swc

swc

صحیفه امام - جلد سوم (11)

پیام [به ملت ایران درباره اغفال مردم توسط دولت‏]

زمان: 27 شهریور 1357/ 15 شوال 1398

مکان: نجف‏

موضوع: اغفال مردم توسط دولت و بوقهاى تبلیغاتى شاه‏

مناسبت: وقوع زلزله طبس‏

مخاطب: ملت ایران‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

این جانب از واقعه اسفناکى که موجب مرگ عده کثیرى از برادران و خواهران ما شد، در سوگ هستم. زلزله طبس هر انسانى را متأثر و متألم مى‏کند. مسلمین غیرتمند لازم است مستقیماً به برادران خود کمک کنند و چیزى به دست عمال دولت ندهند که باز راه براى چپاولگران باز شود. لکن در این موقع حساس آنچه لازم است به ملت شریف ایران تذکر دهم آن است که دولت و بوقهاى تبلیغاتى شاه از فرصت استفاده کرده و به اغفال مردم دست زده‏اند. آنهایى که هزاران نفر از بهترین فرزندان ما را دیروز بى‏رحمانه قتل عام کرده و ملتى را به عزا نشانده‏اند، امروز براى انحراف اذهان به تعزیه سرایى پرداخته و اشک تمساح براى زلزله‏زدگان مى‏ریزند و عزاى ملى اعلام مى‏کنند. آنهایى که مسلمانان عزیز و پیرو قرآن کریم را با رگبار مسلسل درو کردند، و از قرار معروف از سربازان اسرائیلى براى کشتار مردم شجاع و بى‏پناه تهران- که تعداد کشتگان را بیش از چهار هزار نفر نقل مى‏کنند- کمک گرفته و پس از قتل عام، آنان را کمونیست و مارکسیست خوانده‏اند، امروز دلسوز ملت شده‏اند.


دیروز گفتند مشتى خرابکار از خارج با گذرنامه جعلى آمده‏اند و خرابکارى کرده‏اند و ملت را خارجى معرفى کردند. امروز تظاهرکنندگان شعار ضد دیکتاتورى سراسر کشور را که داده‏اند و از شاه جنایتکار اظهار تنفر کرده‏اند، مشتى مارکسیست و کمونیست خوانده‏اند. ملت ایران از روحانى تا سیاسى، از تجار و کسبه تا کارگر و دهقان چون شعارشان «مرگ بر شاه» است، کمونیستند!! و فقط شاه و مفتخواران اطراف او که با ملت‏                       

مسلمان آن کردند و مى‏کنند که چنگیز نکرد، مسلمانند و ایرانى!!

ملت مسلمان ایران! بیدار باشید و زلزله و سیل و سایر عوامل، شما را از مسیر خود منحرف نکند؛ و به تبلیغات اغفال‏کننده دستگاه شاه گوش ندهید و نهضت اسلامى را ادامه دهید، و تا برچیده شدن دستگاه قلدرى و استبداد، از قیام خود دست نکشید. روحانیون معظم در این موقع حساس که شاه زلزله را بهانه قرار داده و دست به بهره‏بردارى زده است، وظیفه الهى و سنگین خود را عمل فرمایند و به مردم هشدار دهند. سیاسیون و روشنفکران و دانشگاهیان وظیفه اسلامى و ملى خود را به جا آورند و نگذارند نهضت را به وسیله تبلیغات پر سر و صدا منحرف کنند. دولت به پشتیبانى شاه، با اینکه صریحاً اعلام مى‏کند که عهده دار کشتار بى‏رحمانه سراسر ایران است، امروز دست به تبلیغات مضرى زده است، ولى ملت ایران گول این تبلیغات را نخورده و از او انتقام خواهد کشید. ملت بزرگ مسلمان ایران باید از اعلام پشتیبانى غارتگران تاریخ، ترس و سستى به خود راه ندهند، که نمى‏دهند و با اتکا به خداى بزرگ و حقانیت خود مطمئن باشند که پیروزند.

اکنون که برادران ما در کشتار سراسر ایران و مناطق زلزله زده بى‏خانمان و بى‏سرپرست شده‏اند، اکنون که شهر از گِل ساخته‏شده طبس بر سر برادران ما خراب شده است، اکنون که مجروحین تظاهرات سراسرى ایران از بى‏دارویى و بى‏غذایى در رنجند، بر برادران ایمانى لازم است هر چه بیشتر به سرپرستى بازماندگان و تهیه وسایل آسایش براى آنان بشتابند، و به جار و جنجال دولت اکتفا نکنند و به صندوق اعانه آنان کمک نکنند که جز زراندوزى براى مجریان امور هیچ حاصلى نمى‏تواند داشته باشد. و پیام تأثربار این جانب را در تسلیت مصیبت بزرگ، به بازماندگان آنان برسانند. از خداوند تعالى آزادى و استقلال کشور و صلاح حال مسلمین را خواستار است. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

نامه [تشکر به یاسر عرفات و پشتیبانى از فلسطین‏]

زمان: 28 شهریور 1357/ 16 شوال 1398 «1»

مکان: نجف‏

موضوع: تشکر از اعلام حمایت- پشتیبانى از فلسطین‏

مخاطب: یاسر عرفات‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

جناب آقاى یاسر عرفات، رئیس کمیته اجرایى سازمان آزادیبخش فلسطین‏

مرقوم مورخ 18 شهر رمضان المبارک 98 توسط نماینده مخصوص شما واصل شد. از اظهار محبت و پشتیبانى انقلاب فلسطین و آن حضرت از ملت ایران در موقعى که ایران در آتش و خون غوطه‏ور است سپاسگزارم. شاه که از قیامهاى بحق مردم در سراسر ایران به ستوه آمده بود، شاه که در صحنه حبس و تبعید و شکنجه و اختناق و قتل و غارت شکست خورده بود، در این روزها به دنبال تظاهرات آرام و منطقى مردمى که براى رسیدن به حقوق اولیه خویش ترتیب داده بودند، بدون مجوز قانونى در دوازده شهر بزرگ، اعلام حکومت نظامى نمود و مردم بیدار و آزاده و بى‏دفاع ایران را چون گذشته به رگبار گلوله بست که تعداد کشته‏شدگان را تا کنون بیش از چهار هزار نفر گزارش داده‏اند.

ملت ایران که از جرایم شاه در طول سلطنت غیر قانونى‏اش به جان آمده و براى به دست آوردن آزادى و استقلال از دست رفته‏اش بپاخاسته، شاه را که به سرعت کشور را به سوى نابودى معنوى و مادى سوق مى‏دهد نمى‏خواهند. شاه نفت کشور اسلامى ایران را براى سرکوبى مسلمانان به اسرائیل مى‏دهد؛ و در ایران هر کس به این عمل غیر انسانى اعتراض کند با سرنیزه جوابش داده مى‏شود. شاه را امروز غاصبین حقوق مسلمین بر ملت ما تحمیل کرده‏اند.

جناب آقاى ابو عمار!

ما در قضیه فلسطین همیشه مخالف با شاه و اسرائیل و پشتیبانان آنان بوده و با شما هم صدا بودیم و مظالم اسرائیل را به ملتها رساندیم؛ و حال که ملت ایران در زیر چکمه دژخیمان شاه و در حصار تانکها و توپها و مسلسلهایى است که از سربازان اسرائیلى در خیابانهاى تهران براى کشتار ملت بى‏دفاع ایران از آنها کمک گرفته، با ملت مظلوم ما هم صدا شوید و با وسایل تبلیغاتى خود صداى ما را به عالم برسانید.

امروز چین سرخ به اصطلاح انقلابى، امریکا مظهر استثمار جهانى، و شوروى سرچشمه ریا و دروغ، و انگلیس استعمارگر کهنه کار براى سرکوبى ملتى که مى‏خواهد روى پاى خود بایستد و هیچ گونه تمایلى نه به شرق و نه به غرب داشته باشد، قیام و از شاه دفاع مى‏کنند و با این وضع، شاه با کمال بیشرمى ملت بى‏پناه ایرانى را معجونى از کمونیستهاى سرخ و مرتجعین سیاه مى‏نامد. ولى من یقین دارم که پیروزى ملت آگاه ما حتمى است.

از خداوند تعالى توفیق شما را در سرکوبى اسرائیل غاصب خواستار، و استقلال کشورهاى اسلامى را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

نامه [به آقاى قمى به مناسبت آزادى ایشان از زندان‏]

زمان: 30 شهریور 1357/ 18 شوال 1398

مکان: نجف‏

موضوع: آزادى آقاى قمى از زندان- حکومت نظامى و سرنیزه‏

مخاطب: قمى،- مشهد

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

حضرت آیت اللَّه آقاى قمى- دامت برکاته‏

آزادى جنابعالى پس از دوازده سال زندان غیر قانونى و غیر انسانى به جُرم حقگویى و حق طلبى موجب مسرت گردید. کشتار بى‏رحمانه ماههاى اخیر، خصوصاً کشتار بیشمارى از فرزندان اسلام که تعداد کشته‏شدگان را بیش از چهار هزار نفر نقل مى‏کنند، یکى دیگر از نمونه‏هاى آزادى و تمدن بزرگ و آشتى دولت شاه است. تا برقرارى این رژیم منحط، امید آزادىْ پوچ و ستمکارى و خیانت ادامه دارد. شعار مردم مسلمان ایران باید قطع ید اجانب و عمال خائن آنان که در رأس آن شاه است باشد. اکنون که شاه با قدرت کوبنده ملت مواجه است و ناچار است که با حکومت نظامى و سرنیزه به حیات غیر قانونى خود ادامه دهد، براى اغفال مردم، تظاهر به دلسوزى براى زلزله‏زدگانى «1» مى‏کند که به هیچ وجه در محیطى که زلزله‏خیز است هیچ گونه اقدامى براى حفظ جان مردم محروم از او صورت نگرفته است. اکنون که شاه، ملت را از هستى ساقط و هر چند گاه دست به قتل عامى تازه مى‏زند، براى زلزله‏زدگان دلسوزى مى‏کند که خود در اثر بى‏توجهى در امور خانه‏سازى، خانه‏هاى آنان را بر سر مردمش خراب کرده است. شما خود مى‏دانید و بدان معتقدید و همه باید بدانند که ملت ایران شاه را نمى‏خواهد و هر کس که شاه و سلطنت او را بخواهد خائن است. از خداوند تعالى سلامت جنابعالى و عظمت اسلام و مسلمین و قطع ایادى اجانب را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

نامه [به حافظ اسد درباره ناپدید شدن امام موسى صدر]

زمان: 1 مهر 1357/ 20 شوال 1398

مکان: نجف‏

موضوع: ناپدید شدن امام موسى صدر

مخاطب: حافظ اسد (رئیس جمهورى سوریه)

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

حضرت آقاى حافظ اسد، رئیس جمهورى سوریه و رئیس کنگره جبهه صمود و رفض «1» پس از اهداى سلام؛ این جانب از غیبت جناب حجت الاسلام آقاى سید موسى صدر نگران و متأثرم. از جنابعالى تقاضا دارم که این موضوع را با سران کشورهایى که در قضیه فلسطین اجتماع کرده‏اند در میان گذارید و اهتمام آنان را جلب نمایید.

ما و ملت ایران، در این عصر، گرفتار رژیمى هستیم که با اتکا به پشتیبانى امریکا ملت را در آتش دیکتاتورى و کشتارهاى دسته جمعى و سلب همه آزادیها مى‏سوزاند. ما از شما سران دولتهاى اسلامى براى رهایى ملت بى‏پناه ایران کمک مى‏خواهیم. برادران مسلمان شما در زیر چکمه دژخیمان شاه خرد شده‏اند و حکومت نظامى که در اکثر شهرستانهاى مهم ایران برپاست ملت را به جان آورده.

از پیامبر اسلام- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- نقل مى‏شود: کُلُّکم راعٍ و کُلُّکم مَسئولٌ عن رَعِیَّته «2»؛ همه افراد و از جمله شما سران دولتهاى اسلامى که قدرت دفاع از ملت مظلوم ما را دارید مسئول هستید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

نامه [احوال‏پرسى به آقاى عباس على عمید زنجانى‏]

زمان: 5 مهر 1357/ 24 شوال 1398

مکان: نجف‏

موضوع: احوال‏پرسى‏

مخاطب: عمید زنجانى، عباس على‏

بسمه تعالى‏

24 شوال 98

به عرض مى‏رساند، مرقوم شریف که حاکى از سلامت مزاج محترم بود واصل، سلامت و توفیق جنابعالى را خواستار است. از گرفتارى شما «1» و علتش اطلاعى نداشتم. بحمد اللَّه تعالى خیر بوده. این جانب نیز در این حال با وضعى غیر عادى به سر مى‏برم. از جنابعالى امید دعاى خیر دارم. و السلام علیکم.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

پیام [به ملت ایران به مناسبت مهاجرت از عراق‏]

زمان: 14 مهر 1357/ 3 ذى القعدة 1398

مکان: نجف‏

موضوع: اعلام مهاجرت از عراق‏

مخاطب: ملت ایران‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

3 ذى القعدة الحرام 98

سلام و تحیت بر برادران غیور ایرانى که براى رهایى از حکومت طاغوت و خاتمه دادن به چپاول غارتگران بین المللى و نفتخواران بپاخاسته‏اند. درود بر مسلمانان بیدارى که از حمله‏هاى پى در پى دژخیمان شاه، هراس به خود راه نداده و راه اسلام و شهداى مجاهد حق را در پیش گرفته و اساس ستمگران را متزلزل نموده و با تظاهرات مردانه خود پشت استعمارگران مفتخوار را به لرزه درآورده‏اند.

اکنون که من- به ناچار- باید ترک جوار مولا امیر المؤمنین- علیه السلام- را نمایم و در کشورهاى اسلامى، دست خود را براى خدمت به شما ملت محروم- که مورد هجوم همه جانبه اجانب و وابستگان به آنان هستید- باز نمى‏بینم و از ورود به کویت با داشتن اجازه ممانعت نمودند، به سوى فرانسه پرواز مى‏کنم. پیش من مکان معینى مطرح نیست؛ عمل به تکلیف الهى مطرح است، مصالح عالیه اسلام و مسلمین مطرح است. ما و شما امروز که نهضت اسلامى به مرتبه بسیار حساس رسیده است مسئول هستیم؛ اسلام از ما انتظار دارد. چشم جهانیان امروز به سوى شما ملت غیور دوخته شده. دولتهاى استفاده طلب به مطالعه روحیه و مقدار پشتکار ملت ما پرداخته‏اند. شما مردان و زنان تاریخ باید پایدارى در راه کوبیدن ستمکاران و دفاع از حق را به جهانیان و نسلهاى آینده ثابت کنید.

من در حال گرفتاریها و اشتغالات اخیر، اخبار ایران و قیامهاى پى در پى نقاط مختلفه را مثل کرمانشاه و بعض مناطق کردستان و قتلهایى که به دست دژخیمان شاه واقع شده‏ مى‏شنیدم، و هم متأثر و متأسف بوده و هستم و هم امیدوار و سربلند؛ امیدوار به شجاعت ملت بزرگ، و سربلند از فداکارى آنان در راه اسلام و مستضعفین. سربلند باد ملتى که با فداکارى خود قدم در راه پیروزى حق برداشت و سدهاى مانع از آن را یکى پس از دیگرى شکست! پیروز باد رادمردانى که با خون خود عزت بر باد رفته را بازگرفت و عظمت پایمال شده به دست سلاطین ستمگر را باز یافت! من وقتى مطالعه روحیه مردان و زنانِ جوانْ از دست داده را مى‏کنم که شجاعانه در مقابل مصایب ایستادگى کرده و مى‏کنند، براى خود احساس شرمندگى مى‏کنم. من مى‏بایست با مصیبتهاى شما قدم به قدم همراه و آنچه شما دیده‏اید دیده باشم؛ مع الأسف نتوانستم در بین شما باشم و آنچه شما لمس کردید بکنم لکن از این راه دور، چشمم به شما روشن و قلبم براى امت اسلامى مى‏تپد. از خداوند تعالى عظمت اسلام و مسلمین و کوتاه شدن دست اجانب و وابستگان آنان را مسألت مى‏نمایم.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

پیام [به ملت ایران به مناسبت آغاز سال تحصیلى‏]

زمان: 16 مهر 1357/ 5 ذى القعدة 1398

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

مناسبت: آغاز سال تحصیلى‏

مخاطب: عمومى‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

5 ذى القعدة الحرام 98

در آغاز سال تحصیلى به محصلین علوم دینیه و دانشجویان دانشگاهها و دانش‏آموزان که براى اسلام و برقرارى حکومت عدل اسلامى بپاخاسته‏اند، درود مى‏فرستم.

سالى که گذشت، سال فداکارى و رنج تمام طبقات ملت عزیز و شما فرزندان اسلام بود؛ سال نزدیک شدن پل پیروزى و نمودار شدن آثار آن؛ سال کشتارهاى بى‏رحمانه و به عزا نشاندن ملت و در عین حال عقب‏نشینى محسوس شاه و اربابان و نوکران او؛ سال گرایش تمام اقشار ملت به اسلام، ضامن آزادگى و استقلال و سعادت و رشد فکرى و عملى و واپس راندن جنود شیطانى و جنایتکاران.

من با تأیید خداوند متعال و تمسک به مکتب پر افتخار قرآن، به شما فرزندان عزیز اسلام مژده پیروزى نهایى مى‏دهم؛ به شرط اینکه نهضت بزرگ اسلامى و ملى ادامه یابد و پیوند بین شما جوانان برومند اسلام ناگسستنى باشد؛ و به شرط آگاهى از حیله‏هاى استعمارگران راست و چپ و جنود ابلیسى آنان و مهره‏هایى به اسم شاه و دولت و وزیر و وکیل که به جان ملت مستضعف افتاده‏اند و خون آنان را مى‏مکند.

هان، اى عزیزان من! در محیط مدارس و دانشگاهها و دانشسراها آگاهانه و متعهد بپاخیزید و به هم پیوندید و براى نجات اسلام و کشور کوشش کنید، و قبل از هر چیز عملًا از احکام پر ارج اسلام که سعادت ملتها را بیمه نموده است پیروى کنید، و جناحهایى را که در اثر تبلیغات اجانب، فریب خورده و بعضى مکتبها را پذیرفته‏اند و یا به‏ آنها تمایل پیدا کرده‏اند، از حیله دشمن آگاه کنید، و جنایتهاى سران حیله باز مکتبهاى منحرف را افشا کنید، و براى نجات کشور، از تفرقه و تشتت، سخت احتراز کنید، و با صراحت خواستهاى ما را که خواست همه مستضعفین است به آنان گوشزد کنید، و شعار ما را که شعار ملت محروم و مظلوم است به آنان پیشنهاد کنید، باشد که با شناخت صحیح به شما بپیوندند. و از طرف من به آنان بگویید اسلامى که شما از زبان دیگران یا ناآشنایان به مکتب قرآن شنیده‏اید و یا منحرفان تفرقه طلب و عمال استعمارگران به شما معرفى کرده‏اند اسلام نیست؛ بیایید اسلام عزیز را از دانشمندان آشنا به منطق قرآن بشنوید و در آن، چیزى را که بالاتر از آمال و افکار شماست بیابید، و گول مبلغان استعمارگران را مخورید؛ یک نظر سطحى به وضع سران این گونه کشورها کافى است که شما را بیدار کند.

دیروز دیدید که رهبر چین «1» از روى نعشهاى عزیزان ما، که به دست دژخیمان شاه به جرم آزادیخواهى به خاک و خون کشیده شدند، گذشت و با کمال وقاحت رسماً از شاه پشتیبانى نمود. و آن هم شوروى و کرملین‏نشینان که چه در 15 خرداد و چه امروز از کشتار عمومى شاه پشتیبانى کردند و مى‏کنند. تمامى قدرتمندان کمونیست از خون ملتهاى مستضعف براى نابودى بشر، آلات قتاله تهیه مى‏کنند، و آن هم امریکا- جهانخوار بزرگ- که حالش بر همه واضح است.

اى فرزندان ایران! پیوندتان را با ملت بزرگمان که تنها مى‏خواهد روى پاى خود بایستد و هیچ گونه گرایشى به شرق و غرب نداشته باشد، و به همین مناسبت مورد هجوم چپ و راست قرار گرفته است و هر روز شاهد کشتار دسته جمعى آنان به دست شرق و غرب هستیم، مستحکمتر کنید، و با شعار واحد توحیدى، دست جباران و غارتگران بین المللى را از مخازن غنى خود کوتاه کنید، و با دست یافتن به مخازن بزرگ و کوتاه کردن دست زمامداران، کرسى‏نشینان خیانتکار، با همت ملت بزرگ به اداره کشور بپردازید؛ و سرمایه‏هاى عظیمى که امروز به دست دزدهاى غارتگر بین المللى و دودمان‏ پهلوى و بستگان آنان و هیأت حاکمه و دیگران تباه مى‏شود، در راه صلاح و خیر ملت و مملکت به کار اندازید. بساط هرج و مرج و اسراف و هرزه گریها را به برکت حکومت اسلامى درهم پیچید و کشور خود را نجات دهید. و به خداى بزرگ اتکال کنید که نگهدار و معین شماست.

اکنون به خواستهاى ابتدایى و مقدماتى ما، که رسیدن به سعادت و آزادى و استقلال و حکومت عدل اسلامى بدون آن ممکن نیست، و به سدهایى که باید از سر راه برداشته شود، توجه کنید:

1- برچیده شدن نظام شاهنشاهى، که در طول تاریخ، تمام تیره روزیهاى ملت مستضعف به دست شاهان و به خاطر نظام شاهنشاهى بوده است؛ و ستمکاریهاى آنان روى تاریخ را سیاه نموده است، و نمونه‏اش در عصر حاضر، شاه است که کشور را به سرعت به سوى سقوط مى‏کشاند. موافقت با نظام شاهنشاهى چه به صراحت و چه به وسیله طرحى که لازمه‏اش بقاى آن است، خیانت به اسلام و قرآن کریم و مسلمین و ایران است؛ و هر کس با هر اسم با آن روى موافقت نشان دهد مطرود و اجتناب از او لازم است.

2- بیرون راندن تمام عناصرى که در زمان سلطنت پهلوى متصدى امور مهمه کشور بوده‏اند مثل وزارت و وکالت که اینان بدون استثنا شریک جرم و آلت اجراى مقاصد اجانب با شاه بوده‏اند و باید از تصدى امور کشور برکنار باشند و محاکمه و مجازات شوند، و فرقى نیست بین موافقین دولت و آنان که با فرصت طلبى و فریبکارى، خود را به صورت مخالف درآورده‏اند و به فریاد برخاسته‏اند، و آنان که دم از انتخابات آزاد و عمل به قانون اساسى مى‏زنند؛ زیرا تمام اینها کوشش دارند با این نغمه‏هاى شیطانى، شاه را حفظ کنند و بساط سوء استفاده را ادامه و رونق دهند، و غارتگران بین المللى را در چپاول مخازن ما کمک کنند.

3- در همه حال، شعار ما قطع ایادى اجانب راست و چپ از سر کشور است؛ زیرا رشد و استقلال و آزادى با وجود دخالت اجنبى از هر جنس و مسلک و مکتب، در هر امرى از امور کشور، اعم از سیاسى و فرهنگى و اقتصادى و نظامى خواب و خیالى بیش نیست؛ و هر کس در هر مقامى و به هر صورتى اجازه دخالت اجانب را در وطن عزیز ما، چه با صراحت و چه به وسیله طرحهایى که لازمه‏اش ادامه تسلط اجنبى یا ایجاد تسلط تازه‏اى باشد بدهد، خائن به اسلام و کشور است، و احتراز از او لازم است؛ زیرا اگر دخالت اجانب- خصوصاً امریکا، شوروى، انگلیس- وجود داشته باشد، هر رژیمى که روى کار بیاید تنها آلتى خواهد بود براى عقب نگه داشتن ملت و ادامه بدبختیها و محرومیتها از یک طرف، و چپاولگریها و قلدریها از طرف دیگر. عوض شدن مهره‏ها گرچه ممکن است موقتاً اوضاع را بهتر از حال حاضر کند، ولى تأثیرى در سرنوشت ما ندارد، زیرا تمام بدبختیها و گرفتاریهاى مسلمین از دخالت اجانب در مقدرات آنان است.

اینها اجمالى است از خواستهاى مقدماتى ما؛ و خواستهاى اصلى پس از طى این مرحله عرضه مى‏شود و به خواست خداى تعالى و با ادامه نهضت ملى اسلامى با کمال قدرت اجرا خواهد شد.

دوستان من! از مشکلاتى که در راه است هراسى به دل راه ندهید که ان شاء اللَّه دیر یا زود، همه آنها حل و رفع مى‏شود و خداوند یار حق طلبان است.

و اما وظیفه ما و شما دانشجویان و دانش‏آموزان و طلاب علوم دینیه:

1- اگر از استادان و دبیران و سران قوم، انحرافى از مقاصد ملى و دینى که سرنگونى رژیم پوسیده در رأس آن است دیدید، شدیداً اعتراض کنید و راه ملت را که راه خداست به آنان پیشنهاد کنید، و در صورتى که نپذیرفتند، از آنان احتراز کرده و صریحاً مقاصد منحرف آنان را براى مردم مظلوم شرح دهید؛ که اینها خائن به دین و ملت و کشورند و مى‏خواهند شاه و اربابان او و چپاولگران بین المللى به غارتگرى خود ادامه دهند و ملت را به حال فقر و عقب‏ماندگى نگه دارند.

2- طلاب علوم دینى و دانشجویان با هم روابط دوستانه و فعالانه داشته باشند، و بر اساس به دست آمدن استقلال و آزادى و خلع ید غاصبان از حقوق ملت در تمام ابعادش، به سایر طبقات ملت بپیوندند.

3- شما و ما و سایر قشرها مکلفیم به ارتش بفهمانیم که باید زنجیر تسلط اجانب را با قدرت نظامى پاره کند و به ملت بپیوندند و کشور را از ننگ فرمانروایى مستشاران اجانب برهانند؛ زیرا صلاح دین و دنیاى همگى در آن است و بدون سرنگونى رژیم شاه، نجات امکان ندارد. باید ارتشیان را آگاه گردانید که شاه و عمال سرسپرده او، شما را در راه مقاصد شوم خود و ابرقدرتها و (غارتگرانِ ضعفا) به خدمت مى‏گیرد، که حفظ منافع اجانب و همدستى با اسرائیل نمونه آن است. و کشته دادن و ننگ از آنِ شماست، و حفظ مقام و ادامه ستمگرى و غارتگرى از آنِ او و ستمگران است. هلاکت و برادرکشى، نصیب درجه داران جوان و سربازان است، و استفاده و عیاشى براى دیگران. باید خود را از شرّ شاه نجات دهند و شاهد پیروزى را در آغوش کشند.

شما اى طبقه جوان ارتش، بپاخیزید و کشور خود را از زبونى و ذلت نجات دهید، و دست غارتگران را کوتاه کنید، و شرف و عزت را براى خود به یادگار بگذارید، و سعادت دو دنیا را بیمه کنید. و وظیفه دانشجویان است که در محیط دانشگاه هر چه بیشتر ارتش را براى یک قیام همگانى تشویق و ترغیب کنند، و آنان را برادر خود بنامند و با صداى بلند از آنان سؤال کنند: آیا جواب گل، گلوله است؟!

4- بسیار هوشمندانه به مسائل روز نظر کنید و گول خدعه‏هاى دستگاه شاه را که با طرحهاى مختلف مى‏خواهد ایجاد نفاق کند نخورید؛ زیرا از قرارى که شنیده مى‏شود، مى‏خواهند گروهى از دست نشاندگان و مأمورین شاه را وادار کنند و در دانشگاهها شعارهاى کمونیستى بدهند تا مردم را از خطرات آن بترسانند. «حزب توده» حزب کثیف مرتبط به دستگاه شاه است و تمام شعارها و نمایشها براى سست کردن نهضت اسلامى و نجات شاه از سقوط و برقرار داشتن دستگاه چپاول و پایدار ماندن چرخهاى سوء استفاده از مخازن ملت محروم است، شما دانشجویان عزیز موظفید این نقشه شیطانى را نقش بر آب کنید.

5- شما دانشجویان موظف هستید که از قیام حق طلبانه و مردانه قشرهاى کارگر و کارمندان محروم و مسلمان ایران که به اعتصاب کشیده شده است پشتیبانى کنید. اینان‏ مسلمانان محرومى هستند که از حق‏کشى رژیم شاه به تنگ آمده‏اند و براى احقاق حق و همگامى و همدردى با سایر برادران خود بپاخاسته‏اند. و همه مى‏دانید تا رژیم فعلى سر کار است، عدالت اجتماعى و رسیدگى به حال زحمتکشان محروم، امرى است که جامه عمل به خود نمى‏پوشد. به آنان از من بگویید که گول دستگاه فریبکار را نخورید و دست از اعتصابات نکشید و نهضت اسلامى خود را ادامه دهید، تا با خواست خدا دست غارتگران حقوق شما و سایر ملت را قطع و به برکت حکومت اسلامى به عدالت حقیقى و برخوردارى از نعمتهاى الهى نایل شوید؛ و به آنان تذکر دهید: در اعتصابات خود پشتکار به خرج دهید و شعارهاى اسلامى خود را هر چه بیشتر گسترش دهید، و اتکال به خداى تعالى نموده و مطمئن باشید پیروزمندانه به حقوق حقه خود مى‏رسید.

دوستان عزیز! فشار شاه موجب شد که نتوانم به فعالیت اسلامى خود که تکلیف الهى است ادامه دهم، و تصمیم گرفتم به یکى از کشورهاى اسلامى مهاجرت نمایم. کویت با داشتن گذرنامه و اجازه ورود، حتى عبور از شهر تا فرودگاه را براى خود خطرناک خواند. فعلًا وارد پاریس شدم تا با تمام مشکلات به وظیفه دینى خود که خدمت به کشور اسلامى و مردم محروم وطنم است موفق گردم. امید است تا مقدار امکان، به ملتى که براى دفاع از اسلام به فداکارى برخاسته است خدمت کنم؛ هر چند هیچ نوع خدمت جوابگوى فداکاریهاى مداوم ملت عزیز نیست. به پیشگاه خداوند عذر تقصیر عرضه مى‏دارم و پیروزى ملت مسلمان و سربلندى و استقلال و آزادى همه را از خداوند متعال مسألت مى‏نمایم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

سخنرانى [در جمع دانشجویان و منشأ مفاسد دانستن رژیم‏]

زمان: 17 مهر 1357/ 6 ذى القعدة 1398

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: رژیم شاهنشاهى منشأ همه مفاسد- مژده پیروزى‏

حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم فرانسه و دیگر کشورها

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

از قرارى که بعضیها مى‏گفتند، مثل اینکه بعضى از آقایان آمده بودند اینجا و من نبودم و مثل اینکه قدرى توهّم این را کردند که کسى دخالت داشته در این معنا؛ و این طور نبوده است. مزاج من اولًا اقتضاى اینکه خیلى بنشینم و اینجاها باشم ندارد. از جهتى جایى بیرون گرفته‏اند براى اینکه من استراحت کنم. امروز هم که شنیدم آقایان اینجا تشریف مى‏آورند، از این جهت آمدم که خدمت آقایان برسم. من عادت به تشریفات ندارم که مثلًا بین من و کسى واسطه باشد، حجاب باشد. این خلاف ادب اسلام است. من در اختیار همه آقایان هستم به مقدارى که قدرت داشته باشم. یکوقت هم، قدرت نیست از باب اینکه ما شاء اللَّه شماها جوان هستید و ان شاء اللَّه وقتى که به پیرى رسیدید، آن وقت مى‏دانید که آن اقتضائاتى که در جوانها هست، در پیر نیست. ما حالا دیگر نفسهاى آخر است که مى‏کشیم، و امیدواریم که بتوانیم همه‏مان خدمت کنیم به اسلام، خدمت کنیم به مسلمین، خدمت کنیم به وطن خودمان.

 «انقلاب ایران»، برنامه‏اى الهى‏

الآن آشفته است ایران. آشفتگى‏اى که شاید در طول تاریخ یک همچو آشفتگى‏اى در ایران نبوده است. شما اگر تاریخ را ملاحظه کنید، بوده است انقلاباتى؛ بوده است چیزهایى؛ لکن به این صورت که از آن طرف جنودِ ابلیسى به جان مردم بیفتند، و از آن طرف ملت کشته بدهد، جوان بدهد و مقاومت کند [نبوده است‏]. الآن وضع ایران این طور است که هر جایش را که ملاحظه بکنید انقلاب است. باید گفت که انقلاب ایران. هرجا که بروید، در آنجا - آن طورى که براى ما دارند نقل مى‏کنند از بچه‏هاى تازه به زبان آمده تا بزرگها و جوانها و پیرها و اینها، از دختر بچه‏ها و پسر بچه‏ها تا زنها و خانمهاى بزرگ و مردهاى بزرگ و آدمهاى دیگر؛ اینها همه الآن کانَّهُ یک برنامه الهى در کار بوده است. دست بشر همچو قدرتى ندارد که این طور مردم را بیدار کند که همه طبقات و همه بچه‏ها و بزرگها، اینها با هم به یک راه بروند. این یک مطلب غیر عادى است؛ کانَّهُ لطفى از جانب خداى تبارک و تعالى است به ملت ایران که با این نهضتى که کردند و با این وحدت کلمه ان شاء اللَّه مقاومت کنند.

رژیم شاهنشاهى، منشأ همه مفاسد

و این فسادى که در ایران پیدا شده است که همه فسادها زیر سر رژیم شاهنشاهى بود در تاریخ، از اولى که رژیم شاهنشاهى پیدا شده است تا حالا که ما مشاهده مى‏کنیم، هر چه مَفْسَده بوده است، رژیم شاهنشاهى این مفاسد را ایجاد کرده، منتها هر وقت به اقتضاى خودش؛ یکوقت اقتضایش یک نحو بوده است و در این عصرى که، در این عصرى که من درک کردم و گمان دارم هیچ کدام از آقایان درک نکرده‏اید، ابتلاى به رضا خان [است‏] که انگلیسها آن وقت رضا خان را آوردند و کودتا درست کردند و مسلط کردند رضا خان را بر ملت. مأمور اجراى مقاصد اجانب بود او. از آن طرف، اجراى مقاصد آنها را مى‏دید موقوف است به اینکه طبقه روشنفکر، طبقه علما، طبقه متدینین، اینها را بکوبد و از بین ببرد؛ از آن طرف هم چون آن منافع موقوف به این بود، عمل کرد به این کار [تا] منافع را به جیب آنها بریزد و خدا مى‏داند که ما چه مصیبتها در زمان آن پدر کشیدیم؛ و همه‏مان هم که الآن مشترکیم در اینکه در زمان این پسرى که خلف آن پدر است. این حقاً پسر رضا خان است، یعنى همه خاصیتهاى فسادى که در پدر بود در این هم هست به اضافه یک چیزهاى دیگر، به اضافه سالوسى. رضا خان یک آدم قلدرى بود و همه‏اش قلدرى مى‏کرد؛ ملت هم آن وقت در مقابلش هیچ ایستادگى نداشت؛ یعنى کم بود، البته بود اما کم بود. به این ترتیبى که الآن هست نبود آن وقت، لکن رضا خان دیگر خودش را نمى‏چسباند به اسلام و به قرآن و به احکام مبین اسلام؛ دیگر ریاکارى نمى‏کرد. سرنیزه بود و مى‏زد و مى‏رفت. ایشان آن جهات را دارد؛ یعنى با سرنیزه مردم را مى‏کوبد. آن قدرى که او قتل کرد، این زیادتر از او کرد؛ براى اینکه او یک قتل عام در مسجد گوهرشاد کرد و بعد هم با یک اشرارى، توسط اشرارى. اما این آقا قتل عامها کرده است و اگر خداى تبارک و تعالى، خداى نخواسته، مهلتش بدهد خواهد کرد.

ادعاى اسلامخواهى شاه!

از آن طرف جوانهاى ما را از بین برده است؛ از آن طرف هر روز که صحبت مى‏شود، همین دو- سه روز پیش از این، که در مجلس صحبت کرده: باید احکام اسلام را حفظ کرد؛ باید چه. خوب مرد بى‏عقل! تو دیروز تاریخ اسلام که تاریخ شرافت یک ملت بود، برداشتى و تاریخ دیگرى را جایش گذاشتى تا تودهنى خوردى و این را کنار گذاشتى. آزادى! آقا هى دم از آزادى مى‏زند؛ تو راجع به حزب رستاخیز در نطقهایت مکرر گفتى که باید اینها وارد بشوند در این حزب؛ هر کس وارد نشد در این حزب، اگر سوء قصد دارد او را مى‏کوبیم، مى‏زنیم، چه مى‏کنیم؛ و اگر این هم نیست تذکره به او مى‏دهیم که برود بیرون، بیرونش مى‏کنیم. آزادى؟ در کجاى این مملکت ما آزادى هست؟ آزادى قلم دارند مردم؟ آزادى بیان دارند مردم؟ کجا آزادى دارند که ایشان دم از آزادى مى‏زند؟ آزادى از احکام اسلام! دین مبین اسلام! احکام اسلام! آخر تو از اسلام چه دارى؟ چه علامتى از اسلام تو دارى تا اینکه دم از دین مبین اسلام مى‏زنى؟ تو که دارى اسلام را از بین مى‏برى.

ادامه جنایات شاه، نتیجه حمایت امریکا

این ابتلایى است که ما همه الآن داریم. الآن جوانهاى ما در ایران مبتلا هستند به این رژیم فاسد و دارند خون مى‏دهند، کشته مى‏دهند. همین چند روز پیش از این در کرمانشاه عده زیادى کشته شده‏اند، در کردستان هم؛ در سایر [شهرهاى‏] کردستان، همین مى‏گویند بوده است. چند روز پیش هم که دیدید تهران را چه کردند، تبریز را چه کردند، مشهد را چه کردند. انسان نمى‏تواند بشمارد این بلادى را که اینها قتل عام کردند و هر چه خواستند کردند. حالا هم دارد حفظ این قدرت خودش را با حکومت نظامى مى‏کند. اگر حکومت نظامى، اگر این امریکاى خبیث، ده روز این سرنیزه‏اش را از روى‏ سر این بردارد همان درباریها مى‏خورندش. محتاج نیست که شماها؛ همان کسانى که در خود دربار، همانهایى که محافظش هستند در دربار، اگر بردارد این نیزه را، سرنیزه را امریکا از سر این آدم؛ همانها او را از بین خواهند برد. هیچ تأمین جانى [ندارد].

وضع مصیبت بار شاه‏

این را بدانید که الآن من و شما راحت تر از او هستیم؛ او الآن به مصیبت گرفتار است. مردم را به مصیبت انداخته است لکن خودش مصیبتها الآن دارد. الآن شب و روز ندارد. شاید خواب ندارد این آدم. الآن وقتى که صحبت مى‏کند، لرزه مى‏کند و صحبت مى‏کند. نمى‏تواند چهار تا کلمه را صاف صحبت کند. این حالایش است و عاقبتش هم ان شاء اللَّه بدتر از این خواهد شد، و آن طرفش «1» هم بدتر از این طرف خواهد شد.

وظیفه ما در خارج، کمک به نهضت‏

این وضع ایران در حال حاضر؛ و ما که در اینجا هستیم و شما آقایان که در خارجِ بلد «2» هستید، در خارج ایران هستید، وظایف دارید. ما چنین نیست که از آنجا آمدیم بیرون، دیگر تمام. ما همه وظیفه داریم؛ یعنى وظیفه عقلى، وظیفه وجدانى، وظیفه شرعى داریم. وظیفه ما این است که ما در هر جا باشیم، جمعاً و فرداً، یکى یکى و اجتماعى، کمک کنیم به این نهضت مقدس ایران؛ که آنها در میدان مبارزه دارند خون مى‏دهند و ما خارج هستیم و نمى‏توانیم برویم آنجا؛ باید در خارجْ ما هم مبارزه داشته باشیم. ما هم به هر مقدارى که مى‏توانیم با حرفمان، با قلممان، با تظاهرمان، هر کس هر چقدر، هر مقدار که مى‏تواند، باید همه ما این وظیفه را ادا بکنیم.

الآن مملکت ایران به ما صاحبِ دیْن شده. ما دیْن داریم الآن به آنها؛ مدیونشان هستیم. براى اینکه آنها راجع به مصالح اسلام و راجع به مصالح ملت دارند فداکارى مى‏کنند؛ ما هم جزء ملت هستیم، ما هم از ملت ایران هستیم. آنها پس براى خاطر ما فداکارى کردند، خون دادند، حبس بودند. الآن از علماى ما چقدر حبسند؛ از علما، از روشنفکرها، از دکترها، مهندسین، از محصلین، از بازاریها از همه طبقات الآن در حبسند. عده‏اى کشته شده‏اند؛ عده‏اى محبوسند. اینها براى خاطر همین ملت بوده؛ براى خاطر اسلام بوده؛ و ما که مُسْلم هستیم و ما که ملى هستیم، مربوط به این ملت هستیم، به اینها دیْن داریم، باید دیْنمان را ادا کنیم. من که یک طلبه هستم، دیْنم را ادا مى‏کنم به اینکه بنویسم، بگویم به شما عرض بکنم، شما که آقایان هستید، محصل هستید، هر رشته‏اى را که دارید، باید دیْنتان را به این ملت ادا بکنید. اینها را خرد کردند زیر پاى خودشان، و خداوند ان شاء اللَّه خردشان بکند و مى‏کند ان شاء اللَّه. بنا بر این ما همه موظفیم که توجه داشته باشیم به آنها و هر مقدارى که مى‏توانیم، البته همه کار که ما نمى‏توانیم بکنیم؛ آن مقدارى که در وُسْع ما هست، در قدرت ما هست، در خدمت به این ملت و در خدمت به این خلق، ما دیْن خودمان را ادا کنیم.

حراج مخازن کشور توسط شاه‏

علاوه بر این، خوب خود ما هم اهل این ملت هستیم؛ مى‏بینیم که تمام مخازن ما دارد مى‏رود تو جیب امریکا و برادرهاى او. نفت ما اگر این طور که حاتم بخشى مى‏کند محمد رضا ... اگر این نشود، نفت ما به این زودیها تمام نمى‏شود، مخازن ما به این زودیها تمام نمى‏شود، لکن درِ نفت را باز کرده‏اند و حراج کرده‏اند. دارند مى‏برند همه را، مى‏خورند همه را. از آن طرف انگلیسها مى‏برند، از آن طرف کسان دیگر. امریکایى‏ها که از همه بدترند. از آن طرف هم شوروى‏ها. همه ریخته‏اند به جان این ملت، و همه هم، دست به هم داده‏اند که این مردکه را نگهش دارند که این چیزها را ببرند.

تأیید جنایات شاه توسط رهبر چین‏

شما دیدید که چند روز پیش از این، آن رهبر چین آمد که خیر- این رهبر چین، رهبر چند صد میلیون جمعیت، یک میلیارد جمعیت است؛ و خلق چین چطور و کمونیست چطور و ما چطور هستیم!- مردکه آمد ایران؛ یک کسى که قتل عامها کرده است، وارد به او شد. از روى کشته‏هاى ما با هلیکوپتر رد شد. نتوانستند او را از توى خیابان ببرند، براى اینکه مردم هیاهو مى‏کردند، داد و قال مى‏کردند. همه اینها را مردکه مى‏دانست، نه اینکه‏ نمى‏دانست؛ چقدر جمعیت همراهش بود. از روى کشته‏هاى ما عبورش دادند و بردندش آنجا، و دست به دست هم دادند و با کمال خوشرویى با هم- عرض مى‏کنم- چه کردند. این، این آدم؛ اینها بازى مى‏دهند مردم را. از آن طرف دیدیم که در 15 خرداد آن همه جمعیت از ایران کشته شد، و شوروى روزنامه‏هایش از آنها تأیید کردند و گفتند که اینها یک دسته ارتجاعى بودند، یک دسته چه بودند که مى‏خواستند چه بکنند؛ و حالا هم همان طور هست که تأیید مى‏کنند از او؛ امریکا هم که معلوم است.

ادعاى شاه در مورد انرژى خورشیدى!

اینها مى‏خواهند که تمام مخازن ما را ببرند؛ و این ملت بیچاره بعد از اینکه نفتش رفت و منابعش از بین رفت، بعد چه باید بکند؟ خدا مى‏داند چه باید بکند. این آقا مى‏گوید که باید از خورشید ما چیز [انرژى‏] بگیریم! تو چراغ نفتى را نمى‏توانى روشن کنى؛ شما مى‏خواهید از خورشید قدرت بگیرید؟! این حرفها چه است؟ این حرفها براى اغفال مردم است. تمام این صحنه‏سازیهایى که دارند مى‏کنند براى این است که این مردکه را نگهش دارند آنها با قدرتهاى خودشان.

 «شاه بماند» یعنى خیانت‏

و در داخله هم هر کس بگوید که این باید بماند یا خوب است بماند، این خائن است که مى‏گوید: خوب است بماند؛ براى اینکه در داخله همه دیدند که این شخص چه مى‏کند و با مردم چه کرده است و با مخازن ما چه کرده است، با مال ما چه کرده است. چقدرها اینها در خارج، عائله [شاه‏]، چقدر از مال مردم گرفته‏اند و در خارج الآن ویلا دارند و مِلْک دارند و چه دارند و چه دارند. همه اینها از مال ملت بوده.

شایعه نفوذ کمونیسم‏

خوب، ما رضا خان را دیده بودیم؛ یک سرباز لُختى آمد و حالا هر یک از آنها [صاحب‏] میلیاردها میلیاردها شده‏اند. این از مال همین ملت است. در همه شرکتها اینها شرکت دارند. هر شرکتى که در ایران تأسیس شده یک مقدارى‏اش هم مال اینها هست. از نفت هم که همین طورى دارد مى‏دهد به آنها. یک مقدارى مى‏گیرند، مقدار کمى‏

مى‏گیرند، که این مقدار هم به آنها آهن مى‏دهند؛ چیزهایى که به درد ما نمى‏خورد. بله، به درد ایشان این مسلسلها مى‏خورد؛ براى اینکه مردم را بزنند و بکشند. به درد ملت ما نمى‏خورد این چیزها. یک مقدارى‏اش هم توى جیب خودشان و توى جیب عائله شان مى‏رود و به تبلیغات مى‏دهند در خارج، که خدا مى‏داند اینها چقدر ... مى‏گویند صد میلیون دلار وجه تبلیغات ایشان است که به خارج مى‏دهند براى تبلیغ کردن. تبلیغ چه؟ تبلیغ اینکه این آقا براى ایران لازم است باشد. اگر این برود، کمونیست مى‏شود ایران. چرا کمونیست مى‏شود ایران اگر این برود؟ ملت ایران، یک ملت مسْلم هستند، ملت ایران شعارشان اسلام است، شعارشان دیانت است، چرا کمونیست مى‏شوند؟ بیخود همین طورى دارند منتشر مى‏کنند. حالا، اخیراً هم مى‏گویند که بناست که، درست کرده‏اند یک دسته‏اى را که دانشگاه وقتى که باز شد، در دانشگاه شعار کمونیستى بدهند براى اینکه به مردم بفهمانند که ببینید الآن کمونیستها هستند. نه، اینها سازمان امنیتند، اینها کمونیست نیستند؛ با هر حیله و با هر حقه‏اى هست اینها مى‏خواهند این را نگهش دارند و نگهداشتنشان هم براى این است که ایشان بهتر از همه نوکرى دارد مى‏کند.

ایران در دست ایرانى‏

ما حرفمان از اول تا حالا این بوده است که ما یک مملکتى داریم براى خودمان مى‏خواهیم. ما نمى‏خواهیم امریکا سرپرست ما باشد. ما نمى‏خواهیم همه منافع این ملت را امریکا ببرد، همه منافع این مملکت را شوروى ببرد. گاز را شوروى ببرد و نفت را امریکا ببرد. مگر یک سفره بازى است، هر کس هر چه مى‏خواهد بخورد؟ ما نمى‏خواهیم این طور باشد. ما مى‏خواهیم خودمان، یک جمعیتى هستیم، هر چى هستیم به شما چه، ما هر چى هستیم، مى‏خواهیم خودمان از زمین خودمان و از آب خودمان و از نفت خودمان و از مخازن خودمان که همه غنى‏اند اینها، ما مى‏خواهیم از همینها استفاده کنیم و دزدها را هم کنار بگذاریم که هى مى‏خوردند و مى‏بردند. آنها را هم کنار بگذاریم و خودمان اداره کنیم مملکت خودمان را. ما سرپرست لازم نداریم. بد اداره کنیم خودمان کردیم، خوب هم اداره کنیم خودمان کردیم. ما حرفمان این است. کى مى‏تواند

بگوید که نخیر، باید حتماً یک کسى دیگر بیاید و شما را اداره کند؟ به شما چه ربط دارد؟ ما یک مملکتى داریم مال خودمان، مخازنش هم مال خودمان؛ خودمان مى‏خواهیم اداره کنیم. مى‏گویید نمى‏توانید، نتوانیم. به شما چه ربط دارد؟ ما نمى‏توانیم اداره کنیم، نمى‏خواهیم اداره کنیم؛ حرف ما این است که شماها بروید بیرون؛ و حال آنکه اگر اینها بروند بیرون، اگر این مفتخورها را ما کنار بزنیم- نفتخورها عبارت از همین ابرقدرتها [که‏] هم مفتخور هستند، هم نفتخور؛ و مفتخورها هم همین عائله پهلوى، و تمام آنهایى که در این پنجاه سال با اینها روابط داشته‏اند- از هر طبقه‏اى که مى‏خواهد باشد، اینها مفتخورهایى هستند که روى نعش جوانهاى ما دارند استفاده از مالیّت همین مملکت مى‏کنند؛ ما مى‏گوییم که اینها، این نفتخورها و این مفتخورها را اگر ما بیرونشان بکنیم، یک مملکت غنى‏اى داریم که مى‏توانیم اداره‏اش کنیم تا آخر. این طور نیست که مملکت ما بودجه‏اش ناقص باشد؛ خورنده‏اش زیاد است! بودجه ناقص نیست؛ آنکه مى‏خورد زیاد است، خرج آن اشخاص خارجى تبلیغاتى و نمى‏دانم، خرج این اشخاصى که در داخل هستند براى حفظ ایشان و امثال ذلک. این مستشارهایى که از خارج مى‏آیند، اینها زیاد مى‏خورند؛ همه اینها ریخته‏اند در این [کشور] براى مخازن ما و دارند آن را چپاول مى‏کنند و مى‏برند.

اگر ما دست اینها را کوتاه کنیم و ان شاء اللَّه کوتاه مى‏کنیم و ملت ان شاء اللَّه قیام کرده است و کوتاه خواهد کرد، اصلش بیرونشان خواهیم کرد ان شاء اللَّه، اگر ما یک همچو چیزى موفق بشویم، هم نفتمان به اندازه کفایت است، هم خودمان مى‏توانیم اداره بکنیم مملکت خودمان را. کى گفت که تو بیایى اداره کنى مملکت ما را، یا عمال تو بیایند اداره کنند؟

ادامه نهضت تا قطع دست ابرقدرتها از ایران‏

ما این همه مستشار مى‏خواهیم چه کنیم؟ این مستشارها همه براى این است که حفظ کنند او را، و غارت کنند ما را. حفظِ این، براى غارت. خودشان هم مى‏خواهند غارت بکنند و الّا اگر مى‏دانستند یکى بهتر از این مى‏توانند بیاورند، مى‏بردندش. همچو عشقى به چشم و ابروى ایشان ندارند! لکن الآن نمى‏توانند این را برش دارند. هر کس را بیاورند، ما همین هستیم. اگر بنا شد که کودتا کنند، یک نظامى روى کار بیاورند، یا باید بکُشد، یا باید برود. همین طورى که حالا هستش. یا باید مسلسل را بکِشد و همه ملت را بکُشد و یا باید کنار برود. تا امریکا نرود و تا دست این ابرقدرتها از روى مملکت ما برداشته نشود، ما نهضتمان برقرار است و فریادمان هم برقرار است و کارها را ما انجام مى‏دهیم و ان شاء اللَّه موفق خواهیم شد.

افکار عمومى دنیا متوجه ایران‏

آقایان نترسید از این ابرقدرتها. اگر یک ملتى قیام کرد براى مصالح خودش ... یکوقت مى‏خواهیم جنگ خارجى بکنیم، [در] جنگ خارجى ما هیچ هستیم و آنها همه چیز دارند؛ یکوقت یک ملتى یک حرفى دارد که همه عالم مى‏پذیرند این حرف را که ما ملتى هستیم، نمى‏خواهیم اجانب توى ملت ما باشد، توى خانه ما باشد، از خانه ما بیرون بروید. این را کسى نمى‏تواند با آن معارضه کند. اگر هم معارضه کند، یک امَد «1» خیلى کمى مى‏تواند معارضه کند و الّا با افکار عمومى دنیا مواجه خواهد شد؛ و هیچ قدرتى با افکار عمومى دنیا نمى‏تواند مقابله بکند. ما الآن متوجه کردیم تمام افکار عمومى دنیا را به ایران. الآن ایران مورد توجه همه است، یعنى یک چیزى است که همه دارند مطالعه مى‏کنند در ایران، ایران را دارند مطالعه مى‏کنند. آنها منتها مطالعه مى‏کنند براى چاپیدن؛ شاید یک اصحاب خیرى هم باشد که مطالعه مى‏کنند که ملت چرا این جور است، چه شده، چرا باید این طور باشد این؛ کم کم همه که متوجه شدند به اینکه یک ملتى بپاخاسته و مى‏گوید که من حق خودم را مى‏خواهم، نمى‏گوید که من حق دیگران را مى‏خواهم، این ناچار باید تبعیت از آن بشود. و من به شما مژده مى‏دهم که ان شاء اللَّه اگر چنانچه دست به هم، همین طورى که دادید، دستتان در دست هم باشد، مخالفتها را کنار بگذارید و با هم دوست باشید، همه با هم همقدم باشید، نتیجه خواهید برد و کلک اینها را ان شاء اللَّه خواهید کَند و مملکت مال خودتان خواهد شد.

لزوم رفع اختلافهاى جزئى‏

و آن یک کلمه‏اى هم که به شما آقایان خارج از کشور عرض مى‏کنم، این است که گاهى من مى‏شنوم- ایران که بودم گاهى مى‏شنیدم اینجا هم شاید شنیده باشم- که آقایان بینشان یک مثلًا اختلافات جزئى، یک کدورتهاى جزئى هست. به نظر من این صحیح نیست. شما همه برادر هم هستید. چرا با هم، سر چه با هم اختلاف داریم؟ ما همه باید دست به هم بدهیم، آنکه دشمن همه است، او را از بین ببریم. اگر ما بنا باشد که خودمان با هم اختلاف بکنیم، او آسوده سر جاى خودش مى‏نشیند [و] قواى ما صرف خودمان مى‏شود. این هم یک نیرنگى است که آنها همیشه داشته‏اند که بین همین طبقات مردم اختلاف بیندازند. دو تا حزب درست کنند، آن حزب کذا، آن حزب کذا؛ بین این دو تا حزب اختلاف بیندازند و مردم را فلج بکنند. یا مثلًا، یک نفر را بیاورند جلو و یک چیزى از او درست بکنند، بعد هم مردم مشغول به او بشوند؛ مدتها سر این دعوا بکنند و قوایشان تحلیل برود و آنها استفاده بکنند. شما آقایان که در خارج هستید با هم برادر باشید. حل کنید اختلافات [را]. اگر یکوقت یک کدورتى از یک برادرى دیدید، برادر وار بروید پیش او، بگویید فلان کار شده است و من به واسطه این، کدورت دارم، حل بشود این کار. على اىّ حالٍ من توفیق شما را، همه آقایان را از خداوند تبارک و تعالى مى‏خواهم؛ و امیدوارم که تحصیلات شما در اینجا به آخر برسد با سربلندى، و بتوانید به وطن خودتان برگردید و زمام امور وطن را اشخاص مهذب، اشخاص صحیح العمل به دست بگیرند؛ و همه شما خدمتگزار، همه ما خدمتگزار به این مردم و به وطن خودمان و به اسلام باشیم. من- این هم عرض کنم که من- مزاجم اقتضاى اینکه هر روز بیایم اینجا، با این وضعى که الآن هست [ندارد]؛ من الآن خسته شده بودم؛ آمدم اینجا دیدم چاره ندارم [الّا] اینکه با آقایان صحبتى بکنم. من معذرت مى‏خواهم از آقایان که بتوانم بیایم. اولًا، این را عرض بکنم که من از اولى که داخل در این باب شدم [اجازه‏] دخالت به کسى نمى‏دادم؛ به نزدیکان خودم هم اجازه دخالت هیچ وقت نمى‏دادم. خودم مستقل بودم در کارهایم. خودم هر کارى را مى‏خواستم مى‏کردم و هر کارى را نمى‏خواستم نمى‏کردم؛ و به حَسَب تشخیص خودم و تفکر خودم کارها را انجام مى‏دادم. خیال نکنید که من حالا اینجا که آمدم مثلًا ارتباط خاصى با کسى داشته باشم، یا کسى در کارهاى من دخالت بکند و من هم قبول بکنم از او؛ این حرفها نیست در کار. کدورتى نداشته باشید از این جهت که من مثلًا اگر رفتم بیرون براى استراحت، این یک چیزى بوده است که من مثلًا به آقایان رسیدگى نکنم، خدمت آقایان نرسم. من در خدمت همه آقایان هستم و آنجا هم، منزلم، درش باز است؛ هر کس از آقایان مى‏خواهد، بیاید آنجا، لکن از اینکه بیایم در این محل و اینجا باشم، یا اینکه از آنجا هر روز پا شوم بیایم اینجا، از این معذرت مى‏خواهم از باب اینکه مزاج من همچو اقتضایى ندارد؛ و من باید برگردم آنجا و استراحت بکنم، و ان شاء اللَّه خودم را حاضر کنم براى خدمت به همه آقایان.

میزان حجاب‏

 [یکى از خانمهاى حاضر در جلسه: این مسئله حجاب، این خواهرها [را که‏] در این محیط هستند یک مقدار ناراحت کرده؛ یعنى واقعاً مى‏خواهند ببینند که این حجاب به این شکل درست هست یا نه؟]

امام: به همین طور که حالا شما هستید؟ [خانم: بله‏]

امام: این مانع ندارد؛ اگر یک مَفْسَده‏اى بر آن نباشد، مانعى ندارد. شما باید خودتان تشخیص بدهید که آیا به این ترتیب که بروید مثلًا مفسده‏اى دارد؛ مثلًا فرض کنید که خلاف احترامى به شما مى‏شود؛ از این چیزها. اگر بشود، خوب او را دیگر خودتان هم نمى‏توانید بگویید. اما اگر نمى‏شود، حجاب اسلام بیشتر از این نیست؛ همین است‏

 [خانم: در ایران هم ...؟]

امام: ایران حالا با اینجا وضعش فرق دارد. آنجا ممکن است که بیشتر مفاسد باشد؛ و الّا نه اینکه حجاب ایران را اینجا دارد. حجاب ایران، حجاب اسلام، همین مقدارهاست. اسلام اینجا و آنجا ندارد. لکن یک جهات خارجى گاهى در کار هست. به طورى که یک مفسده‏اى باشد، یک اختلاف اخلاقى بشود، یک- عرض مى‏کنم- چیزهایى باشد، البته آن وقت باید جلوگیرى بشود؛ اما اگر نباشد این طور، و ساده باشد و مثل سایرین با سادگى باشد، نه؛ بى‏چادر مانع ندارد.

 

نامه [به خانم فاطمه طباطبایى (خانوادگى)]

زمان: 18 مهر 1357/ 7 ذى القعدة 1398

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: خانوادگى‏

مخاطب: طباطبایى، فاطمه‏

بسمه تعالى‏

7 ذى القعدة 98

فاطى خانم «1»

ان شاء اللَّه مزاج شریف سلامت است. جاى شما اینجا خالى است؛ جاى خوبِ ییلاقى است ولى معلوم نیست چقدر اینجا هستیم. حسن جان «2» را دعا مى‏کنم. خدمت حضرت حجت الاسلام آقاى ابوى «3» سلام برسانید. از سلامت خودتان ما را مطلع کنید؛ مخصوصاً از سلامت پس از فراغت «4» ان شاء اللَّه تعالى. و السلام.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

 

نامه [به آقاى مرعشى نجفى درباره استقامت تا سقوط رژیم‏]

زمان: 19 مهر 1357/ 8 ذى القعدة 1398

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: استقامت تا سقوط سلسله پهلوى‏

مخاطب: مرعشى نجفى، سید شهاب الدین‏

بسمه تعالى‏

حضرت آیت اللَّه آقاى نجفى- دامت برکاته‏

به عرض عالى مى‏رساند، مرقوم شریف که حاکى از سلامت مزاج محترم بود و حاوى استفسار از این جانب بود واصل، سلامت و توفیق جنابعالى را خواستار است.

این جانب به واسطه فشار عراق به تصویب شاه معلوم الحال، که مملکت اسلامى را تا سرحد سقوط رسانده است، از نجف به خارج آمده بلکه بتوانم براى این ملت محروم کارى بکنم. ما همه موظف هستیم که از پا ننشینیم تا سقوط سلسله بى‏حیثیت پهلوى. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

سخنرانى [در جمع ایرانیان مقیم پاریس درباره جنایات شاه و اهداف انقلاب‏]

زمان: 19 مهر 1357/ 8 ذى القعدة 1398

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: هجرت به پاریس- جنایات شاه- اهداف انقلاب‏

حضار: ایرانیان مقیم پاریس‏

 [بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏]

شرح هجرت از عراق و ورود به فرانسه‏

... و بعدش رئیس اطلاعاتشان آمد پیش من و راجع به اینکه: شما خوب است ایران را مسلح نکنید، خوب است فعالیت نکنید؛ ما تعهداتى داریم نسبت به دولت ایران، من گفتم که خوب، شما تعهداتى نسبت به دولت ایران دارید اما من نسبت به آن تعهدى ندارم؛ و ما هم تعهداتى خودمان داریم نسبت به اسلام و نسبت به ملت خودمان. ما به کار خودمان ادامه مى‏دهیم، شما هم هر کارى مى‏خواهید بکنید. گفت: آخر شما هر روز اعلامیه مى‏دهید، هر روز یک نوارى مى‏فرستید و چه مى‏کنید؛ این را کمش کنید. گفتم نه! من اعلامیه مى‏دهم، نوار هم پر مى‏کنم و مى‏فرستم. منبر هم اگر رفتم صحبت مى‏کنم. اینها چیزى است که من نمى‏توانم خلافش را بکنم. او هم رفت و بعد تشدید کردند به طورى که من دیدم که اینها دیگر تحمل مطلب را ندارند؛ و پیشتر چون این را گفته بود که فلانى حالا هیچ اما شماها (رفقاى ما) را چه خواهیم کرد، من دیدم که ممکن است یکوقتى اینها به رفقاى ما یک تعرضى بکنند و ما هم مکانى پیشمان مطرح نیست، ما مى‏خواهیم کارمان را انجام بدهیم، بنا گذاشتم که بروم به کویت و از آنجا بعد به یکى از ممالک اسلامى بروم. با اینکه ویزا هم داشتیم، در سر حد کویت باز دولت کویت مانع شدند از اینکه ما برویم. حتى اجازه اینکه ما برویم به فرودگاه از آنجا پرواز کنیم، آن قدر هم اجازه ندادند. ما باز برگشتیم به عراق. معلوم شد که خود آنها هم تفاهمى داشتند؛ منتظر ما بودند! همان جمعیتى که ما را آورده بودند باز آنجا ایستاده بودند! ما برگشتیم عراق و ما را بردند بصره و بعد از چندین ساعت بردند بغداد. و از بغداد هم دیدیم که‏ حالا بیاییم اینجا، تا بعد بتوانیم یک فلان محلى براى خودمان انتخاب کنیم. موقتاً آمدیم به فرانسه.

الزام شرعى و عقلى‏

و من خودم را ملزم مى‏دانم، یعنى ملزم شرعى مى‏دانم، عقلى مى‏دانم، که در یکوقتى که مردم ایران قیام کرده‏اند و دارند کشته مى‏دهند، جوانهایشان را گرفته‏اند، از آنها یک دسته‏اى را کشته‏اند، یک دسته‏اى را حبس کرده‏اند، عده‏اى از علماى ما الآن در حبس هستند، عده زیادشان در تبعید هستند، و مردم همه از بچه کوچک تا پیرمرد ایستاده‏اند الآن در مقابل دستگاه شاه و همه با یک صدا مى‏گویند ما شاه را نمى‏خواهیم، همه مسئول مى‏شویم براى این ملت. و این ملت- هر ملتى- حق دارد خودش تعیین کند سرنوشت خودش را. این از حقوق بشر است که در اعلامیه حقوق بشر هم هست. هر کسى، هر ملتى خودش باید تعیین سرنوشت خودش را بکند، دیگران نباید بکنند. این ملت ما هم الآن همه ایستاده‏اند و مى‏خواهند سرنوشت خودشان را تعیین کنند.

و این است که ما، این آدمى که به ما خیانت کرده است، به اسلام ما، به دین ما خیانت کرده است، مخازن ما را دارد به اجنبى مى‏دهد در مقابلش یا اسلحه مى‏گیرد و مردم را مى‏کُشد، و یا مى‏گیرد و مقدارى- یک مقدارش- را خرج همین کارها مى‏کند، باقى‏اش را هم خودشان و رفقاى خودشان از بین مى‏برند، یک مردمى که حالا ایستاده‏اند و دارند خون مى‏دهند براى این کار، مایى که در خارج هستیم مکلف هستیم که با اینها همزبان باشیم. الآن آنها، همین الآن هم که ما اینجا نشسته‏ایم شما بدانید که در آنجا انقلاباتى هست. الآن در ایران، همین چند روز پیش از این، در خیلى از جاهاى ایران آدم کشته‏اند. خیلى است! الآن هم که ما اینجا نشسته‏ایم باز نمى‏دانیم، شاید الآن هم در ایران یک صدایى باشد و هست؛ اما حالا کشتار هست یا نه، الآن ما نمى‏دانیم. چرا؟ دوریم. هر روز این مسائل هست. آنها در میدان مبارزه هستند و مشغول مبارزه هستند، ماها اینجا بى‏تفاوت باشیم و مشغول به مثلًا کارهاى عادى خودمان باشیم! این بر خلاف انصاف، بر خلاف انسانیت، بر خلاف شرع، بر خلاف همه اینها هست.

وظیفه ما، کمک به نهضت‏

ما موظفیم که با آنها هر اندازه‏اى مى‏توانیم [همراهى کنیم‏]، هر کس به اندازه قدرت خودش. من مى‏توانم الآن با شما صحبت کنم و شما را دعوت کنم به اینکه با ملت خودتان که براى منافع همه- که شماها هم جزء آنها هستید- قیام کردند [متحد شوید] و شماها موافقت کنید، این جبهه‏هاى خارجى هر چه هستند، اینها همه همدست بشوند؛ من به اندازه‏اى که مى‏توانم براى شما چند نفر الآن صحبت کنم صحبت مى‏کنم؛ آن مقدارى هم که مى‏توانم بنویسم مى‏نویسم منتشر مى‏کنم؛ شما هم به هر اندازه‏اى که مى‏توانید. تظاهر، هر وقت وقتش شد، مناسب شد؛ نوشتن، گفتن، به روزنامه‏نگارها چیز گفتن، هر چه مى‏توانید. هر کس به اندازه‏اى که مى‏تواند با این ملت ضعیف که الآن تحت چکمه این بى‏انصافها هست باید همراهى کرد.

و یک همچو قیامى که الآن در ایران هست من گمان ندارم در تاریخ سابقه داشته باشد، این را که یک مسئله واحدى را همه بخواهند. الآن همه، این بچه‏هایى که تازه خودشان هم الآن نمى‏دانند چه چیز دارند مى‏گویند اما مى‏گویند ما شاه نمى‏خواهیم! یا اینکه همه گفته‏اند اینها هم مى‏گویند. یک بچه هفت- هشت ساله، پنج- شش ساله! آنکه زبان باز کرده الآن مى‏گوید که مرده باد شاه! براى اینکه دیده همه مى‏گویند او هم مى‏گوید. این زبان همه است، این منطق همه است. و در طول تاریخ شاید ما نداشته باشیم یکوقتى که همه یک مطلبى را با هم بگویند؛ یعنى، آنکه در آن طرف ایران- در اقصا بلاد ایران- است با آنکه در مرکز است حرفش یکى باشد. الآن وضع این طور شده است. و یک ملتى وقتى وضعش این طور شد، این پیش مى‏رود. این دیگر نمى‏شود که این ملتى که ایستاده الآن در مقابل ظلم و در مقابل قلدریها، و آنها با توپ و تانک و او با مشت، دارد مقاومت مى‏کند و نمى‏رود کنار، این ملت شکست نمى‏خورد.

تبلیغات دشمن براى ایجاد تفرقه‏

الآن تبلیغات مختلف شروع شده است. شروع بود، زیاد شده است. تبلیغات مختلف براى اینکه بشکنند این وحدت را، و جبهه‏هاى مختلف، اشخاص مختلف [را]. اینها با آن صورتها. حتى گفتند که بنا دارند که در دانشگاه- وقتى که باز شد دانشگاه- یک دسته سازمان امنیتى را به صورت دانشجوها بیاورند و شعار کمونیستى بدهند براى اینکه به مردم بفهمانند که اگر شاه نباشد خواهد این طور شد! این شاه از کمونیستها هم بدتر است. این شاه، هر کسى از این شاه، از این آدم که بهتر است! این چه گذاشته براى مملکت ما؟ این جز اینکه همه‏اش تبلیغات [است‏]؟ چقدرها خرج تبلیغات در داخل و خارج مى‏شود تا اینکه روزنامه‏ها در خارج براى او دروغها را بنویسند و در داخل برایش دروغها را بنویسند. این مشغول این کارهاست. و مشغول جمع کردن مال و در اطراف دنیا زینت تهیه کردن و زمین تهیه کردن. همین است کار ایشان! کار ایشان دیگر چیست؟ .... یا آدمکشى و آدمزنى است، یا یک استفاده این طورى؛ از مردم دارد استفاده مى‏کند و مال این ملت را دارد تضییع مى‏کند.

حرف ما این است. ما یک کلمه حرف داریم و آن این است که اینهایى که نشسته‏اند سر این خوان یغما، که اسمش ایران است، و هر کس از هر طرف آمده است، هر مملکتى از هر طرف آمده است، دارند از این خوان یغما مى‏خورند و این ملت ما کنار این دارد گرسنگى مى‏خورد، ما مى‏گوییم این نباشد. ما مى‏گوییم یک مملکتى ما داریم، نفت دارد، مخازن دیگر دارد، غنى است مملکت ما، این مملکت را براى خودمان بگذارید. خودمان کارهایش را مى‏کنیم. اگر بخواهیم هم کارشناس بیاوریم، خودمان مى‏آوریم. چرا شما بیاورید با ماهى- نمى‏دانم- چند صد هزار تومان! کارشناس مى‏آوریم که این طور نباشد. خودمان کارشناس درست مى‏کنیم.

فرهنگ استعمارى، مانع رشد استعدادها

دانشگاه از وقتى که امیر کبیر ایجاد کرده است تا حالا، به قدر هفتاد سال یا ... خیلى سال مى‏گذرد از عمرش، لکن نگذاشتند جوانهاى ما درست بشوند، خوب سرانجام کار را انجام بدهند. اصلًا مانع شدند از اینکه رشد بکنند جوانهاى ما. دانشگاههایى، که به دست دیگران درست شده است که نگذارند رشد در آن پیدا بشود. نظامیهاى ما را نمى‏گذارند که تربیت نظامى صحیح بشوند. مستشارهاى امریکایى اینها را به راه کج‏ مى‏برند؛ یعنى راهى که براى آنها فایده دارد مى‏برند! فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است. ما باید فرهنگ خودمان را داشته باشیم. این فرهنگها فرهنگهایى است که نمى‏گذارند بچه‏هاى ما با فرهنگ بزرگ بشوند. یک لوزه الآن مى‏خواهد عمل کند، همین خود یکى از چیزهایشان این بود که از اروپا آوردند این لوزه را عمل کرد! خوب، تویى که مى‏گویى که ما دیگر مملکتمان را بردیم تا آنجا! لوزه‏تان را هم دارید جاى دیگر عمل مى‏کنید! پس معلوم مى‏شود که شما هیچى ندارید! یک خط مى‏خواهند بکشند از اینجا به آنجا، از خارج مى‏آورند و درست مى‏کنند براى اینکه یک خطى بکشند! آن وقت یک قرارداد با یک کمپانى مى‏بندند- در یکى از این قراردادها بوده است، من یادم نمى‏ماند این چیزها- که نمى‏دانم چند متر راه درست کرده بود و باقى آن را برداشت و رفت پى کارش! اینها این طور ریختند به جان این مملکت. گازش را شوروى مى‏بَرد، نفتش را امریکا مى‏بَرد! ما که مى‏گوییم که حکومت اسلامى مى‏خواهیم، مى‏خواهیم جلوى این هرزه‏ها گرفته بشود؛ نه به منطق شاه که مى‏گوید اینها مى‏گویند که ما مى‏خواهیم برگردیم به زمان هزار و چهار صد سال پیش از این! ما مى‏خواهیم به عدالت هزار و چهار صد سال پیش از این برگردیم نه اینکه زندگى‏مان زندگىِ آن وقت بشود. نه؛ همه مظاهر تمدن را با آغوش باز قبول داریم لکن اینهایى که اینها دارند مظاهر تمدن نیست. این همه آدمکشى مظاهر تمدن است؟! این حکومت نظامى- عرض مى‏کنم که- به جان مردم ریختن، این مظاهر تمدن است؟! این همه نفتهاى ما را به دیگران دادن و در مقابلش اسلحه‏اى که نمى‏توانند این اسلحه را به کار ببرند. اسلحه‏هایى که به ایران مى‏آورند ما نداریم کسى که کارشناس باشد، بداند این را چه جورى باید به کار انداخت، باید خود مستشارهاى آنها بالاى سرش باشد! پایگاه درست کردند اینجا! پایگاه امریکایى درست کردند به صورت اینکه ما مى‏خواهیم مملکتمان را چه بکنیم! پایگاه امریکاست اینجا! ما اینکه حرفمان است این است که مى‏خواهیم این طور این آشفتگى که الآن این آقا ایجاد کرده است، این نوکر ایجاد کرده براى اربابهاى خودش، ما مى‏خواهیم این نباشد.

رژیم پهلوى دست نشانده اجانب‏

از روز اول که من یادم است- شماها جوانید یادتان نیست- از روز اولى که رضا شاه کودتا کرد، کودتایى بود که با دست انگلیسها بود! خود انگلیسها هم بعد از اینکه این رفت، در رادیو دهلى گفتند که (من خودم شنیدم) ما رضا شاه را آوردیم و لیکن خیانت کرد بردیمش! آن وقتى که بردند او را به جزیره کذا، «1» در رادیو دهلى- که مربوط به انگلیسها بود- گفتند که ما رضا شاه را آوردیمش سر کار و بعد از اینکه خیانت کرد او را بردیم! خود آقاى محمد رضا خان گفت! در یکى از چیزهایش نوشته بود- که شاید هم در همان خدمت براى وطنم «2» باشد- لکن بعدش این را از بین بردند، دیدند بد حرفى زده است! که متفقین وقتى که آمدند اینجا، صلاح دیدند که من باشم! از خاندان ما باشد! لکن جنابعالى هم دست نشانده هستى! «صلاح دیدند که من باشم» معنایش این است که آنها مرا قرار دادند. ما مى‏گوییم نمى‏خواهیم یک کسى را که با صلاح متفقین آمده اینجا، و حالا هم براى متفقین دارد کار مى‏کند، زحمت مى‏کشد، همه هستى ما را دارد به باد مى‏دهد. استقلالْ ما نداریم، آزادى بیان نداریم، آزادى قلم نداریم، هیچى نداریم.

نابودى کشاورزى و تزاید فقر

زراعت یک مملکت زراعى که زراعتش باید صادر بشود چقدرها، اینها براى 33 روز- مثل اینکه این طور نوشته بودند، 33 روز یا 34 روز، یک همچو چیزى دارد- باقى آن را باید از خارج بیاورند. شما الآن مى‏بینید که از خارج هى سیل گندم است و جو است و چه و چه و چه، تخم مرغ است. و همه چیز را از خارج دارند مى‏آورند. اینها به اسم «اصلاحات ارضى» زراعت ایران را به باد دادند؛ یعنى دهقان و رعیت بیچاره را بیچاره کردند که دیگر نتوانستند اینها بمانند در مزرعه‏هاى خودشان. از آنجا کوچ کردند و آمدند به تهران. و اطراف شهر تهران به وضع بدى زندگى مى‏کنند. به وضع بسیار اسفناکى. الآن عده کثیرى زیاد- شاید قریب چهل مورد، چهل محل، شاید این مقدارها که صورتش را به من داده‏اند که در نجف این صورت پیش من بود که در کجاى شهر فلان عده، در کجاى شهر فلان عده، همین طورى در شهرْ متفرق، با کوخهاى کوچک، با چادرنشینى، این طورى است. در تهرانِ مرکز این طور هست که با چادرنشینى و کوخ‏نشینى دارند اینها زندگى مى‏کنند! نوشته بود که [اگر] بخواهد یک کوزه آب براى بچه‏هایش بیاورد، باید نمى‏دانم چند پله، صد پله، چقدر، از آن گودالى که اینها زندگى در آن مى‏کنند باید بیاورند به بالا، برسند به این شیر آبى که اینجا گذاشته‏اند. در زمستانِ سرما این زن باید این کوزه را بیاورد بالا و بعد از این پله‏ها برگردد یک کوزه آب ببرد براى بچه‏هایش.

حیات رژیم، مغایر آزادى و استقلال‏

ما مى‏گوییم این وضع آشفته باید از بین برود. از آن طرف خرجهاى خودشان آن طور خرجهاست که همین آخرى- من خواندم که- براى فلان ویلایى که براى یکى از خواهرهاى شاه بود، خود ویلا را چقدر خریدند. الآن من یادم نیست ولى زیاد بود؛ پنج میلیون دلار! پنج میلیون دلار براى خرج گلکارى و زینت گلکارى! این وضع اینها! و بیشتر از این است که الآن ما نمى‏توانیم تصورش را بکنیم. این وضع عده کثیرى از مردم که در خود شهر تهران زندگى دارند مى‏کنند با یک چادرى، با یک کوخى، بى‏همه چیز؛ نه یک چراغ دارند، نه یک- عرض بکنم که- آب دارند؛ اسفالت و این حرفها هم که اصلًا معنى ندارد براى آنها! ما که مى‏گوییم حکومت اسلامى، مى‏گوییم این وضع باید از بین برود. نمى‏گوییم که حکومت اسلامى ... شاه مى‏گوید که اینها مى‏گویند باید ما برگردیم به آن زمانى که با الاغ راه برویم! کدام آدم این حرف را زده که شما باید با الاغ بروید؟! ما مى‏گوییم که این وضع را باید به هم زد. و تا محمد رضا و دودمان پهلوى هست، ما نمى‏توانیم یک روى آزادى و یک روى استقلال براى مملکتمان ببینیم. این یک نوکرى هست که گذاشته‏اند او را اینجا و «مأمور» براى وطنش هست! خودش هم مى‏گوید «مأموریت براى وطنم»! راست مى‏گوید اما مأموریت از امریکا! مأمور است از جانب امریکا براى وطنش که این وطن را، وطن بیچاره را، نه بگذارد رشد معنوى بکند و نه مالشان را خودشان بخورند. مالشان باید نصیب امریکا بشود.

حکومت اسلامى یعنى حکومت عدالت‏

ما که مى‏گوییم حکومت اسلامى، مى‏گوییم حکومت عدالت، ما مى‏گوییم یک حاکمى باید باشد که به بیت المال مسلمین خیانت نکند، دستش را دراز نکند بیت المال مسلمین را بردارد، ما این یک مطلب را مى‏گوییم. این یک مطلب مطبوعى است که در هر جامعه بشرى که گفته بشود، براى هر کس گفته بشود، از ما مى‏پذیرند. ملت ما امروز قیام کرده است براى این مطلب که این آدم به ما خیانت کرده، اموال ما را خورده است و برده است و- عرض مى‏کنم که- در ممالک دیگر براى خودش و براى خانواده‏اش و براى اتباعش ویلاها خریده و- عرض مى‏کنم که- زندگیهاى بزرگ تهیه کرده است و ما گرسنه هستیم. گرسنه‏ها جمع شده‏اند مى‏گویند که ما نمى‏خواهیم او را. چه مى‏گوید؟ خوب، منطق ما این است، ما غیر از این حرفى نداریم.

تبلیغات سوء

حالا در ضمن، روزنامه‏هاى اینجا هر چه بخواهند بنویسند: اسلام ارتجاعى است! خوب، هر چه هست، اینها این کلمه را، شما این را جواب بدهید. من این کلمه را که مى‏گویم، این روزنامه‏ها، همه روزنامه‏هاى دنیا، جمع بشوند جواب این کلمه را بدهند که آقا ما مخازن نفت داریم، مخازن مس داریم، مخازن چیزهاى دیگر داریم، همه چیز داریم، لکن دارند مى‏برند، غارت مى‏کنند؛ ما ملت ضعیف عقب افتاده نمى‏خواهیم غارت بشویم! شما مى‏گویید عقب افتاده‏ایم، بسیار خوب، نمى‏خواهیم آقا؛ شما که غارت مى‏کنید جلو افتادید، مایى که غارت شدیم عقب افتادیم! شما به- عرض مى‏کنم که- «دروازه تمدن» رسیدید که دارید مردم را غارت مى‏کنید! مردمْ دیگر شاید نرسیده‏اند به آنجا که آزادى به آنها بدهند! مردکه مى‏گوید اینها نرسیدند به آن حد آزادى! نرسیدند به آن حد! من نمى‏فهمم یعنى چه؟! چطور نرسیدند به آن حد که به آنها آزادى بدهند؟! مردم که داد مى‏کنند که آقا! چرا آن کارهاى غلط را مى‏کنى، اینها نرسیده‏اند به آن؟! حالا برسند به آن حد، باید حرف نزنند؟! هر چه تو سرشان مى‏زنند دیگر حرفى نزنند، تا اینکه رسیده باشند به آن حدى که بشود به آنها آزادى داد؟!

حمایت همگانى از قیام ملت‏

مملکت ما امروز قیام کرده است، و این قیامْ قیامى است که همه موظفیم دنبالش برویم. یعنى از منى که طلبه هستم تا شمایى که محصل هستید، تا آنکه کاسب است، تا آنکه تاجر است، تا هر کس که هست که اهل این مملکت است، باید دنبال این اهالى مملکتش باشد تا این کار بشود. بلکه مسئله‏اى است که منطقى است که بشر باید دنبالش باشد. اینها دارند حقوق اولیه بشریت را مطالبه مى‏کنند. حق اولیه بشر است که من مى‏خواهم آزاد باشم، من مى‏خواهم حرفم آزاد باشد، من مى‏خواهم مستقل [باشم‏]، من مى‏خواهم خودم باشم. حرف ما این است. این حرفى است که در هر جا شما بگویید، همه از شما مى‏پذیرند. و ما همه موظفیم که به دنبال این مطلب باشیم. تا آن اندازه‏اى که مى‏توانیم به برادرهایى که دارند کشته مى‏دهند کمک بکنیم. هر چه مى‏توانیم آنهایى که الآن کَانَّهُ در میدان جنگ هستند، ما به اینها کمک برسانیم. هر طورى که مى‏توانیم کار کنیم: با قلم، با بیان، با صحبت، با هر چه که مى‏شود، با تظاهرات. این حرف ماست.

از خداى تبارک و تعالى توفیق همه‏تان را مى‏خواهم؛ و امیدوارم که همه‏تان یک اشخاص صحیح مبارز [باشید]، با فساد مبارزه کنید. و همه موفق باشید، ضمن اینکه رضاى خداى تبارک و تعالى را که همه‏اش این است که این ملتها ملتهاى قوى باشند، ملتهاى قدرتمند باشند، ملتهاى مرفه باشند، ان شاء اللَّه همه موفق باشید که این مطلب را به دست بیاورید.

 

پیام [به ملت ایران به مناسبت چهلم شهداى 17 شهریور]

زمان: 20 مهر 1357/ 9 ذى القعدة 1398

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

مناسبت: چهلم شهداى 17 شهریور (جمعه خونین)

مخاطب: ملت ایران‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

9 ذى القعدة 98

ملت آگاه و مبارز و شجاع ایران- اعلى اللَّه کلمتهم.

اکنون که چهلم عزیزان تهران به دنبال «چهلم» ها فرا رسیده، و با استقرار حکومت سرنیزه و پلیس در انتظار «چهلم» هایى باید باشیم، اکنون که سایه شوم حکومت نظامى و نظام سیاه شاهنشاهى روزگار ملت محروم ما را به تباهى کشانده است، اکنون که دست ابرقدرتهاى ستمگر براى چپاول مخازن غنى ما بر ضد اراده مصمم ملت از آستین دژخیمان شاه بیرون آمده و عزیزان اسلام را به خاک و خون مى‏کشد، اکنون که نمودهاى «دروازه تمدن بزرگ» به دست پایه گذاران حقوق بشر، یکى پس از دیگرى بر روى نعشهاى جوانان برومند ما رخ مى‏نماید، اکنون که به ادعاى کارتر، ملت به آزادى و استقلال شاهانه نایل شده است، کشور بى‏پناه ما عزادار و ملت مظلوم ما سوگمندند. ما در غرب و شما در شرق به عزاى عمومى مى‏نشینیم، تا دست جنایتکار ابرقدرتهاى نفتخوار در کشور نفت‏خیز ما باز است درهاى سعادت و آزادى و استقلال بسته است.

عزیزان من! همت کنید و زنجیرهاى اسارت را پاره کنید و مهره‏هاى خیانتکار را یکى پس از دیگرى از صحنه خارج کنید، و دست مهره‏دارهاى سودجو را از کشورهاى اسلامى قطع کنید. سعادت و آزادى و استقلال، پشت سد مهره‏هاى داخلى و مهره دارها است، سدها را ویران کنید و صفها را در هم شکنید و کشور را نجات دهید. در منطق کارتر، این جنایتها و اختناقها و وحشیگریهاى شاه کوشش در راه استقرار اصول دموکراسى و موضع‏گیریهاى مترقیانه نسبت به مسائل اجتماعى است. او مردم آگاه ایران‏ را متهم مى‏کند که با آزادى که شاه مى‏خواهد بدهد مخالفند، و تمام اعتصابات و اعتراضات سراسر ایران براى گریز از آزادى است! لکن باید بداند که این فریبکاریها دیگر ارزش خود را از دست داده است و همه جوامع شاه را شناخته‏اند.

ملت بزرگ ایران! تاریخ ایران، بلکه تاریخ جهان، نهضتى چون نهضت شما به یاد ندارد و قیام همگانى چون قیام شما آزادگان را پشت سر نگذاشته است. امروز نونهالان هفت- هشت ساله دبستانهاى ما فدایى مى‏دهند و در راه اسلام عزیز و کشور، خون نثار مى‏کنند. شما در چه تاریخى چنین دیده‏اید؟ امروز زنهاى شیردل، طفل خود را در آغوش کشیده و به میدان مسلسل و تانک دژخیمان رژیم مى‏روند. در کدام تاریخ چنین مردانگى و فداکارى از زنان ثبت شده است؟ امروز غریو «مرگ بر شاه» از دل طفل دبستانى تا پیران بیمارستانى مجال را بر رژیم منحط پهلوى چنان تنگ نموده و اعصاب شاه را آن سان خرد کرده که دست از پا نشناخته و تسکین خاطر خود را با خون کودکان و جوانان ما بیمه مى‏کند.

خواهران و برادران عزیز! صبور باشید و سستى و ضعف از خود نشان ندهید؛ راه شما راه خدا و اولیاى خدا است. خون شما در راهى مى‏ریزد که خون پیغمبران و امامان و اصحاب صلاحیتدار آنان ریخته شد. شما به آنان مى‏پیوندید و این نه تنها غم ندارد، که شادى آور است.

صفهاى خود را محکم کنید و اراده‏ها را مصمم و وحدت کلمه را حفظ نمایید و با همه جناحهاى مسلمان؛ خصوصاً ارتشیها ائتلاف کنید، و سلام گرم مرا به آنان برسانید، و بگویید اینان که با مسلسل شما و یا اجانب کشته مى‏شوند برادران و خواهران شما هستند. براى ارضاى شهوات شاه، خود را پیش خالق و خلق رسوا نکنید و در آغوش ملت بیایید آغوش ما براى شما باز است.

عزیزان من! از اختلاف که الهام ابلیس است اجتناب نمایید و به هم پیوسته در راه هدف که سرنگون شدن رژیم فاسد پهلوى و قطع ایادى اجانب از مقدرات و مخازن کشور است، نهضت مقدس را ادامه دهید و در راه پیشرفت مقاصد اسلامى خود از هیچ‏ عاملى نهراسید که این جنبش بزرگ را هیچ قدرتى نمى‏تواند متوقف کند. شما بِحقید و دست خداوند تعالى با شما است، و خدا خواسته است که مستضعفین پیشوایى را به دست گرفته، خود وارث مقدرات و مخازن خود باشند.

این جانب در اولین فرصت به یکى از کشورهاى اسلامى که بتوانم به فعالیتهاى اسلامى خود ادامه دهم خواهم رفت، و ان شاء اللَّه تعالى عمرم را در راه خداى تعالى که خدمت به شماست به آخر مى‏رسانم. تا کنون هیچ یک از دولتهاى اسلامى از من دعوت ننموده‏اند، و به محض احراز آزادى بیان و قلم در کشورى از کشورهاى اسلامى، ان شاء اللَّه براى خدمت در آنجا خواهم رفت. اکنون در اینجا به خدمت ادامه مى‏دهم. در نهضت اسلامى و خدمت به مردم مسلمان، مکان یا رنج در مکان مطرح نیست؛ آنچه مطرح است ملت است؛ صداى وجدان است. من هر چه بکنم و بر سر من هر چه بیاید در مقابل شمایى که خون در راه آزادى و اسلام داده‏اید خجلم. آنچه مرا در این مکان رنج و دردآور دلخوش مى‏کند خدمت به شما است. من در غم خانواده‏هاى افتخارآفرین سراسر ایران خود را شریک مى‏دانم و یاد کودکان دبستانى ایران که اخیراً به دست شاه جبار کشته شده‏اند قلبم را مى‏فشارد. چهلم تهران را روز عزاى عمومى اعلام کرده و خود نیز عزادارم.

از خداوند تعالى ادامه نهضت را تا حصول مقاصد اسلامى خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

مصاحبه [با خبرنگاران درباره آینده حکومت اسلامى‏]

زمان: 20 مهر 1357/ 9 ذى القعدة 1398

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: آینده حکومت اسلامى ایران‏

مصاحبه‏کننده: خبرنگاران بى. بى. سى. و تلویزیون تجارتى بریتانیا در پاریس‏

ما امید آن داریم که این قیامى که ملت ایران کرده است- براى مطالبه حق خودش- و با این نحوى که نهضت رشد پیدا کرده است، احتیاج به قیام مسلحانه پیدا نکند؛ ولى اگر یکوقت طولانى شد- این معارضاتى که هست و این مباحثاتى که هست و این نهضت عمرش طولانى بخواهد بشود و شاه لجاجت کند و بماند در ایران، راجع به قیام مسلحانه تجدید نظر ممکن است بکنیم.

سؤال: [هفته گذشته که من و دیوید پرمن، به پاریس رفتیم، آیت اللَّه خمینى در مصاحبه‏اى براى بخش فارسى بى. بى. سى. توضیحات بیشترى در این باره داد]

جواب: باید این رژیم برچیده بشود و پس از آن، با یک رفراندم عمومى، شخصى روى کار بیاید براى حکومت موقت؛ و به آراى عمومى رجوع بشود براى تشکیل یک مجلس؛ و تمام احکامى که از مجلس بگذرد و تمام مسائلى که در مجلس بگذرد، آن مسائل مطابق با اتکاى به ملت است. و تغییر، یک تغییر طبیعى است از یک حکومت و سلطنت غیر قانونى به یک حکومت و رژیم قانونى.

 [آقا ممکن است توضیح بفرمایید که مقصود از حکومت اسلامى جمهورى اسلامى چیست؟ و عده زیادى در ایران گفتند که مى‏خواهیم برگردیم به قانون اساسى ایران؛ در این مورد ممکن است توضیحاتى لطف بفرمایید؟]

- برگشت به قانون اساسى، همان برگشت به رژیم سلطنتى منحط است که امرى است کهنه شده و ارتجاعى؛ و این قابل برگشت نیست. و اشخاصى که مى‏گویند مى‏خواهیم برگردیم در اقلیت واقع هستند؛ و تمام ملت از سرتاسر کشور فریاد مى‏زنند که ما حکومت اسلامى مى‏خواهیم. و اما رژیم اسلامى و جمهورى اسلامى، یک رژیمى است متکى بر آراى‏ عمومى و رفراندم عمومى و قانون اساسى‏اش قانون اسلام و باید منطبق بر قانون اسلام باشد؛ و قانون اسلام مترقى ترین قوانین است، و قانون اساسى آن مقدار که مطابق با این قانون مترقى است آنها بر جاى خود باقى مى‏ماند و آن مقدار که مخالف با این است- به حکم خود قانون اساسى- قانونیت ندارد؛ و بسیارى موادش، موادى بوده است که با سرنیزه تحمیل شده است و آنها باید ساقط بشود.

 [نحوه رابطه حضرت آیت اللَّه با جامعه غرب و با جامعه کمونیست چطور خواهد بود؟]

- اما روابط ما با جامعه غرب؛ یک روابط عادلانه است که نه زیر فشار ظلم آنها خواهیم رفت و نه ظلمى بر آنها روا خواهیم داشت. ما با آنها به طور احترام متقابل رفتار خواهیم کرد، و با آنها اگر آنها هم احترام متقابل را حفظ کنند و نخواهند بر ما تحمیل کنند و تجدید نظر در این کارهایى که تا کنون بر ما- بلکه با شرق- کرده‏اند بکنند، ما با آنها به طور خوب و روابط حسنه رفتار مى‏کنیم و معاملات با آنها هم خواهیم کرد؛ به هر نحوى که صلاح خودمان باشد، نه هر نحوى که تحمیل باشد یا فقط صلاح آنها در نظر گرفته شده باشد، ما روابط حسنه با آنها داریم. و اما با کمونیستها؛ چون سوء قصد آنها را نسبت به مملکت خودمان تا کنون احراز کردیم، نمى‏توانیم یک روابطى داشته باشیم مگر که آنها هم دست از آن کارهایى که دارند بردارند، و کمونیستى که در ایران هست به دامن خود ملت و اسلام برگردد که ما با آنها هم به طور عادلانه خواهیم رفتار کرد؛ و اما اگر بخواهند باز مثل سابق یا ایام «توده» و اینها خیانت به مملکت بکنند «1» با آنها طور دیگر رفتار خواهیم کرد.

 

سخنرانى [در جمع دانشجویان درباره اوضاع ایران و اصلاحات امریکایى شاه‏]

زمان: 21 مهر 1357/ 10 ذى القعدة 1398

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: اوضاع ایران- اصلاحات امریکایى شاه‏

حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم پاریس‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

دولت عراق و جلوگیرى از فعالیتهاى سیاسى امام‏

در اثر فشار دولت ایران، عراق از ما خواست که قدرى کوتاه بیاییم و بر علیه ایران فعالیت نکنیم و ما گفتیم نه، و به وسیله سازمان امنیت نجف این کاغذ را ابلاغ کردند. من کاغذ را گرفتم گذاشتم کنار؛ جواب ندادم به آنها لکن کار خودم را ادامه دادم. تا از یک سال به این طرف که کارها و فعالیتها زیاد شد، و علاوه بر اعلامیه‏ها و فعالیات دیگر مصاحباتى هم با بعضى روزنامه‏هاى خارجه مثل لوموند و اینها شد، آنها تعقیبشان زیاد شد. رئیس «امن عام»

» آمد پیش من، خودش آمد، آن باز تقاضایش همین معنا بود که یکوقت حرفش مى‏شد که شما هر فعالیتى مى‏خواهید، بکنید لکن مصاحبه نکنید. ما هم به اصل مصاحبه خیلى عادت نکرده بودیم به آن. به این جوابى ندادیم لکن یک مصاحبه دیگرى شد، یعنى از فرانسه هم آمدند و مصاحبه کردند. از فرانسه هم آمدند و با آنها هم مصاحبه شد و لو اینکه اینها آنها را گرفتند. بعد که از منزل بیرون آمدند آنها را گرفتند. بعد از آن، تشدید کردند راجع به این معنى که شما در اینجا- به تعبیر آنها- منزل خودتان است، هر جورى مى‏خواهید باشید لکن فعالیت سیاسى نکنید. روحانى خوب است که همان- محصَل حرفشان این بود که- درس بگوید و مسأله بگوید. من گفتم که اسلام از سیاست جدا نیست؛ اسلام مثل جاهاى دیگر نیست، مثل مذاهب دیگر نیست که ذکر و دعا باشد. اسلام سیاستش با سایر احکامش با هم هستند، و من دخالت سیاسى مى‏کنم. و من، هم اعلامیه مى‏دهم و هم در ضبطْ حرفهایم را ضبط مى‏کنم و هم اگر مقتضى شد در منبر صحبتهایم را مى‏کنم؛ و این یک تکلیفى است شرعى براى من. گفتند که آخر ما یک تعهداتى با دولت ایران داریم، با آن تعهدات نمى‏شود این کارها. گفتم خوب، من هم- قریب به این معنى- یک تعهداتى با اسلام دارم و با ملت ایران، من هم نمى‏توانم که از تعهداتم دست بردارم. منتهى شد به اینکه آنها گفتند که نه، نباید بشود و ما گفتیم باید بشود. و آنها ما را محصور کردند در منزل. البته نه اینکه بگویند شما نیا بیرون؛ کسى را نمى‏گذاشتند [بیاید]، ایرانى‏هایى که از بیرون مى‏آمدند، اینها را مانع شدند. یک روز هم طلبه‏ها را مانع شدند الّا یکى دو سه نفر. من بیرون نیامدم از منزل. بیرون که نیامدم، خوب در ایران یک چیزهایى شد، و فلان. من دیدم که خوب، ما بخواهیم اینجا توى منزل بمانیم و کارى نکنیم و بگوییم ما هم درس مى‏خوانیم و ... این مخالف با وضع ماست.

سکوت، خلاف وجدان و دیانت‏

ما الآن در ایران کشته دادیم، ما بچه‏هایمان را، بزرگهایمان را کشتند در ایران، الآن هم هر روز این بساط هست، الآن هم در دانشگاه همین؛ در روزنامه‏هاى آنجا منعکس است که در دانشگاه- دیروز یا پریروز- گفته بود هشتاد و چند نفر، 75 نفر زخمى؛ و این چیزى که معلوم است دولت ایران گفته است و چندین نفر هم کشته. اینها به جان این ملت افتادند، از این طرف همه چیز ملت را مى‏برند، حالا جان این ملت را دارند مى‏گیرند، ما چطور با این وضعى که اینها دارند بتوانیم، وجدان ما اجازه به ما بدهد، دیانت ما اجازه به ما بدهد که ما بنشینیم نگاه کنیم و فرزندان اسلام را اینها درو کنند و بکشند؟ ما صدایمان را به آن قدرى که بتوانیم، آن قدرى که بگذارند دولتها، صدایمان را به دنیا مى‏رسانیم که خوب ببینند که این وضع ایران چه وضعى است.

بى‏ثمرى حکومت نظامى‏

الآن من گمان نمى‏کنم که هیچ مملکتى شبیه به مملکت ایران باشد. یک مملکتى باشد که همه‏اش حکومت نظامى. خوب، همه شهرها، تقریباً دوازده شهر بزرگ ایران که‏ اساس شهرهاى ایران است، حکومت نظامى قرار دادى؛ باقى آن هم حکومت نظامى؛

یعنى الآن نظامى، ایران را دارد اداره مى‏کند. حالا هم از قرارى که گفتند بناست که یک نظامى نخست وزیر بشود؛ فریدون جم را مى‏گویند مى‏خواهد نخست وزیر بشود، این هم یک نظامى است. اینها نمى‏توانند ادامه حیات بدهند. شاه نمى‏تواند ادامه حیاتش را بدهد الّا زیر پرچم نظام و زیر سرنیزه نظامیها که دنبالش سرنیزه امریکایى‏ها است. اگر سرنیزه امریکایى نباشد، معلوم نیست نظام ایران الآن آن طور انقیاد را داشته باشد. آن هم بیدار شده، آن هم آدم است، آن هم ایرانى، آن هم دارد مى‏بیند که در ایران چه مى‏گذرد. روزى نیست که دریک شهرى یک صدایى درنیاید. به مجردى [که‏] صدا درآید مى‏زنند، مى‏کشند، چه مى‏کنند.

ادعاى حقوق بشر، وسیله غارت ملل ضعیف‏

با این وضعى که ایران دارد، با این اغتشاشى که الآن در ایران هست؛ و این دوَل بزرگ هم که بشر دوست! حقوق بشر! همه‏اش شعر. همه این حرفهایى که این دولتهاى بزرگ مى‏زنند و جامعه‏هایى درست کرده‏اند براى حقوق بشر، براى امنیت، براى چه، نه امنیتشان به امنیت آدم مى‏برد و نه حفظ حقوق بشرشان به حفظ حقوق آدم مى‏برد همه‏اش براى این است که این ملل ضعیف را ببلعند. این همه مساعى که ملاحظه مى‏کنید در هر یک این ابرقدرتها، یک صدایى است، یک نظامى هست، نظام این است که این بلاد شرق را، بلاد ضعیف را، اینها ببلعند.

در شرق چون مخازن زیاد است، مخازن نفتْ زیاد در شرق هست مثل کویت، مثل حجاز، مثل ایران، در اینجا این طور مخازن هست، آن خارجیها تمام چشمشان دوخته شده است به این مخازن ما و دارند مجانى مى‏برند، همین طورى. شما خیال مى‏کنید که امریکا پول به ایران مى‏دهد؟ امریکا براى خودش در ایران پایگاه درست مى‏کند. این اسلحه‏هایى که مى‏گویند فروختند به ایران، به جاى نفت دادند. این اسلحه‏ها همانهایى است که اینها مى‏خواهند در ایران باشد، و پایگاه باشد که مبادا یکوقتى شوروى حمله بکند. نه این است که اینها به ما چیزى داده‏اند، اینها بازى است سر ما در مى‏آورند.

چهره واقعى مدعیان سوسیالیسم و کمونیسم‏

این ابرقدرتهایى که یکى به اسم مملکت کمونیستى، یکى کمونیست چین، یکى نمى‏دانم سوسیالیست چى، زهر مار، همه اینها بساطشان براى خوردن ماست. این چینى که گفته مى‏شود که کمونیست است و با توده‏ها کذاست و با خلق کذاست، دیدید همه که در این کشتار بزرگ تهران، که تا بیست هزار هم گفته‏اند- ولى خوب حالا این مبالغه است اما چهار هزار تا، حدود چهار هزار، این زیاد گفته شده است حتى گفته شده است که در قبرستان تهران یک همچو حدودى دفن شده- این رهبر چین کمونیست، این رهبرى که بعضى جوانهاى ما در اشتباه هستند و خیال مى‏کنند اینها مفید هستند براى جامعه، این در عین حالى که این کشتار داشت واقع مى‏شد، آمد به ایران و دست داد به این شاه غاصب یک کلمه هم نگفت، پشتیبانى کرد. یک کلمه هم نگفت به اینکه آخر اینها را چرا مى‏کشى؟ آخر چه کرده‏اند اینها؟ اینها دارند مى‏گویند ما آزادى مى‏خواهیم، چه مى‏خواهیم، اینها مى‏گویند ما مى‏خواهیم آزاد باشیم؛ آزادى، استقلال؛ دادشان این طور درآمده بود. یک کلمه این آدم نگفت به اینکه خوب اینها بشر هستند، اینها انسان هستند، چرا این طور؟ بچه کوچک این قدرى را، بچه دبستان را، حالا دیگر دستشان از آن بزرگها مثل اینکه [کوتاه‏] شده است، حالا کوچکها- بچه‏هاى دبستانى- را دارند مى‏کشند. این هم هر روز دارد اخبارش مى‏آید اینجا. بچه کوچولو دبستانى، دختر دبستانى، پسر، دوازده تا دختر و پسر یا دختر، همین دو- سه روز یک جایى کشتند. یک کلمه این آدم نگفت به این شخص شقى که این چه کارى است مى‏کنى. آمد و دست داد به او. با آغوش باز ملاقات کردند و گذاشت رفت و خندیدند به این توده‏هاى بیچاره. و ما جوانهایمان اشتباه مى‏کنند، خطا مى‏کنند، خیال مى‏کنند که اینها براى آنها مفید هستند آن هم کاخ‏نشینان کرملین. 15 خرداد که پانزده هزار- آن طورى که مشهور شد- پانزده‏ هزار از این مردم کشتند، در روزنامه‏هاى شوروى تأیید کردند از شاه. الآن هم تأیید کردند این را، با این کشتارى که الآن شما ملاحظه مى‏کنید در ایران هر روز یک گوشه‏اى هست. الآن هم این کار را ... اینها همه شان براى این است که این گاز ایران را مى‏خواهد، آن نفت ایران را مى‏خواهد؛ آن دارد گاز ایران را مى‏برد، آن دارد نفت ایران را مى‏برد همه دنبال این هستند که این ملت ضعیف عقب بمانند؛ چشمهایشان باز نشود مبلّغهایشان، تبلیغاتشان، همیشه تبلیغ به ضد دین و به ضد روحانیت است تا مردم را از اینها جدا کنند، مردم را از دیانت جدا کنند، مردم را از روحانیت جدا کنند، خودشان را به جان هم بریزند و آنها استفاده‏اش را ببرند. ما کشته بدهیم، محمد رضا خان استفاده کند؛ آن بالاتریها هم زیادتر استفاده کنند.

مفهوم «آزادى» و «جامعه مترقى» در نظر کارتر

این ملت برایش چه مانده؟ این ملت برایش همین [مانده‏] که تو سرش بزنند و نظامى باشد. اصلش، تمام حکومت، هر جا هست حکومت نظامى باشد. هر کس سرش را از خانه‏اش در مى‏آورد بزنند بکشند. این وضع یک وضع خاصى است که ایران این وضع را دارد. مطالعه کنید ببینید اصلًا در دنیا شبیه دارد؟ یک همچو شبیهى ما در دنیا داریم که همه مملکت حکومت نظامى باشد و نتوانند حکومت نظامى [را] بردارند؟ خوب، نمى‏توانند هم بردارند، براى اینکه مردم ایستاده‏اند؛ مقابلشان ایستاده‏اند. حالا هم که حکومت نظامى است مردم ایستاده‏اند؛ اما ایستاده‏اند چه چیزى مى‏گویند؟ ایستاده‏اند آن حرفى که آقاى کارتر دیروز گفته است مى‏گویند؟ آقاى کارتر مى‏فرمایند که شاه آزادىِ خوب مى‏خواهد بدهد، آزادى مطلق مى‏خواهد بدهد، و شاه مى‏خواهد که یک مملکت مترقى- یک اجتماع مترقى- درست کند، و این مردم با آن مخالفند! مخالفت مردم براى این است که مردم آزادى نمى‏خواهند و ایشان مى‏خواهد با زور- با سرنیزه- آزادى بدهد! [خنده حضار]. سرنیزه‏ها براى این است که تو سر مردم مى‏زنند که بیایید آزادى بگیرید! مردم «جامعه مترقى» نمى‏خواهند، سرنیزه آمده مى‏گوید بخواهید! آدم با این آقاى کارتر- نمى‏دانم فهمش این قدر است یا حقه بازى‏اش این قدر است؟! مى‏خواهد اغفال کند؟ آخر کى را مى‏خواهد اغفال کند؟! شاید آنهایى که نمى‏دانند در ایران چه مى‏گذرد، آنهایى که نمى‏دانند چه خبر است در ایران. شمایى که مى‏دانید در ایران چه خبر است، مایى که مى‏دانیم در ایران الآن چه خبر است، مردم چه مى‏خواهند و اینها چه مى‏گویند.

اصلاحات ارضى زمینه‏ساز فقر و آوارگى‏

مردم مى‏گویند آقا ما مى‏خواهیم نفتمان مال خودمان باشد، ما مى‏خواهیم مملکتمان آن زراعتى که داشت دوباره برگردد به آن. آقا، زراعت را همچو به هم زدند! این «اصلاحات ارضى» که آقا گفتند و آن قدر طمطراق کردند، «اصلاحات ارضى» به امر دولت امریکا بود براى اینکه بازار درست کنند که چیزهاى آنها فروش برود؛ یعنى زراعت ما به هم بخورد، ما محتاج بشویم. الآن هم که مى‏بینید، که هر چى مى‏خواهیم از خارج باید بیاید. زراعت ما این جور شد؛ زراعت ما را آن جور کردند. خوب، مردم ریختند، آن زارعین بیچاره‏اى که دیگر در آنجا نتوانستند زندگى کنند، ریختند به شهرها، به تهران. الآن تهران یک محالّ زیادى، چندین محل، حدود سى- چهل تاست که براى من نوشته بودند، محله‏هاى کوخ‏نشین، محله‏هایى که خانه‏هاى گِلى دارد که هیچ چیز ندارد که ده نفر عائله در یک چادر کوچکى در این زمستان سردْ زندگى باید بکنند؛ که آب ندارد؛ باید آب را از پنجاه- شصت پله بروند بالا، لب خیابان برسند- تو گودال منزلشان است- لب آن خیابان برسند و از آنجا آب را بردارند بیاورند از این پله‏ها پایین براى بچه‏هایشان. این چه شد؟ براى اینکه «اصلاحات ارضى» فرمودند! [با] اصلاحات ارضى به هم خورد اوضاع دهقانها. و وقتى که به هم خورد اوضاع آنها، چاره نداشتند که رو بیاورند به شهرستانها. آمدند شهرستانها و این شد. وضع بیچاره‏ها این طور شد. از آن طرف وضع زراعت ما به هم خورد. ایرانى که مرکز زراعت بود، شاید آذربایجان ایران بس بود براى ایران [و] باقى آن را باید صادر کنند، الآن به اندازه یک ماه، سى روز یا سى‏ و سه روز، آنهایى که اطلاعات دارند و حساب کردند مى‏گویند ایران به اندازه سى و سه روزش براى خودش چیز دارد، باقى آن را باید از خارج بیاورند!

اعتراض ملت به شاه و امریکا

خوب، این ایرانى‏ها جمع شدند؛ همه ایرانى‏ها الآن صدایشان درآمده، الآن سرتاسر ایران اعتصاب است. اگر این حکومت نظامى و نظام را بردارند، مردم این دستگاه را به قدر یک ساعت مى‏پیچندش به هم و بیرونش مى‏اندازند، براى اینکه بد دیدند از اینها این مردم، مى‏خواهند آزادشان کنند و از رفاه بدشان مى‏آید؟! از زندگانى خوب بدشان مى‏آید؟! مى‏گویند ما حتماً باید توى خاکها بخوابیم؟! یا مى‏بینند که مال اینها را دارند مى‏خورند و اینها را خاک‏نشین کردند؟ دادشان این است. آقاى کارتر چه مى‏گوید؟ آخر اینها چه مى‏گویند؟ چرا این نفتهاى ما را مى‏برند؟ آن هم مجّان مى‏برند؛ مى‏برند و آقایان مى‏گویند که ما اسلحه خریدیم. تو اسلحه مى‏خواهى چه کنى؟ اسلحه‏اى که خریدند اسلحه‏اى است که فرمش را اینها نمى‏دانند، ایران نمى‏تواند استعمال کند این اسلحه را این چیزهایى که آنها درست کردند، شیاطین خودشان مى‏توانند عمل بکنند، اینها نمى‏توانند. مستشارها آمدند براى اینکه در اینجا باشند؛ هم نظام ما را نظام انگل بار بیاورند که هست، و هم اینجا مطالعات بکنند که چه جور بهتر مى‏شود این لقمه چرب را خورد و آن طور ماند. آن طور باشد [و] این ملت حرف نزند. اگر حرف بزند یک ملت وحشى است! یک ملت وحشى است که داد مى‏زند که آقا ما را آزاد کنید! یک ملت وحشى است که داد مى‏زند که آقا مال ما را نخورید! اما آنها وحشى نیستند، آنها مترقى هستند! مال مردم را باید بخورند آنها، باید غارت کنند!

این ملت ما الآن صدایشان- از بچه کوچکش تا پیرمردش صدایشان- درآمده براى اینکه مى‏بینند که مملکتشان دارد سقوط مى‏کند، دارد از بین مى‏رود این مملکت. باید به فریاد این مملکت برسند؛ و لهذا مى‏بینید که جان مى‏دهند. بچه‏هایشان را هم مى‏کشند و آنها مى‏گویند نه، باید کرد. دنبال مى‏روند باز. این وضع ایران ما و این وضع این دولتهاى‏ بزرگ با ما.

و ما وظیفه داریم. مایى که الآن اینجا، شمایى که اینجا نشستید، و منى که اینجا نشستم، ما وظیفه داریم که با آنها هم صدا باشیم؛ یعنى هر مقدارى که از دست ما بر مى‏آید باید کمک بکنیم. کمک به غیر نیست، کمک به خودتان است؛ آنها براى شما قیام کردند مردم ایران الآن براى شما دارند خون مى‏دهند؛ براى شما بچه‏هایشان، جوانهایشان از بین مى‏رود؛ دخترهایشان، پسرهایشان از بین مى‏رود. ما باید به آنها کمک کنیم. ما خیال نکنیم که اینجا نشستیم تکلیف نداریم. همه‏مان تکلیف وجدانى داریم، تکلیف شرعى داریم، تکلیف عقلى داریم که با این جمعیت مظلومى که قیام کردند و مى‏خواهند حق خودشان را- آن حق خودشان که حق ما هم هست- بگیرند، ما هم با آنها همراهى کنیم، ما هم دنبال آنها باشیم. مى‏توانیم مقاله بنویسیم، مى‏توانیم در روزنامه چیز بنویسیم هر قدر مى‏توانیم در این دانشگاههایى که مى‏رویم به مردم بگوییم؛ به مردم اینجاها بگوییم مسائل آنجا را. مسائل را منتشر کنید. آقا، هر کدام شما در یک نقطه‏اى که هستید مسائل ایران را منتشر کنید، بگویید؛ با آهِ دل بگویید. روزنامه‏هایشان هم گاهى مى‏نویسند اما از خود شما باید گفته بشود، نوشته بشود. باید این وضع آشفته ایران به همه عالم معلوم بشود.

ایرانى‏ها تن به ننگ نمى‏دهند

و اگر چنانچه یک ملتى ایستاد و حق خودش را خواست، سرنیزه نمى‏تواند جلویش را بگیرد؛ سرنیزه اصلًا قدرت ندارد با گوشت طرف بشود. این خیال است که گوشت نمى‏تواند با سرنیزه. تمام قدرتهاى عالم جمع بشوند، وقتى یک ملتى گفت من این کار را نمى‏خواهم، نمى‏توانند تحمیلش کنند. الآن نمى‏توانند تحمیل ایران بکنند که شاه را قبول کن؛ نمى‏توانند. الآن به زور ایستاده آنجا اما مردم قبولش ندارند. مردم داد مى‏زنند نمى‏خواهیم. قبول کردن را مردم هیچ تن ندادند به این مطلب. تن به این ننگ ایرانى‏ها نمى‏دهند و نداده‏اند براى اینکه این آدم را دیده‏اند که همه مصالح اسلام، همه مصالح کشور را به باد داده؛ در عین حال [مدعى است که‏] ما آزادى دادیم، ما نمى‏دانم چه‏ دادیم، ترقى دادیم به ایران! ترقیاتشان همین است که دارید مى‏بینید؛ آزادى‏اش هم همین است که با سرنیزه است.

کمک به نهضت، تکلیف همگانى است‏

ما مکلفیم به اینکه خدمت کنیم به این مردم، به این بیچاره‏ها، به این جوانْ مرده‏ها. ما انسانیم، باید خدمت کنیم. و خدمت به آنها یعنى خدمت به خودمان است؛ یعنى در این منافعى که ایرانى دارد مشترکیم، همه‏مان شریکیم. اگر مملکت ما یک مملکت مستقلى بشود، تَبَع نباشد، اگر مملکت ما یک مملکت آرامى باشد، اگر مملکت ما یک مملکتِ- عرض مى‏کنم که- مرفهى باشد، خوب ما هم جزء آن مملکت هستیم، ما هم در رفاه هستیم، ما هم چه هستیم. اینها قیام کردند و ما هم باید دنبال آنها باشیم. این طور نیست که عذر بیاورى که من اروپا هستم و آن امریکا هست و آنها ایران هستند؛ این عذر نیست شما هم در امریکا که هستید هر مقدارى که مى‏توانید؛ شما هم در پاریس که هستید هر مقدارى مى‏توانید؛ من هم که اینجا هستم هر مقدارى که [مى‏توانم‏]. من حالا شما را دیدم این مقدار مى‏توانم به شما چیز بگویم، حرف بزنم، مى‏زنم؛ شما هم رفقایتان را، آنهایى که اهل اینجا هستند، خارج هستند، چه هستند، با هم قرار بدهید که کمک بکنید به این نهضتى که هست. تاریخ سراغ ندارد این جور نهضتى که الآن در ایران است. تاریخ ایران تا حالا سراغ ندارد این جور نهضتى که تمام ایران- تمام- بایستند. بچه این قَدَرى بگوید که مرگ بر شاه، پیرمردش هم بگوید مرگ بر شاه؛ همچو نهضتى ما نداشته‏ایم در ایران. این نهضت را نگذارید بخوابد تا اینها از بین بروند، تا این هیأت حاکمه بروند [و] یک هیأت حاکمه صحیح سرکار بیاید.

خدا ان شاء اللَّه همه شما را حفظ کند؛ موفق باشید. خدا شرّ اینها را بکند از سر مسلمین؛ شرّ این ابرقدرتها را بکند که این نوکرها را نگذارند سر بلاد مسلمین. [آمین حضار]

 [یکى از حضار: خداوند شما را حفظ کند]

امام: موفق باشید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد