swc

swc

چهل حدیث - حدیث بیست و پنجم

الحدیث الخامس و العشرون‏

بسندى المتّصل إلى شیخ المحدّثین و أفضلهم، محمّد بن یعقوب الکلینىّ، رحمه اللّه تعالى، عن محمّد بن یحیى، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، قال ذکرت لأبی عبد اللّه، علیه السّلام، رجلا مبتلى بالوضوء و الصّلاة، و قلت: هو رجل عاقل. فقال أبو عبد اللّه، علیه السّلام: و أىّ عقل له و هو یطیع الشّیطان؟ فقلت له: و کیف یطیع الشّیطان! فقال: سله هذا الّذى یأتیه من أىّ شی‏ء هو، فإنّه یقول لک: من عمل الشّیطان. «1»

ترجمه «عبد اللّه بن سنان گوید یاد کردم براى حضرت صادق، علیه السلام، مردى را که مبتلا بود به وسوسه در وضو و نماز و گفتم: «او مرد عاقلى است.» حضرت صادق، علیه السلام، فرمود که « [چه‏] عقلى براى اوست و حال آنکه پیروى شیطان مى‏کند؟» گفتم به آن حضرت: «چگونه پیروى شیطان مى‏کند!» فرمود: «از او سؤال کن اینکه مى‏آید او را چه چیز است آن، پس همانا مى‏گوید: از عمل شیطان است.»

شرح بدان که وسوسه و شک و تزلزل و شرک و اشباه آنها از خطرات شیطانیه و القائات ابلیسیه است که در قلوب مردم مى‏اندازد، چنانچه طمأنینه و یقین و ثبات و خلوص و امثال این‏ها از افاضات رحمانیه و القائات ملکیه است.

و تفصیل این اجمال به طریق اختصار آن است که قلب انسانى لطیفه‏اى است که متوسط است بین نشئه ملک و ملکوت و عالم دنیا و آخرت. یک وجهه آن به عالم‏

دنیا و ملک است، و بدان وجهه تعمیر این عالم کند، و یک وجهه آن به عالم آخرت و ملکوت و غیب است، و بدان وجهه تعمیر عالم آخرت و ملکوت نماید. پس، قلب به منزله آیینه دو رویى است که یک روى آن به عالم غیبت است و صور غیبیه در آن منعکس شود، و یک روى آن به عالم شهادت است و صور ملکیه دنیاویه در آن منعکس شود. و صور دنیاویه از مدارک حسیه ظاهریه و بعضى مدارک باطنه، مثل خیال و وهم، در آن انعکاس پیدا کند، و صور اخرویه از باطن عقل و سرّ قلب در آن انعکاس پیدا کند. و اگر وجهه دنیاویه قلب قوّت گرفت و توجه آن یکسره به تعمیر دنیا شد و همّش منحصر شد در دنیا و مستغرق شد در ملاذّ بطن و فرج و سایر مشتهیات و ملاذّ دنیاویه، به واسطه این توجه باطن خیال مناسبتى پیدا کند به ملکوت سفلى که به منزله ظلّ ظلمانى عالم ملک و طبیعت است و عالم جنّ و شیاطین و نفوس خبیثه است. و به واسطه این تناسب القائاتى که در آن شود القائات شیطانیه است، و آن القائات منشأ تخیلات باطله و اوهام خبیثه گردد. و نفس چون بالجمله توجه به دنیا دارد، اشتیاق به آن تخیلات باطله پیدا کند و عزم و اراده نیز تابع آن گردد و یکسره جمیع اعمال قلبیه و قالبیه از سنخ اعمال شیطانى گردد، از قبیل وسوسه و شک و تردید و اوهام و خیالات باطله، و ارادات بر طبق آن در ملک بدن کارگر گردد.

و اعمال بدنیه نیز بر طبق صور باطنیه قلب گردد، چه که اعمال عکس و مثال ارادات، و آنها مثال و عکس اوهام، و آنها عکس وجهه قلوب است، پس، چون وجهه قلب به عالم شیطان بوده، القائات در آن از سنخ جهالات مرکبه شیطانیه گردد، و در نتیجه از باطن ذات وسوسه و شک و شرک و شبهات باطله طلوع کرده تا ملک بدن سرایت کند.

و بر این قیاس که ذکر شد، وجهه قلب اگر به تعمیر آخرت و معارف حقه شد و توجه آن به عالم غیب شد، یک نحوه تناسبى با ملکوت اعلى، که عالم ملائکه و نفوس طیبه سعیده است و به منزله ظلّ نورانى عالم طبیعت است، پیدا کند، و علوم مفاضه به آن از علوم رحمانى ملکى و عقاید حقه، و خطرات از خطرات و القائات الهیه گردد، و از شک و شرک منزه و پاکیزه گردد و حالت استقامت و طمأنینه در نفس پیدا شود، و اشتیاقات آن نیز بر طبق علوم آن، و ارادات بر طبق اشتیاقات، و بالاخره اعمال قلبیه و قالبیه و ظاهریه و باطنیه از روى میزان عقل و حکمت واقع شود.

و از براى این القائات شیطانیه و ملکیه و رحمانیه مراتب و مقاماتى است که اکنون مناسب نیست تفصیل آن. و دلالت به آنچه ذکر شد مى‏نماید بعضى اخبار شریفه مثل آنچه در مجمع البیان از عیّاشى [1] روایت مى‏کند قال:

روى العیّاشی بإسناده عن أبان بن تغلب، عن جعفر بن محمّد، علیهما السّلام، قال قال رسول اللّه، صلّى اللّه علیه و آله: ما من مؤمن إلاّ و لقلبه فی صدره أذنان: أذن ینفث فیها الملک، و أذن ینفث فیها الوسواس الخنّاس. یؤیّد اللّه المؤمن بالملک، و هو قوله سبحانه: «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ.» «1»

 «فرمود حضرت صادق، سلام اللّه علیه: فرمود جناب رسول خدا، صلّى اللّه علیه و آله: «نیست مؤمنین مگر از براى قلبش دو گوش است: یک گوش است که مى‏دمد در آن فرشته، و یک گوش است که مى‏دمد در آن شیطان وسوسه کن. تأیید مى‏فرماید خداوند مؤمن را به فرشته، و این از قول خداى تعالى است که مى‏فرماید: «تأیید مى‏فرماید ایشان را به روحى از جانب خود.»

و فی مجمع البحرین، فی حدیث آخر: إنّه قال: الشّیطان واضع خطمه على قلب ابن آدم، له خرطوم مثل خرطوم الخنزیر، یوسوس لابن آدم أن أقبل على الدّنیا، و ما لا یحلّ اللّه. فإذا ذکر اللّه خنس. [2] إلى غیر ذلک من الروایات.

فصل‏

پس از آنکه معلوم شد از طریق اهل معرفت که وسوسه از اعمال شیطانیه است،- چنانچه در این حدیث شریف که اکنون در مقام شرح آن هستیم و سایر احادیث ذکر فرمودند- ناچاریم بیان این مطلب را از طریق دیگر که با اذهان عامه نزدیکتر و مناسبتر باشد بنماییم. گرچه بیان پیش نزد اهلش مطابق موازین عقلیه و ضوابط برهانیه و مطابق ذوق اهل معرفت و مشاهدات اصحاب قلوب است، ولى چون بیان مبتنى بر اصول و قواعدى است که از حوصله این اوراق خارج است از آن صرف نظر مى‏نماییم.

پس، گوییم که شاهد بر اینکه این وساوس و اعمال از بازیچه‏هاى شیطانى و القائات آن ملعون است و داعى دینى و باعث ایمانى در کار نیست، گرچه به خیال باطل صاحبش باشد، آن است که آن مخالف با احکام شریعت و اخبار و آثار اهل بیت عصمت و طهارت است. مثلا در اخبار متواتره از طریق اهل بیت عصمت،

__________________________________________________

 [1] محمد بن مسعود بن عیاش السلمى السمرقندى، معروف به «عیاشى»، از راویان طبقه هشتم قرن سوم هجرى است. ثقه و متبحّر در اخبار است. بیش از 200 تصنیف براى او بر شمرده‏اند که مشهورترین آنها تفسیر قرآن است که به «تفسیر عیّاشى» شهرت دارد.

 [2] شیطان بینى خود را بر دل انسان مى‏نهد. او را خرطومى چون خرطوم خوک است انسان را وسوسه مى‏کند که به دنیا و آنچه خداوند روا نداشته است روى آورد. پس اگر انسان خدا را یاد کند، شیطان بگریزد.» مجمع البحرین، ج 2، ص 707، ماده «خنس».

علیهم السلام، وارد است کیفیت وضوى رسول خدا، صلّى اللّه علیه و آله، که با یک غسله بوده [1]. و از ضروریات فقه است اجزاء یک غرفه از براى وجه، و یک غرفه براى غسل دست راست، و یکى براى دست چپ. و اما با دو غرفه یا دو غسله محل خلاف است، [2] حتى از صاحب وسائل استفاده شود فتواى به عدم جواز، یا تأمل در عدم جواز. [3] و از بعضى دیگر نقل خلاف شده است [4]، گرچه جواز دو غسله نیز محل تأمل نیست، و شهرت عظیمه «1» و اخبار کثیره «2» دلالت بر استحباب آن دارد، لیکن بعید نیست افضلیت یک غسله، منتها غسله‏اى که شاداب کند محل را.

 [و لیکن‏] با سه غسله یعنى سه دفعه شستن، به طورى که در هر دفعه موضع غسل را آب فرا گیرد، بلا اشکال بدعت و حرام و مبطل وضو است اگر با فضل آن مسح کند.

و در اخبار اهل بیت، علیهم السلام، وارد است که غسل سوم بدعت است، و هر بدعتى در آتش است. [5]

در این صورت، این شخص جاهل وسواسى که بیشتر از ده مرتبه غسل محل وضو را مى‏کند، و در هر مرتبه با دقت آب را به تمام عضو مى‏رساند، بلکه اوّل محل را خوب تر مى‏کند که آب جریان تمام پیدا مى‏کند و غسل شرعى حاصل مى‏شود، پس از آن مکرر در مکرر این عمل را انجام مى‏دهد، با چه میزان باید آن را منطبق کرد؟ آیا مطابق کدام حدیث یا کدام فتواى فقیه است؟ بیست سال یا بیشتر بدبخت با همچو وضوى باطلى نماز کرده و پاى مردم کمال قدس و طهارت به حساب آورده است! شیطان با او بازى مى‏کند و نفس امّاره بالسوء او را گول مى‏زند، با این وصف دیگران [را] تخطئه مى‏کند و خود را به صواب مى‏داند. آیا چیزى که مخالف نصّ متواتر و اجماع علما است، باید آن را از شیطان حساب کرد یا از کمال طهارت نفس و تقوا؟ اگر از کمال تقوا و احتیاط در دین است، چه شده است که بسیارى از این وسواسیهاى بیجا و جاهلهاى متنسک راجع به امورى که احتیاط لازم یا راجح است احتیاط نمى‏کنند؟ تا کنون کى را سراغ دارید که شبهات راجع به اموال وسواسى باشد؟ تا کنون کدام وسواسى عوض یک مرتبه زکات یا خمس چند مرتبه داده باشد؟

و به جاى یک مرتبه حج چند مرتبه رفته باشد؟ و از غذاى شبهه‏ناک پرهیز کرده باشد؟

چه شد که «اصالة الحلّیّة [6]» در این مورد محکّم است و «اصالة الطهارة [7]» در باب خود حکم ندارد؟! با آنکه در باب حلّیّت اجتناب از شبهات راجح است، و احادیث شریفه، مثل حدیث «تثلیث» [8] دلالت بر آن دارد، ولى در باب طهارت عکس آن را دارد. یکى از ائمه معصومین، سلام اللّه علیه و علیهم، وقتى که براى قضاى حاجت‏

__________________________________________________

 [1] امام صادق (ع) فرمود: و اللّه، کان وضوء رسول اللّه إلاّ مرّة مرّة. (به خدا سوگند، وضوى پیامبر جز آن نبود که بر هر عضوى یک بار آب مى‏ریخت.) وسائل الشیعة، ج 1، ص 308، «کتاب الطهارة»، باب 31 از ابواب «وضو» حدیث 10 همچنین حدیث 11 و 12.

 [2] در «غسله» دوم سه قول هست، اکثر فقها حکم به استحباب آن کرده‏اند، و از برخى حکم به جواز و از برخى دیگر حکم به عدم جواز نقل شده است.

 [3] چنانچه در عنوان باب مى‏فرماید: باب إجزاء الغرفة الواحدة فی الوضوء و حکم الثانیة و الثالثة. وسائل الشیعة، ج 1، ص 306، «کتاب الطهارة»، باب 31.

 [4] ابن ادریس حلى قائل به عدم جواز شده است. مختلف الشیعة، ج 1، ص 282.

 [5] امام صادق (ع) فرمود: الوضوء واحدة فرض، و اثنتان لا یؤجر، و الثالث بعدة. (یک بار شستن واجب، و دو بار شستن کارى است بى‏پاداش، و سه بار شستن بدعت است.) وسائل الشیعة، ج 1، ص 307، «کتاب الطهارة»، باب 31 از «ابواب وضوء»، حدیث 3. امام صادق (ع) از پیامبر نقل فرمود: کل بدعة ضلالة، و کل ضلالة فی النار، (هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهیى در آتش جاى دارد.) اصول کافى، ج 1، ص 73، «کتاب فضل علم»، «باب بدعتها و رأى و قیاسها»، حدیث 12.

 [6] «اصالة الحلیة»، قاعده‏اى فقهى است که در مورد شکّ در حلیّت و حرمت چیزها به کار مى‏رود. بر اساس این قاعده حکم کرده شود و به حلیت چیزى تا آنکه خلاف آن، یعنى حرمت آن، ثابت شود. از جمله مدارک این قاعده صحیحه عبد اللّه بن سنان از امام صادق (ع) است که فرمود: کلّ شی‏ء فیه حلال و حرام فهو لک حلال أبدا حتى تعرف الحرام منه بعینه فتدعه. (هر چیزى که در آن حلال و حرام است همراه براى تو حلال است تا آن گاه که حرمت همان چیز بر تو معلوم و مسلم گردد و آن را واگذارى.) وسائل الشیعة، ج 12، ص 59، «کتاب التجارة»، باب 4 از ابواب «ما یکتسب به»، حدیث 1.

 [7] «اصالة الطهارة»، از قواعد فقهى است که آن را در مورد مشکوک بودن چیزى به لحاظ طهارت و نجاست آن به کار برند. بر اساس این قاعده هر چیز که در نجس بودن آن شک هست، مادام که نجاست آن ثابت نشود پاک است. از جمله مدارک این قاعده، موثقة عمار از امام صادق (ع) است که فرمود: کلّ شی‏ء نظیف حتّى تعلم أنّه قذر (هر چیزى پاک است تا آنکه ناپاکى آن را بدانى.) وسائل الشیعة، ج 2، ص 1054، «کتاب الطهارة»، باب 37 از ابواب «نجاسات»، حدیث 4.

 [8] امام صادق (ع) فرمود: و إنّما الأمور ثلاثة: أمر بیّن رشده، فیتّبع. و أمر بیّن غیّه، فیجتنب. و أمر مشکل یردّ علمه إلى اللّه و إلى رسوله. قال رسول اللّه (ص): حلال بیّن و حرام بین، و شبهات بین ذلک. فمن ترک الشّبهات نجا من المحرّمات، و من أخذ بالشّبهات، ارتکب المحرّمات و هلک من حیث لا یعلم. (کارها سه قسم‏اند: کارى که درستى آن روشن است که باید انجام شود. و کارى که گمراهى آن روشن است که باید از آن دورى شود.

و کارى که پوشیده و مشتبه است که باید علم آن را به خدا و پیامبرش واگذار کرد. پیغمبر (ص) فرمود: «حلال روشن و حرام روشن و در میان آن دو امورى است مشتبه. هر که شبهات را رها کند، از حرامها رهایى یابد، و هر که بر شبهات رود، در حرامها افتد و از جایى که نداند هلاک شود.) اصول کافى، ج 1، ص 68- 67، «کتاب العلم»، باب «اختلاف الحدیث»، حدیث 9.  مى‏رفتند، با دست مبارک به رانهاى مبارک آب مى‏پاشیدند که اگر ترشح شد معلوم نشود. این بیچاره که خود را مقتدى به این امام معصوم مى‏داند و احکام دین خود را از آن سرور اخذ مى‏کند، در وقت تصرف در اموال از هیچ چیز [پرهیز] نمى‏کند، از غذایى که با اتّکال «اصالة الطهارة» مى‏خورد، پس از خوردن دست و دهان خود را تطهیر مى‏کند! در وقت خوردن به اصالة الطهارة تمسک مى‏کند، پس از غذا مى‏گوید همه چیز نجس است! و اگر از اهل علم به گمان خودش باشد، جواب مى‏دهد مى‏خواهم با طهارت واقعى نماز بخوانم. با آنکه مزیت نماز با طهارت واقعى تاکنون معلوم نشده، و از فقها، رضوان اللّه علیهم، از آن اسمى ندیدیم! اگر اهل طهارت واقعى هستى، چرا اهل حلّیّت واقعى نیستى؟ فرضا که طهارت واقعى مى‏خواهى تحصیل کنى، آیا ده مرتبه در آب کر و جارى شستشو کردن چیست؟ با آنکه در آب جارى یک مرتبه و در آب کر- در غیر بول یا بعضى نجاسات دیگر- یک مرتبه، و در بول نیز على المشهور یک مرتبه کفایت مى‏کند، و دو مرتبه اجماعا کافى است، پس چندین مرتبه شستن نیست مگر از تدلیسات شیطان و تسویلات نفس. و چون امرى است بیمایه آن را سرمایه قدس فروشى مى‏کنند! از این‏ها بدتر و فضیحتر وسوسه بعضى است در نیّت نماز و «تکبیرة الاحرام»، زیرا که در آن مرتکب چندین محرّم مى‏شوند و خود را از مقدسین محسوب مى‏دارند و با این عمل براى خود مزیت قائل مى‏شوند! در این نیّت که تمام اعمال اختیاریه را بدون آن نمى‏توان اتیان کرد، و یکى از امورى است که لازمه اعمال اختیاریه است و انسان نمى‏تواند یکى از اعمال عبادیه یا غیر عبادیه را بدون آن اتیان کند، با این وصف، به اختلاف شیطنت آنها و تسلط شیطان بر آنها، از یک ساعت تا چند ساعت گاهى گرفتار حصول این امر ضرورى الوجود هستند و آخر الامر حاصل نمى‏شود! آیا این امر را باید از خطرات شیطانیه و اعمال ابلیس لعین دانست که این بیچاره را افسار کرده و امر ضرورى را بر آن مختفى نموده و او را مبتلا به محرّمات کثیره، از قبیل قطع صلاة و ترک آن و گذشتن وقت آن، نموده، یا از طهارت باطن و قدس و تقوا باید محسوب داشت؟

و از شئون وسوسه یکى اقتدا نکردن به کسانى است که به حکم نصّ و فتوا محکوم به عدالت هستند و ظاهر آنها صالح و به اعمال شرعیه مواظب هستند و باطن آنها را خداوند عالم است و تفتیش از آن لازم نیست، بلکه جایز نیست، با این وصف، شخص وسواسى را شیطان مهار مى‏کند و در گوشه مسجد از جماعت‏ مسلمین کناره گرفته فرادى نماز مى‏خواند! و معلل مى‏کند عمل خود را به اینکه شبهه مى‏کنم به دلم نمى‏چسبد! ولى در عین حال از امامت مضایقه ندارد! با آنکه کار امامت سخت‏تر و جاى شبهه در آن بیشتر است، ولى چون موافق هواى نفس است در آن شبهه نمى‏کند! و از شئون وسوسه، که ابتلاى به آن زیادتر است، وسوسه در قرائت است که به واسطه تکرار آن و تغلیظ در اداى حروف آن گاهى از قواعد تجویدیه خارج مى‏شود، بلکه صورت کلمه بکلى تغییر مى‏کند! مثلا «ضالّین» را به طورى ادا مى‏کند که به قاف شبیه مى‏شود! و حاء «رحمن و رحیم» و غیر آنها را به طورى در حلق مى‏پیچد که تولید صوت عجیبى مى‏کند! و بین حروف یک کلمه را منفصل مى‏نماید به طورى که هیئت و ماده کلمه بکلى به هم مى‏خورد و از صورت اصلى خود منسلخ مى‏شود. بالاخره نمازى که معراج مؤمنین و مقرّب متقین و عمود دین است از جمیع شئون معنویه و اسرار الهیه آن غفلت شده و به تجوید کلمات آن پرداخته، و در عین حال از تجوید کلمات سر به فساد آنها درآورده به طورى که به حسب ظاهر شرع نیز مجزى نخواهد بود. آیا با این وصف این‏ها از وساوس شیطان است، یا از فیوضات رحمن که شامل حال وسواسى مقدس نما شده است؟ این همه اخبار درباره حضور قلب و اقبال آن در عبادات وارد شده، بیچاره چیزى را که از حضور قلب علما و عملا فهمیده است همان وسوسه در نیّت و کشیدن مدّ «وَ لا الضّالّین» را بیش از اندازه مقرره و کج نمودن چشم و دهان و غیر آن را در وقت اداى کلمات [است‏]! آیا این‏ها مصیبت نیست که انسان از حضور قلب و معالجه تشویش خاطر سالهاى سال غافل باشد و اصلا در صدد اصلاح آن نباشد و آن را شأنى از شئون عبادت نداند و طریق تحصیل آن را از علماى قلوب یاد نگیرد و آن را عمل نکند، و به این اباطیل، که به نصّ کتاب کریم از خنّاس لعین [1] و به نصّ صادقین، علیهم السلام، از عمل شیطان است [2] و به فتواى فقها عمل به واسطه آن باطل است، بپردازد، سهل است، آنها را از شئون قدس و طهارت به شمار آورد؟! و گاهى مى‏شود که وسوسه در انسان پیدا مى‏شود یا زیاد مى‏شود به واسطه آنکه جاهلان مثل خود آن را براى او در عداد فضایل به شمار آورند. مثلا از دیانت و قدس و تقواى او تعریف مى‏کنند که این شخص از بس متدین و مقدس است وسواسى شده است! با اینکه وسوسه ربطى به دیانت ندارد، بلکه مخالف دین و از جهل و نفهمى است، ولى چون حقیقت امر را به او نگفتند و از او احتراز نکردند و او را سرزنش‏

__________________________________________________

 [1] اشاره است به آیه 4 و 5 سوره «ناس»، من شرّ الوسواس الخنّاس، الّذى یُوَسوِسُ فی صُدور النّاس (از شر شیطان وسوسه کننده که در سینه‏هاى مردم وسوسه مى‏کند.)

 [2] در روایت عبد اللّه بن سنان از امام صادق علیه السلام آمده است «من عمل الشیطان»، وسائل الشیعه، ج 1، ص 46. «کتاب الطهارة»، «ابواب مقدمة العبادات»، «باب 10»، حدیث 1.

ننمودند، بلکه از او مدح و ثنا کردند، این عمل شنیع را تعقیب کرده تا به حد کمال رسانده و خود را ملعبه شیطان و جنود آن قرار داده و از ساحت قدس مقربین دور کرده است.

پس اى عزیز، اکنون که معلوم شد عقلا و نقلا این وساوس شیطانى است و این خطرات از عمل ابلیس است که اعمال ما را باطل و دل ما را از حق تعالى منصرف مى‏کند، و شاید به این وسوسه در عمل قانع نشود و شاهکار خود را به کار برد و وسوسه در عقاید و دیانت در شما ایجاد کند و به صورت دین شما را از دین خدا خارج کند و در مبدأ و معاد مردد نماید و به شقاوت ابدى برساند، و امثال شما را که از راه فسق و فجور نمى‏تواند اغوا کند و به ضلالت بکشاند از طریق عبادات و مناسک پیش آمده اوّل اعمال و افعالى را که باید به وسیله آنها به قرب الهى و معراج قرب حق تعالى نائل شد، بکلى ضایع و باطل کرده اسباب بعد از ساحت مقدس ربوبى جلّ شانه و قرب به ابلیس و جنود آن شده، و بالاخره بیم آن است که با عقاید شما بازى کند، باید هر طورى شده است و با هر ریاضتى است درصدد معالجه آن برآیید.

فصل‏

بدان که علاج این مرض قلبى، که بیم آن دارد که انسان را به هلاکت ابدى و شقاوت سرمدى برساند، چون سایر امراض قلبیه با علم نافع و عمل بسى سهل و آسان است. ولى انسان باید اوّل خود را مریض بداند، پس از آن خودش در صدد علاج بر مى‏آید، ولى عیب کار آن است که شیطان به طورى مقدمات را براى این بیچاره مرتب کرده که خود را مریض نمى‏داند، بلکه دیگران را منحرف از راه و غیر مبالى به دین مى‏داند! اما طریق علم، پس تفکر نمودن در این امورى است که ذکر شد. انسان خوب است اعمال و افعالش از روى تفکر و تأمل باشد. فکر کند آیا این عملى که مى‏کند و مى‏خواهد مرضىّ خداوند تعالى باشد از کجا و از کى اخذ مى‏کند که کیفیت آن باید چنین و چنان باشد. معلوم است عوام از مردم از فقها و مراجع تقلید آنها از کتاب و سنت و طرق اجتهادیه، کیفیت عمل را به دست مى‏آورند، پس، ما وقتى که مراجعه کنیم به کتب فقها، از عمل وسواسى تکذیب شده و بعضى از اعمال او را باطل شمرده‏اند، و وقتى که مراجعه کنیم به احادیث شریفه و کتاب الهى، مى‏بینیم که عمل او را از شیطان شمرده‏اند و سلب عقل از صاحبش فرموده‏اند. پس، در این‏ صورت انسان عاقل اگر شیطان بر عقلش مسلط نشده باشد و قدرى تأمل و تفکر کند، باید بر خود حتم کند که دست از این عمل فاسد بردارد و در صدد برآید که عمل خود را تصحیح نماید که مرضىّ حق تعالى باشد.

و لازم است هر کس در خود شائبه این امر را یافت، به مردم معمولى مراجعه کند و عمل خود را عرضه بر علما و فقها دارد و استفسار از آنها کند که آیا مبتلا به مرض وسواس است یا نه. زیرا که بسیار اوقات انسان وسواسى از حالت خود غافل است و خود را معتدل و دیگران را بى‏مبالات مى‏داند، ولى اگر قدرى فکر کند، این عقیده را نیز مى‏فهمد از شیطان و القائات آن خبیث است، زیرا که مى‏بیند علماء و دانشمندان بزرگ، که به علم و عمل آنها عقیده‏مند است، بلکه مراجع تقلید مسلمین، که مسائل حلال و حرام را از آنها اخذ مى‏کند، عملشان بر خلاف اوست، و نتوان گفت که نوع متدینین و علما و بزرگان دین مبالات به دین خدا ندارند و شخص وسواسى فقط مقید به دیانت است. و پس از آنکه علما فهمید، لازم است اصلاح عمل. وارد مرحله عمل شود. و عمده در عمل آن است که بى‏اعتنایى کند به وسوسه شیطانى و خیالاتى که به او القا مى‏کند. مثلا اگر مبتلا به وسوسه در وضوست، به رغم شیطان یک غرفه آب استعمال کند. لابد شیطانش مى‏گوید که این عمل صحیح نیست. جواب او را بدهد که اگر عمل من درست نیست، پس باید عمل رسول خدا، صلّى اللّه علیه و آله، و ائمّه طاهرین علیهم السلام، و جمیع فقها درست نباشد. رسول خدا، صلّى اللّه علیه و آله، و ائمه هدى، علیهم السلام، قریب سیصد سال وضو گرفتند، و به حسب اخبار متواتره کیفیت وضوى آنها همین طور بود، پس اگر عمل آنها باطل بود، بگذار عمل من نیز باطل باشد. و اگر مقلد مجتهدى هستى، به شیطان جواب بده: من این طور عمل مى‏کنم به رأى مجتهد، اگر وضوى من باطل باشد، خداوند از من مؤاخذه نمى‏فرماید و به من حجتى ندارد. و اگر ملعون تشکیک در رأى مجتهد کرد که او چنین نفرموده، کتب آنها در دست است باز کن و نشان او بده. چندین مرتبه که اعتنا به قولش نکردى و به خلاف رأى او رفتار کردى، البته از تو مأیوس مى‏شود، و امید است که معالجه قطعى مرضت بشود، چنانچه در احادیث شریفه این معنى مذکور است:

فعن الکافى بإسناده عن زرارة و أبی بصیر، قالا: قلنا له: الرّجل یشکّ کثیرا فی صلاته حتّى لا یدری کم صلّى و لا ما بقى علیه؟ قال: یعید. قلنا: فانّه یکثر علیه‏ ذلک، کلّما أعاد شکّ. قال: یمضی فی شکّه. ثمّ قال: لا تعوّدوا الخبیث من أنفسکم بنقض الصّلاة، فتطمعوه، فإنّ الشّیطان خبیث یعتاد لما عوّد. فلیمض أحدکم فی الوهم، و لا یکثرنّ نقض الصّلاة، فإنّه إذا فعل ذلک مرّات، لم یعد إلیه الشّکّ. قال زرارة: ثمّ قال: إنّما یرید الخبیث أن یطاع، فإذا عصى، لم یعد إلى أحدکم.» «1»

 «زراره و أبو بصیر گفتند: «گفتیم به او (یعنى به حضرت باقر یا حضرت صادق علیهما السلام) که مردى شک مى‏کند بسیار در نمازش، حتى اینکه نمى‏داند چه قدر نماز کرده و چقدر به عهده او باقى است؟» فرمود: «اعاده کند.» گفتیم: «همانا براى او زیاد اتفاق مى‏افتد، هر وقت اعاده مى‏کند شک مى‏نماید.» فرمود: «بگذرد در شکّش.» (یعنى اعتنا به شک نکند.) پس از آن فرمود: «عادت ندهید آن پلید را به خودتان در شکستن نماز، پس به طمع اندازید او را، زیرا که شیطان پلید است و عادت دارد به چیزى که عادت داده شد. یعنى، هر آینه بگذرد هر یک شما در شک و اعتنا نکند و زیاد نشکند نماز را. همانا اگر چند مرتبه چنین کرد، شکّش عود نمى‏کند.» زراره گفت پس از آن فرمود: «جز این نیست که آن خبیث مى‏خواهد اطاعت شود، پس وقتى که عصیان شد، عود نمى‏کند به سوى هیچیک شما.»

و بإسناده عن أبی جعفر، علیه السّلام، قال: إذا کثر علیک السّهو، فامض فی صلاتک، فإنّه یوشک أن یدعک. إنّما هو من الشّیطان.» [1]

البته وقتى مدتى مخالفت او را کردى و اعتنا به وسواس او نکردى، طمعش از تو بریده مى‏شود، و حالت ثبات و طمأنینه نفس عود مى‏کند. ولى در خلال این مخالفت، تضرع و زارى به درگاه حق تعالى کن و از شرّ آن ملعون و شرّ نفس به آن ذات مقدس پناه ببر و استعاذه نما به ذات مقدس، البته دستگیرى از تو مى‏فرماید.

چنانچه در روایت کافى نیز استعاذه از شیطان دستور داده شده:

بإسناده عن أبی عبد اللّه، علیه السّلام، قال: أتى رجل النّبیّ، صلّى اللّه علیه و آله، فقال: یا رسول اللّه أشکو إلیک ما ألقی من الوسوسة فی صلاتی حتّى لا أدری ما صلّیت من زیادة أو نقصان. فقال: إذا دخلت فی صلاتک، فاطعن فخذک الأیسر بأصبعک الیمنى المسبّحة، ثمّ قل: «بسم اللّه و باللّه»، توکّلت على اللّه، أعوذ باللّه‏

__________________________________________________

 [1] «کلینى به سند خود از امام باقر (ع) روایت کرده است که فرمود: «هر گاه در نماز زیاد شک کردى، (اعتنا مکن) و به نمازت ادامه بده و آن را به پایان رسان، مگر شیطان تو را رها سازد، بیقین شک از شیطان است.» (فروع کافى، ج 3، ص 359، «کتاب الصلاة»، «باب من شک فی صلاته ...»، حدیث 8.

السّمیع العلیم من الشّیطان الرّجیم.» فإنّک تنحره و تطرده. «1»

 «حضرت صادق، علیه السلام، فرمود آمد مردى خدمت رسول خدا- صلّى اللّه علیه و آله، گفت: «یا رسول اللّه شکایت مى‏نمایم به تو از آنچه القا مى‏شود به من از وسوسه در نمازم، حتى اینکه نمى‏دانم چقدر نماز کردم از زیاده یا کمى.»

فرمود: «وقتى داخل نماز شدى، بزن با انگشت سبّابه دست راستت به ران پاى چپت، پس بگو: «بسم اللّه ...» پس همانا دور کنى و طرد کنى او را.» و الحمد للّه أوّلا و آخرا و ظاهرا و باطنا، و الصّلاة و السّلام على محمّد و آله الطّاهرین.                   
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد