان مبارزه دارند خون مىدهند و ما خارج هستیم و نمىتوانیم برویم آنجا؛ باید در خارجْ ما هم مبارزه داشته باشیم. ما هم به هر مقدارى که مىتوانیم با حرفمان، با قلممان، با تظاهرمان، هر کس هر چقدر، هر مقدار که مىتواند، باید همه ما این وظیفه را ادا بکنیم.
الآن مملکت ایران به ما صاحبِ دیْن شده. ما دیْن داریم الآن به آنها؛ مدیونشان هستیم. براى اینکه آنها راجع به مصالح اسلام و راجع به مصالح ملت دارند فداکارى مىکنند؛ ما هم جزء ملت هستیم، ما هم از ملت ایران هستیم. آنها پس براى خاطر ما فداکارى کردند، خون دادند، حبس بودند. الآن از علماى ما چقدر حبسند؛ از علما، از روشنفکرها، از دکترها، مهندسین، از محصلین، از بازاریها از همه طبقات الآن در حبسند. عدهاى کشته شدهاند؛ عدهاى محبوسند. اینها براى خاطر همین ملت بوده؛ براى خاطر اسلام بوده؛ و ما که مُسْلم هستیم و ما که ملى هستیم، مربوط به این ملت هستیم، به اینها دیْن داریم، باید دیْنمان را ادا کنیم. من که یک طلبه هستم، دیْنم را ادا مىکنم به اینکه بنویسم، بگویم به شما عرض بکنم، شما که آقایان هستید، محصل هستید، هر رشتهاى را که دارید، باید دیْنتان را به این ملت ادا بکنید. اینها را خرد کردند زیر پاى خودشان، و خداوند ان شاء اللَّه خردشان بکند و مىکند ان شاء اللَّه. بنا بر این ما همه موظفیم که توجه داشته باشیم به آنها و هر مقدارى که مىتوانیم، البته همه کار که ما نمىتوانیم بکنیم؛ آن مقدارى که در وُسْع ما هست، در قدرت ما هست، در خدمت به این ملت و در خدمت به این خلق، ما دیْن خودمان را ادا کنیم.
حراج مخازن کشور توسط شاه
علاوه بر این، خوب خود ما هم اهل این ملت هستیم؛ مىبینیم که تمام مخازن ما دارد مىرود تو جیب امریکا و برادرهاى او. نفت ما اگر این طور که حاتم بخشى مىکند محمد رضا ... اگر این نشود، نفت ما به این زودیها تمام نمىشود، مخازن ما به این زودیها تمام نمىشود، لکن درِ نفت را باز کردهاند و حراج کردهاند. دارند مىبرند همه را، مىخورند همه را. از آن طرف انگلیسها مىبرند، از آن طرف کسان دیگر. امریکایىها که از همه بدترند. از آن طرف هم شوروىها. همه ریختهاند به جان این ملت، و همه هم، دست به هم دادهاند که این مردکه را نگهش دارند که این چیزها را ببرند.
تأیید جنایات شاه توسط رهبر چین
شما دیدید که چند روز پیش از این، آن رهبر چین آمد که خیر- این رهبر چین، رهبر چند صد میلیون جمعیت، یک میلیارد جمعیت است؛ و خلق چین چطور و کمونیست چطور و ما چطور هستیم!- مردکه آمد ایران؛ یک کسى که قتل عامها کرده است، وارد به او شد. از روى کشتههاى ما با هلیکوپتر رد شد. نتوانستند او را از توى خیابان ببرند، براى اینکه مردم هیاهو مىکردند، داد و قال مىکردند. همه اینها را مردکه مىدانست، نه اینکه نمىدانست؛ چقدر جمعیت همراهش بود. از روى کشتههاى ما عبورش دادند و بردندش آنجا، و دست به دست هم دادند و با کمال خوشرویى با هم- عرض مىکنم- چه کردند. این، این آدم؛ اینها بازى مىدهند مردم را. از آن طرف دیدیم که در 15 خرداد آن همه جمعیت از ایران کشته شد، و شوروى روزنامههایش از آنها تأیید کردند و گفتند که اینها یک دسته ارتجاعى بودند، یک دسته چه بودند که مىخواستند چه بکنند؛ و حالا هم همان طور هست که تأیید مىکنند از او؛ امریکا هم که معلوم است.
ادعاى شاه در مورد انرژى خورشیدى!
اینها مىخواهند که تمام مخازن ما را ببرند؛ و این ملت بیچاره بعد از اینکه نفتش رفت و منابعش از بین رفت، بعد چه باید بکند؟ خدا مىداند چه باید بکند. این آقا مىگوید که باید از خورشید ما چیز [انرژى] بگیریم! تو چراغ نفتى را نمىتوانى روشن کنى؛ شما مىخواهید از خورشید قدرت بگیرید؟! این حرفها چه است؟ این حرفها براى اغفال مردم است. تمام این صحنهسازیهایى که دارند مىکنند براى این است که این مردکه را نگهش دارند آنها با قدرتهاى خودشان.
«شاه بماند» یعنى خیانت
و در داخله هم هر کس بگوید که این باید بماند یا خوب است بماند، این خائن است که مىگوید: خوب است بماند؛ براى اینکه در داخله همه دیدند که این شخص چه مىکند و با مردم چه کرده است و با مخازن ما چه کرده است، با مال ما چه کرده است. چقدرها اینها در خارج، عائله [شاه]، چقدر از مال مردم گرفتهاند و در خارج الآن ویلا دارند و مِلْک دارند و چه دارند و چه دارند. همه اینها از مال ملت بوده.
شایعه نفوذ کمونیسم
خوب، ما رضا خان را دیده بودیم؛ یک سرباز لُختى آمد و حالا هر یک از آنها [صاحب] میلیاردها میلیاردها شدهاند. این از مال همین ملت است. در همه شرکتها اینها شرکت دارند. هر شرکتى که در ایران تأسیس شده یک مقدارىاش هم مال اینها هست. از نفت هم که همین طورى دارد مىدهد به آنها. یک مقدارى مىگیرند، مقدار کمى
مىگیرند، که این مقدار هم به آنها آهن مىدهند؛ چیزهایى که به درد ما نمىخورد. بله، به درد ایشان این مسلسلها مىخورد؛ براى اینکه مردم را بزنند و بکشند. به درد ملت ما نمىخورد این چیزها. یک مقدارىاش هم توى جیب خودشان و توى جیب عائله شان مىرود و به تبلیغات مىدهند در خارج، که خدا مىداند اینها چقدر ... مىگویند صد میلیون دلار وجه تبلیغات ایشان است که به خارج مىدهند براى تبلیغ کردن. تبلیغ چه؟ تبلیغ اینکه این آقا براى ایران لازم است باشد. اگر این برود، کمونیست مىشود ایران. چرا کمونیست مىشود ایران اگر این برود؟ ملت ایران، یک ملت مسْلم هستند، ملت ایران شعارشان اسلام است، شعارشان دیانت است، چرا کمونیست مىشوند؟ بیخود همین طورى دارند منتشر مىکنند. حالا، اخیراً هم مىگویند که بناست که، درست کردهاند یک دستهاى را که دانشگاه وقتى که باز شد، در دانشگاه شعار کمونیستى بدهند براى اینکه به مردم بفهمانند که ببینید الآن کمونیستها هستند. نه، اینها سازمان امنیتند، اینها کمونیست نیستند؛ با هر حیله و با هر حقهاى هست اینها مىخواهند این را نگهش دارند و نگهداشتنشان هم براى این است که ایشان بهتر از همه نوکرى دارد مىکند.
ایران در دست ایرانى
ما حرفمان از اول تا حالا این بوده است که ما یک مملکتى داریم براى خودمان مىخواهیم. ما نمىخواهیم امریکا سرپرست ما باشد. ما نمىخواهیم همه منافع این ملت را امریکا ببرد، همه منافع این مملکت را شوروى ببرد. گاز را شوروى ببرد و نفت را امریکا ببرد. مگر یک سفره بازى است، هر کس هر چه مىخواهد بخورد؟ ما نمىخواهیم این طور باشد. ما مىخواهیم خودمان، یک جمعیتى هستیم، هر چى هستیم به شما چه، ما هر چى هستیم، مىخواهیم خودمان از زمین خودمان و از آب خودمان و از نفت خودمان و از مخازن خودمان که همه غنىاند اینها، ما مىخواهیم از همینها استفاده کنیم و دزدها را هم کنار بگذاریم که هى مىخوردند و مىبردند. آنها را هم کنار بگذاریم و خودمان اداره کنیم مملکت خودمان را. ما سرپرست لازم نداریم. بد اداره کنیم خودمان کردیم، خوب هم اداره کنیم خودمان کردیم. ما حرفمان این است. کى مىتواند
بگوید که نخیر، باید حتماً یک کسى دیگر بیاید و شما را اداره کند؟ به شما چه ربط دارد؟ ما یک مملکتى داریم مال خودمان، مخازنش هم مال خودمان؛ خودمان مىخواهیم اداره کنیم. مىگویید نمىتوانید، نتوانیم. به شما چه ربط دارد؟ ما نمىتوانیم اداره کنیم، نمىخواهیم اداره کنیم؛ حرف ما این است که شماها بروید بیرون؛ و حال آنکه اگر اینها بروند بیرون، اگر این مفتخورها را ما کنار بزنیم- نفتخورها عبارت از همین ابرقدرتها [که] هم مفتخور هستند، هم نفتخور؛ و مفتخورها هم همین عائله پهلوى، و تمام آنهایى که در این پنجاه سال با اینها روابط داشتهاند- از هر طبقهاى که مىخواهد باشد، اینها مفتخورهایى هستند که روى نعش جوانهاى ما دارند استفاده از مالیّت همین مملکت مىکنند؛ ما مىگوییم که اینها، این نفتخورها و این مفتخورها را اگر ما بیرونشان بکنیم، یک مملکت غنىاى داریم که مىتوانیم ادارهاش کنیم تا آخر. این طور نیست که مملکت ما بودجهاش ناقص باشد؛ خورندهاش زیاد است! بودجه ناقص نیست؛ آنکه مىخورد زیاد است، خرج آن اشخاص خارجى تبلیغاتى و نمىدانم، خرج این اشخاصى که در داخل هستند براى حفظ ایشان و امثال ذلک. این مستشارهایى که از خارج مىآیند، اینها زیاد مىخورند؛ همه اینها ریختهاند در این [کشور] براى مخازن ما و دارند آن را چپاول مىکنند و مىبرند.
اگر ما دست اینها را کوتاه کنیم و ان شاء اللَّه کوتاه مىکنیم و ملت ان شاء اللَّه قیام کرده است و کوتاه خواهد کرد، اصلش بیرونشان خواهیم کرد ان شاء اللَّه، اگر ما یک همچو چیزى موفق بشویم، هم نفتمان به اندازه کفایت است، هم خودمان مىتوانیم اداره بکنیم مملکت خودمان را. کى گفت که تو بیایى اداره کنى مملکت ما را، یا عمال تو بیایند اداره کنند؟
ادامه نهضت تا قطع دست ابرقدرتها از ایران
ما این همه مستشار مىخواهیم چه کنیم؟ این مستشارها همه براى این است که حفظ کنند او را، و غارت کنند ما را. حفظِ این، براى غارت. خودشان هم مىخواهند غارت بکنند و الّا اگر مىدانستند یکى بهتر از این مىتوانند بیاورند، مىبردندش. همچو عشقى به چشم و ابروى ایشان ندارند! لکن الآن نمىتوانند این را برش دارند. هر کس را بیاورند، ما همین هستیم. اگر بنا شد که کودتا کنند، یک نظامى روى کار بیاورند، یا باید بکُشد، یا باید برود. همین طورى که حالا هستش. یا باید مسلسل را بکِشد و همه ملت را بکُشد و یا باید کنار برود. تا امریکا نرود و تا دست این ابرقدرتها از روى مملکت ما برداشته نشود، ما نهضتمان برقرار است و فریادمان هم برقرار است و کارها را ما انجام مىدهیم و ان شاء اللَّه موفق خواهیم شد.
افکار عمومى دنیا متوجه ایران
آقایان نترسید از این ابرقدرتها. اگر یک ملتى قیام کرد براى مصالح خودش ... یکوقت مىخواهیم جنگ خارجى بکنیم، [در] جنگ خارجى ما هیچ هستیم و آنها همه چیز دارند؛ یکوقت یک ملتى یک حرفى دارد که همه عالم مىپذیرند این حرف را که ما ملتى هستیم، نمىخواهیم اجانب توى ملت ما باشد، توى خانه ما باشد، از خانه ما بیرون بروید. این را کسى نمىتواند با آن معارضه کند. اگر هم معارضه کند، یک امَد «1» خیلى کمى مىتواند معارضه کند و الّا با افکار عمومى دنیا مواجه خواهد شد؛ و هیچ قدرتى با افکار عمومى دنیا نمىتواند مقابله بکند. ما الآن متوجه کردیم تمام افکار عمومى دنیا را به ایران. الآن ایران مورد توجه همه است، یعنى یک چیزى است که همه دارند مطالعه مىکنند در ایران، ایران را دارند مطالعه مىکنند. آنها منتها مطالعه مىکنند براى چاپیدن؛ شاید یک اصحاب خیرى هم باشد که مطالعه مىکنند که ملت چرا این جور است، چه شده، چرا باید این طور باشد این؛ کم کم همه که متوجه شدند به اینکه یک ملتى بپاخاسته و مىگوید که من حق خودم را مىخواهم، نمىگوید که من حق دیگران را مىخواهم، این ناچار باید تبعیت از آن بشود. و من به شما مژده مىدهم که ان شاء اللَّه اگر چنانچه دست به هم، همین طورى که دادید، دستتان در دست هم باشد، مخالفتها را کنار بگذارید و با هم دوست باشید، همه با هم همقدم باشید، نتیجه خواهید برد و کلک اینها را ان شاء اللَّه خواهید کَند و مملکت مال خودتان خواهد شد.
لزوم رفع اختلافهاى جزئى
و آن یک کلمهاى هم که به شما آقایان خارج از کشور عرض مىکنم، این است که گاهى من مىشنوم- ایران که بودم گاهى مىشنیدم اینجا هم شاید شنیده باشم- که آقایان بینشان یک مثلًا اختلافات جزئى، یک کدورتهاى جزئى هست. به نظر من این صحیح نیست. شما همه برادر هم هستید. چرا با هم، سر چه با هم اختلاف داریم؟ ما همه باید دست به هم بدهیم، آنکه دشمن همه است، او را از بین ببریم. اگر ما بنا باشد که خودمان با هم اختلاف بکنیم، او آسوده سر جاى خودش مىنشیند [و] قواى ما صرف خودمان مىشود. این هم یک نیرنگى است که آنها همیشه داشتهاند که بین همین طبقات مردم اختلاف بیندازند. دو تا حزب درست کنند، آن حزب کذا، آن حزب کذا؛ بین این دو تا حزب اختلاف بیندازند و مردم را فلج بکنند. یا مثلًا، یک نفر را بیاورند جلو و یک چیزى از او درست بکنند، بعد هم مردم مشغول به او بشوند؛ مدتها سر این دعوا بکنند و قوایشان تحلیل برود و آنها استفاده بکنند. شما آقایان که در خارج هستید با هم برادر باشید. حل کنید اختلافات [را]. اگر یکوقت یک کدورتى از یک برادرى دیدید، برادر وار بروید پیش او، بگویید فلان کار شده است و من به واسطه این، کدورت دارم، حل بشود این کار. على اىّ حالٍ من توفیق شما را، همه آقایان را از خداوند تبارک و تعالى مىخواهم؛ و امیدوارم که تحصیلات شما در اینجا به آخر برسد با سربلندى، و بتوانید به وطن خودتان برگردید و زمام امور وطن را اشخاص مهذب، اشخاص صحیح العمل به دست بگیرند؛ و همه شما خدمتگزار، همه ما خدمتگزار به این مردم و به وطن خودمان و به اسلام باشیم. من- این هم عرض کنم که من- مزاجم اقتضاى اینکه هر روز بیایم اینجا، با این وضعى که الآن هست [ندارد]؛ من الآن خسته شده بودم؛ آمدم اینجا دیدم چاره ندارم [الّا] اینکه با آقایان صحبتى بکنم. من معذرت مىخواهم از آقایان که بتوانم بیایم. اولًا، این را عرض بکنم که من از اولى که داخل در این باب شدم [اجازه] دخالت به کسى نمىدادم؛ به نزدیکان خودم هم اجازه دخالت هیچ وقت نمىدادم. خودم مستقل بودم در کارهایم. خودم هر کارى را مىخواستم مىکردم و هر کارى را نمىخواستم نمىکردم؛ و به حَسَب تشخیص خودم و تفکر خودم کارها را انجام مىدادم. خیال نکنید که من حالا اینجا که آمدم مثلًا ارتباط خاصى با کسى داشته باشم، یا کسى در کارهاى من دخالت بکند و من هم قبول بکنم از او؛ این حرفها نیست در کار. کدورتى نداشته باشید از این جهت که من مثلًا اگر رفتم بیرون براى استراحت، این یک چیزى بوده است که من مثلًا به آقایان رسیدگى نکنم، خدمت آقایان نرسم. من در خدمت همه آقایان هستم و آنجا هم، منزلم، درش باز است؛ هر کس از آقایان مىخواهد، بیاید آنجا، لکن از اینکه بیایم در این محل و اینجا باشم، یا اینکه از آنجا هر روز پا شوم بیایم اینجا، از این معذرت مىخواهم از باب اینکه مزاج من همچو اقتضایى ندارد؛ و من باید برگردم آنجا و استراحت بکنم، و ان شاء اللَّه خودم را حاضر کنم براى خدمت به همه آقایان.
میزان حجاب
[یکى از خانمهاى حاضر در جلسه: این مسئله حجاب، این خواهرها [را که] در این محیط هستند یک مقدار ناراحت کرده؛ یعنى واقعاً مىخواهند ببینند که این حجاب به این شکل درست هست یا نه؟]
امام: به همین طور که حالا شما هستید؟ [خانم: بله]
امام: این مانع ندارد؛ اگر یک مَفْسَدهاى بر آن نباشد، مانعى ندارد. شما باید خودتان تشخیص بدهید که آیا به این ترتیب که بروید مثلًا مفسدهاى دارد؛ مثلًا فرض کنید که خلاف احترامى به شما مىشود؛ از این چیزها. اگر بشود، خوب او را دیگر خودتان هم نمىتوانید بگویید. اما اگر نمىشود، حجاب اسلام بیشتر از این نیست؛ همین است
[خانم: در ایران هم ...؟]
امام: ایران حالا با اینجا وضعش فرق دارد. آنجا ممکن است که بیشتر مفاسد باشد؛ و الّا نه اینکه حجاب ایران را اینجا دارد. حجاب ایران، حجاب اسلام، همین مقدارهاست. اسلام اینجا و آنجا ندارد. لکن یک جهات خارجى گاهى در کار هست. به طورى که یک مفسدهاى باشد، یک اختلاف اخلاقى بشود، یک- عرض مىکنم- چیزهایى باشد، البته آن وقت باید جلوگیرى بشود؛ اما اگر نباشد این طور، و ساده باشد و مثل سایرین با سادگى باشد، نه؛ بىچادر مانع ندارد.
نامه [به خانم فاطمه طباطبایى (خانوادگى)]
زمان: 18 مهر 1357/ 7 ذى القعدة 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: خانوادگى
مخاطب: طباطبایى، فاطمه
بسمه تعالى
7 ذى القعدة 98
فاطى خانم «1»
ان شاء اللَّه مزاج شریف سلامت است. جاى شما اینجا خالى است؛ جاى خوبِ ییلاقى است ولى معلوم نیست چقدر اینجا هستیم. حسن جان «2» را دعا مىکنم. خدمت حضرت حجت الاسلام آقاى ابوى «3» سلام برسانید. از سلامت خودتان ما را مطلع کنید؛ مخصوصاً از سلامت پس از فراغت «4» ان شاء اللَّه تعالى. و السلام.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
نامه [به آقاى مرعشى نجفى درباره استقامت تا سقوط رژیم]
زمان: 19 مهر 1357/ 8 ذى القعدة 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: استقامت تا سقوط سلسله پهلوى
مخاطب: مرعشى نجفى، سید شهاب الدین
بسمه تعالى
حضرت آیت اللَّه آقاى نجفى- دامت برکاته
به عرض عالى مىرساند، مرقوم شریف که حاکى از سلامت مزاج محترم بود و حاوى استفسار از این جانب بود واصل، سلامت و توفیق جنابعالى را خواستار است.
این جانب به واسطه فشار عراق به تصویب شاه معلوم الحال، که مملکت اسلامى را تا سرحد سقوط رسانده است، از نجف به خارج آمده بلکه بتوانم براى این ملت محروم کارى بکنم. ما همه موظف هستیم که از پا ننشینیم تا سقوط سلسله بىحیثیت پهلوى. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
سخنرانى [در جمع ایرانیان مقیم پاریس درباره جنایات شاه و اهداف انقلاب]
زمان: 19 مهر 1357/ 8 ذى القعدة 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: هجرت به پاریس- جنایات شاه- اهداف انقلاب
حضار: ایرانیان مقیم پاریس
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
شرح هجرت از عراق و ورود به فرانسه
... و بعدش رئیس اطلاعاتشان آمد پیش من و راجع به اینکه: شما خوب است ایران را مسلح نکنید، خوب است فعالیت نکنید؛ ما تعهداتى داریم نسبت به دولت ایران، من گفتم که خوب، شما تعهداتى نسبت به دولت ایران دارید اما من نسبت به آن تعهدى ندارم؛ و ما هم تعهداتى خودمان داریم نسبت به اسلام و نسبت به ملت خودمان. ما به کار خودمان ادامه مىدهیم، شما هم هر کارى مىخواهید بکنید. گفت: آخر شما هر روز اعلامیه مىدهید، هر روز یک نوارى مىفرستید و چه مىکنید؛ این را کمش کنید. گفتم نه! من اعلامیه مىدهم، نوار هم پر مىکنم و مىفرستم. منبر هم اگر رفتم صحبت مىکنم. اینها چیزى است که من نمىتوانم خلافش را بکنم. او هم رفت و بعد تشدید کردند به طورى که من دیدم که اینها دیگر تحمل مطلب را ندارند؛ و پیشتر چون این را گفته بود که فلانى حالا هیچ اما شماها (رفقاى ما) را چه خواهیم کرد، من دیدم که ممکن است یکوقتى اینها به رفقاى ما یک تعرضى بکنند و ما هم مکانى پیشمان مطرح نیست، ما مىخواهیم کارمان را انجام بدهیم، بنا گذاشتم که بروم به کویت و از آنجا بعد به یکى از ممالک اسلامى بروم. با اینکه ویزا هم داشتیم، در سر حد کویت باز دولت کویت مانع شدند از اینکه ما برویم. حتى اجازه اینکه ما برویم به فرودگاه از آنجا پرواز کنیم، آن قدر هم اجازه ندادند. ما باز برگشتیم به عراق. معلوم شد که خود آنها هم تفاهمى داشتند؛ منتظر ما بودند! همان جمعیتى که ما را آورده بودند باز آنجا ایستاده بودند! ما برگشتیم عراق و ما را بردند بصره و بعد از چندین ساعت بردند بغداد. و از بغداد هم دیدیم که حالا بیاییم اینجا، تا بعد بتوانیم یک فلان محلى براى خودمان انتخاب کنیم. موقتاً آمدیم به فرانسه.
الزام شرعى و عقلى
و من خودم را ملزم مىدانم، یعنى ملزم شرعى مىدانم، عقلى مىدانم، که در یکوقتى که مردم ایران قیام کردهاند و دارند کشته مىدهند، جوانهایشان را گرفتهاند، از آنها یک دستهاى را کشتهاند، یک دستهاى را حبس کردهاند، عدهاى از علماى ما الآن در حبس هستند، عده زیادشان در تبعید هستند، و مردم همه از بچه کوچک تا پیرمرد ایستادهاند الآن در مقابل دستگاه شاه و همه با یک صدا مىگویند ما شاه را نمىخواهیم، همه مسئول مىشویم براى این ملت. و این ملت- هر ملتى- حق دارد خودش تعیین کند سرنوشت خودش را. این از حقوق بشر است که در اعلامیه حقوق بشر هم هست. هر کسى، هر ملتى خودش باید تعیین سرنوشت خودش را بکند، دیگران نباید بکنند. این ملت ما هم الآن همه ایستادهاند و مىخواهند سرنوشت خودشان را تعیین کنند.
و این است که ما، این آدمى که به ما خیانت کرده است، به اسلام ما، به دین ما خیانت کرده است، مخازن ما را دارد به اجنبى مىدهد در مقابلش یا اسلحه مىگیرد و مردم را مىکُشد، و یا مىگیرد و مقدارى- یک مقدارش- را خرج همین کارها مىکند، باقىاش را هم خودشان و رفقاى خودشان از بین مىبرند، یک مردمى که حالا ایستادهاند و دارند خون مىدهند براى این کار، مایى که در خارج هستیم مکلف هستیم که با اینها همزبان باشیم. الآن آنها، همین الآن هم که ما اینجا نشستهایم شما بدانید که در آنجا انقلاباتى هست. الآن در ایران، همین چند روز پیش از این، در خیلى از جاهاى ایران آدم کشتهاند. خیلى است! الآن هم که ما اینجا نشستهایم باز نمىدانیم، شاید الآن هم در ایران یک صدایى باشد و هست؛ اما حالا کشتار هست یا نه، الآن ما نمىدانیم. چرا؟ دوریم. هر روز این مسائل هست. آنها در میدان مبارزه هستند و مشغول مبارزه هستند، ماها اینجا بىتفاوت باشیم و مشغول به مثلًا کارهاى عادى خودمان باشیم! این بر خلاف انصاف، بر خلاف انسانیت، بر خلاف شرع، بر خلاف همه اینها هست.
وظیفه ما، کمک به نهضت
ما موظفیم که با آنها هر اندازهاى مىتوانیم [همراهى کنیم]، هر کس به اندازه قدرت خودش. من مىتوانم الآن با شما صحبت کنم و شما را دعوت کنم به اینکه با ملت خودتان که براى منافع همه- که شماها هم جزء آنها هستید- قیام کردند [متحد شوید] و شماها موافقت کنید، این جبهههاى خارجى هر چه هستند، اینها همه همدست بشوند؛ من به اندازهاى که مىتوانم براى شما چند نفر الآن صحبت کنم صحبت مىکنم؛ آن مقدارى هم که مىتوانم بنویسم مىنویسم منتشر مىکنم؛ شما هم به هر اندازهاى که مىتوانید. تظاهر، هر وقت وقتش شد، مناسب شد؛ نوشتن، گفتن، به روزنامهنگارها چیز گفتن، هر چه مىتوانید. هر کس به اندازهاى که مىتواند با این ملت ضعیف که الآن تحت چکمه این بىانصافها هست باید همراهى کرد.
و یک همچو قیامى که الآن در ایران هست من گمان ندارم در تاریخ سابقه داشته باشد، این را که یک مسئله واحدى را همه بخواهند. الآن همه، این بچههایى که تازه خودشان هم الآن نمىدانند چه چیز دارند مىگویند اما مىگویند ما شاه نمىخواهیم! یا اینکه همه گفتهاند اینها هم مىگویند. یک بچه هفت- هشت ساله، پنج- شش ساله! آنکه زبان باز کرده الآن مىگوید که مرده باد شاه! براى اینکه دیده همه مىگویند او هم مىگوید. این زبان همه است، این منطق همه است. و در طول تاریخ شاید ما نداشته باشیم یکوقتى که همه یک مطلبى را با هم بگویند؛ یعنى، آنکه در آن طرف ایران- در اقصا بلاد ایران- است با آنکه در مرکز است حرفش یکى باشد. الآن وضع این طور شده است. و یک ملتى وقتى وضعش این طور شد، این پیش مىرود. این دیگر نمىشود که این ملتى که ایستاده الآن در مقابل ظلم و در مقابل قلدریها، و آنها با توپ و تانک و او با مشت، دارد مقاومت مىکند و نمىرود کنار، این ملت شکست نمىخورد.
تبلیغات دشمن براى ایجاد تفرقه
الآن تبلیغات مختلف شروع شده است. شروع بود، زیاد شده است. تبلیغات مختلف براى اینکه بشکنند این وحدت را، و جبهههاى مختلف، اشخاص مختلف [را]. اینها با آن صورتها. حتى گفتند که بنا دارند که در دانشگاه- وقتى که باز شد دانشگاه- یک دسته سازمان امنیتى را به صورت دانشجوها بیاورند و شعار کمونیستى بدهند براى اینکه به مردم بفهمانند که اگر شاه نباشد خواهد این طور شد! این شاه از کمونیستها هم بدتر است. این شاه، هر کسى از این شاه، از این آدم که بهتر است! این چه گذاشته براى مملکت ما؟ این جز اینکه همهاش تبلیغات [است]؟ چقدرها خرج تبلیغات در داخل و خارج مىشود تا اینکه روزنامهها در خارج براى او دروغها را بنویسند و در داخل برایش دروغها را بنویسند. این مشغول این کارهاست. و مشغول جمع کردن مال و در اطراف دنیا زینت تهیه کردن و زمین تهیه کردن. همین است کار ایشان! کار ایشان دیگر چیست؟ .... یا آدمکشى و آدمزنى است، یا یک استفاده این طورى؛ از مردم دارد استفاده مىکند و مال این ملت را دارد تضییع مىکند.
حرف ما این است. ما یک کلمه حرف داریم و آن این است که اینهایى که نشستهاند سر این خوان یغما، که اسمش ایران است، و هر کس از هر طرف آمده است، هر مملکتى از هر طرف آمده است، دارند از این خوان یغما مىخورند و این ملت ما کنار این دارد گرسنگى مىخورد، ما مىگوییم این نباشد. ما مىگوییم یک مملکتى ما داریم، نفت دارد، مخازن دیگر دارد، غنى است مملکت ما، این مملکت را براى خودمان بگذارید. خودمان کارهایش را مىکنیم. اگر بخواهیم هم کارشناس بیاوریم، خودمان مىآوریم. چرا شما بیاورید با ماهى- نمىدانم- چند صد هزار تومان! کارشناس مىآوریم که این طور نباشد. خودمان کارشناس درست مىکنیم.
فرهنگ استعمارى، مانع رشد استعدادها
دانشگاه از وقتى که امیر کبیر ایجاد کرده است تا حالا، به قدر هفتاد سال یا ... خیلى سال مىگذرد از عمرش، لکن نگذاشتند جوانهاى ما درست بشوند، خوب سرانجام کار را انجام بدهند. اصلًا مانع شدند از اینکه رشد بکنند جوانهاى ما. دانشگاههایى، که به دست دیگران درست شده است که نگذارند رشد در آن پیدا بشود. نظامیهاى ما را نمىگذارند که تربیت نظامى صحیح بشوند. مستشارهاى امریکایى اینها را به راه کج مىبرند؛ یعنى راهى که براى آنها فایده دارد مىبرند! فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است. ما باید فرهنگ خودمان را داشته باشیم. این فرهنگها فرهنگهایى است که نمىگذارند بچههاى ما با فرهنگ بزرگ بشوند. یک لوزه الآن مىخواهد عمل کند، همین خود یکى از چیزهایشان این بود که از اروپا آوردند این لوزه را عمل کرد! خوب، تویى که مىگویى که ما دیگر مملکتمان را بردیم تا آنجا! لوزهتان را هم دارید جاى دیگر عمل مىکنید! پس معلوم مىشود که شما هیچى ندارید! یک خط مىخواهند بکشند از اینجا به آنجا، از خارج مىآورند و درست مىکنند براى اینکه یک خطى بکشند! آن وقت یک قرارداد با یک کمپانى مىبندند- در یکى از این قراردادها بوده است، من یادم نمىماند این چیزها- که نمىدانم چند متر راه درست کرده بود و باقى آن را برداشت و رفت پى کارش! اینها این طور ریختند به جان این مملکت. گازش را شوروى مىبَرد، نفتش را امریکا مىبَرد! ما که مىگوییم که حکومت اسلامى مىخواهیم، مىخواهیم جلوى این هرزهها گرفته بشود؛ نه به منطق شاه که مىگوید اینها مىگویند که ما مىخواهیم برگردیم به زمان هزار و چهار صد سال پیش از این! ما مىخواهیم به عدالت هزار و چهار صد سال پیش از این برگردیم نه اینکه زندگىمان زندگىِ آن وقت بشود. نه؛ همه مظاهر تمدن را با آغوش باز قبول داریم لکن اینهایى که اینها دارند مظاهر تمدن نیست. این همه آدمکشى مظاهر تمدن است؟! این حکومت نظامى- عرض مىکنم که- به جان مردم ریختن، این مظاهر تمدن است؟! این همه نفتهاى ما را به دیگران دادن و در مقابلش اسلحهاى که نمىتوانند این اسلحه را به کار ببرند. اسلحههایى که به ایران مىآورند ما نداریم کسى که کارشناس باشد، بداند این را چه جورى باید به کار انداخت، باید خود مستشارهاى آنها بالاى سرش باشد! پایگاه درست کردند اینجا! پایگاه امریکایى درست کردند به صورت اینکه ما مىخواهیم مملکتمان را چه بکنیم! پایگاه امریکاست اینجا! ما اینکه حرفمان است این است که مىخواهیم این طور این آشفتگى که الآن این آقا ایجاد کرده است، این نوکر ایجاد کرده براى اربابهاى خودش، ما مىخواهیم این نباشد.
رژیم پهلوى دست نشانده اجانب
از روز اول که من یادم است- شماها جوانید یادتان نیست- از روز اولى که رضا شاه کودتا کرد، کودتایى بود که با دست انگلیسها بود! خود انگلیسها هم بعد از اینکه این رفت، در رادیو دهلى گفتند که (من خودم شنیدم) ما رضا شاه را آوردیم و لیکن خیانت کرد بردیمش! آن وقتى که بردند او را به جزیره کذا، «1» در رادیو دهلى- که مربوط به انگلیسها بود- گفتند که ما رضا شاه را آوردیمش سر کار و بعد از اینکه خیانت کرد او را بردیم! خود آقاى محمد رضا خان گفت! در یکى از چیزهایش نوشته بود- که شاید هم در همان خدمت براى وطنم «2» باشد- لکن بعدش این را از بین بردند، دیدند بد حرفى زده است! که متفقین وقتى که آمدند اینجا، صلاح دیدند که من باشم! از خاندان ما باشد! لکن جنابعالى هم دست نشانده هستى! «صلاح دیدند که من باشم» معنایش این است که آنها مرا قرار دادند. ما مىگوییم نمىخواهیم یک کسى را که با صلاح متفقین آمده اینجا، و حالا هم براى متفقین دارد کار مىکند، زحمت مىکشد، همه هستى ما را دارد به باد مىدهد. استقلالْ ما نداریم، آزادى بیان نداریم، آزادى قلم نداریم، هیچى نداریم.
نابودى کشاورزى و تزاید فقر
زراعت یک مملکت زراعى که زراعتش باید صادر بشود چقدرها، اینها براى 33 روز- مثل اینکه این طور نوشته بودند، 33 روز یا 34 روز، یک همچو چیزى دارد- باقى آن را باید از خارج بیاورند. شما الآن مىبینید که از خارج هى سیل گندم است و جو است و چه و چه و چه، تخم مرغ است. و همه چیز را از خارج دارند مىآورند. اینها به اسم «اصلاحات ارضى» زراعت ایران را به باد دادند؛ یعنى دهقان و رعیت بیچاره را بیچاره کردند که دیگر نتوانستند اینها بمانند در مزرعههاى خودشان. از آنجا کوچ کردند و آمدند به تهران. و اطراف شهر تهران به وضع بدى زندگى مىکنند. به وضع بسیار اسفناکى. الآن عده کثیرى زیاد- شاید قریب چهل مورد، چهل محل، شاید این مقدارها که صورتش را به من دادهاند که در نجف این صورت پیش من بود که در کجاى شهر فلان عده، در کجاى شهر فلان عده، همین طورى در شهرْ متفرق، با کوخهاى کوچک، با چادرنشینى، این طورى است. در تهرانِ مرکز این طور هست که با چادرنشینى و کوخنشینى دارند اینها زندگى مىکنند! نوشته بود که [اگر] بخواهد یک کوزه آب براى بچههایش بیاورد، باید نمىدانم چند پله، صد پله، چقدر، از آن گودالى که اینها زندگى در آن مىکنند باید بیاورند به بالا، برسند به این شیر آبى که اینجا گذاشتهاند. در زمستانِ سرما این زن باید این کوزه را بیاورد بالا و بعد از این پلهها برگردد یک کوزه آب ببرد براى بچههایش.
حیات رژیم، مغایر آزادى و استقلال
ما مىگوییم این وضع آشفته باید از بین برود. از آن طرف خرجهاى خودشان آن طور خرجهاست که همین آخرى- من خواندم که- براى فلان ویلایى که براى یکى از خواهرهاى شاه بود، خود ویلا را چقدر خریدند. الآن من یادم نیست ولى زیاد بود؛ پنج میلیون دلار! پنج میلیون دلار براى خرج گلکارى و زینت گلکارى! این وضع اینها! و بیشتر از این است که الآن ما نمىتوانیم تصورش را بکنیم. این وضع عده کثیرى از مردم که در خود شهر تهران زندگى دارند مىکنند با یک چادرى، با یک کوخى، بىهمه چیز؛ نه یک چراغ دارند، نه یک- عرض بکنم که- آب دارند؛ اسفالت و این حرفها هم که اصلًا معنى ندارد براى آنها! ما که مىگوییم حکومت اسلامى، مىگوییم این وضع باید از بین برود. نمىگوییم که حکومت اسلامى ... شاه مىگوید که اینها مىگویند باید ما برگردیم به آن زمانى که با الاغ راه برویم! کدام آدم این حرف را زده که شما باید با الاغ بروید؟! ما مىگوییم که این وضع را باید به هم زد. و تا محمد رضا و دودمان پهلوى هست، ما نمىتوانیم یک روى آزادى و یک روى استقلال براى مملکتمان ببینیم. این یک نوکرى هست که گذاشتهاند او را اینجا و «مأمور» براى وطنش هست! خودش هم مىگوید «مأموریت براى وطنم»! راست مىگوید اما مأموریت از امریکا! مأمور است از جانب امریکا براى وطنش که این وطن را، وطن بیچاره را، نه بگذارد رشد معنوى بکند و نه مالشان را خودشان بخورند. مالشان باید نصیب امریکا بشود.
حکومت اسلامى یعنى حکومت عدالت
ما که مىگوییم حکومت اسلامى، مىگوییم حکومت عدالت، ما مىگوییم یک حاکمى باید باشد که به بیت المال مسلمین خیانت نکند، دستش را دراز نکند بیت المال مسلمین را بردارد، ما این یک مطلب را مىگوییم. این یک مطلب مطبوعى است که در هر جامعه بشرى که گفته بشود، براى هر کس گفته بشود، از ما مىپذیرند. ملت ما امروز قیام کرده است براى این مطلب که این آدم به ما خیانت کرده، اموال ما را خورده است و برده است و- عرض مىکنم که- در ممالک دیگر براى خودش و براى خانوادهاش و براى اتباعش ویلاها خریده و- عرض مىکنم که- زندگیهاى بزرگ تهیه کرده است و ما گرسنه هستیم. گرسنهها جمع شدهاند مىگویند که ما نمىخواهیم او را. چه مىگوید؟ خوب، منطق ما این است، ما غیر از این حرفى نداریم.
تبلیغات سوء
حالا در ضمن، روزنامههاى اینجا هر چه بخواهند بنویسند: اسلام ارتجاعى است! خوب، هر چه هست، اینها این کلمه را، شما این را جواب بدهید. من این کلمه را که مىگویم، این روزنامهها، همه روزنامههاى دنیا، جمع بشوند جواب این کلمه را بدهند که آقا ما مخازن نفت داریم، مخازن مس داریم، مخازن چیزهاى دیگر داریم، همه چیز داریم، لکن دارند مىبرند، غارت مىکنند؛ ما ملت ضعیف عقب افتاده نمىخواهیم غارت بشویم! شما مىگویید عقب افتادهایم، بسیار خوب، نمىخواهیم آقا؛ شما که غارت مىکنید جلو افتادید، مایى که غارت شدیم عقب افتادیم! شما به- عرض مىکنم که- «دروازه تمدن» رسیدید که دارید مردم را غارت مىکنید! مردمْ دیگر شاید نرسیدهاند به آنجا که آزادى به آنها بدهند! مردکه مىگوید اینها نرسیدند به آن حد آزادى! نرسیدند به آن حد! من نمىفهمم یعنى چه؟! چطور نرسیدند به آن حد که به آنها آزادى بدهند؟! مردم که داد مىکنند که آقا! چرا آن کارهاى غلط را مىکنى، اینها نرسیدهاند به آن؟! حالا برسند به آن حد، باید حرف نزنند؟! هر چه تو سرشان مىزنند دیگر حرفى نزنند، تا اینکه رسیده باشند به آن حدى که بشود به آنها آزادى داد؟!
حمایت همگانى از قیام ملت
مملکت ما امروز قیام کرده است، و این قیامْ قیامى است که همه موظفیم دنبالش برویم. یعنى از منى که طلبه هستم تا شمایى که محصل هستید، تا آنکه کاسب است، تا آنکه تاجر است، تا هر کس که هست که اهل این مملکت است، باید دنبال این اهالى مملکتش باشد تا این کار بشود. بلکه مسئلهاى است که منطقى است که بشر باید دنبالش باشد. اینها دارند حقوق اولیه بشریت را مطالبه مىکنند. حق اولیه بشر است که من مىخواهم آزاد باشم، من مىخواهم حرفم آزاد باشد، من مىخواهم مستقل [باشم]، من مىخواهم خودم باشم. حرف ما این است. این حرفى است که در هر جا شما بگویید، همه از شما مىپذیرند. و ما همه موظفیم که به دنبال این مطلب باشیم. تا آن اندازهاى که مىتوانیم به برادرهایى که دارند کشته مىدهند کمک بکنیم. هر چه مىتوانیم آنهایى که الآن کَانَّهُ در میدان جنگ هستند، ما به اینها کمک برسانیم. هر طورى که مىتوانیم کار کنیم: با قلم، با بیان، با صحبت، با هر چه که مىشود، با تظاهرات. این حرف ماست.
از خداى تبارک و تعالى توفیق همهتان را مىخواهم؛ و امیدوارم که همهتان یک اشخاص صحیح مبارز [باشید]، با فساد مبارزه کنید. و همه موفق باشید، ضمن اینکه رضاى خداى تبارک و تعالى را که همهاش این است که این ملتها ملتهاى قوى باشند، ملتهاى قدرتمند باشند، ملتهاى مرفه باشند، ان شاء اللَّه همه موفق باشید که این مطلب را به دست بیاورید.
پیام [به ملت ایران به مناسبت چهلم شهداى 17 شهریور]
زمان: 20 مهر 1357/ 9 ذى القعدة 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
مناسبت: چهلم شهداى 17 شهریور (جمعه خونین)
مخاطب: ملت ایران
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
9 ذى القعدة 98
ملت آگاه و مبارز و شجاع ایران- اعلى اللَّه کلمتهم.
اکنون که چهلم عزیزان تهران به دنبال «چهلم» ها فرا رسیده، و با استقرار حکومت سرنیزه و پلیس در انتظار «چهلم» هایى باید باشیم، اکنون که سایه شوم حکومت نظامى و نظام سیاه شاهنشاهى روزگار ملت محروم ما را به تباهى کشانده است، اکنون که دست ابرقدرتهاى ستمگر براى چپاول مخازن غنى ما بر ضد اراده مصمم ملت از آستین دژخیمان شاه بیرون آمده و عزیزان اسلام را به خاک و خون مىکشد، اکنون که نمودهاى «دروازه تمدن بزرگ» به دست پایه گذاران حقوق بشر، یکى پس از دیگرى بر روى نعشهاى جوانان برومند ما رخ مىنماید، اکنون که به ادعاى کارتر، ملت به آزادى و استقلال شاهانه نایل شده است، کشور بىپناه ما عزادار و ملت مظلوم ما سوگمندند. ما در غرب و شما در شرق به عزاى عمومى مىنشینیم، تا دست جنایتکار ابرقدرتهاى نفتخوار در کشور نفتخیز ما باز است درهاى سعادت و آزادى و استقلال بسته است.
عزیزان من! همت کنید و زنجیرهاى اسارت را پاره کنید و مهرههاى خیانتکار را یکى پس از دیگرى از صحنه خارج کنید، و دست مهرهدارهاى سودجو را از کشورهاى اسلامى قطع کنید. سعادت و آزادى و استقلال، پشت سد مهرههاى داخلى و مهره دارها است، سدها را ویران کنید و صفها را در هم شکنید و کشور را نجات دهید. در منطق کارتر، این جنایتها و اختناقها و وحشیگریهاى شاه کوشش در راه استقرار اصول دموکراسى و موضعگیریهاى مترقیانه نسبت به مسائل اجتماعى است. او مردم آگاه ایران را متهم مىکند که با آزادى که شاه مىخواهد بدهد مخالفند، و تمام اعتصابات و اعتراضات سراسر ایران براى گریز از آزادى است! لکن باید بداند که این فریبکاریها دیگر ارزش خود را از دست داده است و همه جوامع شاه را شناختهاند.
ملت بزرگ ایران! تاریخ ایران، بلکه تاریخ جهان، نهضتى چون نهضت شما به یاد ندارد و قیام همگانى چون قیام شما آزادگان را پشت سر نگذاشته است. امروز نونهالان هفت- هشت ساله دبستانهاى ما فدایى مىدهند و در راه اسلام عزیز و کشور، خون نثار مىکنند. شما در چه تاریخى چنین دیدهاید؟ امروز زنهاى شیردل، طفل خود را در آغوش کشیده و به میدان مسلسل و تانک دژخیمان رژیم مىروند. در کدام تاریخ چنین مردانگى و فداکارى از زنان ثبت شده است؟ امروز غریو «مرگ بر شاه» از دل طفل دبستانى تا پیران بیمارستانى مجال را بر رژیم منحط پهلوى چنان تنگ نموده و اعصاب شاه را آن سان خرد کرده که دست از پا نشناخته و تسکین خاطر خود را با خون کودکان و جوانان ما بیمه مىکند.
خواهران و برادران عزیز! صبور باشید و سستى و ضعف از خود نشان ندهید؛ راه شما راه خدا و اولیاى خدا است. خون شما در راهى مىریزد که خون پیغمبران و امامان و اصحاب صلاحیتدار آنان ریخته شد. شما به آنان مىپیوندید و این نه تنها غم ندارد، که شادى آور است.
صفهاى خود را محکم کنید و ارادهها را مصمم و وحدت کلمه را حفظ نمایید و با همه جناحهاى مسلمان؛ خصوصاً ارتشیها ائتلاف کنید، و سلام گرم مرا به آنان برسانید، و بگویید اینان که با مسلسل شما و یا اجانب کشته مىشوند برادران و خواهران شما هستند. براى ارضاى شهوات شاه، خود را پیش خالق و خلق رسوا نکنید و در آغوش ملت بیایید آغوش ما براى شما باز است.
عزیزان من! از اختلاف که الهام ابلیس است اجتناب نمایید و به هم پیوسته در راه هدف که سرنگون شدن رژیم فاسد پهلوى و قطع ایادى اجانب از مقدرات و مخازن کشور است، نهضت مقدس را ادامه دهید و در راه پیشرفت مقاصد اسلامى خود از هیچ عاملى نهراسید که این جنبش بزرگ را هیچ قدرتى نمىتواند متوقف کند. شما بِحقید و دست خداوند تعالى با شما است، و خدا خواسته است که مستضعفین پیشوایى را به دست گرفته، خود وارث مقدرات و مخازن خود باشند.
این جانب در اولین فرصت به یکى از کشورهاى اسلامى که بتوانم به فعالیتهاى اسلامى خود ادامه دهم خواهم رفت، و ان شاء اللَّه تعالى عمرم را در راه خداى تعالى که خدمت به شماست به آخر مىرسانم. تا کنون هیچ یک از دولتهاى اسلامى از من دعوت ننمودهاند، و به محض احراز آزادى بیان و قلم در کشورى از کشورهاى اسلامى، ان شاء اللَّه براى خدمت در آنجا خواهم رفت. اکنون در اینجا به خدمت ادامه مىدهم. در نهضت اسلامى و خدمت به مردم مسلمان، مکان یا رنج در مکان مطرح نیست؛ آنچه مطرح است ملت است؛ صداى وجدان است. من هر چه بکنم و بر سر من هر چه بیاید در مقابل شمایى که خون در راه آزادى و اسلام دادهاید خجلم. آنچه مرا در این مکان رنج و دردآور دلخوش مىکند خدمت به شما است. من در غم خانوادههاى افتخارآفرین سراسر ایران خود را شریک مىدانم و یاد کودکان دبستانى ایران که اخیراً به دست شاه جبار کشته شدهاند قلبم را مىفشارد. چهلم تهران را روز عزاى عمومى اعلام کرده و خود نیز عزادارم.
از خداوند تعالى ادامه نهضت را تا حصول مقاصد اسلامى خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
مصاحبه [با خبرنگاران درباره آینده حکومت اسلامى]
زمان: 20 مهر 1357/ 9 ذى القعدة 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: آینده حکومت اسلامى ایران
مصاحبهکننده: خبرنگاران بى. بى. سى. و تلویزیون تجارتى بریتانیا در پاریس
ما امید آن داریم که این قیامى که ملت ایران کرده است- براى مطالبه حق خودش- و با این نحوى که نهضت رشد پیدا کرده است، احتیاج به قیام مسلحانه پیدا نکند؛ ولى اگر یکوقت طولانى شد- این معارضاتى که هست و این مباحثاتى که هست و این نهضت عمرش طولانى بخواهد بشود و شاه لجاجت کند و بماند در ایران، راجع به قیام مسلحانه تجدید نظر ممکن است بکنیم.
سؤال: [هفته گذشته که من و دیوید پرمن، به پاریس رفتیم، آیت اللَّه خمینى در مصاحبهاى براى بخش فارسى بى. بى. سى. توضیحات بیشترى در این باره داد]
جواب: باید این رژیم برچیده بشود و پس از آن، با یک رفراندم عمومى، شخصى روى کار بیاید براى حکومت موقت؛ و به آراى عمومى رجوع بشود براى تشکیل یک مجلس؛ و تمام احکامى که از مجلس بگذرد و تمام مسائلى که در مجلس بگذرد، آن مسائل مطابق با اتکاى به ملت است. و تغییر، یک تغییر طبیعى است از یک حکومت و سلطنت غیر قانونى به یک حکومت و رژیم قانونى.
[آقا ممکن است توضیح بفرمایید که مقصود از حکومت اسلامى جمهورى اسلامى چیست؟ و عده زیادى در ایران گفتند که مىخواهیم برگردیم به قانون اساسى ایران؛ در این مورد ممکن است توضیحاتى لطف بفرمایید؟]
- برگشت به قانون اساسى، همان برگشت به رژیم سلطنتى منحط است که امرى است کهنه شده و ارتجاعى؛ و این قابل برگشت نیست. و اشخاصى که مىگویند مىخواهیم برگردیم در اقلیت واقع هستند؛ و تمام ملت از سرتاسر کشور فریاد مىزنند که ما حکومت اسلامى مىخواهیم. و اما رژیم اسلامى و جمهورى اسلامى، یک رژیمى است متکى بر آراى عمومى و رفراندم عمومى و قانون اساسىاش قانون اسلام و باید منطبق بر قانون اسلام باشد؛ و قانون اسلام مترقى ترین قوانین است، و قانون اساسى آن مقدار که مطابق با این قانون مترقى است آنها بر جاى خود باقى مىماند و آن مقدار که مخالف با این است- به حکم خود قانون اساسى- قانونیت ندارد؛ و بسیارى موادش، موادى بوده است که با سرنیزه تحمیل شده است و آنها باید ساقط بشود.
[نحوه رابطه حضرت آیت اللَّه با جامعه غرب و با جامعه کمونیست چطور خواهد بود؟]
- اما روابط ما با جامعه غرب؛ یک روابط عادلانه است که نه زیر فشار ظلم آنها خواهیم رفت و نه ظلمى بر آنها روا خواهیم داشت. ما با آنها به طور احترام متقابل رفتار خواهیم کرد، و با آنها اگر آنها هم احترام متقابل را حفظ کنند و نخواهند بر ما تحمیل کنند و تجدید نظر در این کارهایى که تا کنون بر ما- بلکه با شرق- کردهاند بکنند، ما با آنها به طور خوب و روابط حسنه رفتار مىکنیم و معاملات با آنها هم خواهیم کرد؛ به هر نحوى که صلاح خودمان باشد، نه هر نحوى که تحمیل باشد یا فقط صلاح آنها در نظر گرفته شده باشد، ما روابط حسنه با آنها داریم. و اما با کمونیستها؛ چون سوء قصد آنها را نسبت به مملکت خودمان تا کنون احراز کردیم، نمىتوانیم یک روابطى داشته باشیم مگر که آنها هم دست از آن کارهایى که دارند بردارند، و کمونیستى که در ایران هست به دامن خود ملت و اسلام برگردد که ما با آنها هم به طور عادلانه خواهیم رفتار کرد؛ و اما اگر بخواهند باز مثل سابق یا ایام «توده» و اینها خیانت به مملکت بکنند «1» با آنها طور دیگر رفتار خواهیم کرد.
سخنرانى [در جمع دانشجویان درباره اوضاع ایران و اصلاحات امریکایى شاه]
زمان: 21 مهر 1357/ 10 ذى القعدة 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: اوضاع ایران- اصلاحات امریکایى شاه
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم پاریس
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
دولت عراق و جلوگیرى از فعالیتهاى سیاسى امام
در اثر فشار دولت ایران، عراق از ما خواست که قدرى کوتاه بیاییم و بر علیه ایران فعالیت نکنیم و ما گفتیم نه، و به وسیله سازمان امنیت نجف این کاغذ را ابلاغ کردند. من کاغذ را گرفتم گذاشتم کنار؛ جواب ندادم به آنها لکن کار خودم را ادامه دادم. تا از یک سال به این طرف که کارها و فعالیتها زیاد شد، و علاوه بر اعلامیهها و فعالیات دیگر مصاحباتى هم با بعضى روزنامههاى خارجه مثل لوموند و اینها شد، آنها تعقیبشان زیاد شد. رئیس «امن عام»
» آمد پیش من، خودش آمد، آن باز تقاضایش همین معنا بود که یکوقت حرفش مىشد که شما هر فعالیتى مىخواهید، بکنید لکن مصاحبه نکنید. ما هم به اصل مصاحبه خیلى عادت نکرده بودیم به آن. به این جوابى ندادیم لکن یک مصاحبه دیگرى شد، یعنى از فرانسه هم آمدند و مصاحبه کردند. از فرانسه هم آمدند و با آنها هم مصاحبه شد و لو اینکه اینها آنها را گرفتند. بعد که از منزل بیرون آمدند آنها را گرفتند. بعد از آن، تشدید کردند راجع به این معنى که شما در اینجا- به تعبیر آنها- منزل خودتان است، هر جورى مىخواهید باشید لکن فعالیت سیاسى نکنید. روحانى خوب است که همان- محصَل حرفشان این بود که- درس بگوید و مسأله بگوید. من گفتم که اسلام از سیاست جدا نیست؛ اسلام مثل جاهاى دیگر نیست، مثل مذاهب دیگر نیست که ذکر و دعا باشد. اسلام سیاستش با سایر احکامش با هم هستند، و من دخالت سیاسى مىکنم. و من، هم اعلامیه مىدهم و هم در ضبطْ حرفهایم را ضبط مىکنم و هم اگر مقتضى شد در منبر صحبتهایم را مىکنم؛ و این یک تکلیفى است شرعى براى من. گفتند که آخر ما یک تعهداتى با دولت ایران داریم، با آن تعهدات نمىشود این کارها. گفتم خوب، من هم- قریب به این معنى- یک تعهداتى با اسلام دارم و با ملت ایران، من هم نمىتوانم که از تعهداتم دست بردارم. منتهى شد به اینکه آنها گفتند که نه، نباید بشود و ما گفتیم باید بشود. و آنها ما را محصور کردند در منزل. البته نه اینکه بگویند شما نیا بیرون؛ کسى را نمىگذاشتند [بیاید]، ایرانىهایى که از بیرون مىآمدند، اینها را مانع شدند. یک روز هم طلبهها را مانع شدند الّا یکى دو سه نفر. من بیرون نیامدم از منزل. بیرون که نیامدم، خوب در ایران یک چیزهایى شد، و فلان. من دیدم که خوب، ما بخواهیم اینجا توى منزل بمانیم و کارى نکنیم و بگوییم ما هم درس مىخوانیم و ... این مخالف با وضع ماست.
سکوت، خلاف وجدان و دیانت
ما الآن در ایران کشته دادیم، ما بچههایمان را، بزرگهایمان را کشتند در ایران، الآن هم هر روز این بساط هست، الآن هم در دانشگاه همین؛ در روزنامههاى آنجا منعکس است که در دانشگاه- دیروز یا پریروز- گفته بود هشتاد و چند نفر، 75 نفر زخمى؛ و این چیزى که معلوم است دولت ایران گفته است و چندین نفر هم کشته. اینها به جان این ملت افتادند، از این طرف همه چیز ملت را مىبرند، حالا جان این ملت را دارند مىگیرند، ما چطور با این وضعى که اینها دارند بتوانیم، وجدان ما اجازه به ما بدهد، دیانت ما اجازه به ما بدهد که ما بنشینیم نگاه کنیم و فرزندان اسلام را اینها درو کنند و بکشند؟ ما صدایمان را به آن قدرى که بتوانیم، آن قدرى که بگذارند دولتها، صدایمان را به دنیا مىرسانیم که خوب ببینند که این وضع ایران چه وضعى است.
بىثمرى حکومت نظامى
الآن من گمان نمىکنم که هیچ مملکتى شبیه به مملکت ایران باشد. یک مملکتى باشد که همهاش حکومت نظامى. خوب، همه شهرها، تقریباً دوازده شهر بزرگ ایران که اساس شهرهاى ایران است، حکومت نظامى قرار دادى؛ باقى آن هم حکومت نظامى؛
یعنى الآن نظامى، ایران را دارد اداره مىکند. حالا هم از قرارى که گفتند بناست که یک نظامى نخست وزیر بشود؛ فریدون جم را مىگویند مىخواهد نخست وزیر بشود، این هم یک نظامى است. اینها نمىتوانند ادامه حیات بدهند. شاه نمىتواند ادامه حیاتش را بدهد الّا زیر پرچم نظام و زیر سرنیزه نظامیها که دنبالش سرنیزه امریکایىها است. اگر سرنیزه امریکایى نباشد، معلوم نیست نظام ایران الآن آن طور انقیاد را داشته باشد. آن هم بیدار شده، آن هم آدم است، آن هم ایرانى، آن هم دارد مىبیند که در ایران چه مىگذرد. روزى نیست که دریک شهرى یک صدایى درنیاید. به مجردى [که] صدا درآید مىزنند، مىکشند، چه مىکنند.
ادعاى حقوق بشر، وسیله غارت ملل ضعیف
با این وضعى که ایران دارد، با این اغتشاشى که الآن در ایران هست؛ و این دوَل بزرگ هم که بشر دوست! حقوق بشر! همهاش شعر. همه این حرفهایى که این دولتهاى بزرگ مىزنند و جامعههایى درست کردهاند براى حقوق بشر، براى امنیت، براى چه، نه امنیتشان به امنیت آدم مىبرد و نه حفظ حقوق بشرشان به حفظ حقوق آدم مىبرد همهاش براى این است که این ملل ضعیف را ببلعند. این همه مساعى که ملاحظه مىکنید در هر یک این ابرقدرتها، یک صدایى است، یک نظامى هست، نظام این است که این بلاد شرق را، بلاد ضعیف را، اینها ببلعند.
در شرق چون مخازن زیاد است، مخازن نفتْ زیاد در شرق هست مثل کویت، مثل حجاز، مثل ایران، در اینجا این طور مخازن هست، آن خارجیها تمام چشمشان دوخته شده است به این مخازن ما و دارند مجانى مىبرند، همین طورى. شما خیال مىکنید که امریکا پول به ایران مىدهد؟ امریکا براى خودش در ایران پایگاه درست مىکند. این اسلحههایى که مىگویند فروختند به ایران، به جاى نفت دادند. این اسلحهها همانهایى است که اینها مىخواهند در ایران باشد، و پایگاه باشد که مبادا یکوقتى شوروى حمله بکند. نه این است که اینها به ما چیزى دادهاند، اینها بازى است سر ما در مىآورند.
چهره واقعى مدعیان سوسیالیسم و کمونیسم
این ابرقدرتهایى که یکى به اسم مملکت کمونیستى، یکى کمونیست چین، یکى نمىدانم سوسیالیست چى، زهر مار، همه اینها بساطشان براى خوردن ماست. این چینى که گفته مىشود که کمونیست است و با تودهها کذاست و با خلق کذاست، دیدید همه که در این کشتار بزرگ تهران، که تا بیست هزار هم گفتهاند- ولى خوب حالا این مبالغه است اما چهار هزار تا، حدود چهار هزار، این زیاد گفته شده است حتى گفته شده است که در قبرستان تهران یک همچو حدودى دفن شده- این رهبر چین کمونیست، این رهبرى که بعضى جوانهاى ما در اشتباه هستند و خیال مىکنند اینها مفید هستند براى جامعه، این در عین حالى که این کشتار داشت واقع مىشد، آمد به ایران و دست داد به این شاه غاصب یک کلمه هم نگفت، پشتیبانى کرد. یک کلمه هم نگفت به اینکه آخر اینها را چرا مىکشى؟ آخر چه کردهاند اینها؟ اینها دارند مىگویند ما آزادى مىخواهیم، چه مىخواهیم، اینها مىگویند ما مىخواهیم آزاد باشیم؛ آزادى، استقلال؛ دادشان این طور درآمده بود. یک کلمه این آدم نگفت به اینکه خوب اینها بشر هستند، اینها انسان هستند، چرا این طور؟ بچه کوچک این قدرى را، بچه دبستان را، حالا دیگر دستشان از آن بزرگها مثل اینکه [کوتاه] شده است، حالا کوچکها- بچههاى دبستانى- را دارند مىکشند. این هم هر روز دارد اخبارش مىآید اینجا. بچه کوچولو دبستانى، دختر دبستانى، پسر، دوازده تا دختر و پسر یا دختر، همین دو- سه روز یک جایى کشتند. یک کلمه این آدم نگفت به این شخص شقى که این چه کارى است مىکنى. آمد و دست داد به او. با آغوش باز ملاقات کردند و گذاشت رفت و خندیدند به این تودههاى بیچاره. و ما جوانهایمان اشتباه مىکنند، خطا مىکنند، خیال مىکنند که اینها براى آنها مفید هستند آن هم کاخنشینان کرملین. 15 خرداد که پانزده هزار- آن طورى که مشهور شد- پانزده هزار از این مردم کشتند، در روزنامههاى شوروى تأیید کردند از شاه. الآن هم تأیید کردند این را، با این کشتارى که الآن شما ملاحظه مىکنید در ایران هر روز یک گوشهاى هست. الآن هم این کار را ... اینها همه شان براى این است که این گاز ایران را مىخواهد، آن نفت ایران را مىخواهد؛ آن دارد گاز ایران را مىبرد، آن دارد نفت ایران را مىبرد همه دنبال این هستند که این ملت ضعیف عقب بمانند؛ چشمهایشان باز نشود مبلّغهایشان، تبلیغاتشان، همیشه تبلیغ به ضد دین و به ضد روحانیت است تا مردم را از اینها جدا کنند، مردم را از دیانت جدا کنند، مردم را از روحانیت جدا کنند، خودشان را به جان هم بریزند و آنها استفادهاش را ببرند. ما کشته بدهیم، محمد رضا خان استفاده کند؛ آن بالاتریها هم زیادتر استفاده کنند.
مفهوم «آزادى» و «جامعه مترقى» در نظر کارتر
این ملت برایش چه مانده؟ این ملت برایش همین [مانده] که تو سرش بزنند و نظامى باشد. اصلش، تمام حکومت، هر جا هست حکومت نظامى باشد. هر کس سرش را از خانهاش در مىآورد بزنند بکشند. این وضع یک وضع خاصى است که ایران این وضع را دارد. مطالعه کنید ببینید اصلًا در دنیا شبیه دارد؟ یک همچو شبیهى ما در دنیا داریم که همه مملکت حکومت نظامى باشد و نتوانند حکومت نظامى [را] بردارند؟ خوب، نمىتوانند هم بردارند، براى اینکه مردم ایستادهاند؛ مقابلشان ایستادهاند. حالا هم که حکومت نظامى است مردم ایستادهاند؛ اما ایستادهاند چه چیزى مىگویند؟ ایستادهاند آن حرفى که آقاى کارتر دیروز گفته است مىگویند؟ آقاى کارتر مىفرمایند که شاه آزادىِ خوب مىخواهد بدهد، آزادى مطلق مىخواهد بدهد، و شاه مىخواهد که یک مملکت مترقى- یک اجتماع مترقى- درست کند، و این مردم با آن مخالفند! مخالفت مردم براى این است که مردم آزادى نمىخواهند و ایشان مىخواهد با زور- با سرنیزه- آزادى بدهد! [خنده حضار]. سرنیزهها براى این است که تو سر مردم مىزنند که بیایید آزادى بگیرید! مردم «جامعه مترقى» نمىخواهند، سرنیزه آمده مىگوید بخواهید! آدم با این آقاى کارتر- نمىدانم فهمش این قدر است یا حقه بازىاش این قدر است؟! مىخواهد اغفال کند؟ آخر کى را مىخواهد اغفال کند؟! شاید آنهایى که نمىدانند در ایران چه مىگذرد، آنهایى که نمىدانند چه خبر است در ایران. شمایى که مىدانید در ایران چه خبر است، مایى که مىدانیم در ایران الآن چه خبر است، مردم چه مىخواهند و اینها چه مىگویند.
اصلاحات ارضى زمینهساز فقر و آوارگى
مردم مىگویند آقا ما مىخواهیم نفتمان مال خودمان باشد، ما مىخواهیم مملکتمان آن زراعتى که داشت دوباره برگردد به آن. آقا، زراعت را همچو به هم زدند! این «اصلاحات ارضى» که آقا گفتند و آن قدر طمطراق کردند، «اصلاحات ارضى» به امر دولت امریکا بود براى اینکه بازار درست کنند که چیزهاى آنها فروش برود؛ یعنى زراعت ما به هم بخورد، ما محتاج بشویم. الآن هم که مىبینید، که هر چى مىخواهیم از خارج باید بیاید. زراعت ما این جور شد؛ زراعت ما را آن جور کردند. خوب، مردم ریختند، آن زارعین بیچارهاى که دیگر در آنجا نتوانستند زندگى کنند، ریختند به شهرها، به تهران. الآن تهران یک محالّ زیادى، چندین محل، حدود سى- چهل تاست که براى من نوشته بودند، محلههاى کوخنشین، محلههایى که خانههاى گِلى دارد که هیچ چیز ندارد که ده نفر عائله در یک چادر کوچکى در این زمستان سردْ زندگى باید بکنند؛ که آب ندارد؛ باید آب را از پنجاه- شصت پله بروند بالا، لب خیابان برسند- تو گودال منزلشان است- لب آن خیابان برسند و از آنجا آب را بردارند بیاورند از این پلهها پایین براى بچههایشان. این چه شد؟ براى اینکه «اصلاحات ارضى» فرمودند! [با] اصلاحات ارضى به هم خورد اوضاع دهقانها. و وقتى که به هم خورد اوضاع آنها، چاره نداشتند که رو بیاورند به شهرستانها. آمدند شهرستانها و این شد. وضع بیچارهها این طور شد. از آن طرف وضع زراعت ما به هم خورد. ایرانى که مرکز زراعت بود، شاید آذربایجان ایران بس بود براى ایران [و] باقى آن را باید صادر کنند، الآن به اندازه یک ماه، سى روز یا سى و سه روز، آنهایى که اطلاعات دارند و حساب کردند مىگویند ایران به اندازه سى و سه روزش براى خودش چیز دارد، باقى آن را باید از خارج بیاورند!
اعتراض ملت به شاه و امریکا
خوب، این ایرانىها جمع شدند؛ همه ایرانىها الآن صدایشان درآمده، الآن سرتاسر ایران اعتصاب است. اگر این حکومت نظامى و نظام را بردارند، مردم این دستگاه را به قدر یک ساعت مىپیچندش به هم و بیرونش مىاندازند، براى اینکه بد دیدند از اینها این مردم، مىخواهند آزادشان کنند و از رفاه بدشان مىآید؟! از زندگانى خوب بدشان مىآید؟! مىگویند ما حتماً باید توى خاکها بخوابیم؟! یا مىبینند که مال اینها را دارند مىخورند و اینها را خاکنشین کردند؟ دادشان این است. آقاى کارتر چه مىگوید؟ آخر اینها چه مىگویند؟ چرا این نفتهاى ما را مىبرند؟ آن هم مجّان مىبرند؛ مىبرند و آقایان مىگویند که ما اسلحه خریدیم. تو اسلحه مىخواهى چه کنى؟ اسلحهاى که خریدند اسلحهاى است که فرمش را اینها نمىدانند، ایران نمىتواند استعمال کند این اسلحه را این چیزهایى که آنها درست کردند، شیاطین خودشان مىتوانند عمل بکنند، اینها نمىتوانند. مستشارها آمدند براى اینکه در اینجا باشند؛ هم نظام ما را نظام انگل بار بیاورند که هست، و هم اینجا مطالعات بکنند که چه جور بهتر مىشود این لقمه چرب را خورد و آن طور ماند. آن طور باشد [و] این ملت حرف نزند. اگر حرف بزند یک ملت وحشى است! یک ملت وحشى است که داد مىزند که آقا ما را آزاد کنید! یک ملت وحشى است که داد مىزند که آقا مال ما را نخورید! اما آنها وحشى نیستند، آنها مترقى هستند! مال مردم را باید بخورند آنها، باید غارت کنند!
این ملت ما الآن صدایشان- از بچه کوچکش تا پیرمردش صدایشان- درآمده براى اینکه مىبینند که مملکتشان دارد سقوط مىکند، دارد از بین مىرود این مملکت. باید به فریاد این مملکت برسند؛ و لهذا مىبینید که جان مىدهند. بچههایشان را هم مىکشند و آنها مىگویند نه، باید کرد. دنبال مىروند باز. این وضع ایران ما و این وضع این دولتهاى بزرگ با ما.
و ما وظیفه داریم. مایى که الآن اینجا، شمایى که اینجا نشستید، و منى که اینجا نشستم، ما وظیفه داریم که با آنها هم صدا باشیم؛ یعنى هر مقدارى که از دست ما بر مىآید باید کمک بکنیم. کمک به غیر نیست، کمک به خودتان است؛ آنها براى شما قیام کردند مردم ایران الآن براى شما دارند خون مىدهند؛ براى شما بچههایشان، جوانهایشان از بین مىرود؛ دخترهایشان، پسرهایشان از بین مىرود. ما باید به آنها کمک کنیم. ما خیال نکنیم که اینجا نشستیم تکلیف نداریم. همهمان تکلیف وجدانى داریم، تکلیف شرعى داریم، تکلیف عقلى داریم که با این جمعیت مظلومى که قیام کردند و مىخواهند حق خودشان را- آن حق خودشان که حق ما هم هست- بگیرند، ما هم با آنها همراهى کنیم، ما هم دنبال آنها باشیم. مىتوانیم مقاله بنویسیم، مىتوانیم در روزنامه چیز بنویسیم هر قدر مىتوانیم در این دانشگاههایى که مىرویم به مردم بگوییم؛ به مردم اینجاها بگوییم مسائل آنجا را. مسائل را منتشر کنید. آقا، هر کدام شما در یک نقطهاى که هستید مسائل ایران را منتشر کنید، بگویید؛ با آهِ دل بگویید. روزنامههایشان هم گاهى مىنویسند اما از خود شما باید گفته بشود، نوشته بشود. باید این وضع آشفته ایران به همه عالم معلوم بشود.
ایرانىها تن به ننگ نمىدهند
و اگر چنانچه یک ملتى ایستاد و حق خودش را خواست، سرنیزه نمىتواند جلویش را بگیرد؛ سرنیزه اصلًا قدرت ندارد با گوشت طرف بشود. این خیال است که گوشت نمىتواند با سرنیزه. تمام قدرتهاى عالم جمع بشوند، وقتى یک ملتى گفت من این کار را نمىخواهم، نمىتوانند تحمیلش کنند. الآن نمىتوانند تحمیل ایران بکنند که شاه را قبول کن؛ نمىتوانند. الآن به زور ایستاده آنجا اما مردم قبولش ندارند. مردم داد مىزنند نمىخواهیم. قبول کردن را مردم هیچ تن ندادند به این مطلب. تن به این ننگ ایرانىها نمىدهند و ندادهاند براى اینکه این آدم را دیدهاند که همه مصالح اسلام، همه مصالح کشور را به باد داده؛ در عین حال [مدعى است که] ما آزادى دادیم، ما نمىدانم چه دادیم، ترقى دادیم به ایران! ترقیاتشان همین است که دارید مىبینید؛ آزادىاش هم همین است که با سرنیزه است.
کمک به نهضت، تکلیف همگانى است
ما مکلفیم به اینکه خدمت کنیم به این مردم، به این بیچارهها، به این جوانْ مردهها. ما انسانیم، باید خدمت کنیم. و خدمت به آنها یعنى خدمت به خودمان است؛ یعنى در این منافعى که ایرانى دارد مشترکیم، همهمان شریکیم. اگر مملکت ما یک مملکت مستقلى بشود، تَبَع نباشد، اگر مملکت ما یک مملکت آرامى باشد، اگر مملکت ما یک مملکتِ- عرض مىکنم که- مرفهى باشد، خوب ما هم جزء آن مملکت هستیم، ما هم در رفاه هستیم، ما هم چه هستیم. اینها قیام کردند و ما هم باید دنبال آنها باشیم. این طور نیست که عذر بیاورى که من اروپا هستم و آن امریکا هست و آنها ایران هستند؛ این عذر نیست شما هم در امریکا که هستید هر مقدارى که مىتوانید؛ شما هم در پاریس که هستید هر مقدارى مىتوانید؛ من هم که اینجا هستم هر مقدارى که [مىتوانم]. من حالا شما را دیدم این مقدار مىتوانم به شما چیز بگویم، حرف بزنم، مىزنم؛ شما هم رفقایتان را، آنهایى که اهل اینجا هستند، خارج هستند، چه هستند، با هم قرار بدهید که کمک بکنید به این نهضتى که هست. تاریخ سراغ ندارد این جور نهضتى که الآن در ایران است. تاریخ ایران تا حالا سراغ ندارد این جور نهضتى که تمام ایران- تمام- بایستند. بچه این قَدَرى بگوید که مرگ بر شاه، پیرمردش هم بگوید مرگ بر شاه؛ همچو نهضتى ما نداشتهایم در ایران. این نهضت را نگذارید بخوابد تا اینها از بین بروند، تا این هیأت حاکمه بروند [و] یک هیأت حاکمه صحیح سرکار بیاید.
خدا ان شاء اللَّه همه شما را حفظ کند؛ موفق باشید. خدا شرّ اینها را بکند از سر مسلمین؛ شرّ این ابرقدرتها را بکند که این نوکرها را نگذارند سر بلاد مسلمین. [آمین حضار]
[یکى از حضار: خداوند شما را حفظ کند]
امام: موفق باشید