swc

swc

چهل حدیث - حدیث دهم

الحدیث العاشر

بالأسناد المتّصلة إلى رئیس المحدّثین، محمّد بن یعقوب، رضوان اللّه علیه، عن الحسین بن محمّد، عن معلّى بن محمّد، عن الوشّاء عن عاصم بن حمید، عن أبی حمزة، عن یحیى بن عقیل قال: قال أمیر المؤمنین، علیه السّلام: إنّما (انّى ن خ) أخاف علیکم اثنتین: اتّباع الهوى، و طول الأمل. أمّا اتّباع الهوى فانّه یصدّ عن الحقّ و أمّا طول الأمل، فینسى (فإنّه ینسى ن خ) الآخرة. «1»

ترجمه «یحیى بن عقیل گفت فرمود امیر المؤمنین علیه السلام: «همانا نترسم من بر شما مگر دو چیز را: پیروى هوى، و درازى امید. امّا پیروى هوى، پس همانا او باز مى‏دارد از حق، و اما درازى امید، پس از یاد مى‏برد آخرت را.»

شرح «هوى» به حسب لغت دوست داشتن و اشتهاست، و فرقى در متعلق نکند، خواه چیز خوب ممدوحى باشد یا زشت مذمومى. ولى غالب استعمالات آن در مشتهیات مذمومه است: یا براى آنکه غالبا نفس مایل است به هوس رانى و شهوات مذمومه، یا براى آنکه به حسب مقتضاى طبیعت نفس مایل است به شهوات باطله و هواهاى نفسانیه اگر مهار عقل و شرع نباشد. و اما احتمال حقیقت شرعیه [1] چنانچه بعضى محققین فرمودند، «2» بعید است.

و «صدّ» از شى‏ء به معناى منع و اعراض و صرف از آن آمده و همه مناسب است. ولى این جا به معنى منع و صرف است، زیرا که «صدّ» به معناى «اعراض»، لازم است. ما ان شاء اللّه در ضمن دو مقام به ذکر فساد این دو خصلت و کیفیت منع‏

__________________________________________________

 [1] «حقیقت شرعیه» عنوان لفظى است که شارع آن را در معنایى جدید، غیر از معناى لغوى آن، بدون قرینه به کار برده است. به عبارت دیگر آن را از معناى اصلى و اولى خود گردانیده باشد.

اوّل از حق، و از یاد بردن دوم آخرت را مى‏پردازیم. و از خدا توفیق مى‏طلبیم.

مقام اول در ذمّ اتّباع هواى نفس و در آن چند فصل است‏

فصل در بیان آنکه انسان در ابتدا امر حیوان بالفعل است‏

بدان که نفس انسانى گر چه به یک معنى، که اکنون ذکر آن از مقصود ما خارج است، مفطور بر توحید بلکه جمیع عقاید حقه است ولى از اول ولادت آن در این نشئه و قدم گذاشتن در این عالم، با تمایلات نفسانیه و شهوات حیوانیه نشو و نما کند، مگر کسى که مؤیّد من عند اللّه باشد و حافظ قدسى داشته باشد. و آن چون از نوادر وجود است، جزو حساب ما نیاید، ما متعرض حال نوع هستیم.

و در مقام خود مبرهن است که انسان در اول پیدایش، پس از طى منازلى، حیوان ضعیفى است که جز به قابلیت انسانیّت امتیازى از سایر حیوانات ندارد. و آن قابلیّت میزان انسانیت فعلیه نیست.

پس، انسان حیوانى بالفعل است در ابتداى ورود در این عالم، و در تحت هیچ میزان جز شریعت حیوانات، که اداره شهوت و غضب است، نیست. و چون این اعجوبه دهر ذات جامع یا قابل جمعى است، از این جهت براى اداره آن دو قوّه صفات شیطانى را از قبیل کذب و خدیعه و نفاق و نمیمه و سایر شیطانتهاى دیگر نیز به کار مى‏برد، و با همین سه قوّه، که اصول مفسدات و مهلکات است، ترقى کند، و این‏ها نیز در او نموّ و ترقى روز افزون نمایند. و اگر در تحت تأثیر مربى و معلمى واقع نشود، پس از رسیدن به حد رشد و بلوغ یک حیوان عجیب و غریبى شود که در هر یک از شئون مذکوره گوى سبقت از سایر حیوانات و شیاطین ببرد، و از همه قویتر و کاملتر در مقام حیوانیت و شیطنت شود. و اگر بر همین حال روزگار بر او بگذرد، و جز تبعیت هواى نفس در شئون ثلاثه نکند، هیچیک از معارف الهیه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه در او بروز نکند، بلکه جمیع انوار فطریه او نیز خاموش گردد.

پس، تمام مراتب حق که از این سه مقام که ذکر شد، یعنى معارف الهیه و اخلاق و ملکات فاضله و اعمال صالحه، خارج نیست، زیر پاى هواهاى نفسانیه پایمال گردد، و متابعت از تمایلات نفسانیه و ملایمات حیوانیه نگذارد در او حق به هیچیک از مراتب جلوه کند، و کدورت و ظلمت هواى نفس تمام انوار عقل و ایمان را خاموش کند، و ولادت ثانویه، که ولادت انسانیه است، از براى او رخ ندهد، و در همان حال بماند و ممنوع و مصدود از حق و حقیقت شود تا آنکه از این عالم با همین حال رحلت کند. و در آن عالم، که کشف سریره شود، خود را جز حیوان یا شیطانى نیابد، و از انسان و انسانیت اصلا یادى نکند، و در آن حال در ظلمتها و عذابها و وحشتهاى بى‏پایان بماند تا خداى تعالى چه خواهد.

پس، این حال تبعیت کامل است از هواى نفس، که منع کامل کند از حق. و از این جا مى‏توان فهمید که میزان بازماندن از حق متابعت هواى نفس است، و مقدار بازماندن نیز متقدر شود به مقدار تبعیت. مثلا اگر به واسطه تعلیم انبیا و تربیت علما و مربیان، مملکت انسانیت این انسان کذایى، که در اوّل ولادت با آن سه قوّه هماغوش بود و با ترقى و تکامل او آنها نیز ترقى و تکامل مى‏کردند، در تحت تأثیر تربیت واقع شد، و کم‏کم تسلیم قوّه مربیه انبیا و اولیا، علیهم السلام، گردید، ممکن است چیزى بر او نگذرد جز آنکه قوّه کامله انسانیه، که در او به طریق استعداد و قابلیت ودیعه گذاشته شده بود، فعلیت پیدا کند و ظهور نماید و تمام شئون و قواى مملکت برگردد به شأن انسانیت. شیطان ایمان آورد به دستش، چنانچه در دست رسول اکرم، صلّى اللّه علیه و آله، ایمان آورد، فرمود: إنّ شیطانى آمن بیدی. [1]

 «شیطان من به دست من ایمان آورد.» و مقام حیوانیت او تسلیم مقام انسانیتش شود، به طورى که مرکب مرتاض راهوار عالم کمال و ترقى و براق آسمان پیماى راه آخرت شود و ابدا سر خودى نکند و چموشى ننماید. و بعد از تسلیم شدن شهوت و غضب به مقام عدل و شرع، عدالت در مملکت بروز کند و حکومت عادله حقه تشکیل شود که کار کن در آن و حکمفرماى در آن حق و قوانین حقه باشد، و قدمى بر خلاف حق در آن گذاشته نشود و بکلى از باطل و جور عارى و برى گردد.

پس، همان طور که میزان در منع حق و صدّ آن اتّباع هواى نفس است، میزان در جلب حق و پیدایش آن متابعت شرع و عقل است. و بین این دو منزل، که یکى‏

__________________________________________________

 [1] مضمون این حدیث در عوالى اللئالى (ج 4، ص 97) و علم الیقین (ج 1، ص 282) آمده است.

متابعت کامله هواى نفس است و دیگرى متابعت مطلقه کامله عقل است، منازل غیر متناهیه است، به طورى که هر قدمى که به تبعیت هواى نفس برداشته شود، به همان اندازه منع از حق کند و حجاب از حقیقت شود و از انوار کمال انسانیت و اسرار وجود آدمیت محجوب گردد، و به عکس، هر قدمى که بر خلاف میل نفس و هواى آن بردارد، به همان اندازه رفع حجاب شود و نور حق در مملکت جلوه کند.

فصل در ذمّ اتّباع هوى است‏

خداوند تبارک و تعالى در ذمّ اتّباع نفس و هواى آن فرماید: وَ لا تَتَّبعِ الْهَوى‏ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّه. «1» «پیروى هواى نفس مکن که گمراه کند تورا از راه خدا.» و در آیه دیگر فرماید: وَ مَنْ أَضَلُّ ممّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً منَ اللَّه. «2» «کیست گمراهتر از کسى که پیروى هواى خود کند بى راهنمایى از خدا.»

و در کافى شریف سند به حضرت باقر، علیه السلام، رساند: قال: قال رسول اللّه، صلّى اللّه علیه و آله: یقول اللّه عزّ و جلّ: و عزّتی و جلالی و عظمتی و کبریائی و نوری و علوّی و ارتفاع مکانی لا یؤثر عبد هواه على هواى إلا شتّتّ علیه أمره و لبّست علیه دنیاه و شغلت قلبه بها، و لم اوته منها إلاّ ما قدّرت له. و عزّتی و جلالی و عظمتی و نوری و علوّی و ارتفاع مکانی لا یؤثّر عبد هواى على هواه إلاّ استحفظته ملائکتی و کفّلت السّموات و الأرضین رزقه، و کنت له من وراء تجارة کلّ تاجر و أتته الدّنیا و هی راغمة. «3»

 «پیغمبر، صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، فرمود: خداى عزّ و جلّ مى‏فرماید:

 «قسم به عز و جلال و عظمت و کبریا و علوّ و ارتفاع مکانتم که اختیار نکند بنده‏اى هواى خودش را بر هواى من، مگر آنکه به تفرقه اندازم کارش را و درهم نمایم دنیایش را و مشغول فرمایم به دنیا قلبش را، و حال آنکه ندهم به او از آن مگر آنچه مقدر فرمودم براى او. و به عزّت و جلال و عظمت و نور و بزرگى و رفعت مکانتم قسم است که اختیار نکند بنده هواى مرا بر هواى خود، مگر آنکه ملائکه من حفظ  کنند او را، و متکفل شوند آسمان‏ها و زمینها روزى او را، و مى‏باشم من از براى او از دنباله تجارت هر تاجر. (یعنى من براى او تجارت کنم و روزى او رسانم) و بیاید او را دنیا در صورتى که منقاد و ذلیل اوست.» یعنى با آنکه قلبش از او منصرف است باز به او اقبال کند، پس خوار و ذلیل پیش او باشد.

و این حدیث شریف از محکمات احادیث است که مضمونش شهادت مى‏دهد که از سرچشمه زلال علم خداى تبارک و تعالى است، گو که به حسب سند مرمىّ به ضعف باشد. ما اکنون در صدد شرح آن نیستیم.

و از حضرت مولى امیر المؤمنین، علیه السلام، جز این حدیث که ما به شرح آن پرداختیم، منقول است که فرمود: أنّ أخوف ما أخاف علیکم اثنتان: اتّباع الهوى ... «1» یعنى «همانا ترسناکتر چیزى که بر شما مى‏ترسم، دو چیز است ...». بقیه فرموده مطابق حدیث ابن عقیل است. و از جناب صادق، سلام اللّه علیه، در کافى شریف حدیث شده که فرمود: احذروا أهوائکم کما تحذرون أعداء کم، فلیس شی‏ء أعدى للرّجال من اتّباع أهوائهم و حصائد ألسنتهم. «2» «بترسید هواهاى خودتان را همان طور که مى‏ترسید از دشمنان خویش، پس نیست چیزى دشمنتر از براى مردم از متابعت هواهاى خود، و چیده‏هاى زبانهاى آنها.» یعنى از آنچه زبان آنها براى آنها تحصیل کند.

اى عزیز، بدان که خواهش و تمناى نفس منتهى نشود به جایى و به آخر نرسد اشتهاى آن، اگر انسان یک قدم دنبال آن بردارد، مجبور شود پس از آن چند قدم بردارد، و اگر با یکى از هواهاى آن همراهى کند، ناچار شود با چندین تمناى آن همراهى کند. اگر یک در به روى خواهش نفس باز کنى، لابدّى که درهاى بسیارى به روى آن باز کنى. یک وقت به واسطه یک متابعت نفس به چندین مفاسد و از آن به هزاران مهالک مبتلا شوى، تا آنکه خداى نخواسته در دم آخر جمیع راه حق را بر تو منسد کند، چنانچه خداى تعالى در نص کتاب کریم از آن خبر داده است. [1] و البته امیر مؤمنان و ولىّ امر و مولا و مرشد و متکفل هدایت و راهنماى عایله انسانیت از این خوف دارد و ترسناک است. بلکه روح مکرم رسول اکرم و ائمه هدى، صلّى اللّه علیه و آله و علیهم اجمعین، در اضطراب و وحشت است که مبادا برگهاى درخت نبوت و ولایت ریخته شود و خزان گردد. حضرت مى‏فرماید: تناکحوا تناسلوا، فإنّی أباهی بکم الأمم و لو بالسّقط. [2] یعنى «زناشویى کنید تا فرزند آورید، پس همانا من فخر

__________________________________________________

 [1] به آیه 23 سوره «جاثیه»، آیه 50 سوره «قصص»، و آیه 10 سوره «روم»، رجوع کنید.

 [2] در بحار (ج 103، ص 220، باب اوّل از «ابواب نکاح»، حدیث 24) چنین آمده است: تناکحوا تکثروا، فإنّى أباهی بکم الأمم یوم القیامة و لو بالسقط. و در مستدرک الوسائل تناکحوا تناسلوا أباهی بکم الأمم یوم القیامة. ج 14، ص 153، «ابواب مقدّمات نکاح»، باب 1، حدیث 17.

مى‏کنم به واسطه شما به امتهاى دیگر گرچه به بچه ساقط شده.» و معلوم است که انسان اگر در یک همچو راه خوفناکى واقع شود که بیم آن است که انسان را به پرتگاه نیستى اندازد و اسباب عقوق والد حقیقى او، یعنى رسول اکرم، صلّى اللّه علیه و آله، شود و آن سرور، که «رحمة للعالمین» است، از انسان سخطناک شود، چه قدر بدبخت است و چه مصیبتها و گرفتاریها در پس پرده دارد. پس، اگر با رسول خدا آشنایى دارى و اگر محبت مولى امیر المؤمنین را دارى و دوست اولاد طاهرین آنها هستى، قلب مبارک آنها را از ترس و اضطراب و تزلزل بیرون بیاور.

در آیه شریفه در سوره «هود» وارد است: فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ. «1» یعنى «استقامت کن و بر جاى ایست آن طور که مأمورى، با کسى که توبه کرد با تو.» و در حدیث وارد است که جناب رسول اللّه، صلّى اللّه علیه و آله، فرمود:

شیّبتنی سورة هود لمکان هذه الآیة [1] یعنى «پیر کرد مرا سوره هود، براى خاطر این آیه.» شیخ عارف کامل شاه آبادى «2»، روحى فداه، فرمودند با اینکه این آیه شریفه در سوره «شورى «3»» نیز وارد است، ولى بدون و من تاب معک، جهت اینکه حضرت سوره «هود» را اختصاص به ذکر دادند براى آن است که خداى تعالى استقامت امت را نیز از آن بزرگوار خواسته است و حضرت بیم آن داشت که مأموریت انجام نگیرد، و الا خود آن بزرگوار استقامت داشت. بلکه آن حضرت مظهر اسم حکیم «عدل» است.

پس اى برادر من، اگر تو خود را از متابعان آن حضرت مى‏دانى و مورد مأموریت آن ذات مقدس، بیا و نگذار آن بزرگوار در این مأموریت خجل و شرمسار شود به واسطه کار زشت و عمل ناهنجار تو. تو خود ملاحظه کن اگر اولاد یا سایر بستگان تو کارهاى زشت نامناسب کنند که با شئون تو مخالف باشد، چه قدر پیش مردم خجل و سرشکسته مى‏شوى، بدان که رسول اکرم، صلّى اللّه علیه و آله، و امیر المؤمنین، علیه السلام، پدر حقیقى امت‏اند به نص خود آن بزرگوار که فرمود:

أنا و علىّ أبوا هذه الأمّة. «4» یعنى «من و على دو پدر این امتیم»، و اگر ما را در محضر ربوبیت حاضر کنند و حساب کشند در مقابل روى آن بزرگواران و از ما جز زشتى و بدى در نامه عمل نباشد، به آن بزرگوارها سخت مى‏گذرد و آنها در محضر حقّ تعالى و ملائکه و انبیا شرمسار شوند. پس، ما چه ظلمى بزرگ کردیم به آنها، و به چه مصیبتى مبتلا شدیم و خداى تعالى با ما چه معامله خواهد کرد؟

پس، اى انسان ظلوم جهول که به خود ظلم کنى و به اولیاء نعم خود، که جان و

__________________________________________________

 [1] علم الیقین ج 2، ص 971. و در مجمع البیان ذیل آیه فوق، و کشّاف (ج 2، ص 432) مشابه آن آمده است.

مال و راحت خود را در راه هدایت تو فدا کردند و با اشدّ مصیبتها و ابتلا کشته شدند و زن و فرزند آنها اسیر و دستگیر شد- همه در راه هدایت و نجات تو، در عوض آنکه تشکر از زحمات آنها کنى و پاس مراحم آنها را نگاه دارى، چنین ظلم فاحشى کنى و گمان کنى که فقط ظلم به نفس کردى. قدرى از خواب غفلت بیدار شو و پیش نفس خود خجلت بکش، و بگذار آنها را با همان ظلمهایى که از اعداى دین دیدند، دیگر تو که دعوى دوستى مى‏کنى به آنها ظلم مکن که ظلم از دوست و مدعى دوستى ناگوارتر است و زشت‏تر.

فصل در تعداد هواهاى نفسانیه است‏

باید دانست که هواهاى نفسانى بسیار مختلف و گوناگون است به حسب مراتب و متعلقات. و گاهى به قدرى دقیق است که انسان خود نیز از آن غافل شود که آن کید شیطانى و هواى نفسانى است، مگر آنکه او را تنبه دهند و از غفلت بیدار کنند. و با همه اختلاف تمامت آنها در سدّ راه حق و منع طریق خدا شرکت دارند، گرچه در مراتب آن متفاوت‏اند: چنانچه اهل أ هویه باطله و اتخاذ خدایان از طلا و غیر آن- چنانچه خداى تعالى از آنها خبر دهد: أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ. [1] و دیگر آیات شریفه- به طورى از خدا باز مانند. و اهل متابعت هواهاى نفسانى و اباطیل شیطانى در سایر عقاید باطله یا اخلاق فاسده، طور دیگر از حق محجوب شوند. و اهل معاصى کبیره و صغیره و موبقات و مهلکات، به حسب درجات آن، به نوعى از سبیل حقّ باز مانند. و اهل متابعت هواى نفس در مشتهیات نفسانیه مباحه و صرف همت و کثرت اشتغال به آن، نوع دیگر از راه حقیقت باز مانند. و اهل مناسک و اطاعات صوریه براى تعمیر عالم آخرت و اداره مشتهیات نفسانیه و رسیدن به درجات یا خوف از عذاب و رهایى از درکات، به طورى دیگر محجوب از حق و سبیل آن مانند. و اصحاب تهذیب نفس و ارتیاض آن براى ظهور قدرت نفس و رسیدن به جنت صفات، به نوعى محجوب از حق و از لقاء آن هستند. و اهل معارف و سلوک و جذبات و مقامات عارفین، که نظرى جز لقاء حق و وصول به مقام قرب ندارند، نیز نوعى دیگر محجوب از حق و از تجلیات خاص محروم‏اند چون در آنها نیز تلوین‏

__________________________________________________

 [1] «پس آیا دیدى آنکه هوس خود را خداى خویش گرفته؟ (جاثیه- 23).

باقى و از خودى آثارى هست. پس از این، مراتب دیگرى است که ذکر آن مناسب مقام نیست.

پس، هر یک از اهل مراتب مذکوره باید تفتیش حال خود کنند و خود را از هواهاى نفسانیه پاک و پاکیزه کنند تا از سبیل حق باز نمانند و از راه سلوک حقیقت گمراه نگردند، و ابواب رحمت و عواطف، در هر مقامى هستند، به روى آنها مفتوح گردد. و اللّه ولیّ الهدایة و التوفیق.

مقام دوم در بیان ذمّ طول امل است و در آن دو فصل است‏

فصل در بیان آنکه طول امل موجب نسیان آخرت است‏

بدان که اول منزل از منازل انسانیت منزل یقظه و بیدارى است، چنانچه مشایخ اهل سلوک در منازل سالکان بیان فرموده‏اند «1». و از براى این منزل، چنانچه شیخ عظیم الشأن شاه آبادى، دام ظله، بیان فرمودند، ده بیت است که اکنون در مقام تعداد آن نیستیم، ولى آنچه اکنون لازم است بیان شود این است که انسان تا تنبه پیدا نکند که مسافر است و لازم است از براى او سیر و داراى مقصد است و باید به طرف آن مقصد ناچار حرکت کند و حصول مقصد ممکن است، «عزم» براى او حاصل نشود و داراى اراده نگردد. و هر یک از این امور داراى بیان و شرحى است که به ذکر آن اگر بپردازیم، به طول انجامد.

و باید دانست که از موانع بزرگ این تیقظ و بیدارى، که اسباب نسیان مقصد و نسیان لزوم سیر شود و اراده و عزم را در انسان مى‏میراند، آن است که انسان گمان کند وقت براى سیر وسیع است، اگر امروز حرکت به طرف مقصد نکند، فردا مى‏کند، و اگر در این ماه سفر نکند، ماه دیگر سفر مى‏کند. و این حال طول امل و درازى رجا و ظن بقا و امید حیات و رجاء سعه وقت انسان را از اصل مقصد، که آخرت است، و لزوم سیر به سوى او و لزوم اخذ رفیق و زاد طریق باز مى‏دارد، و انسان بکلى آخرت را فراموش مى‏کند و مقصد از یاد انسان مى‏رود. و خدا نکند که انسان سفر دور و دراز پر خطرى در پیش داشته باشد و وقت او تنگ باشد و عدّه و عدّه براى او خیلى لازم باشد، و هیچ نداشته باشد، و با همه وصف از یاد اصل مقصد بیرون رود. و معلوم است اگر این نسیان حاصل شد، هیچ در فکر زاد و توشه برنیاید و لوازم سفر را تهیه نکند، و ناچار وقتى سفر پیش آید، بیچاره شود و در آن سفر افتاده و در بین راه هلاک گردد و راه به جایى نبرد.

فصل‏

پس اى عزیز، بدان که یک سفر پر خطر لازمى در پیش است که عدّه و عدّه آن و زاد و راحله آن علم و عمل نافع است، و وقت سفر معلوم نیست چه وقت است، ممکن است وقت خیلى تنگ باشد و فرصت از دست برود. انسان نمى‏داند چه وقت کوس رحیل مى‏زنند که باید ناچار کوچ کند. این طول امل که من و تو داریم، که از حبّ نفس و مکاید شیطان و شاهکارهاى آن ملعون است، به طورى ما را از توجه به عالم آخرت باز داشته که در فکر هیچ کار نیفتیم. و اگر مخاطرات سیر و موانع حرکت داشته باشیم، در صدد اصلاح آن به توبه و انابه و رجوع به حق برنیاییم و هیچ در صدد جمع زاد و راحله نباشیم، ناگاه اجل موعود در رسد و ما را بى‏زاد و راحله و بى تهیه سفر ببرد: نه عمل صالحى داریم و نه علم نافعى، و مؤنه آن عالم روى این دو مطلب چرخ مى‏زند، و ما هیچیک را تهیه نکردیم. اگر عملى هم کرده باشیم، خالص و بى غل و غش نبوده، بلکه با هزاران موانع قبول به جا آوردیم. و اگر علمى تحصیل نمودیم، علم بیحاصل و نتیجه بوده که خود یا لغو و باطل است و یا از موانع بزرگ راه آخرت است. اگر این علم و عمل ما نافع بود، در ما که سالهاى سال است دنبال آن هستیم باید تأثیر واضحى کرده باشد و در اخلاق و اطوار ما تفاوتى حاصل شده باشد، چه شده است که علم و عمل چهل پنجاه ساله ما در قلوب ما اثر ضد بخشیده و دلهاى ما را از سنگ خارا سخت‏تر کرده؟ از نماز که معراج مؤمنان است ما را چه حاصل شده؟ کو آن خوف و خشیتى که لازم علم است؟ اگر خداى نخواسته با این حال که هستیم ما را کوچ دهند، خسارتهاى بزرگى و حسرتهاى بسیارى در پیش داریم که زایل شدنى نیست.

پس، نسیان آخرت از امورى است که اگر ولىّ اللّه اعظم، امیر المؤمنین، سلام اللّه علیه، بر ما بترسد از آن و از موجب آن، که طول امل است، حق است، زیرا که او مى‏داند این چه سفر پر خطرى است. و انسانى که باید آنى راحتى نداشته باشد و در هر حال مشغول جمع زاد و راحله باشد و دقیقه‏اى ننشیند، اگر نسیان کرد آن عالم را و به خواب رفت و نفهمید که چنین عالمى هم هست و چنین سیرى هم در پیش است، چه به سر او خواهد آمد و به چه بدبختیهایى خواهد گرفتار شد. خوب است قدرى در حال آن حضرت و حضرت رسول اکرم، صلّى اللّه علیه و آله، که اشرف خلیقه و معصوم از خطا و نسیان و لغزش و طغیان هستند، تفکر کنیم و بفهمیم که ما در چه حال هستیم و آنها در چه حال بودند. علم آنها به بزرگى سفر و خطر آن، از آنها راحت را سلب کرده، و جهل ما نسیان در ما ایجاد کرده. حضرت «ختمى» مرتبت به قدرى ریاضت کشید و قیام در مقابل حق کرد که قدمهاى مبارکش ورم کرد و از طرف ذات مقدّس حق جلّ جلاله آیه نازل شد: طه‏ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ القُرْآنَ لِتَشْقى‏. [1] و «1» جناب امیر المؤمنین، علیه السلام، که حالات و عبادات و خوفش از حق تعالى معلوم است. پس، بدان که سفر خیلى پر خطر است، و این نسیان و فراموشى که در ما است از مکاید نفس و شیطان است، و این امیدها و آمال طولانى و دراز از دامهاى بزرگ ابلیس و از مکاید نفس است. پس، از این خواب برخیز و تیقظ و تنبه پیدا کن. بدان که مسافرى و داراى مقصدى. مقصد تو عالم دیگر است و تو را از این عالم خواهى نخواهى مى‏برند. اگر تهیه سفر و زاد و راحله آن را دیدى، در این سفر درمانده نشوى و در این سیر بیچاره نشوى، و الا فقیر و بیچاره و بینوا گردى، و خواهى رفت به سوى شقاوتى که سعادت ندارد، ذلتى که عزت ندارد، فقرى که غنا دنبالش نیست، عذابى که راحت ندارد، آتشى که خاموشى پیدا نکند، فشارى که بر طرف شدن ندارد، حزن و اندوهى که خوشحالى در پى آن نیست، حسرت و ندامتى که آخر ندارد.

اى عزیز ببین مولا در دعاى «کمیل» در مناجات با خداى تعالى چه عرض مى‏کند: أنت تعلم ضعفی عن قلیل من بلاء الدّنیا و عقوباتها. تا آنکه مى‏گوید: و هذا ما لا تقوم له السّموات و الأرض. [2] این چه عذابى است که آسمان‏ها و زمین طاقت آن را ندارند و براى تو تهیه شده و باز تنبه ندارى و روز بروز در نسیان و غفلت و خوابت افزوده مى‏شود.

هان، اى دل غافل! از خواب برخیز و مهیاى سفر آخرت شو- فقد نودى فیکم‏

__________________________________________________

 [1] از امام باقر و امام صادق (ع) روایت شده که فرمودند: کان رسول اللّه (ص) إذا صلّى، قام على أصابع رجلیه حتّى تورّمت، فأنزل اللّه تبارک و تعالى «طه» ... تفسیر على بن إبراهیم قمى، ج 2، ص 58.

 [2] « [اى پروردگار من‏] تو خود ناتوانیم را از اندکى از گرفتاریهاى دنیا و کیفرهاى آن مى‏دانى ... و این عذابى است که آسمان‏ها و زمین تاب آن نیاورند.» «دعاى کمیل»، مصباح المتهجّد، ص 587.

بالرّحیل. [1] صداى رحیل و بانگ کوچ بلند است. عمال حضرت عزرائیل در کارند و تو را در هر آن به سوى عالم آخرت سوق مى‏دهند و باز غافل و نادانى.

اللّهمّ إنّی أسألک التّجافى عن دار الغرور، و الإنابة إلى دار السّرور و الإستعداد للموت قبل حلول الفوت. [2]

__________________________________________________

 [1] «بانگ کوچ در میانتان در داده شده است.» نهج البلاغة، «خطبه» 195.

 [2] «بار خدایا، از تو دورى از خانه فریب و بازگشت به خانه سرور و از تو آمادگى براى مرگ پیش از گذشت هنگام آن درخواست مى‏کنم.» در «اعمال شب بیست و هفتم ماه رمضان» دعاى فوق با اندک اختلاف از امام سجاد (ع) روایت شده است. اقبال، ص 228. المراقبات فی اعمال السنة، ص 155. مفاتیح الجنان، اعمال شب 27 ماه رمضان.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد